سایر منابع:
سایر خبرها
وقت جدایی من و ماه صیام شد // یعنی غروب طلعت این بار عام شد
عمرم تمام شد یادش به خیر...سوز مناجات نیمه شب وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد یادش به خیر...لحظه ی افطار...تشنگی نام حسین گفتن ما التزام شد دست ادب به سینه نهادم به سوی او اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان بر زخم بی شمار تنش التیام شد هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت وقتی میان ...
چند شعر کوتاه از نزار قبانی
لاله از من می گوید که هرکجا می روم دنیا همراهی ام کند؟ چرا این ترانه ها را خواند؟ حالا ستاره ای نیست که آغشته به عطر من نباشد فردا همه ی مردم مرا در شعر او می بینند با موی کوتاه شده و دهانی که طعم شراب می دهد. عبور کن از آن چه مردم می گویند تو تنها در عشق بزرگ من، بزرگ خواهی بود دنیا چه می شد اگر ما نبودیم؟ اگر چشمان تو نبود ...
پیام تبریک عید فطر: مجموعه متنوع تبریک عید بندگی
.... شعر تبریک عید فطر مبارک باد عید روزه داران به خیل مسلمین و جمله یاران هلال ماه شوال است پیدا شده هنگام فطر روزگاران اسماعیل تقوایی ✿✿✿✿✿✿✿ چه شب هایی ز دست این گدا رفت سحرهای پر از عشق و صفا رفت خداحافظ دعاهای مبارک بهار رحمت و ذکر خدا رفت ✿✿✿✿✿✿✿ کم کم غروب ماه خدا دیده می شود ...
مجموعه بهترین شعرهای عید فطر
. شعر درباره عید فطر از شاعران بزرگ بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد جان از تن آلوده هم پاک به پاکی رفت هر چند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد از لذت ...
دو غزل یک شاعر درباره وداع با ماه مبارک رمضان
به گزارش خبرنگار ایکنا ؛ کمیل کاشانی، شاعر و مداح اهل بیت(ع) در آستانه ماه مبارک رمضان دو غزل درباره وداع با این ماه مبارک سروده که در ادامه از نظر می گذرد؛ ماه خوب خدا خداحافظ بهترین لحظه ها خداحافظ رمضان الکریم، ماه دعا از تو تا عرش، باز، راه دعا فرصت ناب ربنا بودی با دلم درد آشنا بودی سفره افتتاح گستردی میهمان را به وجد آوردی با ابوحمزه ات ...
اهمیت نماز و ویژگی های نماز مطلوب
هم هزار صلوات دیگر می فرستم و ثواب آن را به مادرم هدیه می کنم. [28] شایسته است همان گونه که قرآن کریم فرموده: وَ ارْکعُوا مَعَ الرّاکِعینَ ، [29] نماز در مسجد و با جماعت خوانده شود؛ چراکه در نماز، بیش از آن که سخن از من باشد، ما مورد نظر بوده است. بدین موارد توجه کنید: تنها تو را می پرستیم ، تنها از تو یاری می جوییم ، ما را به راه راست هدایت فرما و سلام بر ما و بندگان صالح خدا. این ...
منطق شعر منطق ریاضی نیست
...> قلب دلیران وطن با عشق، هم پیمان شده ما ریشه در خون داشتیم ایران اگر ایران شده جا دارد همین جا دو نکته بامزه و شنیدنی را هم اضافه کنم که مصرع ای جان و ای جانان من پیشنهاد سالار عقیلی برای مصرع نخست کار بود و صدای سبز آزادی هم ناچار به صدای سرخ آزادی تغییر پیدا کرد که البته چه بهتر! 4 ترانه یازده ستاره ترانه دومی بود که من برای جام جهانی نوشتم. ترانه ای ...
چرا به این سرزمین ظلم می کنید و نمی گذارید آباد شود؟/ هتل چهل طبقه را می خواهم چه کار!
نعمت است که برای تو هم خلق کرده است. عرق خور هستی که عرق خور هستی، اما در آیه می گوید اسبغ علیکم ؛ بد هستی که برای خودت بد هستی، پروردگار که از رساندن نعمت به تو دست برنمی دارد و عقرب هم برای تو نعمت است، چه می دانید که تا حالا چند عقرب جلوی خطر را نسبت به ما گرفته است! جمله ذرات زمین و آسمان/ لشکر حق اند گاه امتحان چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنی است، آن بینی ...
پایان شهر آرامش
، چایی! به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم توست عالم از درد پر است و تو دوایی، چایی! عشق کشک است در آنجا که تو باشی، خود تو سبب بوی خوش باد صبایی، چایی! می و معشوق سگ کیست، به درگاه شما؟ یار می گویم و منظور شمایی، چایی! در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی که بجوید سرِ هر جشن و عزایی چایی قطع هر مرحله با ...
عید سعید فطر از نگاه عارفانه مولانا، عید وارستگی است
روزه مگشای جز به قند لبش قنداو در دهان مبارک باد از نگاه مولوی ماه رمضان فرصتی است تا حقیقت انسان جلائی تازه یابد. از منیت های کم ارزش و ملال آور فاصله گرفته و از چشمه زلال و پاک انسانی بیاشامد. بی گمان بزرگترین هدیه این عارف گرانمایه شناساندن و معرفی من حقیقی و انسانی است. مولوی بی هیچ چشم داشتی و غرضی، دست مردمان را میگیرد و از من های دروغین و بی ارزش جدا می کند من هایی ...
عارف کسی را نمی رنجاند و از کسی رنجیده نمی شود
در عالم است از مجموع شر بیشتر است) و دیگری اینکه شخص خوش بین است اما شاید شر از خیر بیشتر باشد ولی نهایتا خیر بر شر غلبه خواهد کرد. 2-فرد شادی بیکرانه ای در خود احساس می کند، بدون اینکه متانت و وقار خود را از دست بدهد. (عارف همیشع تبسم به لب دارد ولی قهقهه ندارد) 3-فرد عارف یک نشاط خاصی در دیگر گزینی، نوع خواهی و شفقت ورزی نسبت به دیگران دارد. 4-صلح درونی و بیرونی ...
تو خواهر خمینی هستی؟ تیرباران تان می کنیم
مادرم هیچ صحبتی نکردیم. پدر هم گوش هایش سنگین بود. مادرم، رگِ خواب عراقی ها را به دست آورده بود. به آن ها گفت: ما اعضای یک خانواده هستیم. شما نباید همه را به یک دید نگاه کنید. مگر ما به طرف شما گلوله انداختیم؟ عراقی ها کم کم کوتاه آمدند و دست از تیراندازی به سمت ما برداشتند، اما خانه هم چنان در محاصره بود. در عین حال، خانه را بازرسی می کردند. مادرم در اتاق دو قاب عکس به دیوار زده بود. یکی ...
کیمیای کلمه، زبیر پسرعوّام
پنبه می کرد و یا آنانی که از سوگند ابزار فریب ساخته بودند. وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ تو خون مرا مباح می شمری؟ سخنان پیامبر را از یاد برده ای؟ به علی گفتم، اکنون که سخن پیامبر را به یادم آوردی، به خدا سوگند هیچگاه با تو نبرد نمی کنم و قصد خونت را ندارم. از جنگ کناره می گیرم. چهره علی باز شد ...
سفره افطاری کارتن خواب های محله مولوی تهران
بترسی که آقازاده ات از مولوی رد شود، مبادا! کارتن دلت را پهن کن؛ به وسعت همان درد و زخم هایی که مثل خوره روح را می خورد؛ آن وقت هر کجا که باشی آسمان مال تو است؛ حجت خدایی روی زمین؛ پدر مهربانی برای هم جنسانت! انسان؛ آن وقت شعر نمی خوانی، شعار نمی دهی؛ شعورت را به تجربه می دهی تا کاری کنی! دم همه اهالی مولوی و کسانی که برایشان برای چندمین بار در این ماه علی افطار را سفره کردند، گرم و کارتن هایی که همنشین خواب های تنها و تاریک هستند و قصه های غصه ها؛ اگر خدا روی زمین زندگی می کرد، مردم پنجره های خانه اش را م شکستند. ...
بازخوانی دیدگاه علامه طباطبایی درباره معراج (1)
راست ندایم داد که هان ای محمد! ولی من پاسخ نگفته و توجهی به او نکردم. منادی دیگر از طرف چپ ندایم داد که هان ای محمد! به او نیز پاسخ نگفته و توجهی ننمودم، زنی با دست و ساعد برهنه و غرق در زیورهای دنیوی به استقبالم آمد و گفت ای محمد به من نگاه کن تا با تو سخن گویم به او نیز توجهی نکردم و هم چنان پیش می رفتم که ناگهان آوازی شنیدم و از شنیدنش ناراحت شدم، از آن نیز گذشتم، اینجا بود که جبرائیل مرا پایین ...
یادآوری های ناگهانی
اش را با شال دور گردنش پاک می کرد و دور می شد.از نظر او، مرده ای دیگر دفن شده بود. می رفت تا مرده ای دیگر را دفن کند و بعد می رفت تا مرده ای دیگر، مرده ای پس از مرده ای.ناگهان شعر یادم افتاد. پشت سر هم، از حفظ، بیت به بیتش را زمزمه کردم: از آن باده ندانم چون فنایم از آن بیجا نمی دانم کجایم زمانی قعر دریایی درافتم دمی دیگر چو خورشیدی برآیم زمانی از من آبستن جهانی زمانی چون جهان خلقی بزایم به جایی در نگنجیدم به عالم به جز آن یار بیجا را نشایم مرا گویی چرا با خود نیایی تو بنما خود که تا با خود بیایم ...
ملاقات ثامن الحجج(ع) با زائران خویش در شب اول قبر
بِعِبادِهِ الصّالِحینَ خداوندا فضیلت شب قدر را در این ماه روزیم گردان و بگردان کارهایم را در آن از سختی به آسانی و عذرهایم را بپذیر و گناهم را بریز ای مهربان به بندگان شایسته ات. شعر روز: شنیده اید که آسایش بزرگان چیست/ برای خاطر بیچارگان نیاسودن به کاخ دهر که آلایش است بنیادش/ مقیم گشتن و دامان خون نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن/ هماره بر صفت و خوی نیک ...
از دریاچه ارومیه تا آرامگاه حافظ
غریب بوده است. پر از اتفاق هایی که از بسیاری الان فقط یاد و تصویری محو دارم. از بیمار ی مهلکی جان سالم در بردم. از روزگار هایی که یکسره آشوب و نزاع بود. بدون اینکه بخواهم نگاهی تقدس مآب داشته باشم، زندگی من بسیار غریب و معجزه وار بوده است. در همه این زندگی اصلی برایم مهم بود؛ وظیفه. وظیفه شناس بودم و برایم مهم بود به تعهداتم در قبال خویش و دیگری عمل کنم. بی اعتنایی و بی تعهدی وفق شخصیت و درک من از ...