سایر منابع:
سایر خبرها
قصه زندگی مادر شهدای فیلم شبی که ماه کامل شد : چطور بچه هایم را به تروریست ها سپردم
را دوباره با هم مرور کنیم. داستان، دقیقا همان است که در فیلم روایت می شود؟ بله، دقیقا همان است که در فیلم آمده. فقط در فیلم دوقلوها در پاکستان به دنیا می آیند، اما در واقع، دوقلوها در تهران به دنیا آمدند. بقیه اش عین واقعیت است. خب فائزه، لباس عروس نداشت؛ آن نامرد ملعون، 6 ماه بعد از عقد، بچه من را دزدید و برد. به آن روزهای اول آشنایی شما با عبدالحمید ریگی برگردیم. شما اولش با ازدواج ...
بچه در شکم داشتم که سامان به من آن کوفتی را می داد + عکس
... با او خیلی رو به رو نمی شدم و همان زمان بود که سامان بو برده بود اما به روی خودش نیاورد. یک روز از من و خانواده اش خداحافظی کرد و رفت و من هم برای تهیه مواد به پاتوق رفتم اما هنگامی که با پسر جوان روبه رو شدم صدای سامان را شنیدم و خودم را جمع و جور کردم. سامان یک هفته مرا تعقیب کرده بود. چاره ای نداشتم و حقیقت را به او گفتم که خانواده اش این بلاها را سر من آوردند. دیگر همه چیز برای سامان تمام ...
فرار دخترنوجوان از خانه تاریک
همان دوستم مخفی شدم اما باز هم چاره ای جز بازگشت به منزل نداشتم. این ماجرا چند بار دیگر نیز تکرار شد چرا که می دانستم پدرم هیچ شناختی از دوستانم ندارد و نمی داند در کجا مخفی شده ام. با آن که هربار سعی می کرد مرا کتک نزند ولی باز هم من نمی توانستم در کنار او و همسرش زندگی کنم. چرا که وقتی پدرم در منزل حضور نداشت نامادری ام روی دیگر خودش را نشان می داد و همزمان با بازگشت پدرم به منزل به ...
داستان زندگی مردی که در نوجوانی مرتکب قتل شد
یک ضربه به دستش زدم و چاقو پرت شد بعد او را هل دادم و به سرش ضربه زدم. آنقدر عصبانی بودم که نمی دانستم چه کار می کنم. انگار جادو شده بودم. نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم." پسر نوجوان بعد از ارتکاب قتل روانه کانون اصلاح و تربیت شد و پرونده اش به جریان افتاد.او می گوید:"حدود یک سال و دو ماه را در کانون بودم آنجا خیلی خوب بود اما وقتی به زندان بزرگسالان رفتم خیلی ترسیدم شرایط زندان خیلی ...
داستان پلیسی ، جنایی ،معمایی / جنازه ای در خودروی سوخته
او را کشته اند .حدس زدم پلیس به من شک کند برای همین سریع چک را نقد کردم تا فرار کنم اما گیر افتادم ." ساناز مصرانه قتل را انکار کرد و همین موضوع باعث شد ادامه تحقیقات به روز بعد موکول شود. کارآگاه قبل از این که دوباره از مظنون بازجویی کند ،شاگرد بوتیک آرش را احضار کرد و پسر جوان شهادت داد گفته ساناز درباره چک راست است و آرش با اصرار آن را به زن جوان داد.فیاض از شرکت هواپیمایی ...
راز دستکش های خون آلود
این موضوع بسیار نگران بود وحتی به من فرصت داد تا اعتیادم را ترک کنم! با وجود این، اختلافات به جایی رسید که تا مرز طلاق هم پیش رفتیم ولی همسرم مرا دوست داشت و نمی خواست از من جدا شود. حیدر- ح در ادامه اعترافاتش افزود: من نمی توانستم به خانه مادرزنم بروم، همیشه همسرم را نزدیک منزل مادرش از خودرو پیاده می کردم و خودم باز می گشتم تا این که دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و تصمیم به قتل او گرفتم. ...
روایت تلخ زهره از 31 سال تشویش
برای خودم در خیابان ها گشتم. نمی دانستم کجا باید بروم. دوستی هم نداشتم. تازه دلم شور می زد که پسرها برگردند ببینند من نیستم چه کار می کنند. برگشتم، رفتم توی انباری تا شب بیرون نیامدم. شب که شد همین جوری ساکت رفتم توی اتاق، برای خودم گرفتم خوابیدم. دیگر با پدرم حرف نزدم. فکر کنم هیچ وقت نفهمید که من تصمیم گرفتم باهاش حرف نزنم. مامانم می گفت زشت است، جواب بده، با سر حرف نزن، گوش نمی کردم. می گفت بچه ...
خودکشی دردناک دختر یک مرد اعدامی! / او در دام مرد پلید افتاده بود
داشتید؟ دوست نبودیم او را در مخازه پدری ام دیده بودم دختر نجیبی بود و خانواده خوبی داشت وقتی خواهرم پیشنهاد داد با دوستش ازدواج کنم پذیرفتم. مشکل مالی داشتی؟ اصلا مشکل نداشتم زندگی مان خوب بود. پس چه شد؟ 6 سال از ازدواجمان گذشته بود محبوبه بهترین شادی زندگی ام بود ناگهان پدرم در همان مغازه سکته کرد و خدابیامرز شد بزگترین لطمه ای که می شد به ...
زن بلوچ؛ چهارمین بانوی روستایی برتر جهان
زجر آور است، بطوریکه خانواده ام در کلاس پنجم به بعد نگذاشتند تحصیل کنم با وساطت پدربزرگم موفق شدم از روستای خود به روستای همجوار به نام 'هیت' بروم و در مدرسه راهنمایی ثبت نام کنم و ادامه تحصیل بدهم. در طول سالهای اخیر علیرغم مخالفت ها و سختگیریها به خانواده ام اطمینان خاطر داده ام که هیچ مشکلی برایم پیش نمی آید، خوشبختانه پدرم و همسرم بعد از کسب موفقیت ها و مطمئن شدن از کارهای خیر و انسان ...
میزگرد رئیس فراکسیون ایثارگران مجلس با ایثارگران در دفتر فاش نیوز (بخش نخست)
ناکرده اینطور نشود که بعد از فوت شوهرانشان به گدایی بیفتند. در حالی که بسیاری از همسران جانبازان به خاطر دل خودشان ازدواج کرده اند یعنی برخلاف نظر خانواده و به خاطر اسلام، نظام و انقلاب و عشق به امام با جانباز نخاعی وصلت کرده اند. طرف 50 سالش شده و شوهرش هم فوت کرده، خودش هم بریده، چرا که در این 30سال فقط جان کنده است؛ خب چقدر باید حقوق بگیرد؟ فقط یک میلیون و دویست هزار تومان؟ متاسفانه بعد از ...
از 12 سالگی به اهریمن پناه بردم
برادرهای نااهلم گفتند یا خرج زندگی آن ها را بدهم یا خانه پدری مان را بفروشیم و به یک زخم مان بزنیم. از فروش خانه و در به دری واهمه داشتم، برای همین مجبور بودم از صبح خروس خوان تا پاسی از شب کار کنم و دم نزنم. از داخل تهی شده بودم و هیچ امیدی به آینده نداشتم. مادرم هم یک روز از روی پله ها سُر خورد و پایش شکست و بیشتر از گذشته در باتلاق فقر و نداری فرو رفتیم. اصلاً به فکر ازدواج ...
علت خداحافظی مریم هاشمی چه بود؟
توانستم سه دوره مسابقه جهانی دیگر را تجربه کنم، اما یک مقدار مصدومیت داشتم و خیلی خسته شده بودم، ضمن اینکه شرایط تمرینی خوبی در کرمانشاه نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم با خداحافظی از دنیای قهرمانی در عرصه مربیگری باشم و تمرکز بیشتری روی زندگی شخصی، ادامه تحصیل و خانواده ام بگذارم. * آیا احتمال دارد دوباره به دنیای قهرمانی برگردی؟ بله، هر چیزی ممکن است، اما هنوز تصمیم نگرفته ام در ...
مرتضای من، ماه بود
مرتضی فاضل را می خوانید: نسبت فامیلی دوری داریم. متولد سال 63 و دومین فرزند خانواده شان بود و سه برادر داشت. سال 85 به خواستگاری ام آمد. همان روز اول گفت که من نظامی ام و زندگی کردن با من سخت است و باید صبور باشی، من نمی دانستم چه چیزی در انتظارم است، قبول کردم و همان سال عقد کردیم. سال بعد ازدواج کردیم. چند سال اول زندگی مان به ماموریت های دور نمی رفت. بچه دار ...
فال روزانه یکشنبه 5 اسفند 1397
به جای فرار از مشکلتان آن را حل کنید. باور کنید که اگر این روش را امتحان کنید در پایان روز حال خیلی بهتری خواهید داشت. اردیبهشت امروز مواظب باشید که گرفتار احساس حسادت نشوید، زیرا خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنید این احساس به سراغتان خواهد آمد. این نکته را به یاد داشته باشید که این احساس بیشتر مواقع از حس عدم امنیت ریشه می گیرد. معمولا اگر در کار، روابط و یا خانواده ی خود ...
دادگاه خانواده؛ شوالیه رویاها و بانوی سفیدپوش در دادگاه
. محمد از من می خواست به دانشگاه نروم در حالیکه این شرط من بود که درسم را تمام کنم.درگیری های شدیدی داشتم و با حمایت پدرم توانستم ادامه تحصیل بدهم. در این سالها خیلی به من سخت گذشت چون محمد ازارم می داد خودش من را به دانشگاه می برد و خودش به خانه باز می گرداند گاهی از سرکلاس که بیرون می آمدم می دیدم جلوی در نشسته تا ببیند من چه می کنم. کلافه شده بودم اما نمی توانستم از او دل بکنم. با ...
فرجام فراردختر13ساله با پسر غریبه
به خواستگاری ام می آید پدرم سرسختانه مخالفت کرد چون معتقد بود ازدواج مان به خاطر این که او تبعه یک کشور دیگر است به مشکل برخواهد خورد. اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و گوشی برای شنیدن این حرف ها نداشتم. پدرم را تهدید به فرار از خانه کردم اما فایده ای نداشت و او باز مخالفت کرد. 13 سال بیشتر نداشتم و عقل ام به آخر و عاقبت کاری که می خواستم انجام دهم قد نمی داد. بالاخره دختر کم ...
ادعای عجیب مرد سابقه دار او را راهی زندان کرد! +عکس
ماجرا را فهمید و دستگیر شدم و قاضی مرا به 15 ماه حبس محکوم کرد. کی از زندان آزاد شدی؟ دوشنبه 29 بهمن آزاد شدم و سه شنبه 30 بهمن خودم را معرفی کردم. چه شد که خودت را معرفی کردی؟ عذاب وجدان. تمام این 16 ماه برایم کابوس بود. لحظه ای آرامش نداشتم. الان هم کابوس آن لحظه را دارم. چرا بعد از زندان به سراغ خانواده ات نرفتی؟ سال ها قبل به خاطر اختلاف با همسرم از او جدا ...
شهید یاعلی مدد از دانشجویان پیرو خط امام(ره)بود/در رشته عمران دانشگاه امیر کبیر تحصیل کرد
ازدواج هم دانشجویی خود صرف می کرد، بسیاری از کارهای خوب شهید بعد از شهادت ایشان برای ما مشخص شد؛ یک خانواده فقیر را در زمان جنگ در خوزستان و با وجود تمام مشکلات تامین مالی می کرد. برادر شهید: آیا شهید در زمینه علمی و پژوهشی فعالیتی داشتند؟ عبدالرحمن از برجسته ترین دانش پژوهان بوشهر بود که در شهریور سال 1360 در عملیات شناسایی و هدایت آتش در منطقه سوسنگرد به شهادت رسید، او حتی ...
فیلم های اسکار نشان می دهند که دنیای بدون مردان دنیای بهتری است!
این میان معلوم نیست مرد قصه به چه دلایلی اینقدر پلید جلوه داده می شود. درحالی که هیچ گونه زندگی و حسی از او دیده نمی شود به جز کمی حس جنسی که شخصیت حیوانی او را در فیلم تکمیل کند. در مقابل این مرد، مادر و کودک هم تکلیف شان معلوم نیست. زمانی که در آن وجود دارند، تکمیل نمی شود و ناگهان پس از فرار رویایی از آن اتاق، بازمی گردند به خانواده مادربزرگ شان که او هم متاسفانه آنها را پس می زند و گویا این ...
گفت وگوی دردناک زنی که شوهرش چشم او را درآورد!
مشکلات اجتماعی فراوانی در کشور مشاهده می شود که بیشتر آن بر اثر سطح پایین فرهنگی یا مشکلات اقتصادی و اعتیاد رقم می خورد؛ در همین راستا شهرآراآنلاین در گفت وگویی که حمیده وحیدی آن را انجام داده به سراغ زنی رفته که شوهرش با مشت او را کور کرده است. گفت وگو با او کار آسانی نبود چرا که زندگی با بی رحمی تمام توانسته بود اعتمادش را از همه آدم ها سلب کند و همین مسئله مصاحبه مان را 3ماه به تأخیر انداخت در آخر هم نه اصرار ما، بلکه فشار اقت ...
جوان ترین شهید مدافع حرم چه کسی بود؟/زندگینامه شهید جاوید الاثر سید مصطفی موسوی+ مداحی
اصلا هیچ تماسی با پدرش نگرفته بود. از قبل گفته بود وقتی تماس نمی گیرم، یعنی این که حالم خوب است و اگر اتفاقی بیفتد به شما خبر می دهند. بعد از یک ماه، 2 مرتبه با پدرش تماس گرفته بود و من هم اطلاع نداشتم. فقط پدرش می گفت حالش خوب است. یک ماه که گذشت به همسرم گفتم: اگر نگویی دقیقا پسرم کجاست، تمام تهران را می گردم تا متوجه شوم کجا رفته. پدرش گفت: رفته سوریه. هیچ کدام از فامیل ها و حتی دخترم که ازدواج ...
خودم از شوهر جانبازم خواستگاری کردم
.... آن موقع در سن و سالی بودم که بحث ازدواج برایم پیش می آمد. من مدت ها بود که تصمیم گرفته بودم با یک جانباز ازدواج کنم. اول شاید فقط یک فکر بود اما کم کم مطمئن شدم که می خواهم همسرم یک جانباز باشد و حاضر نیستم باکس دیگری ازدواج کنم. مثل هر دختر دیگری که تصویری از همسر آینده برای خودش می سازد من هم تصویرم، تصویر یک جانباز بود. اما نمی توانستم این موضوع را به خانواده ام بگویم چون می ...
مرتضی آقاتهرانی در “دستخط”: اگر خود آمریکا هم بگوید آقاتهرانی گرین کارت ندارد، باز می گویند گرین کارتت ...
. گرچه برخی خیلی زور می زدند بگویند از ما است. کدام یک از بچه های ما بودند؟ بنده در راهپیمایی 22 بهمن بودم و خود آقای لاریجانی هم بود. اگر بودن در راهپیمایی، محکومیت آدم است که خود آقای لاریجانی هم بود. این دلیل نمی شود. بنده آمدم و تا حرم هم آمدم بعد متوجه شدم شلوغ شده و من تا شلوغی نیامدم و برگشتم. تقریباً دو سه روز بعد از آن چند بار خودم این کار را محکوم کردم و چندتا مصاحبه کردم؛ با چند خبرگزاری ...
هرگز به دنبال پست و مقام نبوده ام/ تمام قهر و آشتی هایمان بر سر آب بود
استفاده کنیم به مراتب نتایج بهتری از یافته های خودمان دارد. من به تحقیقاتی که در همین دانشکده انجام می شود نیز هیچ اطمینانی ندارم. چون تقلیدی و ناقص است که ریشه آن نیز در نبود امکانات تحقیق است. علیزاده یادآور شد: بسیاری از خاطراتی که برای شما بیان کردم و در کتابی به زیور طبع آراستم، قابل پذیرش توسط نسل جوان و به خصوص فرزندانم نیست. برای آنان قابل پذیرش نیست که گچ تخته سیاه را خود من درست می کردم. از حلب های نفتی کیف درست می کردیم و هنوز هم آن را در خانه دارم. من جز افراد خوش شانس بودم که توانستم به شهر بیایم و ادامه تحصیل بدهم. چه بسا که نوابغی در روستا باقی ماندند. انتهای پیام ...
تجاوز2زورگیر به زن جوان
ام از روزی که با یک مرد بی بند و بار و لاابالی ازدواج کردم به لجن کشیده شد. 14 سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم با پسر همسایه مان ازدواج کردم و بعد از مدتی متوجه شدم که اعتیاد دارد. از طریق یکی از دوستان قاچاقچی همسرم در باتلاق مواد مخدر صنعتی سقوط کردم و با دست و پا زدن، بیشتر در لجن زار اعتیاد فرو می رفتم. زن نادم با نگاهی پر از حسرت تعریف می کند: دیگر در دام شیشه افتاده بودم. 7ماهه ...
امروز نوع جنگ عوض شده است و جوانان باید با حفظ حیا و عصمت پیرو راه شهدا باشند
مهریه من 200 تومان شد. در زمان جنگ مواد غذایی برای ارسال به جبهه تهیه می کردیم مادر شهیدان موحدی که دارای 9 فرزند است، گفت: دو سال بعد از ازدواج اولین فرزند من یعنی محمدمهدی به دنیا آمد. بچه ها که بزرگ تر شدند زمزمه های انقلاب در ابرکوه شنیده شد که ما هم مانند سایر مردم در تظاهرات شرکت می کردیم. وی تصریح کرد: بعدازآن نیز در زمان جنگ نیز من در کنار سایر بانوان مواد ...
دست درازی مرد پلید به دختر 9 ساله در مشگین شهر / پدر او بی غیرت بود
کرد و در عمق نگاه فربد دلخوری پرچمداری می کرد. در آخرین روزهای تعطیلات دایی و خانواده اش از شهرستان آمدند و من و دختردایی راحله دوست صمیمی بودیم. راحله هم سن و سال فربد بود؛ کناره گیری من باعث شد راحله حضورش برای فربد پر رنگ باشد؛ همه ی روزهایم غم انگیز بود ولی یکشنبه ها داغون تر می شدم؛ یکشنبه ای که من شاهد قرار عاشقانه فربد و راحله شدم. آن روز بعد از رفتن راحله ساقه های ...
ادعای قتل در مرداب انزلی بررسی می شود
تهران بدنبال کار گشتم، اما کار درست و حسابی پیدا نکردم به همین خاطر نتوانستم خانه ای برای خودم اجاره کنم. روز ها داخل خیابان به دنبال کار بودم و شب هم در داخل ترمینال جنوب می خوابیدم تا اینکه تابستان سال 96 با پسر جوانی به نام همایون آشنا شدم. او اهل بندرانزلی بود و برای کار به تهران آمده بود و مثل من جا و مکان خاصی نداشت و شب ها در ترمینال می خوابید. دو ماه پس از آشنایی او پیشنهاد داد مؤسسه ...
بررسی انحلال انجمن نمایش در یک نشست تئاتری
.... در سال های بعد از انقلاب تحول عظیمی در سال 76 رخ داد که تحول غریبی بود و حاکمیت به وقوع آن آگاه نبود و غافلگیر شد. این تحول بر جامعه نیز تأثیر گذاشت. این تحولات اجتماعی و فرهنگی در تمام حوزه های هنری و بیشتر از همه تئاتر چیزی نبود که بتوان جلوی آن را گرفت. من جزئی از این تحولات بودم اما چیزی که باعث شد این جنبش 8 سال دوام بیاورد کسانی بودند که به میدان حاکمیت آمدند. آنها انقلاب را دیده بودند و ...
شرم و حیای نابجا ممنوع!
. دست خداست. کار روی نسل نو 45 سال پیش بله، بیشتر 48 سال پیش تقریبا، حدود نیم قرن پیش من فکر کردم چه آخوندی شوم؟ آخر آخوندها بعضی دفتر عقد و ازدواج دارند، بعضی منبری هستند، بعضی مدرس هستند. بعضی مجتهد هستند. گفتم: در شاخه های آخوندی برویم کدام رشته؟ با خودم گفتم بروم رشته آخوند اطفال شوم، مثل پزشک اطفال، آخوند اطفال شوم. مثل چه کسی؟ الگو نداشتم مثل کی؟ ولی حالا از کجا جمعشان کنم؟ جا ...