سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای آخرین اعزام شهید مرحمتی به پُرچالش ترین عملیات دفاع مقدس
سلامت به نزد خانواده برگردید. پدرت تحمل شهادت تو را ندارد، اگر اتفاقی برایت بیفتد، شک نکن که برای پدرت هم اتفاق می افتد. انصاف نیست با این بچه های کوچک، من هم تو و هم پدرت را از دست بدهم. حسین فکری کرد و گفت: پس من دعا می کنم اول خدا به بابا و شما صبر بدهد و بعد مزد من را که شهادت است، بدهد. بعد مجددا پرسید: راستی مادر! اسم اصلی من چیست؟ مادرم جواب داد: خب حسین. گفت: نه...اسم واقعی ام را ...
جانباز شیمیایی: خدا کند تا نَفَس دارم، خدمتگزار باشم
...، برادر حاج اکبر وقتی هوای جبهه به سر ته تغاری خانه می افتد... سال 59، سال آخر رشته ریاضی در دبیرستان "مروی" بودم که جنگ شروع شد. کارنامه هایم را هنوز دارم. جبر و آنالیز، فیزیک، شیمی و هندسه تحلیلی، همه را 20 می گرفتم. اما با 31 نفر از بچه محل ها و همشاگردی هایمان تشخیص دادیم اصل درس در مناطق عملیاتی و در دفاع از وطن مقابل دشمن است. خلاصه، من که فرزند دوازدهم خانواده و ته ...
آهنگران ثانی
.... سیدحسین متولد سال 36 در مشهد است، ولی در درگز بزرگ شد و 30 سال در آنجا خدمت کرد. پدرش در کار قنات بود و خودش دوست داشت در ارتش خدمت کند، ولی قسمت این بود که بشود معلم و با زنی ازدواج کند که نذر سید بود و قرار بود شهیدی بزرگوار را در دامن خود پرورش دهد: 2 سال از خدمتم به عنوان معلم در روستای غازان بیک گذشته بود که مادرم من را مورد خطاب قرار داد که آرزو دارم زندگی تو را ببینم. همسایه ها گفتند ...
شهید خلعتبری که بود و چه کرد؟
.... در روز هفتم آذر سال 1359 که عملیات پیروزمندانه مروارید به وسیله دلیرمردان نیروی هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد و اسکله های "البکر" و "الامیه" عراق به کلی منهدم شد در قسمتی از این عملیات ناوچه های اوزای عراقی برای در امان ماندن از حمله خلبانان نیروی هوایی ارتش، در کنار کشتی های تجاری پنهان می شوند. در این هنگام شهید خلعتبری که بالای سر ناوچه های مذکور قرار داشت از ...
پدرم گفت:من می روم و مدتی طولانی گمنام می شوم
بستری شد تا بهبود پیدا کرد. ما 4 خواهر و برادر بودیم و ایشان وقتی از جبهه می آمدند برای ما نهج البلاغه می خواندند و راجع به نماز با ما صحبت می کردند. این پزشک ایثارگر در ادامه افزود: من پدرم را خیلی دوست داشتم، آن موقع که ایشان در جبهه بودند دلتنگشان می شدم و الان هم دلتنگشان هستم. ایشان فرد به روز و بیشتر اوقات در حال مطالعه بود، به ما هم توصیه می کرد که کتاب بخوانیم و وقتمان را صرف امور ...
ماجرای عاشقانه نصرت خانم و آقا غلام + عکس
...، قصه ای شنیدنی است. نصرت خانم می گوید: کم کم و در طول زندگی، غلامعلی را شناختم. هر دو اصالتا اهل نیشابور بودیم. آن زمان دختران و پسران، قالی بافی را بلد بودند. من و غلامعلی هم برای گذران امور زندگی باهم قالی می بافتیم. اهل خانواده و زن دوست بود. بیشتر اوقات برایم کادو می خرید. فهم و ایمان قوی ای داشت. این ها را نصرت خانم می گوید که هنوز پس از 32 سال، داغِ شهادت همسرش که ...
ناگفته های فرمانده پیشین لشکر 31 عاشورای سپاه از سپهبد شهید صیادشیرازی
آنچه می خوانید بخشی از نوشته اوست: *بعد از پذیرش قطعنامه نیروهای بعثی بقول خودشان از فرصت استفاده کردند و برای تصرف بخشی از مناطق خوزستان تهاجم خود را اغاز کردند و پیشروی وسیعی را در بین اهواز تا خرمشهر در غرب کارون انجام دادند و همزمان در غرب کشور منافقین از مرز خسروی وارد خاک ایران شدند و به اصطلاح برای رسیدن به تهران پیشروی خود را اغاز کردند و تا نزدیکی کرمانشاه رسیدند و در تنگه ...
همدردی و همدلی مؤمنانه سرآغاز خردمندی است
خدا [و معنویّت] نیز محتاج است، اما آنچه که این احساس را پدید آورده یا بیزار کرده، نقش اساسی را دارد . * حقوق برادری و برابری مؤمنین وی اشاره کرد: ششمین پیشوای شیعیان حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: مؤمن؛ برادر مؤمن است، چشم و راهنمای اوست، به او خیانت نکند و به او ستم نکند و او را گول نزند و با او وعده خلا ف نکند . همچنین این امام همام در موردی دیگر چنین می فرماید مؤمن ...
به هر قیمتی که هست، مسئله ی تولید را دنبال کنیم و به معنای واقعی کلمه جهش برای تولید به وجود بیاوریم
است به بشر خوشبختی ببخشد. البتّه خرد انسانی، نعمت بزرگی است؛ تجربه، نعمت بزرگی است؛ [اینها] نعمتهای خدا است و میتواند بسیاری از مشکلات حیات را حل کند، لکن برخی از گره ها هست که با اینها باز نمیشود. فرض کنید همین مسئله ی عدالت؛ عدالت به وسیله ی علمِ پیشرفته ی امروز و فنّاوریِ پیشرفته ی امروز قابل حل شدن نیست؛ گره اش بازشدنی نیست. امروز بی عدالتی در دنیا از علم تغذیه میکند؛ یعنی علمِ پیشرفته در ...
قرآن بخوانید و به آن عمل کنید
25 فروردین سال 66، در استان سلیمانیه عراق در حوادث ناشی از درگیری مستقیم با دشمن، با لب تشنه شربت شهادت نوشید و پیکر مطهرش در کربلا ماند. بخشی از وصیت نامه شهید ابراهیم سالک غلام علی ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیایه و واقعا جهاد کردن و به شهادت رسیدن در راه خدا سعادت می خواهد اما آیا این در بر روی من هم باز می شود و این سعادت نصیب من هم می گردد. ...
قافله ای به مقصد بهشت
خواهرم بازی می کردیم و مادرم در حال تدارک شام بود. شامی که هرگز نخوردیم. آری آن وقت بود که آقای ابراهیم دوست پدرم که او هم همراه پدرم به جبهه رفته بود زنگ در را زد و من حس کردم که پدر جان تویی، بسرعت در را باز کردم ولی آقای ابراهیم با قد و بالای بلندش همانند تو جلو در بود، خبری از تو نبود به دقت اطراف در را پاییدم اما انگار آقای ابراهیم تنهای تنها بود. بی صبرانه گفتم پس بابام کجاست. او که آمده ...
نامه ای که شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرد در کفنش بگذارند
به شهادت رسید؟ کجا شهید شده و چطوری؟ چند سوال دیگر هم در همین رابطه پرسید. گفتم: یک و نیم ساله بودم که پدرم سال 63 در جبهه غرب توسط کومله و دمکرات، منطقه بوکان به شهادت رسید. نیم ساعتی که حاج قاسم در منزل ما بود فقط مرا دخترم خطاب می کرد. بعد از 32 سال اولین بار بود که حس کردم دارم با پدرم صحبت می کنم. بچه هایم را مثل یک پدر بزرگ مهربان در آغوش گرفت و مدام می بوسید. حال هوای همه ما ...
مروری بر رفتار محافل و چهره های مذهبی در دهه های 30 تا 50
بدنبال درگذشت ایشان برادر ارجمندم جناب آقای دکتر رسول جعفریان فرمودند مقاله ای بنویسم تا در یادنامه چهلمین روز درگذشت مرحوم خسوشاهی منتشر شود. توافق کردیم مقاله در باره محافل و اشخاصی باشد که در تاریخ 50-60سال اخیر صاحب اندیشه و نظر بوده اند. آنچه در زیر می آید همان مقاله است که در کتابی که به کوشش آقای جعفریان منتشر شد،به چاپ رسیده است. آغاز سخن دوستان پدرم او را به شوخی، " اهل کتاب" می خواندند و مرحوم مادر، همیشه حرص میخورد از این که چرا کتابی کنار پنجره یا ...