سایر منابع:
سایر خبرها
بنیاد در آینه مطبوعات
ها را زمانی می گفت که جبهه بودیم، خط مقدم و زیر باران گلوله و خمپاره. پرده سوم به گمانم سال 62 بود که مجروح شده بود. آورده بودنش سبزوار تا خانواده اش به او رسیدگی بیشتری کنند. چند ساعتی بیشتر نمی شد که از منطقه جنگی آمده بودم که این خبر را فهمیدم. همان جا با حسین محمدیان- که بعدها به شهادت رسید- بدون معطلی رفتیم عیادتش. خانه اش پر از جمعیت بود. معلوم بود همه مردم خبر آمدنش را ...
نیمه گم شده مادر غریبانه بازگشت / ایثار هدیه ای که در خانواده صغیرا دست به دست شد
ناحیه کمر قطع نخاع شد تا اولین صفحه ایثار خانواده را به این نشان بیاراید. در این بین دختران خانواده، شیرزنان جبهه های غرب و جنوب کشور در سالهای 60 و 61 نام گرفته و گوش به فرمان امام خمینی(ره) در کردستان و جنوب کشور و در نقش نیروی امدادگر و دیگر کارهای تبلیغاتی و هاهنگی با مسئولان در پاکسازی شهرها حضور یافتند. در بخش اول گفتگوی صاحب نیوز با خانواده صبور و ایثارگر شهید صغیرا، همراه با برادر ...
فرمانده گردان لوتی ها در تیپ 10 سیدالشهدا (ع) چه کسی بود؟
امام (ره) شرکت کرد. با تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی برای حفظ امنیت شهر و پاسداری از انقلاب نوپای مردم ایران به عضویت کمیته در آمد. در سال 58 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آمد و به سرعت برای مقابله با ضد انقلاب، همراه گردان 2 سپاه به پاوه اعزام شد. در مدت حضورش در استان کردستان، در شهرهای نقده، سنندج، باینگان می جنگد. پس از شروع جنگ تحمیلی، مرتضی راهی جبهه های جنگ ...
خبر تعیین هویت شهید محمد نجفی به خانواده اعلام شد
تسنیم نوشت: بعد از گذشت سالها از دوران دفاع مقدس و تقدیم هزاران شهید والامقام برای حفظ انقلاب اسلامی و دفاع از خاک و آرمان های امام راحل هنوز پیکرهای مطهر شهدای دوران دفاع مقدس در مأموریتی دیگر تفحص و در نقاط مختلف کشور آرام می گیرند. چندی پیش مردم گران قدر در مراسم تشییع و تدفین 275 شهید والامقام دفاع مقدس که بیشتر آن ها از شهدای غواص بودند حضور یافتند تا بار دیگر تجدید ...
وقتی یک نفر برای کشتن سلمان رشدی تا عروج به شهادت پیش می رود
کتاب آیات شیطانی به لندن رفت و هنگام اجرای حکم، به شهادت رسید . با پدر این شهید ، در زادگاه او جنوب لبنان به گفت و گو نشسته ایم . زمانی که امام خمینی ( ره ) فتوای قتل سلمان رشدی نویسنده هتاک و مرتد را می دهد، مصطفی که همراه دوستانش فعالیت مذهبی داشت و خیلی هم علاقه داشت که به اسلام خدمتی بکند، تصمیم می گیرد که شناسنامه های غیر لبنانی را بردارد و برای رسیدن به هدف مورد نظر خودش اقدام کند . در نظرش ...
ناگفته های رمضانزاده از سخنگویی، زندان و...
متفاوت بودند، ولی در دور دوم به یک باره سن گزینش دانشجو را 5 سال پایین آوردند، یعنی جوان ترها آمدند. به رغم اختلاف نظر با مرحوم آقای مهدوی، مخصوصاً بعد از 88، باید به این نکته تأکید کنم که آقای مهدوی کنی از نظر برخورد با دانشجوها برخورد بسیار آزادمنشانه ای داشتند و چندین مورد که بعضی از کادرهای دانشگاه از جمله آقای علم الهدی امام جمعه فعلی مشهد می خواستند بعضی از دانشجوها را اخراج کنند، ایشان اجازه ...
گفتگوی صریح و بی پرده با "سردار باقرزاده" در مورد 175 غواص شهید
...: اینجا باید کفش را از پای درآورد... اینجا هنوز حال و هوای جبهه دارد. سردار می گوید جنگ برای همه واحدها تمام شد ولی برای واحد تعاون، مأموریت ادامه دارد. حضور مادران شهدا و افرادی از خانواده مفقودین، حکایت از تداوم روند شناسایی پیکرها می کند. باقرزاده با لباس خاکی در اتاق پشتی منتظر ماست. دیداری که یادآو ...
نیم نگاهی به جایگاه فقهی شیخ فضل الله نوری
: در تبریز در خانه ها و مساجد برای شیخ فضل الله و میر هاشم و سایرین مجلس ختم گذاشته و ماتم می گیرند. (19) 4. سیدمحمد طباطبایی پس از بازگشت از مشهد در پیامی که برای خانوادة شیخ فرستاد، ضمن تسلیت شهادت وی صریحاً اعدام شیخ را عمل دشمنان اسلام خواند.(20) 5. حاج آقا نورالله اصفهانی پس از مشاهده... و واقعة شهادت مرحوم شیخ شهید نوری و شهرت مسمومیت مرحوم آخوند خراسانی و امثال این ...
میهمانان مان هنوز پوتین به پا دارند
در حضور پیکر مطهر شهدای عملیات کربلای4 در پارک موزه دفاع مقدس ساری برای کودکان و خانواده های حاضر در این برنامه برگزار کند. وی گفت: قصه گویی از خاطرات شهدا، معرفی سرزمین، مسابقه پیامکی شبی با شهدا، شعرخوانی، پخش کلیپ از تصاویر شهدا و ارایه کتابهایی با موضوع جنگ ایران بخشی از برنامه های این کانون در شب وداع با شهداست. عزیززاده گرجی به دعوت از همرزمان شهید و خاطره گویی در این مراسم اشاره کرد و از اهدای جوایز و مسابقه با محوریت دفاع و مبارزه، خواندن میثاق نامه با شهدا از زبان کودکان، خواندن دکلمه و اجرای سرود در این برنامه خبر داد. ...
دین اسلام بدون اهل بیت(ع) اسلام نیست
کرده اند که اسلام بدون اهل بیت(ع) اسلام نیست. همچنین، حجت الاسلام و المسلمین گنابادی نژاد، مدیر کل اوقاف و امور خیریه خراسان رضوی در این دیدار با اشاره به اینکه اجتماع عزادارن در روز سه شنبه مورخ 20 مرداد 94 از ساعت 9 صبح در میدان شهدای مشهد آغاز می شود، ابراز داشت: عزاداران در این مراسم به صورت دسته جمعی به سمت حرم مطهر رضوی حرکت خواهند کرد و این مراسم در کنار مضجع منور امام رضا(ع) با ...
پیکر مطهر شهید محمد نجفی شناسایی شد
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان به نقل از کمیته اطلاع رسانی کمیته جست و جوی مفقودین غرب کشور، نماینده این کمیته به همراه جمعی از مسئولان شهرستان رزن در آستانه بازگشت پیکر مطهر شهید محمد نجفی پس از 30 سال، با خانواده وی دیدار کردند. در این دیدار که با حضور نماینده کمیته جست وجوی مفقودین، فرماندار و مدیر بنیاد شهید رزن، بخشدار، فرماندهان سپاه شهرستان، مدیر امور ایثارگران سپاه انصارالحسین ...
غواص زنده رود به لقمه حلال حساس بود/ پایان 29سال بی خبری مادر از دومین فرزند مفقود الاثر
... محمد در آخرین ماه های سال 63 و در سن 18 سالگی عازم جبهه شد. مدتی در کردستان در قسمت خط شکنان در نبرد تن به تن جنگید و پس از آن به جنوب بازگشت و در نهایت بعد از حدود 1 سال به درجه رفیع شهادت نائل شد. حیا؛ از ویژگی های بارز محمد برایمان بگویید؟ محمد خیلی زیاد به حلال بودن مال اهمیت می داد و در غذا خوردن بسیار حساس بود که چه لقمه ای را قرار است بخورد. او همه جا برای غذا ...
من که نه؛ اما شما ان شا ءالله امام زمان(عج) را می بینید +عکس
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، جامعه قرآنی در پانزدهمین دیدار با خانواده شهدا در سال 94، خدمت خانواده شهید محمد رسولی رسیدند. در ابتدای این دیدار پدر شهید ضمن عرض خیرمقدم به حاضران گفت: محمد متولد 1345 در اصفهان است. ما سال ها پیش به تهران مهاجرت کردیم و دوران کودکی و نوجوانی محمد در محله مهر آباد سپری شد. محمد از کودکی با مسجد مأنوس بود و در جلسات قرآن شرکت می کرد ...
آفتاب یزد، به دیدار جانبازی با چهره ای عجیب رفت /قصه غصه های 26 سال تنهایی دلاور مرد سرزمینم، چه ساده ...
صورتش باعث شده تا هر که او را می بیند هر گمانی جز واقعیت را از ذهنش عبور دهد، عقب ماندگی، جذام، سوختگی و ... . عکس العمل و واکنش ها هم تقریبا یکسان بوده، هر غریبه ای که در کوچه و بازار او را می بیند یا از او روی بر می گرداند یا ناخودآگاه صورتش در هم کشیده می شود. از او فقط عکسی دیده بودیم، نام و نشانی هم نداشتیم، پیگیر شدیم، فهمیدیم 26 سال است که مردی در مشهد مردانه زندگی می کند، بی هیچ هیاهو و سر و صدایی و همسری که او هم مردانه به پای این زندگی ایستاده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، حاج رجب محمدزاده، یکی از جانبازان 70 درصد کشورمان است که ظاهرا وضعیت جسمی و نوع مجروحیتش او را از یاد خیلی ها برده است. او از سال 64 به عنوان بسیجی چهار مرحله به جبهه اعزام شده و آخرین باری که خاک جبهه تن حاج رجب را لمس کرد، سال 66 و در مکانی به نام ماهوت عراق بود. قرار شد برای دیدن حاج رجب به خانه اش در یکی از مناطق پایین شهر مشهد برویم، درحالیکه تا قبل از رسیدن به خانه او هنوز تردید داشتیم که آیا این شخص همان مردی است که ما به دنبالش بودیم یا نه، وارد خانه که شدیم، مردی به استقبالمان آمد که دیدن صورتش تمام تردید های ما را به یقین تبدیل کرد. وقتی به دنبال نام و نشانی از حاج رجب بودم، می گفتند جانبازی که شما دنبالش هستید یک سوم صورتش را از دست داده، نمی تواند به خوبی حرف بزند، اما همین باعث می شد تا برای دیدنش مشتاق تر شوم، وقتی وارد خانه اش شدم و او را دیدم، تنها سوالی که در ذهنم بی جواب ماند این بود که دو سوم دیگری که می گویند از صورت این مرد باقی مانده، کجاست؟ وارد خانه که شدیم مردی به استقبالمان آمد که تنها پیشانی و ابروهایش کمی طبیعی به نظر می رسید، بینی، دهان، دندان، گونه و یکی از چشمهایش را کاملا از دست داده بود، چشم دیگر او هم به سختی باز می شد و مقدار اندکی بینایی داشت. مقابلش نشستیم، روز جانباز را با اندکی تاخیر به او تبریک گفتیم، حاج رجب هم با زبانی که به سختی با آن سخن می گفت از ما تشکر کرد، دیدن صورتش کمی ما را بهت زده کرده بود و شروع مصاحبه را سخت تر... از او پرسیدم چه شد که صورتتان را از دست دادید، آن لحظه را یادتان هست؟ حاج رجب با صدایی که به سختی و کمی نامفهوم شنیده می شد، لحظه مجروحیت خود را اینگونه برایمان وصف کرد: خیلی کم یادم است، فقط اندازه یک ثانیه، در سنگر داشتم برای کلمن یخ می شکستم و دو نفر از همرزمانم در کنارم بودند، ناگهان خمپاره زده شد و بعد از اینکه احساس کردم خون زیادی از من می رود، بیهوش شدم. طوبی زرندی، همسر حاج رجب به کمکش می آید، همزمان که او برایمان از لحظه مجروح شدنش می گوید، همسرش هم جملات نامفهوم حاج رجب را برایمان بازگو می کند؛ در آن لحظه چهار نفر در سنگر حضور داشتند، یک سرباز رفته بود تا از تانکر آب بیاورد، حاج آقا هم در حال شکستن یخ بوده و بقیه هم خواب بودند که خمپاره جلوی سنگر می خورد. دوست هم سنگرش می گفت یک دفعه دیدم آقا رجب افتاد، تا آمدم از جایم بلند شوم و به او کمک کنم دیدم نمی توانم، یک دست و یک پایم قطع شده بود و دیگر هم سنگری هایش هم شهید شده بودند، آن جانباز نیز چند سال پیش بر اثر جراحاتش شهید شد. خانم حاج رجب که زمان جانباز شدن همسر نانوایش 30 ساله بود و چهار فرزند داشت، می گوید: همسرم همیشه می گفت اگر نماز و روزه واجب است، جبهه رفتن هم حق و واجب است. پرسیدم چگونه خبر مجروحیت حاج آقا را به شما دادند، محمدرضا محمدزاده، فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت عادی اش دیده، می گوید: آن موقع من دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر را به ما بدهند، او نامه ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می گردد، ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تا اینکه یکی از هم رزمان پدرم من را در کوچه دید و پرسید پدرت نیامده؟ من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت که انشاء الله خبرش می آید. بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی دانستیم از چه ناحیه ای، فکر می کردیم دست یا پایش قطع شده است، اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه الزهرا تهران شدیم من و مادرم با صحنه ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود. پدرم را فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش را از بین برده بود. از همسر حاج رجب خواستیم تا برایمان روزهای قبل از مجروحیت و لحظه ای که خبر جانباز شدن همسرش را به او می دهند، بازگو کند؛ وقتی با پسر هشت ساله ام و دختر کوچکم که در بغلم بود وارد بیمارستان فاطمه الزهرا شدم، با دیدنش فهمیدم این مجروحیت ساده نیست و اتفاق بزرگی برایش افتاده است. ملحفه سفیدی روی همسرم انداختند تا تمام کند نزدیک تر شدم، صورتش کاملا باندپیچی شده بود، بعد از اینکه باندهای صورتش را برداشتند دیدم فک بالای همسرم از بین رفته، صورتش صاف صاف شده بود و زبان کوچک ته گلویش به راحتی دیده می شد. یک چشمش هم به دلیل افتادگی نابینا شده بود و تنها چشم دیگرش آن هم از فاصله های نزدیک می بیند. بعد از دیدن آن صحنه از حال رفتم و در اتاق دیگری بستری شدم، آن قدر وضعیتش وخیم بوده که در همان ابتدا وقتی متوجه میزان آسیب دیدگی همسرم می شوند، یک ملحفه سفید روی او می کشند، گوشه سالن رهایش می کنند تا تمام کند، ولی گویا یک پزشک جراح خارجی از کنارش رد می شود، وضعیت او را می بیند و می گوید او را مداوا می کنم. فرزند بزرگ حاج رجب یادآور می شود: گویا در همان لحظه ها هم فکر می کردند که حاج آقا شهید شده، چون صدای خرخر مثل قطع شدن سر شنیده می شد، او را به تبریز و شیراز اعزام می کنند، ولی گفته می شود که درمان چنین مصدومی کار آن ها نیست و به تهران می برند. حاج رجب در این مدت 26 بار زیر عمل جراحی قرار گرفته تا به شکل امروز درآمده، هر بار در این عمل ها یک تکه پوست از دست، پا یا سرش جدا می کردند و به صورتش پیوند می زدند، از پوست سرش برایش ریش و سبیل ساختند، ولی استخوان دماغش جوش نخورد، خانواده اش می گویند در چهره ای که شما از حاج رجب می بینید، همه چیز ساخته دست پزشکان است. وضعیت حاج رجب بعد از مجروحتیش باعث شده بود تا زندگی خودش و خانواده اش هم مثل صورتش از حالت عادی و طبیعی خارج شود، بچه هایی که تا مدتی قبل از سر و کول پدر بالا می رفتند حالا با دیدنش جیغ می کشیدند و فرار می کردند . او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می کرد و همین باعث شده بود تا خانواده اش نتوانند به راحتی با این وضعیت کنار بیایند، از همسرش که می پرسم چگونه با این وضعیت کنار آمدید، پاسخ می دهد: کارم شده بود گریه و تا دو سال هر شب با بغضی می خوابیدم که رهایم نمی کرد، یک شب که قبل از خواب بسیار گریه کرده بودم خوابی دیدم که بعد از دو سال خداوند صبری به من داد که تا همین حالا ادامه دارد. خواب دیدم در پایین جایی شبیه به جبل النور کوهسنگی ایستاده ام، مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را دراز کرده اند و مرا به بالای بلندی آوردند، مادر شهیدی که در کنارمان ایستاده بود را نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است. همسر این جانباز 70 درصد بیان می کند: هیچ وقت پیش خدا و بنده خدا از این وضعیت گلایه نکردم، ولی فشار این اتفاق آن قدر بود که تا مدت ها صبح ها به یک دکتر مراجعه می کردم و بعد از ظهرها به یک دکتر دیگر، این اتفاق برای من بسیار سنگین تمام شد، گاهی می گفتم کاش رجب قطع نخاع می شد ولی این اتفاق نمی افتاد، بچه ها نیز کوچک بودند، نمی توانستند با شرایط کنار بیایند و با دیدن چهره پدرشان می ترسیدند. فرزند بزرگ حاج رجب هم می گوید: برای یک کودک دبستانی سخت بود که پدرش در این وضعیت باشد ولی شاید معجزه خدا بود، اینکه هیچ حس بدی نداشتم، پدر را خودم حمام می بردم، لباس هایش را تنش می کردم و با همان سن کم، همه جا با او می رفتم. حاج رجبی که نه دهان دارد، نه فکی و نه دندانی، حالا آرزویش شده تا بعد از 26 سال لقمه نانی را در دهانش بگذارد و غذاهای خانگی را بخورد، همسرش می گوید تا یک سال فقط با سرنگ به حاج آقا غذا می دادم. او 27 سال است که فقط مایعات می خورد. در طول تمام این سال ها کسی پیدا نشد که درد دل ما را بفهمد، فقط می گفتند خدا اجرتان دهد، حاج رجب تنها 30 درصد سلامتی داشت که آن هم دو سال گذشته سکته قلبی کرد و مجبور به انجام عمل قلب باز شد، همیشه می گویم خوش بحال شهدا که شهید شدند، رفتند و راحت شدند، شوهر من جلوی چشمانمان روزی چند بار شهید می شود. در این لحظه فرزند بزرگ حاج رجب دو سال گذشته را به یاد آورد که پدرش را به خاطر عمل قلب باز در بیمارستان بستری کرده بودند، او می گوید: سکته ای که پدرم دو سال پیش کرد از سنگینی همین حرف های مردم بود، زمانی که حاج آقا عمل قلب باز در بیمارستان داشتند، در بخش آی سی یو مانیتورهایی برای ملاقات کنندگان جهت آگاهی از وضعیت بیمارشان نصب شده بود. وقتی برای ملاقات پدر به بیمارستان آمدیم، متوجه شدیم که مانیتور اتاق حاج آقا را قطع کرده اند، با پرس وجوهایی که کردم فهمیدم مردم شکایت کرده و از تصویر پدرم ترسیده بودند، به همین دلیل مانیتور اتاقش را قطع کردند، این قدر رفت و آمد کردم تا پس از مدتی تصویر وصل شد ولی از دور پدرم را نشان می دادند. او تصریح می کند: پرستار اتاق پدرم برای دادن قرص هایش با حالتی خاص دم در اتاق می ایستاد، در حالیکه صورتش را به سمت دیگری می برد تا پدر را نبیند، قرص ها را دست من می داد تا به او بدهم، درحالی که این ها وظیفه پرستار است، من به آن پرستار گفتم، پدرم ترس ندارد، او فقط یک جانباز است، همین. ما غرق سوال و جواب و نگاه به صورت نداشته حاج رجب بودیم و او نگران دهان خشک مهمانانش، در طول مصاحبه بارها صحبت های فرزند و همسرش را قطع می کرد و با دستانش به سمت میوه و چای هایی که مقابلمان بود اشاره می کرد، به اصرار حاج رجب گلویی تازه می کردیم و دوباره سوال و جواب هایمان را از سر می گرفتیم. دو سال است که کسی به همسرم سر نزده از خانواده اش پرسیدم در این 26 سال که حاج آقا جانباز و از کار افتاده شده بودند با داشتن 6 فرزند آیا مشکل مالی هم داشتید؟ همسرش پاسخ داد: با همان حقوق ماهانه بنیاد زندگی مان می چرخد، چند سال پیش خانه ای برایمان گرفتند که برای داماد کردن آخرین فرزندم مجبور شدم آن را بفروشم و در حال حاضر هم مستاجریم، یک بار به بنیاد جانبازان زنگ زدم و گفتم برای عروسی یکی از فرزندانم یک میلیون تومان وام می خواهم، آن ها هم پاسخ دادند ما پول نداریم قبض آب و برق اینجا را پرداخت کنیم، چگونه به شما وام بدهیم؟ همسر حاج رجب تاکید می کند: من هیچ انتظاری ندارم که کمک مالی بشود، ولی حداقل اگر خبری از همسرم بگیرند بد نیست، حدود دو سال است که از طرف بنیاد هیچکس به ما سر نزده، دلیلشان هم این است که بنیاد پول آژانس برای سرزدن به جانبازان را ندارد، به نظرم بنیاد بین جانبازی که روی ویلچر می نشیند، با سایر جانبازها تبعیض قائل می شود. حاج رجب 26 سال در آرزوی دیدن مقام معظم رهبری است اگر حاج رجب را از نزدیک می دیدی، کنار آمدن با این جمله که دو سال است کسی به او سر نزده، برایت بسیار سخت می شد، خواستم سوال کنم در طول این 26 سال چه کسانی به دیدن حاج آقا آمدند، آیا ایشان دیداری با مقام معظم رهبری، امام جمعه مشهد یا ... که پسرش با خنده ای حرفم را قطع کرد و گفت: دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم مسوولان با چهره پدرم روبه رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم در حالی که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است. فرزند این جانباز 70 درصدی می گوید: حاج آقا خیلی مظلوم است، بدنبال جایگاه نیست، ولی داشتن یک دیدار با رهبری فکر نمی کنم برای چنین جانبازی خواسته بزرگی باشد. سخن گفتن از 26 سال تنهایی حاج رجب و فرزندانی که یک بیرون شهر رفتن با پدر، بزرگ ترین آرزوی شان شده تمامی نداشت، وقتی یکی از عکس های او در اینترنت و برخی شبکه های اجتماعی منتشر می شود، عده ای نظر می نویسند خدا به این مرد اجر دهد، اما دلیل نمی شود که فرزندانش با سهمیه به دانشگاه بروند. این حرف ها بر دل دختر کوچک حاج رجب که از وقتی به دنیا آمده صورت پدر را به همین شکل دیده، سنگینی می کند، او با بغضی که سعی در فرو بردن آن دارد، می گوید: به پدرم افتخار می کنم، او سایه سر ماست، اما طاقت نگاه ها و حرف های مردم را ندارم. باور کنید حسرت یک پارک رفتن یا زیارت رفتن برای یک کودک آن قدر بزرگ است که با یک سهیمه کنکور نمی توان آن را جبران کرد، من درس خواندم و امسال بدون استفاده از سهمیه به دانشگاه رفتم. دلم می خواست بنشینم کنار حاج رجب تا جواب همه سوالاتم را از دهان نداشته خودش بشنوم، زبان او برای حرف زدن خیلی سخت می چرخید، اما دیگر طاقت نیاوردم، کنارش نشستم، پرسیدم حاج آقا حرم امام رضا که می روی از او چه می خواهی؟ آرزویت چیست؟ دور گوش هایش باندپیچی بود و صدایم را به سختی می شنید، سوالم را بلندتر تکرار کردم و گوش هایم را تیزتر، خودکارم را آماده در دستانم گرفتم تا از آرزوهای حاج رجب کلمه ای را جا نیندازم، دیدم دو دستش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت می خواهم خدا از من راضی باشد منتظر بودم تا حرفش را ادامه دهد، اما با دستمالی که در دستش بود گوشه همان چشم کوچکی که در صورتش کمی سالم مانده بود را پاک کرد و دیگر چیزی نگفت. حالا حاج رجب با سیرت است و بی صورت، در میان مردمی راه می رود که همه آن ها بی آن که بدانند این صورت را چه کسی و برای چه چیزی از او گرفته، نگاهشان را از حاج رجب می دزدند، شاید حق دارند، نمی دانند که او صورت داده برای نترسیدن ما، برای آرامشی که هنگام غذا خوردن در یک رستوران به آن نیاز داریم، رستورانی که روزی گذر حاج رجب و فرزندش به آن جا افتاد و صاحبش به خاطر آرامش مشتری هایش او را به آنجا راه نداد. خودش زبانی برای گلایه کردن ندارد، اما دل همسرش سخت شکسته، دلگیر است از وقتی که با شوهرش بیرون رفته بود، مادری که فرزندش گریه می کرد آنها را می بیند، انگشت اشاره اش را سمت حاج رجب دراز می کند و می گوید پسرم اگر گریه کنی می گم این آقا تو رو بخوره . برای همسرش سخت است تا به مادر آن کودک بفهماند شوهرش صورتش را فدا کرده تا دیگر هیچ کسی جرات نکند در خاک وطنش به فرزندان این کشور نگاه چپ بیندازد. نمی دانم چگونه، اما آسان نیست جبران زخم زبان ها و نگاه هایی که باعث شده تا آخرین خاطره بیرون رفتن دو نفره این زن و مرد به دو سال قبل باز گردد و آنها دو سال از اینکه نمی توانند با هم به پابوسی امام رضا(ع) بروند حسرت بخورند . همسرش می گوید: طاقت شنیدن حرف های مردم را ندارم، وقتی بیرون می رویم و به حاج رجب توهینی می کنند، نمی توانم ساکت باشم، جوابشان را می دهم و در نهایت دعوایی بلند می شود، حالا ترس از همین دعواها دو سال است ما را خانه نشین کرده است. به حاج رجب می گویم دلت که می گیرد چکار می کنی، در این سال ها خسته نشدی، با همان صدایی که حالا شنیدنش برایمان عادی شده بود، پاسخ داد: خستگی از حد گذشته، در هر حالتی خسته ام، چه وقت هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت هایی که استراحت می کنم، روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه. حاج رجب نوه هایی هم دارد که بودنشان او را کمی از تنهایی درآورده، در طول مصاحبه شنیدن غصه های پدربزرگ برایشان آسان نبود، دور او می گشتند و هوایش را داشتند، نادیا، نوه بزرگش کلاس پنجم دبستان است، او می گوید: جشن تولدهایمان را اینجا در خانه پدربزرگ می گیریم، عیدها پیش او می مانیم و پدربزرگ به ما عیدی می دهد، دوست داریم با او بیرون برویم اما طاقت حرف های دیگران را نداریم. اما عشق که باشد، خلاصه شدن زندگی برایت در یک چهار دیواری آن قدرها هم تلخ نمی شود، کنار همسرش نشستم، آرام به او گفتم در این 26 سال فکر جدایی به سرتان نزد، خندید و گفت: چند سال پیش همسر یکی از جانبازان که دوست من هم بود، زنگ زد، گفت اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتما از او جدا می شدم ، بعد از این تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به شدت مرا ناراحت کرد. از حاج خانم می پرسم شما که اکثرا در خانه اید، با آقا رجب دعوایتان هم می شود، صورتش غرق تبسم می شود و می گوید بله، چرا دعوا نکنیم گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم عوض کرد، گفت قبل از آمدن شما ، پرسیدم سر چه چیزی، پاسخ داد: داشتم برای آمدن شما خانه را آماده می کردم که حاج آقا با فلاسک چایی اش آمده بود بالای سرم و اصرار داشت تا همان لحظه برایش چایی درست کنم. *** به صورت نگران حاج رجب نگاه می کنم که گویا این روزها در هیاهو و کش مکش های سیاسی گم شده، او روزگاری برای این نگرانی جانش را کف دستانش گذاشت، بی سر و صدا رفت، بی سر و صدا و بی صورت هم بازگشت تا امروز منافع ملی و صورت نداشته اش در میان دلواپسی های نابه جای عده ای به فراموشی سپرده شود. حاج رجب نقاب نمی زند، برخلاف خیلی از آدم هایی که چهره واقعی شان را پشت شعارها و نگرانی های ساختگی شان پنهان می کنند، او با همین حالش هم از فضای سیاسی کشور بی خبر نیست، از میان برنامه های تلویزیونی فقط اخبار را نگاه می کند و از هیچ راهپیمایی یا انتخاباتی جا نمی ماند . حاج رجب خودش است، بی هیچ نقابی، حتی می توانی لبخند خدا را بر روی لب های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جا مانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی، می توانی به اینجا بیایی، اینجا می توانی امضا و دست خط خدا را ببینی که بدون هیچ پرده ای بر صورت او به یادگار مانده است. ...
به جرم کار فرهنگی با چادرش خفه اش کردند!
.... در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول به خدمت بودند. به دلیل فعالیت های مستمر زینب و تلاشهای بی وقفه اش جهت تغییر وضعیت وقت فرهنگی شاهین شهر پس از گذشت 6 ماه از حضورش در این شهر هدف منافقین قرار گرفت و در شب اول فروردین سال 1361 در راه بازگشت از مسجد به خانه به وسیله اعضای این گروه ربوده و بلافاصله به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده اش کشف شد. منافقین با ارسال نامه و تماس تلفنی مسؤولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. پیکر این شهیده به همراه شهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. ...
آرمیدن در کنار امام هشتم، ثمره هشت بی نشانی
نابرابر به شهادت رسید. پیکر مطهرش همراه پیکر شهدای گردان الحدید در ارتفاعات منطقه نبرد در محاصره دشمن قرار گرفت و هشت سال بعد توسط گروه تفحص کشف و همراه 300 شهید تفحص شده به تهران منتقل شد. این بدن مطهر که به گفته نیروهای تفحص سالم مانده بود، پس از شناسایی توسط خانواده (از روی دندان و زیرپوش و ...) و در حالیکه یک پایش بر اثر رفتن روی مین قطع شده بود، به مشهد منتقل و در تاریخ 4/11/72 بر روی دستان مردم قدرشناس مشهد و خانواده و دوستان چشم انتظارش، تشییع و در صحن جمهوری حرم مطهر به خاک سپرده شد./ روحش شاد و یادش گرامی باد انتهای پیام/ ...
آشتی کنان به خاطر المپیک!
داد و بودجه مورد نیاز خود را برای یک سال 63 میلیارد تومان اعلام کرد اما وزارت ورزش و جوانان در نهایت فقط 5 میلیارد تومان به فدراسیون کشتی برای یک سال داد، این در حالی بود که طبق برنامه ریزی صورت گرفته توسط فدراسیون کشتی باید 53 اعزام خارجی صورت می گرفت. از آن روز به بعد وزیر در هیچ یک از مسابقات رسمی کشتی، جام یادگار امام(ره) و کشتی پهلوانی در مشهد، جام باشگاه های جهان در آبادان، مسابقات دهه فجر ...
گروه هتل های هما، در مسیر نوسازی ، احیای برند و توسعه
اجتماعی برای ارائه خدمات با کیفیت بیشتر به خانواده های تحت پوشش سازمان تامین اجتماعی مجموعه فرهنگی، گردشگری و رفاهی هما یک مشهد هما کلاس مشهد کلان شهری در شمال شرقی ایران و مرکز استان خراسان رضوی است. این شهر در زمان افشاریان، پایتخت ایران بود. مشهد با 328 کیلومتر مربع مساحت، دومین شهر پهناور ایران بعد از تهران می باشد. بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390 این شهر با 2،776، ...
شناسایی یک شهید پس از 30 سال
ماه سال جاری همدان میزبان سه شهید گمنام است که همزمان با شهادت امام جعفر صادق (ع) در 20 مرداد ماه سال جاری در پارک مردم این شهر آرام می گیرند. استان همدان در دوران هشت سال دفاع مقدس هشت هزار شهید، 17 هزار جانباز و یک هزار آزاده را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. اکنون 70 شهید گمنام در 14 نقطه شهرستان همدان آرام گرفته اند. ...
پرواز با بال های بسته
پیکر مطهر شهید غواص سیدجلیل میری ورکی بعد از گذشت 29 سال همراه با 175 شهید غواص تازه تفحص شده، شناسایی شد و به آغوش خانواده اش بازگشت. شب بیست و یکم ماه رمضان عطر شهادت در استان البرز پیچید و حضور شهید میری وَرکی بار دیگر افتخاری بزرگ را برای این شهر به ارمغان آورد. سیدجلیل 27 سال بیشتر نداشت که در عملیات کربلای 4 در منطقه ام الرصاص آسمانی شد. بسیجی دلاوری که به خوبی راه و رسم ولایتمداری را می ...
ورود پیکر 6 شهید به همدان/ تدفین 3 شهید گمنام در پارک مردم
...> نماینده کمیته جست وجوی مفقودین غرب کشور با بیان اینکه اگر والدین شهدا زنده باشند، این نمونه برداری انجام شده و نتیجه بخش خواهد بود، گفت: در یک سال از 95 درصد از خانواده های 466 شهید همدانی که هنوز پیکر آنها به استان بازنگشته نمونه خونی برداشته شد که نیاز به یک میلیارد و 50 میلیون تومان بودجه داشت. وی در ادامه با اشاره به ورود چند شهید به استان در سالروز شهادت امام صادق(ع) اظهار کرد: این ...
گل هایی که در دروازه پرپر شدند/ فوتبالیست هایی که به نود نرسیدند
جهت پیگیری این موضوع تاسیس کرد. انجمن مردمی مذکور رایزنی و مکاتبه با مدیران ارشد ورزش و فوتبال کشور و حتی رئیس فیفا را آغاز کرد و در نتیجه در بهمن ماه سال 87، این موضوع مورد توجه فدراسیون فوتبال قرار گرفت و اگر چه کار بزرگی در این زمینه صورت نگرفت، اما هر از گاهی با پیشنهادات مردمی مراسماتی برگزار شد. پیگیری این واقعه بی نظیر، سبب حضور بسیاری از مسئولین ورزش کشور و چهره های ...
فردا/ دارالمؤمنین میزبان 48 شهید غواص
: مظلومیت شهدای خط شکن گردان غواصی درعملیات کربلای چهار تداعی کننده غربت و مظلومیت حضرت امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا است. حجت الاسلام حسینی، ویژگی این شهدای غواص را مقاومت تا آخرین نفس عنوان کرد و گفت: ملت ایران مظلومیت و شجاعت رزمندگان بویژه غواصان خط شکن در عملیات کربلای چهار را هیچ گاه فراموش نمی کند. گفتنی است، کاروان شهدا پس از عبور از شهرستان های کاشان،آران و بیدگل، گلپایگان، خوانسار، فریدن، تیران، نجف آباد، خمینی شهر، فلاورجان، لنجان، مبارکه، شهر بهارستان و شاهین شهر و برخوار، همزمان با شب شهادت امام جعفر صادق (ع) در شهر اصفهان تشییع خواهند شد. منبع:حوزه 211008 ...
سرداری که مبتکر طرح 2.5 در جبهه بود
این شخصیت بزرگ همچون نگینی در دل تخت فولاد می درخشد. محمدرضا حبیب اللهی، فرزند حجت الاسلام حاج شیخ علی حبیب اللهی، امام جماعت مسجد شیخ لطف الله و مسجد آقاعلی بابا بود که در مهرماه سال 1337 شمسی در خانواده ای روحانی متولد شد، او از ابتدا تحت تعلیمات پدر آموزش دید و در سال 1343 شمسی وارد دبستان حاتم بیک شد و پس از آن در دبیرستان ادب ادامه تحصیل داد. از همان دوران دبیرستان در ...
بسیج خبرنگاران مازندران جهت پوشش مراسم تشییع و تدفین 30 شهید غواص و خط شکن/شهید معلمی در روز ولادتش ...
برگزار و به صورت مستقیم از شبکه تبرستان و احتمالا از شبکه2یا3 سیما پخش خواهد شد. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس مازندران با بیان اینکه از دکتر رحیم پور ازغدی برای سخنرانی و رضا بذری مداح اهل بیت(ع) جهت ذکر مصائب و حضور در مراسم شب وداع دعوت بعمل آمده است، اظهار داشت: مراسم تشییع این پیکرهای مطهر نیز سه شنبه 20 مرداد 1394 از ساعت 8و30دقیقه صبح همزمان با سالروز شهادت امام جعفر ...
دست مصنوعی شهید موحد دانش و عصبانیت مأمورین سعودی
) افتادند. حاج علی بعد از جانبازی باز هم راهی جبهه ها شد، آخر هیچ چیز نمی توانست حضور او را در صحنه جهاد کمرنگ کند. سهمیه مکه شهید موحد دانش یکی از خاطراتش را برای یکی از همرزمانش اینگونه تعریف کرده است: بعد از عملیات بازی دراز با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبه ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم ...
بانوی رزمنده و مادر ایثارگر جبهه های دفاع و شهادت
بانوان و خانواده ها برای حل مشکلات شان بود. علاوه بر عشق به امام حسین (ع)، عشق به ولی فقیه زمان، امام خمینی (ره) نیز انگیزه ای شد تا این بانوی مؤمنه در تظاهرات، راهپیمایی ها و مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم شاهنشاهی پهلوی حضور و نقش فعال و موثری داشته باشد. همسر مرحومه حسین میرزایی (مرحوم نصرالله سلیمی) در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و بعد از سه سال ...
اهتزاز پرچم بارگاه مطهر رضوی در داخل و خارج از کشور
تنها محدود به زمان و مکان خاصی باشد، بلکه تمام جهان اسلام باید این دهه را مورد تکریم قرار دهند. خوش چهره با اشاره به اینکه برخی افراد توان زیارت نزدیک از بارگاه منور امام رضا(ع) را ندارند، ابراز کرد: سفیران امام رضا(ع) باید با ایجاد فضایی معنوی شرایط را برای زیارت از راه دور فراهم کنند. وی افزود: سفیران امام رضا(ع) در سال جاری وظیفه و مأموریت دیگری را نیز بر عهده دارند که آن ...
روایتی از یک پدر و 11 یادگار شهیدش+عکس
آنها بفهماند شما یک چیزی شنیده اید و مطمئن نیستید و من روی حرف اقدام نمی کنم. من دیگر آماده شهادت هستم شهید حاج غلامعلی ابراهیمی- شبای جمعه که می شد می رفت مهدیه تهران برای دعای ندبه آقای کافی. حال و هوای عجیبی داشت. می گفت: من اینطور در ذهنم تصور می کنم که اگر الان آقا امام زمان بیایند و میدانی باشد که تمام این میدان پر باشد از شمشیرهایی که از زمین بیرون زده اند و آقا امام زمان ...
100 میلیارد ریال به دهکده المپیک دانش آموزی خراسان رضوی اختصاص یافت
...> وی پیرامون سی و دومین مسابقات ورزشی دانش آموزان سراسر کشور بیان کرد: این دوره از مسابقات از 13 الی 19 مرداد ماه به میزبانی استان خراسان رضوی و با حضور 5هزار و 200 نفر از دانش آموزان و عوامل کادر اجرایی برگزار می شود. حسینی از 2 ایده جدید دانش آموزی خبر داد و افزود: طرح مطالعاتی قدم تا حرم در دستور کار قرار گرفته که بر اساس این طرح، نصب المان های فرهنگی و انجام راهپیمایی در مسیر هجرت امام رضا(ع) و از منطقه قدمگاه آغاز می شود و ایده دیگر، برگزاری مراسم زیارت اولی ها با حضور 10 هزار نفر از دانش آموزان سراسر کشور در جوار بارگاه منور رضوی است. انتهای پیام/ آ ...