سایر منابع:
سایر خبرها
مادرشوهران روغن نباتی!
بهش بگم دلم نوه می خواد. البته من همین طوری دست روی دست نمی ذارم ها! خب منم روش های خودم رو دارم. - چطور؟ می شه توضیح بدید؟ - مثلا هر وقت عروسم رو می بینم براش دعا می کنم و می گم: دخترم، امیدوارم هر چه زودتر دامنت سبز بشه. اونم پُررو پُررو زل می زنه تو چشمای من می گه: مادر جون، من نمی خوام دامنم سبز بشه. دوست دارم فعلا آبی باشه. از سبز خوشم نمیاد. بعدم به پسرم می گه مامانت مثل مادرشوهر ...
اس ام اس های عاشقانه و زیبا (108)
دم آخر برگشت و پرسید : تاحالا عاشق شدی . . . *********************************** یادت باشد من این جا کنار همین رویاهای زودگذر به انتظار آمدن تو خط های سفید جاده را می شمارم . . . *********************************** عاشق نشو ای دل عاشق شدن درده میسوزی میمیری این جهان نامرده . . ...
اپیدمی ملخی!
سیدسروش طباطبایی پور: نام گروه ما مافیا است که از حرف های اول اسم هایمان یعنی متین روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان خان،یعنی خودم ساخته شده است. اول این که بچه های کلاس هشتم بی جا کرده اند که می گویند این گروه، امسال تشکیل شده که مدرسه و معلم هایش را فیتیله پیچ کند؛ اصلاً! باید اعتراف کنم که ما عاشق درس و مشق هستیم و حالا گاهی برای تلطیف فضای کلاس، با حفظ دستورهای بهداشتی و با هماهنگی هم، چیزهایی در فضای کلاس می پراکنیم؛ همین! این یادداشت ها، روزنگاری های من از ماجراهای مدرسه وگروه مافیا در روزهای کروناست که در دفتر خاطراتم می نویسم. ...
چی شد چادری شدم!
چادر سر کردن کشید با حرفاش که همه از قران و حدیث بود متقاعدم کرد که، حالا که تو نصف راه رو رفتی کاملش کن دیدم راست میگه اولش واسم سخت بود خیلی هم غر میزدم اما میگفت اولش سخته اما عادت میکنی تصمیم گرفتم که برم تجریش یه چادر بخرم امتحان کنم یا میتونم یا نمیتونم رفتم تو یه مغازه ای که قبلا" دوستم از اون جا چادر عروسیشو دوخته بود خانومه اندازه گرفت و گفت سه روز دیگه حاضره بیا بگیر اما همه ...
سری جدید جوک های خنده دار و بامزه
تو خونه 3 روز اعتصاب غذا کردم، روز چهارم خودم رفتم رو میز شام، مامانم گفت قد تو غذا درس نکردم از فردا بیا غذا بخور. 5. هندزفری به نظر خودتون فقط هندزفری باشه و باهاش اهنگ گوش بدید ولی برای رهگذر علامت اینه که “من همۀ جارو بلدم بیا ازم آدرس بپرس”. 6. معلومه بابای سهراب سپهری خیلی گیر میداده که توی اهل کاشانم میگه: پدرم وقتی مرد خواهرم خوشگل شد! 7. زوج ...
عشق در قطار طولانی تر است به خاطر تو
خاطر راهروها و به خاطر تو که فقط قطار را بیشتر دوست داری. 100سال بعد شما بگویید دهه50 و کمی60، بله در همین حدودها با اینکه آفتاب غروب در دود و غبار شهر گم می شد، اما صبح ها خورشید که بالا می آمد می شد آن را بدون مزاحمت آسمانخراش ها در کوچه ها دید که چگونه چشم انداز را پر از زندگی می کرد. آن روزها گرچه زندگی در بستر اجبارهای نوین اجتماعی تغییر می کرد، با این حال رادیو پشت سر ...
نویسنده عزیز! لطفا به روستای ما بیایید
ها رسیده است. نامه کوثر از قم به هدا حدادی، نویسنده رمان دلقک الان حتما میلیون ها نامه به دست تون رسیده، شایدم یه عالمه نامه الان رو میز گوشه اتاقتونه یا شایدم نامه ها همه تو سطل گوشه اتاقتون باشه... نمی دونم خب شاید دوست نداشته باشین بخونین، شایدم از خوندنش کلی ذوق کنین. فقط خدا کنه نامه من یه گوشه ای قایم شه تا شما بتونین بخونین. من عضو مرکز کانون استان قم هستم. واسه اولین بار ...
روایت هایی تاییدنشده از زندان تهران بزرگ
زندانیان سرقت و شرارت) یه مکزیکه واسه خودش؛ توی واحد 1 و 4، هر تازه وارد، جوجه خودش رو همون اول انتخاب می کنه. همه زندانیا، برای سیگار کشیدن باید برن توی محوطه هواخوری، ولی توی واحد 1 و 4، توی واحد سیگار می کشن و مصرف علنی مواد مخدر دارن؛ هر ساعت از روز که بری می بینی. فقط واسه تزریق، خودشونو یه گوشه قایم می کنن. زد و بند مواد مخدر توی واحد 1 و 4، یه جور درآمده واسه زندانیا. اونجا، هم تزریق هست ...
دستفروش فداکار: برای نجات رفتم، بساطم را دزدیدند!
عنایت که خودش هم تصور نمی کرده تبدیل به قهرمان دردناک ترین حادثه چند وقت اخیر پایتخت شود، درباره روز آتش سوزی و تصمیم شجاعانه ای که گرفته، می گوید: سه شنبه هفته پیش، تقریبا ساعات اولیه شب بود. حالا 8 یا 9، دقیقش یادم نیست. مثل هر روز، بساطم را پهن کردم و مشغول کار بودم که صدای مهیب انفجار را شنیدم و در مدت بسیار کوتاهی، تمام آسمان را دود گرفت. فرصت نشد که بساطم را جمع کنم، بساطی که همه دارایی ام بود و دیگر هم ندیدمش چون همان شب دزدیده شد. گوشی ام را هم نمی دانم در آتش افتاد یا کنار بساط جا گذاشتم، هرچه که بود، تلفنم هم آن شب گم شد. ...
عکس زیرخاکی که خاله نرگس سانسورش کرد! +عکس
آخرین خبر/ آزاده آل ایوب با انتشار این عکس نوشت: یه عکس زیر خاکی از سال 82 (یکی هم متاسفانه از دور ما ایرانی ها خارج شد و سانسورش کردم) شاید زندگی امروز، جلوه گذشته رو نداره، اما یه پرسش از خودمون آیا اون وقت ها قدرش را دانستیم؟ هر کس ازمون حال پرسید گفتیم عالی ام! کرونا اومد تا هر چی بی اعتنا از کنارش رد شدیم رو یادمون بیاره یادآور بشه حتی امروز روز مرگی ها ...
دلم برای کودکی ام تنگ می شود...
نو را ورق بزنم و یواشکی از بوی کاغذهایش لذت ببرم. دلم برای دیدن همبازی هایم لک زده است، برای عروسکی که در مهد کودک جا گذاشتم و در فراقش تا صبح نخوابیدم. حالا نمی دانم دوستانم کجایند و عروسک کودکی ام کجا جا مانده است! راستی من گُم شده ام یا عروسک هایم؟ کاش می شد مداد پاک کن، عروسک و دفترچه پاره کودکی ام را در قابی از خاتم شیراز می گذاشتم و بر تارک اتاقم آویزان می کردم. نمی دانم چرا از سن ...
دردسرهای مستانه (2): عطر فرانسوی منصور، درست بعد از کنکور
. منم خیلی وقته می گم تو باید بدونی. اتفاق چیز مهمی شده. مساله خوشبختی تو هست. حق داری بدونی و تصمیم بگیری. مادر: من نمی گم مستانه با خبر نشه، فقط می گم بندازیم یک هفته بعد. مستانه: خوب این چیه که مهمه و من یک هفته بعد باید با خبر بشم؟ کسی چیزیش شده؟ شما دو نفر حالتون خوبه؟ مستانه این را گفت و رفت درست روبروی پدر نشست. تمام وجودش را اضطراب فرا گرفته بود. از نگرانی ...
سرداری که در تاریخ گم شد /ایران همچنان چشم انتظار فرمانده.../دلنوشته کاربران خبرآنلاین برای حاج احمد ...
فرزندش را می کشد این بغض بیشتر شده... حاج احمد عزیز تو را دوست دارم و از خداوند منان می خواهم که روز به روز بر درجاتت بیفزاید و مقام تو را نزد خود بالا و بالاتر ببرد. حاج احمد عزیز تو که با یوسف زهرا (س) رابطه نزدیک داری، واسطه شو به حق آبرویی که نزد ایشان داری، که خداوند این امتحان های آخر الزمان را بر ما آسان سازد و در این امتحانات سربلند باشیم و رهبر عزیزمان را در پناه خود حفظ کند و به ما بصیرت ...
پست صفحه AFC فارسی به مناسبت روز جهانی بوسه/ تشکر مسعود شجاعی از هوادارانش برای شرکت در نظرسنجی ...
اینستاگرام تصویری از کمال کامیابی نیا بازیکن فوتبال اهل ایران را در حال بوسیدن دو مدالش منتشر کرد و روز جهانی بوسه را تبریک گفت. " روز جهانی بوسه مبارک " مسعود شجاعی بازیکن تیم تراکتور آذربایجان و کاپیتان تیم ملی ایران با انتشار تصاویری از خودش در زمین بازی، از هوادارانش برای شرکت در نظرسنجی صفحه کنفدراسیون فوتبال آسیا تشکر کرد و نوشت: " درود و سپاس بیکران از محبت ...
جدیدترین اس ام اس خنده دار و جوک باحال
...> • • خوبی که از حد بگذره مرد و نامرد و مخاطب خاص و مخاطب عام و همه رو جو می گیره ! • • یکی از فانتزیامم اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر ! بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟ بعد اونم بگه : بیا بتمرگ بابا سرما خوردگیِ ...
پیکر حاج احمد متوسلیان در تهران است؟ / سردار سلیمانی گفت شهید شدند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : شهید سلیمانی در 24 اسفند 97 از من پرسید: تو به چه چیزی در این پرونده رسیدی؟ گفتم من به چیز بدی رسیدم. گفت چی؟ گفتم پیکر حاج احمد تهران است. لبخندی زد و به من گفت: نه. هر چهارتایشان تهران هستند. جا خوردم. گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد قطعاً هر 4 نفر همان شب به شهادت رسیده اند. به گزارش مهر ...
اس ام اس و پیام تسلیت به مناسبت فوت همسر
غم و بهت و حیرت و درد فقط دوست دارم بدانی که در ثانیه به ثانیه این روز ها به یادت هستم و برایت آرزوی صبر و بردباری دارم از طرف.... ************* غم تو، غم من است و اندوه از دست دادن همسرت بر دل من نیز سنگینی می کند درگذشت همسرت را تسلیت گفته و برای آن مرحوم غفران و آمرزش طلب می کنم خاموش شدن شمع نورانی وجود همسرتان را خدمت شما تسلیت عرض می کنم از ...
انتشار شیروانی قرمز و یخبندان آفتابی
نوآوران آنلاین - در معرفی شیروانی قرمز که در نشر ریرا عرضه شده، آمده است: شیروانی قرمز داستانی بلند است که در چهار بخش نگارش شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: کاغذ و تو مشتت نگه دار. بشین عقب. تو لالی، من راننده آژانس. وقتی سکوت و حیرانی او را دید اضافه کرد: من شبانم، تو میش. من میرم، تو میایی، من می گم، تو گوش می کنی. ها؟ منتظر تایید، از آینه به او نگاه می ...
داستان/ حنایِ دم بریده
اعظم دریسی: صدایِ ضربه هایِ هاون تو حیاط پیچیده بود. دی علی هر دفعه دسته ی هاون رو محکم تر می کوبید تویِ سرِ حبّه های سیر.بوی تندِ سیر، اشکش رو درآورده بود. صدایِ فایز توی صدای ضربه های هاون گم می شد. امیر رادیو رو تویِ بغل گرفته بود و هی پیچش رو می چرخوند. دی علی با گوشه ی آستینش که با کش مچ دار شده بود؛ اشکش رو پاک کرد و گفت:"دی؟! امیرو؟ بیل تا سی دل بی صاحابم بخونه! وِل ...
کنایه مسعود ده نمکی به عملکرد دولت دوازدهم ؛ انتقاد بازیگر سینما از ماسک نزدن برخی از مردم
روزی بشن مثل دسته اول دسته سوم نه مثل دسته اولن نه دوم، اونا کسایی هستن که که تو مترو، آسانسور، مکان های عمومی وقتی میبینن جا نیست به زور خودشونو جا میکنن فقط واسه اینکه خدایی نکرده عقب نمونن جماعت حق به جانبی که به وفور در جاده های شمالی کشور در تردد هستند شاید دقت نکرده باشین، اما این دسته از طنزی بی نمک برخوردارن مخصوصا وقتی ازشون میپرسی چرا ماسک نزدی! پ ن: البته جا داره ...
ماجرای ماسک بزن ها و ماسک نزن ها از زبان پندار اکبری
به زور خودشونو جا میکنن فقط واسه اینکه خدایی نکرده عقب نمونن، جماعت حق به جانبی که به وفور در جاده های شمالی کشور در تردد هستند،شاید دقت نکرده باشین اما این دسته از طنزی بی نمک برخوردارن مخصوصا وقتی ازشون میپرسی چرا ماسک نزدی ! پ ن : البته جا داره اشاره کنم روی صحبتم با عزیزانی که توان مالی خرید ماسک رو ندارن نیست با بیشعوری بعضیاست." View this post on Instagram ...
سی و چهارمین نامه به برادر شهیدم
مزین کردیم. این همه کاری است که می توانستیم برایت انجام دهیم و گاهی مقبره کوچک شیشه ای ات را نو نوار کردیم و شمعی جدید گذاشتیم با گلدانی کوچک- به ناچار مصنوعی- و آن قرآن کوچکی که به خون تو آغشته شده و همچنان بوی تو را می دهد. خیلی سال است از آمدنت به اینجا می گذرد و من هرسال از اول تا هفدهم تیر ماه (روز شهادتت) برای شمارش سال های نبودنت به تکاپو می افتم. تازه هر بار این سال ها را حتماً با ...
به اندازه یک کارمند برای جهانگیری ارزش قائل نیستند/ مانع انتصابات واعظی در وزارت صمت شدم
این رو برای ما بیار و 10 روز دیگه این رو، دو هفته دیگه قرار شد شورای عالی صادرات رو قرار بدیم گفت دستور کارش رو آقای رحمانی آماده کن. من تو جلسه متوجه شدم که نمی داند بهش یک یادداشت نوشتم و نوشتم من که رفتم بیرون و آمدم به من گفتن که شما استعفا بده فقط شما در جریان باش. یک نگاهی به من کرد و زیر نامه پاراف کرد که این خبر درست نیست، ادامش نوشت که من بعد از جلسه با رئیس جمهور تماس می گیرم ...
روایت عاشقانه های مادر شهید هادی چوپان و فراق دوساله دیدارشان در گلزار شهدا
همه دلشوره دارم. صبح که شد، از بسیج مسجد جوادالائمه (ع) خبر آوردند که هادی شهید شده است. آرام داخل تابوت خوابیده بود. وقتی دیدمش، گفتم: مادرجان، شهادتت مبارک! حیاط بزرگ خانه مادربزرگ را نوه کوچک آب وجارو کرده و دم در منتظر ایستاده بود: مادربزرگ چندسالی است که رمق راه رفتن ندارد. این چند سال پوکی استخوان بیشتر آزارش می دهد و دیگر مثل قبل نمی تواند راه برود، فقط در حد اینکه داخل خان ...
آشنایی با راز عبور از رنج های زندگی و رسیدن به لذات بندگی
تو همه این مرزبندی های ساختگی ما پوچ و بی معناست ...!! از تویی خواهم گفت که مهربانی و ببخشایندگی ات برتمامی صفاتت احاطه کرده است. تویی که مظهر عشق، شادمانی، مهربانی و دانایی هستی. شاد باش و آسوده خدا کافی است... آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟... ، این جمله بزرگ از کلام مثبت و خلاق را هر روز و شروع روز زندگی ات به دفعات و با اطمینان کامل بر قلب و زبان خود جاری کن و آن ...
یادداشت های ناصرالدین شاه؛ یکشنبه 16 تیر 1268؛ امروز صبح تمام عمارت ما یعنی باکینگ هام را گردش کردم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : امروز باید از لندن برویم به خانه سالزبوری و شب آن جا بمانیم و از آن جا به اکس برویم. اوضاع غریبی است، بعضی از آدم های ما باید بمانند بعد بیایند و نمی دانم کجا می آیند. بعضی در رکاب اند، حالت خودم خوب نیست، اشتها هیچ ندارم، یک ناهار بی میلی خوردم. امین السلطان هم گرفتار کار است باید خانه ولیعهد برود نشان ببرد به خودش و پسرهایش بدهد، انعام به نوکرها و سرایدارهای عمارت بدهد، هرچه از او سوال می کنم جواب درست نمی دهد. اشخاصی که ای ...
داستان/ گره کور
کودکِ درون بگذاری، بلوغ نوجوانی بگذاری، خامی و نپختگی بگذاری، بازهم حرکات آکروباتیک و رفتار غیرمتعارفش، دست همه ی اسم هایی را که روی اعمال و رفتارش گذاشتی، از پشت می بندد. امان مان را بریده بود به خدا! تصور کنید پشت میز کارتان، بی خبر از همه جا، نشسته اید و شش دانگ حواستان به تکمیلِ فرم ها، گزارش نویسی ،جوابِ نامه های دریافتی،....باشد.یک دفعه از گوشه ای از ساختمان بزرگ دو طبقه ی مدرسه ...