سایر منابع:
سایر خبرها
روزبه حصاری: به زنان اجحاف شده است
نیفتاد و این تجربه گرانی برای من بود. ترجیح دادم وارد حاشیه نشوم، بیشتر خواندم، فیلم دیدم و منتظر شدم تا فرصتی تازه. و این فرصت تازه با نمایش مرثیه ای برای یک دختر فراهم شد؟ بله. آقای مازیار شهزاد دولتی کارگردانی باسواد و هنرمند است و همکاری با او برایم گرانقدر است. در کنار او همکاری با دیانا فتحی و نورالدین حیدری ماهر عزیز اتفاق خوبی بود که در این نمایش رقم خورد. ...
در بازدید داوران جشنواره جهانی فجر از موزه سینما چه گذشت؟
خانه کاخ گلستان تصویری دیده بودم که تعدادی از کودکان در حال اجرای برنامه برای سرگرم کردن شاه هستند. این تصویر در یکی از فیلم های ایرانی نیز استفاده شده بود و من در مورد آن مطلبی در رمان یکی از نویسندگان ایرانی خوانده بودم که این روایات تاریخی با سینما ی ایران مرتبط است و بخشی از آن را تشکیل می دهد. انتهای پیام منبع : ایسنا ...
لطفا کمی عصبانی باش! + عکس
تنها پسر خانواده بود و مثل من چیزی بلد نبود. اوایل که با پدر و مادر همسرم زندگی می کردیم یادم هست یک روز آقا مصطفی گفت بیا امروز ما غذا درست کنیم. اولین باری بود که برنج درست می کردم. یادم رفته بود نمک بریزم، و برنج هم شفته شده بود. وقتی برنج را سر سفره آوردم برای اینکه کسی متوجه نشود آقا مصطفی رو به پدر شوهرم گفت چون شما فشار خون دارید به زینب خانم گفتم اصلا داخل غذا نمک نریزد و هر که خواست خودش نمک ...
مادر چیزی از بهار کم ندارد
. میدان نبرد زندگی برای عکاسی با موضوع محرومیت به روستای یانبلاغ از توابع بخش مراوه تپه شهرستان کلاله در استان گلستان رفته بودم که با عایشه آشنا و در طول 5 روزی که به خانه اش رفت و آمد داشتم عاشق او شدم. اصلاً با من حرف نمی زد اما همه حرکاتش با من سخن می گفتند. وسعت رنج او در قاب دوربینم نشان دادنی نبود اما آن درخت شکوفه کنار حیاط، عجیب به او می ماند. راحله حصاری ...
شهین را که صیغه کردم، همسرم باردار شد
خانواده ام، ماندن در خانه ای بدون عشق را هر روز غیرقابل تحمل تر می کرد. مستأصل شده بودم، دیگر رغبتی نداشتم به خانه بروم و سعی می کردم بیشتر ساعات را در مغازه بگذرانم. در همین روزها بود که شهین برای خرید فرش به مغازه ام آمد. او مهربان و خوش برخورد بود. من هم که مدت ها بود طعم واقعی مهر و محبت را فراموش کرده بودم وقتی فهمیدم چند سال قبل همسرش را از دست داده و تنها زندگی می کند، تصمیم گرفتم به او ...
بیداری؛ نخستین گام در تعالی اخلاق/ رعایت مشارطه، مراقبه و محاسبه
دعوت لازم است. در سوره مبارکه نوح به خوبی این حقیقت آشکار شده که گاه مردمی در برابر دعوت قریب به هزار ساله پیامبری مهربان و باحوصله همچون نوح، پا به فرار می گذاشتند و به ضلالت و گمراهی خود پای می فشردند: قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیلًا وَنَهَارًا فَلَمْ یزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا. [ نوح] گفت: پروردگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت کردم، و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود. ...
قصه مردی که تسلیم سرنوشت نشد
را بعد بخوانم. گفتم کار را بده به من. بردم و دوباره نوشتم و به او دادم. دو روز بعد رفتم گفت دو صفحه خواندم و گذاشتم بعد بخوانم. باز هم کتاب را پس گرفتم. مرادی سیزده بار این کار را تکرار کرد. بار سیزدهم شاطر گفت کتاب را نمی دهم. بیست صفحه خواندم و باید باقی را بخوانم و مرادی کرمانی می گوید آن جا فهمیدم کتاب درستی نوشته ام. باید بدانیم کتاب را قبل از انتشار چه کس دیگری خوانده؟ این خواند ه ها باعث می ...
وحید قاسمی: شاعر باید نسبت به مسائل روز واکنش نشان دهد/ شعر انتقادی باید بی پروا باشد
من یک کتاب دارم رفت کتابش را آورد، بعد بچه ها می زدند و من می خواندم ولی صدایم به آنها نمی رسید، گفتم دستگاه می خواهیم، آنها گفتند ما که پول نداریم! یک خانم مستاجری بود که ما زمان بچگی به او می گفتیم خاله شهلا، او وقتی حرف ما را شنید رفت زیرز مین خانه اش، آن زمان ضبط های بزرگی آمده بود که میکروفن به آن وصل می شد، آمد و گفت وحید بیا این ضبط را بگیر و 10 روز برای امام حسین بخوان [گریه میکند] بعد در ...
تلویزیون باز هم خیابان ها را خلوت می کند؟
، تولید سریال در شبکه نمایش خانگی با افزایش چشم گیری همراه شد. به گونه ای که با هجرت این چهره ها که روزگاری از همین قاب تلویزیون در دل مردم جا باز کرده بودند و حالا به هزار و یک دلیل معلوم و نامعلوم جایشان در تلویزیون خالی بود، روز به روز شبکه نمایش خانگی را به رقیبی قوی تر برای تلویزیون تبدیل کرد. داوود میرباقری، حسن فتحی و کمال تبریزی نمونه های بارزی از این اتفاق هستند که اگرچه هر از گاهی ...
رابطه نامشروع دختر خارجی با پسر ایرانی در مشهد | با رامین رابطه داشتم تا اینکه ....
پسرش خواستگاری کرد در حالی که من هیچ علاقه ای به او نداشتم پدرم اصرار داشت به خاطر نسبت فامیلی و شناختی که از یکدیگر داریم با کرامت ازدواج کنم او می گفت اجازه نمی دهم با فرد دیگری به جز پسر عمه ات ازدواج کنی. این گونه بود که من از خانه فرار کردم و به مشهد آمدم. چند ساعت بعد از آن که به مشهد رسیدم با پسری به نام رامین آشنا شدم و به خانه مجردی او رفتم. انتظار داشتم او با من ازدواج کند ولی چند روز بعد فهمیدم رامین نامزد دارد. وقتی در خیابان به خاطر همین موضوع با یکدیگر مشاجره می کردیم مورد ظن ماموران قرار گرفتیم و دستگیر شدیم. حالا هم پشیمانم اما .... http://www.aftabir. ...
شجاعت و شهامتش مثال زدنی بود
هم آن مجروح را به همراه یک نفر دیگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مامور ها کوچه را بستند. حکومت نظامی شدیدتر شد. من هم ابراهیم را گم کردم. هر طوری بود برگشتم به خانه. عصر رفتم منزل ابراهیم. مادرش نگران بود. هیچ کس خبری از او نداشت. خیلی ناراحت بودیم. آخر شب خبر دادند ابراهیم برگشته. خیلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مامور ها فرار کند. روز بعد رفتیم بهشت ...
طبل رسوایی آمریکا در صحرای طبس به صدا درآمد
آورند در زندان نیز با حروف ،مرس، که آن روز ها به زبانی برای ارتباط انقلابیون تبدیل شده بود برای سلول های مجاور قرآن می خواند. پس از 11 ماه سلول انفرادی وعجز شکنجه گران از گرفتن اعتراف، راهی زندان عمومی شده و پس از گذراندن 15 ماه حبس، به علت ناتوانی و تسلیم مامورین زندان در مقابل مقاومتش، آزاد می گردد. شهید محمد منتظر قائم در سال 1355 با اصرار خانواده به خواستگار ی بانویی از سلسله جلیله ...
کارمندان سعید کریمیان در بزرگترین تلویزیون اینترنتی ایران مشغول کارند!
. دوست دارم مردم در این مورد اظهار نظر کنند. دوست دارم شما به عنوان کارشناس بگویید که این هدفی که هشت سال است عمرت را گذاشته ای هدف غلطی نبود. درست بود که دوبله برگردد به خانه و خانواده اصلی خودش، من قاعدتا در هشت سال می توانستم از اعتبار خودم استفاده کنم و عدد تمام شده دوبله را یک چیزی اعلام کنم و عددی که می توانستم تمام کنم را محدود کنم، کمینه کنم و پول زیادی که حاصل اعتماد مدیران موسسات بود و ...
ر. اعتمادی: دیگر کتاب جاودانه نداریم
گور پریا که سرگذشت واقعی خودم بود از دوره سربازی در مرز آستارا. انتظار قبول و چاپش را نداشتم ولی چاپ شد و جوان های آن روز چنان استقبالی از این داستان کوتاه کردند که شدم داستان نویس جوان ها و اگر چاپ نمی شد، هرگز وارد عرصه نویسندگی نمی شدم. بعد هم شش داستان کوتاه برای مجله نوشتم و به عنوان دختر خوشگل دانشکده من که سال 39 چاپ کردم. پس از آن تصمیم گرفتم داستان بلند بنویسم. اولین داستان ...
طرفداران احمدالحسن از طریق اجنه و سحر به خواب افراد می آیند/ادعاهای وقیحانه علیه انبیا
این است که قدری با سعه صدر و مدارا با این افراد برخورد شود. خداوند شما را حفظ فرماید. پاسخ: آن برادرمان که آمد اولاً ادعا کرد که من نمی دانستم آقای قزوینی اینجا برنامه دارد و وقتی که از اینجا رد می شدم متوجه این برنامه شدم و داخل آمدم. با اینکه ایشان حدود 40 سؤال در دست داشت و سؤالات خود را هم به بنده داد. فرصت نشد، اما بنده خیلی دوست داشتم به سؤالاتی که ایشان جمع ...
حجت چطور توانست بدون اِلِنا برود
چطور شنیدید؟ من از شهادت حجت بی اطلاع بودم. یعنی از طریق رسانه ها چیزی متوجه نشدم. دو روزی می شد که با خانه تماس نداشت. نگران شده بودم. روز سه شنبه 21 فروردین بود که از پادگان محل خدمت حجت تماس گرفتند و گفتند می خواهند به خانه ما بیایند. گفتند حجت مجروح شده است. بعد از اینکه گوشی را قطع کردم با خود گفتم مجروح نشده، شهید شده است. در منزل پدرم مانده بودم تا حجت از مأموریت برگردد. دوستانش به در ...
بلای وحشتناکی که به خاطر زن و شوهر جوان سر دایی آمد | به خاطر کاری که با دختر خواهرم کردن به آنها حمله ...
که در سال 1381 به پیشنهاد خواهرم با دختر همسایه آن ها که در منطقه خواجه ربیع سکونت داشتند ازدواج کردم. دو سال بعد هم زندگی مشترکمان آغاز شد و من صاحب سه فرزند شدم. با وجود این در خانه پدرم ساکن بودیم و من با کارگری و بنایی اموراتم را می گذراندم تا این که با غرق شدن یکی از بستگانمان در استخر آب، ماجرای پرداخت دیه از سوی طرف های مقابل به کینه ای عمیق بین خانواده های ما تبدیل شد و مدام برای ...
گفت وگو با محمد نصیری ، از روزگار تختی تا روزگار ما (2)
.... می گفتم خدمت تان که از سینا با حسین زارع فرار کردیم. رفتید به صابون پزخانه؟ - نه رفتیم خانه خال خال. خاله حسین صبح که شوهرخاله اش از خواب بیدار می شد دو تومان به ما می دود. دوتا تک تومان. دو تومان برای ما پول کمی نبود و عشق ما چی بود؟ سینما. می رفتیم لاله زار. از این سینما به آن سینما. تا شب. شب هم پیاده می رفتیم خانه و باز فردا روز از نو روزی از نو. هر فیلم را 10 بار ...
عروس بی رحم پای چوبه دار
شوهرم اختلاف داشتم. چند روز قبل از قتل از خانه شوهرم قهر کرده بودم. 23 آبان صبح زود به خانه ام برگشتم و با پسرعموی شوهرم تماس گرفتم تا او هم برای میانجیگری به خانه مان بیاید. حدود ساعت 7 صبح بود که یکباره متوجه شدم شوهرم مقابل در خانه آمده است. من و محمود در را قفل کرده بودیم ولی شوهرم با پیچ گوشتی در را باز کرد. او به محض این که من و پسرعمویش را دید، به رویم چاقو کشید. من هم چاقو را از دستش گرفتم و ...
قتل فجیع اشکان 17 ساله به جرم نگاه کردن به فتانه
که چرا به زنی که همراه آنها است نگاه می کنم. آنها شروع به داد و فریاد کردند که با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت مقتول چاقویی از زیر صندلی موتور سیکلتش بیرون آورد و به طرف من حمله کرد. چاقو را از دست او گرفتم و نمی دانم چطور چاقو به او اصابت کرد. وقتی او خونین نقش بر زمین شد خیلی ترسیدم و فرار کردم که چند روز بعد دستگیر شدم. من قصد قتل نداشتم و الان هم خیلی پشیمان هستم. سرهنگ ...
من هم که خام حرف های توران شده بودم ناگهان رازی را فاش کردم که...
عاشق پسرهمسایه شده ام، راز دلم را به او گفتم. توران خیلی زود زمینه ارتباط اینترنتی و تلفنی من و حبیب را فراهم کرد و از ماجراهای دوست پسرش برایم حرف زد که او را از تنهایی بیرون آورده است. من هم که خام حرف هایش شده بودم به ارتباط با حبیب ادامه دادم چرا که فکر می کردم محیط خانه برایم تکراری است و تنها در کنار حبیب آرامش دارم. اما یک روز زمانی که حبیب در منزلشان تنها بود مرا به آن ...
مردی که برای وساطت وارد یک درگیری شده بود مرتکب قتل شد
. من رزمی کارم و با یک حرکت چاقویی را که در دست داشت از او گرفتم. ناگهان دو نفر دیگر به من حمله کردند. مقتول به من فحش ناموسی داد. عصبانی شدم و با چاقو به سر او زدم. بعد از قتل چه کردی؟ با همسرم به خانه آمدم. چون هیچ رد و سرنخی از من نداشتند در تمام این مدت در خانه ام بودم و حتی فکر فرار هم به سرم نزد. در تمام این مدت مثل همه آدم ها زندگی می کردم و کارم هم پیک موتوری بود. عذاب وجدان نداشتی؟ خیلی زیاد. یک لحظه آرامش نداشتم، اما ترس از اعدام و مجازات باعث شده بود که جرأت نکنم خودم را به پلیس معرفی کنم. انتهای پیام/ ...
شیشه زندگی ام ر ا شکست
جای دیگری منتقل کنم ولی با تعجب دیدم که پلیس کنار خودرو ایستاده است. بعد چه شد؟ وقتی پلیس را دیدم، خیس عرق شدم و از ترس به خود می لرزیدم. نمی دانستم چه کار کنم. پیش خود می گفتم فرار کنم، بعد می گفتم خودم را به پلیس معرفی کنم و حقیقت را بگویم ولی وقتی صحنه اعدام جلوی چشمم می آمد، بیشتر می ترسیدم و بی خیال این کار شدم. خانه مادرم رفتم و ماجرا را برای عمویم تلفنی تعریف کردم. او ...
از خوسه آنتونیو تا حسین همراه با یک مبلغ فعال آمریکای لاتین
خودم گذاشتم و اکنون هم آمده ام با اسلام آشنا شوم و جوانان و نخبگان کشورم را به مکتب امام حسین علیه السلام دعوت کنم. حسین می گفت آمریکایی ها خیلی به ما ظلم کردند. یکبار علیه آلودگی محیط زیست شرکت های استخراج معادن آمریکایی با جمعی از کارگرها راهپیمایی کرده بودیم، آمریکایی های مسلح که خود را ارباب ما می دانند در کشور و شهر خود ما به طرف ما تیراندازی کردند و زخمی شدم. پایش را ...
صحبت های خودمانی منوچهر آذری درباره عشقش
اظهار کرد: زمانی که در تالار فرهنگ برای تئاتر مدرسه مان رفته بودم با فرهنگ مهرپرور آشنا شدم و با هم دوست شدیم. هر دوی ما پیش حسن خیاط باشی رفتیم و آن زمان هم تازه تلویزیون تأسیس شده بود. در واقع من از تلویزیون به رادیو آمدم. یک روز برنامه ای را اجرا می کردم و آقای حمید قنبری کار من را دید و خوشش آمد و گفت چقدر خوب و زنده اجرا می کنی. در همان زمان بود که به رادیو آمدم و رادیو عشق من بود. ...
قند خون دیابتی ها چقدر باشد، خوب است؟
مرخصی نوشتم و از اداره خارج شدم. ساعتی بعد پس از پشت سر گذاشتن هفت خوان ترافیک، به منزلش رسیدم. دلشوره امانم نداد که سر راه درنگی به اندازه خرید یک نان تازه بکنم. وارد شدم و دیدم که مادر خوابیده است. آنقدر رمق نداشت که به استقبالم بیاید و به گفته خودش در را هم به سختی برایم باز کرده بود. از احوالش پرسیدم. گفت: فکر کنم که مسموم شده ام. دوسه روز است که به شدت بیرون روی دارم و جانی برایم نمانده ...
خفاش شب گیلان در بازجویی به جرایم سیاه خود اعتراف کرد
و طلاهایم را سرقت کرد. او سپس به طرفم حمله ور شد و مرا در مغازه مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد هم با موتورسیکلتی که مقابل مغازه پارک شده بود، فرار کرد.پس از این شکایت، ماموران با بررسی دوربین های مداربسته تصویری از مرد متجاوز به دست آورده و تحقیقات برای دستگیری او را آغاز کردند. در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت، شکایت های مشابه دیگری از متهم در شهر رشت و بندرانزلی مطرح ...
طنز؛ باشگاه بدن سازی یا گولاخیزاسیون!
(بنده را نشان داد) اومده تو این باشگاه، بین همه اختلاف انداخته... نذارید این مارمولک خونتون رو کثیف کنه . گولاخ ها ناگهان گریبان هم را رها کرده و ساکت شدند. بعد همه شان چشم دوختند به من. گولاخ اژدهانشان یکهو فریاد زد: بگیریدش! من یک آن خشکم زد و بعد وقتی دیدم آن هیولاها با صورت سرخ از عصبانیت و دهان کف کرده به سمتم می آیند پا گذاشتم به فرار. در آستانه رسیدن به خیابان بودم که افراسیاب شیرجه زد و پاچه شلوارکم را گرفت. در یک تصمیم آنی بین شلوار و جانم، جانم را انتخاب کردم و بی شلوار تا خود خانه دویدم. ...
فرهنگ غنی زادگاه خود را به آیندگان و به کودکان خود بیاموزید/مسئولان از هنرمندان حمایت کنند
، نام دیگر عشق مادر و چند فیلم دیگه بازی کردم. بعد ها برحسب علاقه ای که به کارگردانی داشتم در پشت صحنه هم به فعالیت خودم ادامه دادم و “دستیار کارگردان فیلم های عروس ، شمع ناشناخته ، از تهران تا مهران بودم. همچنین تهیه کنندگی فیلم های بیراهه، قرمز و رود میرود را برعهده گرفتم . در نهایت با کارگردانی فیلم های قرمز، ساز و راز ، عکس عاشورا و برنج دمسیاه اصل به عرصه ...
خانه های مجردی اجباری!
کنم یا خیر، ولی مساله مهم برایم این است که چون به تنهایی نمی توانم از پس هزینه های زندگی مجردی بربیایم، ترجیح می دهم با دختر دیگری همخانه شوم. مریم درباره پیشنهاداتی که در این گروه داشته است، می گوید: خیلی از خانم هایی که به من پیغام داده بودند، شرایط مدنظرم را هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ اخلاقی داشته اند یا بهتر بگویم حداقل این گونه وانمود می کردند، ولی به دلایل مختلف از جمله عدم ...