سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات عجیب جوانی که برادر 12 ساله اش را کشت/ امیر مزاحم خلوتم با دختر همسایه شد!
دقیقه ای صحبت می کردیم. روز حادثه در حال گفت وگو با دختر مورد علاقه ام بودم که برادر کوچکم بازیگوشی می کرد و مدام مزاحم ما می شد. من چند بار به او تذکر دادم که بیرون برود و مزاحم نشود. اما او همچنان بازیگوشی می کرد. من که از این بابت خیلی ناراحت و عصبی شده بودم خیلی سریع به سویش حمله ور شدم و با عصبانیت سرش را گرفتم و به دیوار کوبیدم. در این لحظه داداش کوچولویم بیهوش شد و هرچه صدایش زدم ...
نوعروس مشهدی به خاطر انتقام از شوهر بی بندو بارش دست شیطان را از پشت بست !
فضای مجازی و شبکه های اجتماعی پرداختیم. من هم که دیگر گوشی هوشمند مدل بالا داشتم سعی می کردم با انواع و اقسام نرم افزارهای خلافکاری آشنا شوم چرا که دوستانم آشنایی زیادی با فضای مجازی و شبکه های اجتماعی داشتند. در این میان، یکی از دوستانم مرا با نرم افزاری آشنا کرد که به راحتی می توانستم با استفاده از آن نرم افزار کلاهبرداری کنم. وقتی از مهمانی خارج شدیم کلاهبرداری هایم را از همان راننده تاکسی اینترنتی آغاز کردم و با نشان دادن رسید جعلی، پولی به او نپرداختم و ... به گزارش رکنا،شایان ذکر است، تحقیقات بیشتر در این باره ادامه دارد. مطالب مرتبط ...
918/شهید ابوالقاسم غلامی نصرت: هدف و راه امام همان هدف امام حسین(ع) است
حسین را می شنوم و کربلای او را به یاد می آورم با خودم می گویم ای کاش من هم در زمان مولایم حسین(ع) بودم تا در روز عاشورا به گفته او لبیک می گفتم ولی حالا می گویم حسین جان اگر آن روز در کربلا نبودم تا یاری ات کنم ولی حالا در کنار فرزند شجاع و قهرمانت در کربلای ایران به گفته فرزندت لبیک می گویم و با او پیمان می بندم. امام رهبر عزیز تا آخرین قطره خونم از تو و هدف شما که همان راه حسین است ...
توجه کنفدراسیون والیبال آسیا به توخته
هایم را به مادرم مدیونم. همچنین تشکر می کنم از تمام مربیانی که تا به امروز سخت کار کردند تا به من والیبال بیاموزند و بازیکنانی که به دیده تحسین به آن ها می نگرم. پی برده ام که دلیل متمایزتر شدنم، این است که همه آن ها در زندگی ام حضور دارند. این شهامت را دارم که بگویم الگوی خودم هستم، چون من امیرحسین توخته را بیش از هر کس دیگری می شناسم. امیرحسین توخته ملی پوش جوان ایرانی فصل گذشته در تیم ای سی اچ ولی اسلوونی بازی می کرد. ...
10 راه پیشگیری از شکست عشقی (حفظ رابطه عاشقانه)
راه پیشگیری از شکست عشقی چیست؟ چکار کنم رابطه پا بر جا بمونه؟ خب، شکست عشقی موضوعیست که خیلی ها شاید با آن روبرو شده باشند و زندگی بسیاری را به سمت و سوی خطرناکی نیز برده است. تعداد زیادی از مخاطبین سایت ویکی روان از ما می پرسند برای جلوگیری از شکست عشقی چه راهکارهایی باید انجام داد؟ در این مطلب به بهترین روش های حفظ کردن رابطه احساس خواهیم پرداخت. چگونه از شکست عشقی جلوگیری کنیم شاید خیلی اوقات قبل از درمان باید پیشگیری کرد ما در این مطلب قصد داریم هر دو مورد را توضیح داده و به آن بپردازیم. ...
دستان هنرمند اصفهانی به انتظار 27 ساله ساز سنتور پایان داد
.... گاهی فرصت نمی شد و گاهی سرمایه لازم را جور نمی دیدم. اما در نهایت سال 94 با خودم گفتم 27 سال گذشته است حالا که همه نواقص سازت را می دانی پس نمونه نهایی را بساز و ساختم. بله، همین سازی که الان در اختیار من است پنج سال پیش بی نقص و تکمیل شده بود و من سال ها را از دست دادم. در کروماتیک سنتور محدودیت سازهای معمولی کاملا برداشته شده است. نوازنده ای که پای کروماتیک سنتور می نشین ...
قطار مرگ
در بردیم.اما گفتم که مرا زود سوار کردند، همان موقع قلبم درد گرفت و بلیط را گرفتم. تمام این آدم ها مرگ های مختلفی داشتند و هرکدام یکجور مرگ را در آغوش گرفتتند. اگر شما وارد یک قطار واقعی دردنیای واقعی شوید هرکدام مقاصد مختلفی دارند اما در این قطار نقطه مشترکی که تمام مسافران دارند این است که مقصد تمامی آن ها یکی است. فصل4 به ترکیه نزدیک می شدیم مردی سی و دوساله که معلوم ...
سمیرا در شب عروسی اش وقتی داماد را دید پیر شد
به خاطر حمل مواد دستگیر شده بود، وقتی او به خواستگاری ام آمد احساس کردم که قرار است از این وضعیت نجات پیدا کنم، خیلی زود جواب مثبت دادم. دختر جوان ادامه داد: در همان زمان صاحبخانه ما را از خانه بیرون انداخته بود و ما در خانه خاله ام بودیم. نامزدم که شرایط مرا دید، یکی، دو روز بعد از خواستگاری گفت دوست ندارد من سربار کسی باشم، بنابراین از من خواست به خانه آنها بروم و من خیلی سریع قبول ...
من و مادرم : عسلی
فرمت طنز روایت می شوند. امیدوارم، بتوانم لحظه های شیرینی گزارش بدهم ، که انتقاد هایم مورد عنایت مسئولین قرار بگیرد. اکنون چهارمین روایت من، از مجموعه من و مادرم ، عسلی است. روایت چهارم:عسلی من 17 ساله شده بودم که روزی برای بخش فوق برنامه مربی جدیدی به نام آقای آشنا به مدرسمون آمده بود . آقای آشنا به تئاترخیلی علاقه داشت.، برای همین کارهای بزرگی، برای مدرسه ...
خداحافظی امام جمعه ریگان با مردم شهرستان
از کسی خط، بنده با اقتدار باید سخن ولایت، اسلام و حکومت را بگویم. امام جمعه ریگان ادامه داد: با اقتدار تمام در طول این هفت سال حرف، سخن و مواضع را گفتم نه از کسی باج گرفتم و نه به کسی باج دادم، هرجا مصالح و منفعت مردم و نظام در خطر بود، هشدار دادم. رنجبرنژادماهانی عنوان کرد: بنده بعد از هفت سال که شهر شما را ترک می کنم خانه و خودروی شخصی ندارم، در طول این هفت سال در ریگان ...
شکوری: آرزو دارم روزی مدیرعامل پرسپولیس شوم
، پرسپولیس یک دفاع چپ دیگر می خواست که قرعه به نام من افتاد. از این هراس نداشتید که با حضور کاپیتان سپاهان فرصت بازی کردن به شما نرسد؟ خب به خوبی می دانستم کار بسیار سختی برای بازی کردن در پرسپولیس پیش رو خواهم داشت اما به توانایی های خودم ایمان داشتم و مطمئن بودم می توانم به آنچه می خواهم و دنبالش هستم، برسم. من در تمام سال هایی که فوتبال بازی می کردم به سخت کوشی عادت کرده ...
بیوگرافی علی اوجی + تصاویر
آقای مدیری فکر می کردم که اصلا این کار را انجام ندهم ولی آقای مدیری که پیشنهاد دادند و چون ایشان متخصص این امر هستند و معتقدم ایشان یک بینشی دارند که بقیه ندارند به همین خاطر به حرفشان گوش دادم و دعوتشان را لبیک گفتم. نتیجه این همکاری بسیار خوب بوده. بازی شما بسیار روان و در خدمت کار است و به خصوص در سریال در حاشیه به خاطر پخش از تلویزیون حضور علی اوجی بیشتر هم مورد توجه قرار گرفته. علی ...
سلطان ناآگاهی
؟ گفت بله. چون هنوز خیلی ناآگاه بودم، یکهو از دهانم در رفت و گفتم از این ماه اجاره شما 800 درصد افزایش پیدا می کند. خبرنگار شهرونگ: و شما چه گفتی؟ مرد جوان 28ساله: از آنجایی که ایشان یکهو و بدون پیش زمینه این را بیان کرد، من غافلگیر شدم و ناآگاهی بر من مستولی شد و قبول کردم. کار بدی کردم؟ خبرنگار: شما که داری بِر و بِر ما را نگاه می کنی، چطور؟ در این ماجرا نقش داشتی؟ خانم ...
یکی از مدیران سابق بانک مرکزی: تعداد سکه هایی که خرید و فروش کردم به هزار نمی رسید
: متعلق به خودم و افرادی که سرمایه گذارشان بودم. من مدرس سازمان مدیریت صنعتی بودم. مدیرعامل های شرکت های کارگزاری شاگردان من بودند به همین دلیل من در این کارگزاری ها سهام می خریدم. قاضی مسعودی مقام از متهم صاحی پرسید: دفتر متعلق به چه کسی بود؟ این متهم گفت: در زمانی که من ایران نبودم کارمندم این دفتر را اجاره کرده بود و تمام هزینه هایش را من می دادم. در دادگاه اعلام شد که من ...
چرا حمید عنایت پدر علم سیاست ایران باقی ماند؟
...، دیدم فرد میانسالی هم در کلاس حضور دارد و با هم مدتی دوستانه و در کنار هم صحبت کردیم و از خودم، برایش زیاد گفتم. با آمدن شاگردان، فهمیدم ایشان همان دکتر حمید عنایت و استاد همین کلاس ماست. استاد با پرسشی از دانشجویان بحث را آغاز کرد: شما علوم سیاسی می خوانید که چکاره شوید؟ بچه هایی که از خاندان مقامات بودند، پاسخ های جذاب و مشاغل زیبایی را برشمردند. نوبت به من که رسید؛ چون پیشتر خودم ...
مرگ احمد شاملو از زبان سید علی صالحی
متلاشی کردند. تا سال ها بعد و بعد، همان ایام که مجله آدینه تازه به اهتمام سیروس علی نژاد پا به عرصه نهاد و بی نظیر بود در آن برهوت. یک روز سرد زمستانی بیژن جلالی سر تا پا زره پوش از هراس زمهریر به خانه ما آمد. حرف و شعر و حدیث و حوصله، تا گفت: صالحی، شاملو هم همین جاست، همسایه شما! گفتم: می دانم. آن ایام عجیب، زمستان و تابستان، من بیشتر با کلاهی فرودینه تا بال دو ابرو به کوچه و خیابان ...
سومین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده مدیران سابق بانک مرکزی برگزار شد+ عکس و فیلم
قسمت شما خدمت بسیار بزرگی به آل علی کرده اید که من در قسمت بی ام دبلیو درباره آن صحبت می کنم شما خدمات متنوعی به واسطه شغل خودتان به این افراد داده اید. متهم صالحی گفت: این ها به واسطه علم من بوده است نه شغلم. نماینده دادستان اظهار کرد: رصد های اطلاعاتی ضابطین و اقاریر دیگر متهمان پرونده و سایر قرائن موجود بیانگر آن است که دفتری که آقای صالحی در بعد از ظهر ها در آن حاضر می شد ...
ماجرای اخراج دانشگر از زبان خودش
گرفته احترام می گذارم و گله ای هم ندارم. من بازیکن هستم و یاد گرفته ام حرف مربی را گوش کنم و اینکه یک عده شایعه درست کردند که من با آقا فرهاد بحث کردم دروغ است. نمی خواهم خدای ناکرده کسی حس کند من می خواستم بی احترامی کنم. پس چرا اینقدر در تمرین ناراحت بودی؟ بگذریم. با این حال در اختیار باشگاه قرار گرفته ای... گفتم که! نظر کادر فنی این بوده و به هر چه آن ...
تارتار: می خواهیم جشن قهرمانی پرسپولیس را عقب بیندازیم
دلیل اصلی می دانم. وقتی یک نتیجه خوبی رقم می خورد یا آمار خوبی به دست می آید حاصل یک کار تیمی و تلاش دسته جمعی است. ما در نفت مسجدسلیمان واقعاً تیم هستیم. ستاره ای هم به آن صورت ندارید. این بچه ها همگی فوق العاده و یک تیم هستند. من واقعاً از تک تک آن ها تشکر می کنم. در این بازی میثم نقی زاده هافبک باتجربه خودتان را هم در اختیار ندارید؟ درست است و میثم یکی از ...
وحید امیری : بچه ها هم قسم شدند جمعه شب قهرمانی را قطعی کنیم
. ما در این بازی بردیم، چون در زمین از همدیگر حمایت کردیم و تا آخرین لحظه جنگیدیم. هم گل زدیم و هم دروازه مان را بسته نگه داشتیم. این ها نشان می دهد در تیم مان اتحاد فوق العاده ای وجود دارد. نزدیک بود دوباره مصدوم شوم این بازیکن در مورد صحنه برخورد در دقیقه 60 با یکی از بازیکنان فولاد گفت: واقعاً لحظه سختی برای من بود. تازه بعد از مدت ها به ترکیب تیم برگشته بودم و انگیزه ...
آرزوی حمید برای نحوه شهادتش
بود که رفت. همان ایام یک روز رضایت نامه ای آورد و از مادرم خواست آن را امضا کند، می گفت قرار است به شمال برود، خندیدم و گفتم مرد به این بزرگی که رضایت نامه نمی خواهد. خودش می دانست شرط گرفتن رضایت نامه گفتن حقیقت است. برای همین فردا سر صحبت را اینطور باز کرد که در سوریه عده ای مردم بی گناه را سر می برند و به حرم ها حمله کرده اند، نمی شود بی تفاوت بود. مادرم وقتی این درک و باور را از برادرم دید که ...
شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود
شهداد بودم چیزهای بسیار کمرنگی یادم است چون تا سه سالگی در آن جا بودم، اما همان چیزهایی که به خاطر دارم برایم شیرین است. تنها چیزی که از آن زمان به یاد دارم یک عروسک بزرگ است که ما کرمانی ها به آن "لوپتو" می گوییم، عروسکی که آن را با پارچه برایم دوختند. دوره های دبستان، راهنمایی و دبیرستان من در شهر کرمان گذشته است. پدر و مادرم با این که قدیمی بودند ولی آدم های باسوادی محسوب می شدند و تحصیلات مکتبی ...
وصلت جوان ایرانی و ژاپنی در مسجد
غیرت پدرم رفتم توی اتاق خودم. در را بستم و فال گوش ایستادم. مرد ایرانی به زبان ژاپنی سلام داد و همراه ژاپنی اش حرف های او را از انگلیسی به ژاپنی ترجمه کرد. پدر، مادر و برادرم فقط گوش می کردند. مرد ایرانی می گفت: من دختر شما را دوست دارم و قول می دهم خوشبختش کنم و همیشه به او وفادار باشم. پدر و مادرم حرفی نزدند. آقای بابایی ادامه داد: کار من تجارت بین ایران و ژاپن است، اما بعد از ازدواج ...
نقدی بر مجسمه مادر در رفسنجان اثر مهدی سپهری
تفاوت دیدگاه اسلام و غرب نسبت به زن را نشان می دهد. نگاه غرب به زن ابزاری است. و زن را بازیچه قرار می دهد. از این طرف اسلام زن را جایگاه بخشیده است و آن را مکمل مرد می داند. و حضور زن را در جامعه مثمر ثمر می داند. وقتی غول رسانه ای دنیا بیان می کند که این همه در بحث رسانه کار و سرمایه گذاری کردم . برای چی؟ برای به زمین زدن ایران. خوب در ایران یک عنصری وجود دارد. که متوجه شدند اگر این عنصر را به زمین ...
کماندار پولادین!
...؛ ولی هیچ کدام از اعضای خانواده اش خشک و مقرراتی نیستند. همیشه شوخی و خنده بود و رابطه ها گل و بلبل. لابد برای همین هم هست که آدم در همان لحظه اول می فهمد که این دختر چقدر شاد و پرانرژی است! از بچگی رشته تیراندازی با کمان را دوست داشت، اما اولویت اول خانواده اش همیشه درس بود تا زمان کنکور. فردای روز کنکور سمیرا به مجموعه ورزشی آستان قدس رفت و در رشته تیراندازی با کمان ثبت نام کرد. از آن سال او ...
مجسمه مادر محکم ایستاده و حریمش را حفظ کرده است/ منتظریم که یادمان شهدای مدافع حرم بر دیوارهای زیرگذر ...
... اینکه چه تیپ شخصیتی دارم شاید بهتر باشد دیگران بگویند ولی خودم نظم و انضباط و وقت شناسی را دوست دارم. محیط دانشگاه موثر و مفید است چرا که وارد عرصه ای شده اید که حرفه ای فعالیت کنید. دانشگاه از شما کار را به صورت جدی می خواهد. من به استعداد اعتقاد ندارم. به نظر من چیزی به نام استعداد به معنایی که ما فکر می کنیم، وجود ندارد.استعداد چیست؟ زمانی ما در رابطه با آدم ها قضاوت استعداد ...
سیمین مطلقا سنتی نبود
جامعه وجود داشتند. منظورم این است که شما هم نوعی دیدِ انتقادی به دستگاه و به خودتان داشته اید. من همیشه به خودم انتقاد دارم. اگر هم از ایران بیرون آمدم، به این خاطر است که همه کار های ممکن را کردم. هر کاری که فکر کنید. من اصلا رفتم آبادان تا قصه وضعِ خراب آبادان را بنویسم و آنجا کارم را هم کردم و مشغول بودم تا اینکه مرخصی آمدم تهران و آن داستانِ ملی شدنِ نفت و این ها پیش آمد ...
آیت الله بهجت و ارتباط حضرت امام با ایشان
...، بعد فرمودند شما این را بخوان. من آن ذکر را از همان روز شروع کردم. شاید بیش از پنجاه سال گذشته باشد، حدود پنجاه سال باشد چهل و پنج شش سال باشد. از آن روز که من این ذکر را خواندم، همیشه الحمدالله پولدار بودم و به این و آن هم کمک می کردم و یک چیزی بود که دیگر ما خودمان دیدیم و از این جور چیزها داشت ایشان. یا مثلا افرادی مریض بودند، می فرمود که این کار بکنید خوب می شوید. ایشان یک شخصیت ...
ازدواج به سبک شهید زین الدین:مگر پاسداری هم شد شغل؟
. مشکلی هم با سن شما ندارم. حتی قیافه هم آنقدر مهم نیست که بتواند سرنوشتمان را رقم بزند. حرف هایمان در یک جلسه تمام نشد. قرار شد یک بار دیگر هم بیاید. دو روز بعد با همان لباس سپاه آمد. صحبتهای جلسه دوم کوتاه تر بود. نیم ساعت بیشتر نشد. اینکه چه جوری باید خانه بگیریم، مدت عقد، مهریه و این چیزها. آقا مهدی موافق مراسم گرفتن نبود. میگفت: من اصلا وقت ندارم و الان هم موقعیت جنگ اجازه نمیدهد که ...