دختر جوان: 3 مرد نقابدار مرا دزدیدند و آزارم دادند
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای روز واقعه در نیجریه/ مادر 5 شهید: هر مسلمانی باید پیرو امام (ره) و آیت الله خامنه ای باشد
چون همه خیابان های منتهی به حسینیه بسته است و نظامیان مشغول تیراندازی هستند، به سمت خانه ما بیایید و از طریق اینترنت این موضوع را به مردم اطلاع دهید، طبق سفارش او من این اطلاعات را ارسال کردم. فارس: شما چه زمانی به شهر زاریا رسیدید و هنگام ورود با چه صحنه ای مواجه شدید؟ وقتی وارد شهر زاریا شدم حوالی ساعت 14 بود، دیدم که مردم زیادی در آنجا شهید یا زخمی شده اند، راه های منتهی ...
آذرنگ: تئاتر تجاری شده است/ معتمدآریا: ممیزی قبل از انقلاب هم بود
. خوشبختانه در نمایش ترن و الان هم در خنکای ختم خاطره حضور دارم. سپس امین میری بازیگر دیگر این نمایش نیز با اشاره به خصوصیات کارهای دفاع مقدسی آذرنگ گفت: بهرحال تأثیرات جنگ بر دل هر کسی بنشیند بهتر می تواند قلم بزند. من خاطرم می آید بچه بودم دو برادرم به جبهه رفته بودند هیچوقت هم صدای زنگ تلفن و گریه های مادرم را فراموش نمی کنم. وی با اشاره به نقشش که یک پیرمرد کُرد است، گفت: به ...
آیت الله علوی بروجردی: بی انصافی است که آیت الله وحید خراسانی را در جبهه مقابل انقلاب و نظام قرار دهند
است که درس ایشان به سبب کسالت تعطیل شده است؛ اما در طول این مدت، از پاییز سال 1349 تا سال گذشته، درس ایشان سرپا بود و از توفیقات خداوند برای ایشان این است که هم فقه و هم اصول را تدریس می کردند تا اینکه در این اواخر به درس تفسیر و رجال هم ورود کردند. سال های آغازین طلبگی من مقارن با مراجعت ایشان به مشهد و سپس قم بود و بعد در قم بعد از چند ماهی خدمت ایشان رسیدم و با ایشان آشنا شدم. آن وقت درس ایشان ...
معتمدآریا: آنچه مرا ناراحت می کند ممیزی نکردن ابتذال است/آذرنگ: زخم های جنگ هشت ساله امروز عفونی شده است
. سال ها آثارم سانسور شد و کتک خوردم اما صدایم بلند نشده کارگردان نمایش خنکای ختم خاطره همچنین در پاسخ به سوالی درباره ممیزی گفت: خوشبختانه گروه بازبین وقتی کار را دیدند بعد از بازبینی هیچ سوال و ممیزی نداشتند. فکر می کنم تئاتر ما قصد کرده خرد را از بین ببرد و خردورزی بولد و دغدغه نشود. من به خاطر اجرای خنکای ختم خاطره در خرمشهر کتک خوردم، برق سالن را قطع کردند، در جایی سوسک ...
ماجرای زندگی عجیب اما عاشقانه یک زوج هنرمند/ مهریه فقط یک مُهر کربلا!
سازگار است. نوری : در مشهد خیلی وضعیت نفسم خراب شده بود، هفته ای دو سه مرتبه تنفس مصنوعی به من می دادند، حتی گاهی روزی دو سه بار! مفتونی : خلاصه قرار شد دیگر به مشهد باز نگردیم و همه وسایل و مدرسه بچه ها را منتقل کردیم به تهران و من هم به دانشکده الهیات دانشگاه تهران منتقل شدم لیسانسم را در شش ترم گرفتم، بلافاصله ارشد رتبه اول شدم و در دو ترم ارشد را گرفتم و پس از آن هم دکتری با ...
زندگی و آثار مرحوم دکتر حسین خدیوجم اشکذری (3)/فارسی زبانان آشنایی خود با غزالی را مدیون تلاش های استاد ...
تهران معروف بود به “هتل خدیوجم.. خوشبختانه مادرم نیز همیشه با پدرم همراه بود. تابستان ها که ما از تهران به مشهد می آمدیم پدر به سفرهای اکتشافی می رفت. در سفرهایی هم که به اروپا داشت همیشه حداقل شبی را مهمان محمدعلی جمال زاده بود. شبانه روز مجموعا سه ساعت می خوابید خدیوجم پسر درباره خلق وخو و رفتار پدرش با همسر و فرزندان می گوید: پدرم زمان کمتری برای خانواده داشت و ما فقط در ...
مادربزرگ ورزش مادر
البته بار دیگری هم مجروح شدم. روی سقف بیمارستان مثلا با گونی های شن امن شده بود اما مگر می شد با کیسه های شن جلوی توپ و خمپاره را گرفت. یادم هست از آبادان که بیرون می آمدیم همه جا سنگر بود و صدای شلیک. وضع بهم ریخته ای بود. من بعد از مجروح شدن منتقل شدم به بیمارستان ماهشهر و بعد هم بیمارستان نمازی. تا چند ماهی حالم خوب نبود و قرص اعصاب استفاده می کردم اما وقتی به طور جدی به ورزش پرداختم قرص هایی را که ...
با نگاه آینده نگر، چتر زبان "فارسی" را بازتر کنیم
ناواضح این کار خیلی برای نویسنده ترس زاست. مدرسه رمان این غل و زنجیر و این بار سنگین و این دغدغه را از دوش نویسنده برمی دارد و شما انگیزه مضاعف پیدا می کنید که اگر حرفی برای گفتن دارید آن را بنویسید. خیالتان راحت است که بعد از نوشتن اثر، آن داستان حمایت خواهد شد. یک بحث دیگر در مدرسه رمان بحث مطالبه گری است. علاوه بر اینکه شما در معرض آموزش های مختلف قرار می گیرید، که درواقع جمع بندی ...
روایتی از فرشته صورت زخمی ها
قدم درراه خیر گذاشته اند. چون من وقتی وارد این وادی شدم که همه چیز داشتم اما این پزشکان جوان در اول راه پزشکی خیر شدند. دکتر کلانتر می گوید: یک بار که لذت کار خیر را بچشی دیگر از تجربه کردنش سیر نمی شوی. نمی دانید چه صحنه های نابی در سفرهای ما به روستاهای محروم رقم می خورد. صحنه هایی که تا مدت ها حال دلت را خوب نگه می دارد. 157 جراحی پلاستیک رایگان در 3 روز بعد از یکی دو سال، گروه ...
ماجرای آرزوی یک شهید مدافع حرم در اصفهان چه بود؟
شهادت رسیدن شهید مجیری شدم و این باعث نگرانی در من شد، اما آقا مرتضی لحظاتی بعد از آن با من تماس گرفتند و خبر از سلامتی خود دادند. ایشان یکبار به من گفتند که اگر روزی فرمانده ها با تو تماس گرفتند و قصد آمدن به خانه را داشتند بدان که من شهید شده ام، که در نهایت در نیمه آذرماه سال 94 خانواده ایشان مرا برای ختم صلوات دعوت کردند و گفتند که مرتضی زخمی شده است، اما زمانی که همسر برادرشان خبر از ...
از فعالیت های قرآنی پیش از انقلاب تا تلاوت به سبک عبدالباسط/ به سمت رفتار قرآنی باز گردیم
که در حال حاضر در قید حیات نیستند، تحت تأثیر تربیت چنین مرد بزرگی قرار داشتند و به پیروی از تربیت ایشان، مادرم نیز فرزندان را در مسیر درست و الهی تربیت کرد. خانواده ما با مسائل دینی عجین بودند، حتی قبل از انقلاب به توصیه پدربزرگم بحث فعالیت های قرآنی در منزل ما مطرح بود و پدربزرگم استفاده از رادیو به دلیل پخش آهنگ ها و موسیقی های قبل از انقلاب را به خاطر وجود بچه ها و اثرپذیری آنان توصیه نمی ...
ارتباط بهنود با زنان مقابل چشمانم برایم عادی شده است
بخرد و با مسافرکشی هزینه های اعتیادش را تامین کند سه بار عمل اهدای تخمک انجام دادم که به همین دلیل دچار برخی بیماری های جسمی شدم ولی باز هم همسرم نه تنها دست از کتک کاری و فحاشی برنداشت بلکه به طور آشکار با زنان دیگر رابطه برقرار می کرد. رفتارهای زشت او حتی روی فرزندم نیز تاثیر گذاشته بود و زمانی که به خاطر کاری اشتباه فرزندم را سرزنش می کردم او هم به تقلید از پدرش با چاقوی میوه خوری مرا تهدید می کرد حالا من مانده ام و پل هایی که پشت سرم خراب شده است و ... شایان ذکر است با دستور سروان مسلم مختاری فر (جانشین کلانتری پنجتن) زن جوان به مرکز مشاوره پلیس معرفی شد. ...
دام سیاه برای زن مطلقه به بهانه لاغری
برای برادر و مادرم، بفرستد که در این صورت حتما آنها مرا خواهند کشت. این زن جوان که فریب رنگ و لعاب فضای مجازی را خورده بود، پس از دو بار اقدام به خودکشی ناموفق، عاجزانه تقاضای کمک از سوی کارشناس روانشناسی مرکز را داشت. با اقدام به موقع این زن و پیگیری های کارشناسان مرکز مشاوره و پلیس فتا خوشبختانه شخص کلاهبردار از رسیدن به اهداف شوم خود ناکام ماند. نظر مشاور بسیاری از دختران و ...
روزی که آیت الله علم الهدی یک مداح را فراری داد +تصاویر
...، تعقیب نمی شدید؟ یک بار همین آیت الله علم الهدی مرا از مسجد امام صادق علیه السلام فراری داد. مرحوم ژولیده، شعری با مضمون انقلابی گفته بود و من در مسجد داشتم می خواندم. گرم خواندن بودم و متوجه مأموران ساواک میان جمعیت نشدم. وقتی خواندنم تمام شد، آقای علم الهدی دستم را گرفت که ببرد در آبدارخانه از من پذیرایی کنند. بعد، به آهستگی دَرِ کوچکی را نشان داد که به کوچه پشت مسجد باز می شد ...