سایر منابع:
سایر خبرها
کارگری که نماینده مجلس شد!
و مقداری از زمین های کشاورزی را فروختیم طوری که رفته رفته وضعیت مالی مان هر روز بدتر از دیروز شد و دیگر چیزی در بساط نداشتیم. از کی مددجوی کمیته امداد شدید؟ از زمانی که پدرم بیمار شد، مادرم که خانه دار بود پای زندگی ما وایستاد ولی دیگر نمی توانستیم از عهده خرج زندگی بربیاییم. اول راهنمایی بودم که خانواده ام از سوی کمیته امداد شناسایی شد و از همان موقع مددجوی کمیته امداد شدم ...
کارگردانان برگزیده بعد از انقلاب
(1373) روبان قرمز (1377)، به وقت شام (1394) فیلم هایی که دیدنشان سفارش نمی شود وصل نیکان (1369)، خاکستر سبز (1374)، ارتفاع پست (1378)، موج مرده (1379)، به نام پدر (1382)، دعوت (1385)، بادیگارد (1395) کیانوش عیاری از پدیده های سینمای پس از انقلاب بود که سبک خاص و پرطراوتی در فیلمسازی داشت که از قواعد رایج سینمای روز ایران معمولا به دور بوده اند. او طی سال های اخیر به فیلمساز محبوب بخشی ...
گفت و گو با فرزند شهید سید حجت الله صالحی خوانساری؛ مهم ترین درسی که شهید صالحی از استادش آیت الله سعیدی ...
70 سیلی به صورت پدرم زدند که در اثر آنها دندان های ثنایای پدرم شکست. در همان حین که پدرم را کتک می زدند عمامه از سرشان به زمین می افتد. آیت الله سعیدی فریاد می زنند: سید! عمامه ات را بردار این لباس از جدت به تو ارث رسیده است. یعنی تا لحظه شهادت، این استاد بزرگوار از تربیت شاگرد خود غفلت نکردند. همانجا در زندان آیت الله سعیدی همه ی اتهامات پدرم را به گردن می گیرند و پدرم آزاد می شوند و این عارف مجاهد توسط ساواک در زندان به طرز فجیعی که می دانید به شهادت می رسند. ...
شکار 2 پسربچه مقابل مدرسه
ام اما داروهایم را مصرف نمی کردم چون احساس می کردم داروها تأثیری ندارد تااینکه روز حادثه درحالی که پدر و مادرم خانه نبودند و من پشت پنجره ایستاده بودم چشمم به پسربچه هایی که داخل حیاط مدرسه در حال ورزش بودند، افتاد. همان لحظه وسوسه ها سراغم آمد. از خانه بیرون آمدم و در چند قدمی مدرسه ایستادم و منتظر ماندم تا زنگ تعطیلی مدرسه به صدا در آید. وقتی زنگ خورد و بچه ها پشت سر هم از مدرسه خارج شدند دیگر ...
اعلام فیلمهای بخش مسابقه ملی جشنواره حقیقت
بهرام یا ایمان به قدرت تصویر (فرشید قلی پور)، حافظ و گوته (فرشاد فرشته حکمت)، خاتمه (هادی زارعی، مهدی زارعی)، خانه ای برای تو (مهدی بخشی مقدم)، دلبند (یاسر طالبی)، روابط خانوادگی (ناصر ضمیری)، زیر حکم (سعید کشاورز)، شهسوار [جهان پهلوان تختی] (علی شاه محمدی)، مادرم ملکه (علی زمانی عصمتی)، مثل اسمم پگاه (سودابه بیضایی)، مهین (محمدحسین حیدری)، همایون (پیروز کلانتری)، همه بچه های مامان (رضوان سرمد ) ...
فرارزن خیانتکار نزد مرد غریبه
...> سوار ماشین او شدم و راه افتاد. نزدیکی یک پارک پیاده ام کرد و گفت: کار دارم و زود بر می گردم. حدود یک ساعت گذشت، از دور دیدم که می آید، خوشحال شدم گفتم: چقدر دیر آمدی؛ هنوز جمله ام تمام نشده بود که متوجه شدم پلیس هم با اوست و من را به کلانتری بردند، آنجا فهمیدم بعد از رفتن من، خانواده ام به پلیس اطلاع دادند و آنها هم با ردگیری خطم به سعید رسیدند. من را به کلانتری بردند، پدر و پسر عمویم هم آنجا بودند. اولین جمله ای که توانستم بعد از چند روز به پدرم بگویم این بود: "بابا دیدی بدتر از طلاق هم هست ..." نویسنده: سعیده جمال زاده کارشناس معاونت اجتماعی پلیس استان فارس ...
ربودن 2 دانش آموز به بهانه نشان دادن خرگوش
بودیم در بیمارستانی بستری شدم. پس از آن همیشه تحت درمان بودم و هر زمانی که داروهایم را مصرف نمی کردم بیماری ام تشدید می شد و دست به کار های عجیب و غریب می زدم. یک ماه قبل به خاطر کار پدرم خانه مان را از مشهد به تهران آوردیم. در این مدت دوباره بیماری ام اوج گرفت و چند باری هم برای درمان به بیمارستان روزبه رفتیم. چند روزی بود که قرص هایم را مصرف نمی کردم تا اینکه امروز مادرم برای انجام کاری به بازار ...
استراتژی منطقه ای و جهانی در جشنواره فیلم مقاومت
33 روز آواره گی به محله و خانه ویران خود باز می گردند... خوره /محمدرضا امامقلی: وقایع دی ماه 96 و آنچه در شکل گیری موج خواسته های به حق مردم و علل انحراف آن. داستان یمن/ محمدعلی شعبانی: روایتی است از تاثیر جنگ بر اکو سیستم یمن در جستجوی وطن شرقی/ علیرضا خوشنویس: در اورشلیم متولد شدم. وقتی 12 ساله بودم شهر ما نا امن شد و مجبور شدیم به مصر مهاجرت کنیم. پدرم من را ...
فریدون سه داغ در سینه داشت
و برادرانم شمس الله، عبدالله، حسین، حیدر و نوربخش که نزدیک محل بمب بودند، حالشان بهم خورد و بر زمین افتاده بودند، هیچکدام ماسک نداشتیم، برخی از مردم به طرف چشمه قسلان رفتند تا آنجا خودشان را بشویند، اما انگار یکی از بمب ها داخل چشمه افتاده بود، چون خیلی ها همانجا مردند.اوضاع روستا خیلی زود بهم ریخت و همه شیمیایی شدند. فریدون که خودش پدر و پنج برادرش را تا کمرکوه و آرامگاه بابا یادگار بالا ...
جشنواره سی وپنجم فیلم کوتاه تهران در خط پایان/ برترین ها معرفی شد
ی بخش پایانی اهدای جوایز در آیین اختتامیه سی وپنجمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران به معرفی برگزیدگان بخش ملی اختصاص یافت. در این بخش جایزه بهترین صداگذاری به حسین قورچیان برای انیمیشن گرگم و گله می برم رسید که وی حین دریافت جایزه اش گفت: هر دفعه که جایزه ای از جشنواره فیلم کوتاه می گیریم هیجان دارم و هیچگاه برایم تکراری نمی شود چراکه به نظرم جشنواره های فیلم کوتاه پرتنوع ...
روزهای تلخ زن جوان؛ شوهرم کارگرش را برای تجاوز به من داخل اتاقم فرستاد!
زن غمگین می افزاید: ازدواج ما تحمیلی و نوعی معاوضه بود در واقع خانواده ها یک دختر دادند و یکی گرفتند. هنوز سیکل ام را نگرفته بودم که پدرم من را وارد زندگی مشترک کرد. پدرم مرد متمول و سرمایه داری بود برای همین افراد زیادی برای او کار می کردند و خواسته هایش را بی چون و چرا انجام می دادند. معرف شوهرم یکی از کارگران پدرم بود. زن جوان به گفته خودش تازه دست به قلم شده بود و داستان و رمان های ...
هنوز هم با پدر شادیم
ذهنی مرسوم، این تصویر تازه در ذهنم نمی نشیند. شاید این ابهام در چهره ام ریخته که زهرا، با متانت توضیح می دهد: ما خانوادۀ خیلی شادی بودیم. هنوز هم هستیم. پدر که بود، همیشه صدای خنده و شوخی مان در خانه بلند بود. حالا هم که شهید شده، هنوز پیش ماست و ما با او شادیم. همه از اتفاقی که افتاده، غمگینیم؛ اما روزهایمان را با شادی می گذرانیم. دوست نداریم غمبرک بزنیم و غصه بخوریم؛ چون همه مان حضور پدر را کنار ...
جشنواره سی وپنجم فیلم کوتاه تهران برترین های خود را شناخت
کوتاه که می دانم همه آنها بهتر از ما بودند این جایزه را می گیریم. روحبخش هم تنها به این جمله بسنده کرد: از پدر و مادرم و عوامل پشت صحنه فیلم مان تشکر می کنم. جایزه بهترین فیلم برداری فیلم کوتاه، جایزه بعدی بود که سینا کرمانی زاده برای فیلم رورانس توانست آن را از آن خود کند. سوگل رضوانی کارگردان رورانس به جای کرمانی زاده این جایزه را گرفت و از این که این فیلم کوتاه دیده شده است، ابراز ...
مختصری از زندگینامه حضرت سکینه(س)
سال ولادت حضرت سکینه علیهاالسلام خبر دقیقی نیامده است، ولی با توجه به سال وفات آن حضرت (سال 117 ق) که همه تاریخ نگاران بر آن اتفاق نظر دارند، وی در سال 47 ق. چشم به جهان گشوده است. پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام از خاندان امامت و مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدی (شاعر معروف و بزرگ عرب) بود که از زنان فاضل و شاعر زمان خویش به شمار می آمد. وی در جریان کربلا حضور داشت و یک سال بعد از ...
مادرم نذر کرد مهدی 3 ماه با اسرائیل بجنگد/ مهدی به علاقه های زمینی آسمانی فکر می کرد
رماتیسم مفصلی دارد و تحریکات عصبی می تواند بیماری اش را تشدید کند. مادرم به همراه خواهر کوچک مان که آن موقع باردار بود، بعد از شهادت مهدی فهمیدند که به سوریه رفته بود. پدرمان هم سه روز قبل از شهادتش فهمید. مهدی هر شب به خانه زنگ می زد و با پدر و مادرمان صحبت می کرد. بابا از تأخیر در برقراری ارتباط و صدای مهدی حدس زده بود که باید خارج از کشور باشد. چون داشت موضوع لو می رفت، به ناچار او را در جریان ...
روایت دختر ملک الشعرای بهار از پدر
، مادر و خواهر و برادرش را به کربلا می برد. در خاطرات خودنوشت او آمده آن سال همان سالی بود که ناصرالدین شاه را میرزارضا کرمانی کشته بود. او از خاطرات سفر این گونه می گوید: اگر در شهری بیشتر از 15 روز اقامت داشتیم، پدرم من را به مکتب می فرستاد تا چیز هایی که یاد گرفته ام از یاد نبرم. این رفتار نشانه اهمیت آموزش برای ملک الشعرای صبوری، پدر محمدتقی بهار، است. این سفر تقریبا یک سال طول می کشد. ...
مرد مشهدی شیشه مغازه را شکست و دخترش را از پستوی شیطانی فروشنده نجات داد
می آمد و مرا تا خانه همراهی می کرد ولی آن روز قرار شد خودم به تنهایی بازگردم چرا که مادرم گفته بود می خواهد خواهرم را نزد پزشک Doctor ببرد. من هم که خوشحال شده بودم بعد از تعطیلی مدرسه از فرصت سوءاستفاده کردم و برای دیدار اتابک به مغازه اش رفتم. او که از دیدنم ابراز شادمانی می کرد از من خواست پشت پیشخوان بروم تا راحت تر درباره آینده با یکدیگر صحبت کنیم. من هم که با تلقین دوستانم این گونه روابط را ...
بیوگرافی سجاد افشاریان؛ بازیگر نقش جلال شایان در سریال نجوا
خدایا شکرت یک طلبه به من دادی. بعدها به من گفت دوست داشتم تو باقیات صالحات شوی اما نشدی. خانواده ام به شدت مذهبی اند. افشاریان نکته جالی را تعریف می کند و می گوید: 14 سال است که کار تئاتر می کنم اما یک بار پدر و مادرم پای شان را در آن سالن ها نگذاشته اند؛ چه در شیراز و چه در تهران. هروقت والدین بچه های دیگر برای تماشای کار می آمدند کار را به آنها تقدیم می کردم چون حس خوبی می گرفتم؛ انگار ...
حکایت وارثان میرزا رضای شاه شکار
... پدرم ضمن پهن کردن سفره کوچکش نگاهی به من انداخت و سری تکان داد. مادرم با خوشحالی گفت: پسرمان پیش خواهرم درس می خواند، متدین و باخدا است و نماز و روزه اش ترک نمی شود. پدرم با نگاهی سرشار از محبت، سراپای مرا برانداز کرد و لبخندی زد... به گفته تقی، مادرش تا یکی دو ماه، هر هفته شب های جمعه شام می پخته، بعد هم دست او را می گرفته و برای دیدار پدر به شاه عبدالعظیم می رفتند: در آنجا دور هم شام ...