سایر منابع:
سایر خبرها
محاکمه راننده اتوبوس آشوب های خیابان پاسداران/ اولیای دم تقاضای قصاص کردند/ جلسه بعدی دادگاه فردا برگزار ...
اصلی من رانندگی اتوبوس است و هیچ گونه سابقه بیماری و یا بستری شدن نداشته ام. وی در پاسخ به اینکه شما درحال حاضر محل سکونت دائمی دارید یا خیر گفت: خیر من در زمان فعالیت دچار شکستگی دست شدم و چند ماهی بیکار بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 ...
قهوه خانه عرب یک نام، یک تاریخ
بنزهای180 بود. آن موقع من درشکه چی بودم و درشکه ای دواسبه داشتم. معروف بودم به حسین درشکه چی.دور فلکه بیمارستان امام رضا(ع)، قهوه خانه ای مخصوص درشکه چی ها بود. هم آنجا می رفتم و هم به قهوه خانه عرب. نقالی به نام فتحعلی شاه حسین ادامه می دهد: پشت قهوه خانه همه، جالیز بود و در آن گوجه و بادمجان کشت می شد. قهوه خانه عرب، محل خاصی بود. پاتوق خراباتی ها بود ولی دراصل همه جور آدمی در ...
پروفسور صادق مسرت
تلویزیون آلمان که بیش از 60 کانال دارد بسیار متنوع است و برای همه گونه سلیقه و علاقه مردم جوابگو است. به طور متوسط 73 درصد مردم آلمان شب ها برای سرگرمی از این کانال ها استفاده می کنند. در برنامه مخصوص شب اولین روز سال نو میلادی یکی از کانال ها به مدت 6 ساعت برنامة آواز و موسیقی را از مرکز شهر در هوای آزاد در مقابل طاق بزرگ شهر برلن پخش کرد که بیش از 30 گروه هنرمندان آلمان و دیگر کشورهای جهان در آن ...
دزدی کودکان در مدرسه، روایتی از دو قربانی!
گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می شود می دهم و بعد از پایان درس پس می گیرم. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری می گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه ای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره می شناختند و همیشه از من کمک می گرفتند. حالا که بزرگ شده ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته ام و تشکیل خانواده داده ام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم. ...
اصلا تو می دانی حاج عباس کریمی کیست؟/ 10 روایت از فرمانده لشکر
گذاشت عباس کودکی عباس مثل همه بچه های روستایی در خانه و مدرسه و سر زمین کشاورزی گذشت. عباس یک پسر بچه ساده و سبکبار و پا برهنه بود که در کوچه های خاکی قهرود، پشتک و وارو می زد و شلنگ تخته می انداخت. البته زیاد شیطان نبود، ظاهرا از همان اول هم مظلومیتش بر شلوغ بازی هایش می چربید. اما زبل بود. مدرسه هم که رفت درسش بد نبود، حداقلش آن قدری درسخوان بود که پای آقاجان وعزیزش را به مدرسه یا پای معلم ...
سرداری که یک تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد
. به آن جوان گفتم: بزرگواری شما را می رساند مگر آقای عراقی برای شما چه کرد. جوان پاسخ داد: من را می بینید! یک جوان شرور و بد بودم؛ ولی آقای عراقی مرا به این شکل و اهل نماز و روزه و مسجد کرد. شاید باورتان نشود که پدر و مادرم همیشه دعاگوی آقای عراقی به خاطر این تحولی که در من به وجود آورد هستند. آقای عراقی چند ماهی آمده بود و اسمی از بسیج و نام او در کوت عبدالله روی زبان آمده بود. همه حرف ...
روایتی از سفر به موصل بزرگ ترین شهر جنگ زده ی دنیا
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، تور ماهیگیری حسابی سنگین شده بود. صیادِ عرب تور را به سختی بالا می کشید. کنارش ایستاده بودم. صدای تکان های شدید آب، سکوت شب را می شکست. صیاد در فکر صیدی چرب و نرم بود اما توی تور جای خوراک شبش مردی با ریش بلند و عمامه ای سیاه دید و البته تعدادی ماهی ریز. مرد هرچند از قعر رودخانه می آمد اما هنوز زنده بود. صیاد کمی ترسید. طناب را رها کرد. ولی تور به ساحل آمده بود ...
امام بعد از شهادت مهدی باکری چه گفت
نمانده بود که برای چک کردن مانور لشکر به قرارگاه تاکتیکی لشکر رفتم. وقتی از ماشین پیاده شدم، مهدی و فرماندهان گردان هایش را دیدم که با لباس بسیجی منتظرم بودند. بچه های اطلاعات لشکر تازه از شناسایی آمده بودند. آقا مهدی جلسه فرماندهان گردان ها را تشکیل داد. جلسه خیلی جالب و عجیبی بود. گاهی هم آقا مهدی با زبان شیرین آذری به آنها تذکراتی میداد. شام هم در جمع صمیمی آنها بودم. حال خوش آن جمع و به خصوص آقا ...
محمدحسن سالمی: حتی اطرافیان مصدق هم می گفتند ما داریم به سوی جهنم می رویم!
ساروج بود. من چنان از بی خوابی و فشار خسته شده بودم که گرفتم تخت خوابیدم. یادم نمی آید در عمرم اینقدر راحت خوابیده باشم. دکتر مصدق وقتی فهمیده بود مرا دستگیر کرده اند، گفته بود: خوب کسی را گیر انداخته اید، پدر بزرگش این را خیلی دوست دارد. همان جا نگهش دارید! البته بستگان ما مخصوصاً مرحوم حاج محمدعلی گرامی با چندین سند و قباله خانه و مغازه آمدند و ضمانت دادند که از تهران بیرون نمی روم و آزادم کردند ...
رفتار با فرزند اول، حواستان باشد
گوید نوزاد را دوست ندارم، به او نگویید این احساس بد است. بلکه اجازه ابراز این احساس را بدهید و مجادله نکنید؛ حتی گاهی با احساس او همراه شوید و نامطلوب بودن حضور یک فرزند تازه در جمع خانوادگی را تصدیق کنید. بگذارید که فرزند اولتان یک بچه باقی بماند و دوران خوش و خاطره انگیز خردسالی اش حفظ شود علیرغم این حقیقت که فرزند اولتان تبدیل به خواهر یا برادر بزرگتر میشود، او را از فعالیتهای مختص ...
با زبان خوش باید معلمی کرد، نه با چوب
می کردند و می گفتند حق او 20 است؛ چرا به او 20 نمی دهید، می گفتم: او چون مادرش معلم است، باید بیشتر تلاش کند. هنر معلمی، کلاس داری است به گفته واهبی، کلاس داری هنر معلمی است. من با جذبه بودم؛ اما هیچ گاه دانش آموزی را کتک نزدم، نه با دست نه با چوب. یک روز رئیس آموزش و پرورش به دبستان رحمت آمد و من در بین دانش آموزان نشسته بودم و مشق های آنها را می دیدم؛ چون دوست داشتم بین بچه ها ...
یک کارخانه با 7کیلو چک برگشتی
، چاپ و رنگ رزی همه خیلی خیلی ساکت و مسکوت هستند. البته مسئولین و مقامات مملکت می توانستند و هنوز هم می توانند موانع را از پیشِ روی این صنعت بردارند اما متأسفانه اراده ای نیست. وقتی تولید داخل کارخانه می ماند بزرگترین اثر خود را روی کارگران آن واحد تولیدی خواهد گذاشت، کارگر بسیار مراقب است کالایی که تولید کرده در انبار نماند اگر ببیند جنس از انبار خارج نمی شود بهره وری او کاهش یافته و ...
گفت وگو با نقاش چهره شهدا/ هیچ وقت چهره زن بی حجاب نکشیدم
: خیلی لطف کردید؛ ما نقاشی از شهید در خانه مان نداشتیم . دکور مراسم شهید کاوه را هم خودم طراحی کردم؛ سبک پوسترهای آن ایرانی و شلوغ بود؛ عسکهای موجود در پوسترها را روتوش کرده بودم؛ پس از پایان مراسم، اقوام شهید با اشتیاق به تصاویر روی پوستر نگاه می کردند انگار که عکسهای یک آلبوم را تماشا می کنند. من فقط یک روز برای اجرای این دکور فرصت داشتم و در کل این دکور در شأن شهید کاوه نبود و دوست ...
همه حواشی حمید هیراد، از افزایش فالوور تا تشویق توسط دی جی سرشناس
...، درخصوص اشعاری که می خواند، بیان کرد:ترانه هایی که می خوانم از حضرت مولانا، سعدی و حافظ است. سازهای تخصصی ام، سازهای کوبه ای دف و تنبک است. هیراد با اجرای قطعه ای دیگر به نام دلدار به صورت زنده، از اصالت شمالی خود گفتو به ناهنجاری قضاوت کردن در زندگی های امروزی اشاره کرد. حمید هیراد در دورهمی خلاصه برنامه حمید هیراد در دورهمی وی با اشاره به شکل گیری شایعات برای ...
محاکمه راننده اتوبوس حوادث خیابان پاسداران/ قرائت کیفرخواست از سوی نماینده دادستان/ اولیای دم تقاضای ...
...: خیر من در زمان فعالیت دچار شکستگی دست شدم و چند ماهی بیکار بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر می گشتم ...
محاکمه راننده اتوبوس آشوب های پاسداران/ صحبت های محمد ثلاث در دادگاه/ جلسه بعدی دادگاه فردا برگزار می ...
دارید یا خیر گفت: خیر من در زمان فعالیت دچار شکستگی دست شدم و چند ماهی بیکار بودم و به علت بدهی صاحبخانه ام من را از منزل بیرون کرد و در این ایام خانه دخترم در تهران یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر ...
صبور بودنم بالاخره جواب داد
... بودند. به واسطه ایشان من هم با این حرفه آشنا بودم و البته در جریان این کار بودم. همیشه علاقه مند بودم و شاید این علاقه در ابتدا به دوران کودکی من بر می گشت. من خیلی اصرار داشتم در عین بچگی در آن کار نقش داشته باشم. یادم هست کار در خرم آباد بود و من کلی گریه کردم و ضجه زدم تا به اجبار و خیلی نمایشی لباس فرشته را تن کردند و یک پلان هم از من گرفتند. بعد از آن کار دو سه تا کار نمایشی ...
از بیان سختی های خوردن و بلعیدن تا خوشحالی برای عملی که شاید خدا آن را بپذیرد
شهدای زنده هستند و باید بیشتر قدر آنها را بدانیم، تصریح کرد: جانبازارن آثار جنگ را به همراه دارند و آثار جنگ در خانواده جانبازان خودنمایی می کند. وی درباره آشنایی خود با خانواده مسعود صاحبی ، جانباز 70 درصد، افزود: به طور کاملا اتفاقی و از طریق یک دوست مشترک خانم صالحی، همسر این جانباز به بنده معرفی شدند و با توجه به علاقه ای که ایشان برای نوشتن خاطرات زندگی همسر جانباز خود داشتند، شروع به بیان ...
حکایت آیت الله آقا میرزا صادق تبریزی و تبعید به قم
...." جالب این است که حضرت امام هم درباره این ظلم ستیزی آیت الله میرزا صادق آقا تبریزی بیاناتی دارند که اینچنین در تاریخ ثبت است: "با دستِ رضاخان، شروع کردند به کوبیدن روحانیون؛ عمامه ها را برداشتند و مدرسه ها را جلویش را گرفتند، لباس ها را تغییر دادند با آن شدتی که انسان شرم می کند که چه کردند با این طائفه و این هم به اسم اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم؛ با اسم اینکه همه ...
قرائت کیفرخواست عامل شهادت ماموران پلیس از سوی نماینده دادستان/جلسه بعدی دادگاه فردا برگزار می شود
یا مادرم در بروجرد و یا دوستان دیگرم اقامت داشتم. متهم اظهار کرد: البته حدود 10 ، 15 روز در یک اتوبوس در خیابان گلستان پاسداران اقامت داشتم به این ترتیب که به خانه دیگران برای دوش گرفتن می رفتم و برای اقامت به این اتوبوس بر می گشتم. در ادامه قاضی پرونده اتهامات متهم را قرائت و از او خواست که اگر دفاعی دارد بیان کند. متهم پرونده پس از تفهیم اتهام هنگامی که پشت تریبون ...
ارتباط هنرمند و مخاطب باید بی واسطه باشد
بودید یا به این شکل اجرا فکر می کردید؟ هر دو . ببینید من آن زمان ها زیاد سینما می رفتم و سینماهای مورد علاقه ام هم استقلال و آفریقا بود. یادم هست همیشه جلویشان یک نوازنده ی آکاردئون یا تمپو و ... بود که به اجرای برنامه می پرداختند. سال ها بعد از آن برای پرداخت شهریه ی دانشگاهم دچار مشکل شدم و خاطرات 14-13 سالگی ام به یادم آمد؛ فکر اجرا بدین شکل در همان زمان به ذهنم رسید. البته مدت ها با خودم کلنجار ...
شکفتن گل امید در قلب دختران سرزمین آفتاب
برادرهایم در جریان روزهای سختی بودم که بر پدر و مادرم گذشت. به همین خاطر با اینکه 10 سال داشتم، وقتی قرار شد برای بهبود وضعیت زندگی به همراه پدرم به جزیره قشم نقل مکان کنیم تا شرایط شغلی بهتری داشته باشد، من هم مانند مادرم اعتراضی نکردم و به این ترتیب، من، پدر، مادر و سه خواهر کوچکترم راهی جزیره قشم شدیم. تا مقطع پیش دانشگاهی رشته علوم تجربی در همان قشم درس خواندم با این امید که در یکی از شاخه های ...
نقشه ای برای پس از آزادی
ای که قرار است بزودی منتشرکنند؛ خانه امید . قبلاً به همت مربی شان از روزنامه نگاری چیزهایی شنیده اند. می دانند خبر چطور تنظیم می شود. لید گزارش یا خبر چیست؟ همان طور که دور هم نشسته ایم، با هم فکر می کنیم که درباره چه موضوعی گزارش بنویسیم. همه شان معتقدند تمرین عملی بهتر است. بچه ها اول خودشان را معرفی می کنند و از من هم می خواهند خودم را معرفی کنم و اینکه در روزنامه درباره چه موضوعاتی می نویسم ...
ماجرای تلخ فریب خوردن دختر جوان و ازدواج با یک شیاد
.... در آن روز ها که هم غمگین بودم و هم برای دانشگاه دلتنگی می کردم توانست با چرب زبانی هایش مرا به خودش جذب کند. کار های انحصار وراثت باعث شده بود ماه ها در تهران بمانم. مدتی از دوستی ما گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم برگردم و به تحصیلاتم ادامه دهم. اما شهریار از من خواستگاری کرد. احساس می کردم نیازی به مال پدری ام ندارد و فقط به خاطر خودم ابراز علاقه می کند. هنوز سالگرد پدر و مادرم نرسیده ...
تحویل سال در بهترین نقطه جهان
بینی و دوست داری مسیرت را ادامه دهی.برای هادی محمودی امدادگری همه چیز است؛ هم کار، هم تفریح،هم درس و هم زندگی. همین شد که 8 سال تمام سال تحویل و نوروز را در پایگاه امداد و نجات جاده ای و در کنار همکارانش گذراند. هادی محمودی امدادگر جوانی که تحصیلاتش هم مدیریت بحران است از همان دوران دانشجویی با علاقه و داوطلبانه وارد جمعیت هلال احمر شد. هر چند که در دوره های آموزشی چندین بار از اینکه این کار سخت ...
دستمان را بستند و تی تاپ هایمان را خوردند!
(از دوستان بنده و البته از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم بودند و از طرفی درهمان عملیاتی که من اسیر شدم ایشان هم در همان عملیات حضور داشتند، بنابراین همزمان در درک حال وهوای جبهه باهم اشتراک داشتیم)، بنده با نوع نگارششان درحوزه دفاع مقدس آشنایی داشتم، و موضوع را درمیان گذاشتم و ایشان هم پس از مطالعه اولیه، استقبال کردند و با تایید مثبت ایشان، کار را آغاز کردیم. **: سبک نوشتن و همکاری تان ...
مراسم یادبود هنرمندان فقید سال 96 برگزار شد
. من شاگرد و کمک حالش در خانه بودم و در فعالیت هایی چون نقاشی و تئاتر همیارش بودم. خیلی شب ها داستان های شب را با تفسیر او گوش می کردم. بعد ها این تفسیر ها من را علاقه مند به داستان کرد. با او به سینما رفتم. او برای ما سنتور به خانه آورد. خلاصه اگر منوچهر نبود، من فکر می کنم یک معلم بازنشسته بودم و کارگردان نبودم. سپس، نوبت به گرامیداشت افشین یداللهی رسید. کلیپی از او پخش و سپس آرش ...
استادم همسن پدرم بود او من را به اتاقش برد و پیشنهاد عجیبی داد
دو سال پیش که دانشجویی سال اول کارشناسی بودم یکی از اساتید دانشگاه که انسانی با وقار و بسیار مبادی آداب بود با حالتی پریشان وارد کلاس شد و نگاه همه ما را به سمت خود جلب کرد. همه ما مبهوت و متعجب که چه اتفاقی افتاده است، کنجکاو بودیم اما کاری از دست مان برایش ساخته نبود. تمام ذهنم درگیر استاد بود تا اینکه در پایان ساعت درسی مرا صدا زد و از من خواست که بمانم. تعجب ام دو چندان شده بود. چه کارم داشت ...
آموزش و پرورش در ضعف سواد قرآنی دانش آموزان دخیل است/معلم مؤثرتر از کتاب
دنبال می شود؟ یعنی این آموزش ها و این کتاب موفق بوده است؟ من هم معلم قرآن در مدارس بودم و هم در خارج از مدرسه کلاس های آموزش قرآن داشتم که این دو قابل مقایسه با هم نیستند، برای اینکه کسانی که خودشان اقدام به ثبت نام می کنند انگیزه بیشتری برای آموزش و فراگیری قرآن دارند و آموزش در مدرسه، شکل تکلیفی و مؤظفی دارد و شاید همه دانش آموزان متقاضی و علاقه مند به آموزش درس مورد نظر به ویژه قرآن ...
مادر دهه هفتادی می خواهد مثل مادر امریکایی صاحب 19 فرزند شود
برایم جالب بود. وقتی خاطرات قدیمی ها را می شنیدم که هشت تا ده تا بچه داشتند. مادربزرگ پدریم که خدا رحمتشان کند. من ایشان را ندیده بودم اما از مادر پدرم زیاد تعریف شان را شنیدم که سیزده شکم زایمان کرده بود و یازده تا از بچه ها زنده مانده بودند. ماجرای نان پختن ایشان، شستن لباس ها در لب جو و ملای مکتب بودنشان از داستان های مورد علاقه من بود و می دیدم که پنج تا از عمو ها و پنج تا از عمه هایم به چه جاهای ...