مرگ احمد شاملو از زبان سید علی صالحی
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از جدال با کرونا
خاطر دردی که دارم بهتر است به بیمارستان خصوصی بروم چون در شرایط فعلی بیمارستان های مرجع کرونا آلوده است. همان شب به بیمارستان خصوصی رفتم و بعد از چند ساعت با حال بهتری به خانه برگشتم، اما تست کرونا از من نگرفتند! فردای آن روز دوباره حالم بد شد؛ این بار درد قفسه سینه ام که حدود دو یا سه هفته بود هر از گاهی احساس می کردم شدید شد و نمی توانستم نفس بکشم. دوباره که با اورژانس تماس گرفتم گفتند علایم ...
گفت و گو با حسین منصوری نویسنده و فیلم ساز خورموجی
دانش آموز داشت دبیرستان) و منجر به مردودی در شهریور شد. افت تحصیلی به شدت بالا بود. سال 1363 تغییر رشته دادم و به رشته برق رفتم. با تاسیس هنرستان فنی و حرفه ای شهید محمود حیدری پور در خورموج جزء اولین دوره ورودی این هنرستان بودیم. جنگ شدت گرفته بود و دوستانمان یکی بعد از دیگری شهید می شدند و جنازه پشت جنازه تشییع می شد و مدرسه ها هر روز به بهانه مراسم های مختلف به تعطیلی می کشید. بعد از جنگ برگشتم و ...
اگر 5 درصد از امکانات مرصاد در بالاطاق بود، مرصاد به وجود نمی آمد
چه کسی مانده است؟ گفتم یک ستاد گردان ژاندارمری مانده و نیم بند پادگان ابوذر. اتفاقا همان شب پادگان ابوذر هم سقوط کرد و شب به ما گفتند که تانک های عراقی داخل پادگان مانور می کنند و سه روز بعد سه تانک به ما دادند. به هرحال روز اول گذشت. روز دوم ما دیدیم که ستاد گردان وسایل مخابراتی تجهیزات دارد، لذا با پلیس راه صحبت کردم و گفتم همه اینها را تخلیه کن. آن تعدادی نیرو ...
پدر شهید مدافع حرم : تروریست ها جگر پسرم را از پیکرش بیرون کشیدند
؟ حرف هایی زد که در طی مصاحبه نمی شود بیان کرد. گفت بابا من برگشتم تا به سوریه بروم. گفتم با چه خاطرجمعی چنین حرفی می زنی؟ گفت بابا به من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم. می گفت یک روز قبل از اذان صبح در بین الحرمین راه می رفتم، بعد اذان به حرم حضرت عباس (ع) رفتم. خیلی دور ضریح خلوت بود. با قمر بنی هاشم (ع) عهد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س ...
مقاومت با دو یگان
محض قبول قطعنامه ازسوی ایران، فاضل البراک تکریتی، مدیر سرویس های اطلاعاتی به من زنگ زد و گفت وفیق بلند شو بیا کاخ. رفتم دیدم فاضل البراک سپهبد الدوری و رجوی رهبر مخالفان ایران هستند. گفتم برنامه چیست؟ گفت برویم پیش صدام. چند روز بعد از این است که قطعنامه را ما (ایران) قبول کردیم، دقیقا دوم مرداد، یعنی روزی که منافقین فردایش می خواهند حمله کنند. می گوید: رفتیم پیش صدام. الدوری گفت که حرف ...
داستان هایی از نمازشب (15)؛ عالمی که به واسطه نماز شب مریض شفا می داد
مورد اعتمادی بودند. سالها در مسجد جامع گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشتند. اهل علم و طلاب علوم دینیه (که نویسنده خود شاهد آن بوده ام) معمولا پشت سر ایشان نماز می خواندند. آقای وحید فرمودند من خودم بیست سال تحت سرپرستی ایشان در مدرسه حاج حسن بودم. آقای گلپایگانی به من فرمودند در تهران مریض شدم و در بستر افتاده بودم. یک روز رو کردم به جانب حضرت رضا (علیه السلام) گفتم آقا! مدت ...
آهو: امام رضا(ع) ضامنم شد/ دختر فراری که از سرنوشت رومینا گریخت
صبح بدون اطلاع خانواده از خانه خارج شدم و یک سیم کارت از مهناز گرفتم که آن را در گوشی ساده ای که داشتم بگذارم و از آن طریق با مهناز در ارتباط باشم و با هم فرار کنیم؛ چون بعد از آن یک ماه وقتی گفتم می خواهم خانه را ترک کنم و زندگی مستقلی داشته باشم پدرم عصبانی شد و گوشی هوشمند را از من گرفت. روز شنبه که خط جدید را گرفتم قرار شد دوشنبه همان هفته با هم برویم. آهو در ادامه حرفهایش، تمام لحظات ...
مانیفست جدید نویسنده ای که هم جاسوس بود و هم کودتاچی!(اخبار ادبی و هنری)
ای که دی ماه سال 1386 در هفته نامه شهروند امروز ، منتشر شد، گفته بود: ...زمانی که چاپخانه مخفی... را در داوودیه کشف کردند... فکر کنم سال 1334 بود... من آنجا رفتم، فوق العاده بود. وارد یک اتاق می شدی که خلا (توالت) بود، سنگ خلا (توالت) را درمی آوردی، پله بود، پله ها را پایین می رفتی و می دیدی آنجا چاپخانه است. آدم های جالبی هم بودند. مثلا من به تیمسار بختیار گفتم، خبر می دادید وقتی به اینجا ...
گفتگو با دختر 17 ساله مشهدی که به خانه فساد فروخته شد / آهو 3 شب با بهزاد بود
آهو که همین امسال از خانه فرار کرده بود، می گوید: شب اول که فرار کردم حتی صدقه انداختم به حرم امام رضا(ع) رفتم و از او خواهش کردم مراقبم باشد.
مسابقه عجیب مهران مدیری و دوستانش +فیلم
...، اما خیلی کم پیش می آمد که این اتفاق رخ دهد، اگر هم شانسی روی سر مهدی می افتاد می گفتم دیدی به خاطر تو سانت کردم (خنده) مهدی هم ساده، باور می کرد به خاطر او سانت کردم. رضاییان درباره دنده عقب در اتوبان توضیح داد:چند سال پیش شب دراتوبان با پراید هاچ بک دنده عقب می رفتم، فکر نمی کردم کسی در اتوبان باشد و زمانی که تصادف کردم تا صندلی ماشین جمع شد و خدا خیلی دوستم داشت. مدیری ...
سلیقه فرهنگی مردم چگونه تغییر کرد؟
ترین فصل های تاریخ موسیقی ما بوده است. کنسرت هم نوا با بم این گروه شاید نخستین کنسرت یک موسیقی دستگاهی در ایران بود که توانست آن قدر بین عموم مردم نفوذ کند و موسیقی ایرانی را به لایه های مختلفی از اجتماع ببرد. شعر: در همه سال هایی که در این دو صفحه شعرشان را بررسی می کنیم، هیچ بازه زمانی ای به اندازه دهه 70 و 80، اینقدر تفاوت در نشانه گرفتنِ مخاطب نداشته اند. همان قدر که در دهه 70 به ...
درباره احمد شاملو
شاعرانه اش را مدیون نیما می داند و می گوید: شاملوی جوان از همین سال ها فعالیت های روزنامه نگاری را هم آغاز کرد و سردبیری مجله های مختلف برعهده داشت و در هفته نامه فردوسی، کتاب هفته، هفته نامه خوشه، هفته نامه کتاب جمعه فعالیت می کند. شاملوی جوان یک بار دیگر بعد از کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی دستگیر و راهی زندان می شود. به این ترتیب که مجموعه شعر آهن ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه ...
دلیل شهرت کم جلال الدین همایی
دوره دانشجویی با این کتاب آشنا بودم. در سال 75 که هنوز دانشجوی دکتری بودم تدریس این درس در دانشگاه شهید بهشتی به بنده واگذار شد. من هم با نهایت علاقه ای که به استاد همایی و همین کتاب مورد بحث داشتم این کتاب را به کلاس معرفی کردم و شروع کردم به درس دادن. استاد همایی به فراخور مبحث، تمرین هایی هم در کتاب معین فرموده بودند که همان ها هم در کلاس به دانشجویان واگذار می شد تا پیش خود مطالعه کنند و بعد در ...
خاطره های ناگفته احمد شاملو از زبان آیدا!
نوروز با شاملو را به خاطر می آورید؟ دی ماه 78 که رعد ساعت سه نیمه شب سر درخت صنوبر ما را از هم پاشاند، اثر بدی روی شاملو گذاشت. چیزی نگفت و منتظر ماند. شب عید بود که داشتم سبزی پلو با ماهی، یکی از غذاهای مورد علاقه شاملو را درست می کردم. برنج را آبکش کرده بودم و سبزی هم آماده بود. ماهی را هم آماده کرده بودم لای کاغذ فویل گذاشته بودم. ناگهان سر از بیمارستان درآوردیم. چند روز بعد که شاملو ...
چهره ها
آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام می انگاشت، در سال 1325 با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر تا شکوفه سرخ یک پیراهن که در سال 1329 با نام شعر سفید غفران منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیت هایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه هایی شناخته شده دارد. مجموعه کتاب کوچه او ...
شاعری پر از زندگی
باید کار سترگش در زمینه فرهنگ عامه به نام کتاب کوچه را اضافه کرد که به تنهایی بار یک فرهنگستان را به دوش کشیده است. شاملو علاوه بر همه ویژگی های ادبی نزد دوستان به خوش ذوقی و خوش مشربی مشهور بود. همسرش درباره او در مصاحبه ای گفته بود: شاملو از هیچ چیزی بدش نمی آمد. هر خوراکی خوب که در دنیا بود دوست داشت. معمولا آن قدر هم بامزه می خورد که تو را هم به هوس می انداخت. نیمرو خوب درست می کرد... قهوه هم ...
در خدمت و خیانت شاملو
اشتباهاتی به همان اندازه بزرگ مرتکب شوند. شاملو جاهایی که خواسته است منتقد، متفکر یا صاحب نظر باشد عموماً اشتباه کرده است. عده ای علت این امر را این گونه بیان کرده اند که وی می خواست سر زبان ها باشد اما یادمان باشد "بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد". وی اضافه می کند: اگر شاملو صرفاً هنرمند و آفریننده آثاری در شعر نو و سپید می ماند، می توانست یکی از برجسته ترین ها باشد همچنان که در جایگاه فعلی نیز موفق است. او را صاحب نثری ادبی، فولکلوریک و شاعری برجسته می دانیم اما در باره داوری ها و نقدهای او نیز نقدهای بسیاری روا می داریم. کد خبر 435155 ...
وقتی مدیری خودش را جای رونالدو می گذارد!
که ورزشکار می شدم. رضاییان درباره دنده عقب در اتوبان توضیح داد:چند سال پیش شب دراتوبان با پراید هاچ بک دنده عقب می رفتم، فکر نمی کردم کسی در اتوبان باشد؛ زمانی که تصادف کردم تا صندلی ماشین جمع شد، خدا خیلی دوستم داشت. مسابقه عجیب مهران مدیری و دوستانش مدیری هم خاطره جالبی تعریف کرد:عقل ما رو فقط نگاه کنید، من و دوستانم مسابقه گذاشتیم که دنده عقب تا شمال برویم. اما از درب خانه تا سر کوچه رفتیم، کلا منتفی شد و گفتیم مسابقه دیگری داشته باشیم. ...
شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود
حفظ شدم. وقتی به خانه رسیدم، گفتم من یک شعر سرودم. شعری که یک نفر دیگر خوانده بود را حفظ شده بودم و برای اعضای خانواده خواندم. چند روز بعد خواهرم این شعر را از زبان یک نفر در مدرسه شان شنیده بود و من رسوا شدم که شاعر آن شعر نبودم. البته من این را می گذارم روی زلالی دوران کودکی، نه دروغ و این چیزها. به خاطر عشق و علاقه ای بود که دوست داشتم شاعر باشم. پس تقریبا از اول دبستان عشقم این بود که شعر بگویم ...
ماجرای اخراج دانشگر از زبان خودش
...، اصلا روحم خبر نداشت که رسانه خودِ باشگاه اعلام کرده من در اختیار باشگاه هستم. اصلا نمی دانستم آقا فرهاد چنین تصمیمی گرفته. استوری را منتشر کرده بودم که متوجه شدم سرمربی من را در اختیار باشگاه گذاشته. بعد از یکی دو ساعت باز چند نفر از دوستانم تماس گرفتند که عکس را حذف کن. من هم گفتم اگر عکس را حذف کنم همه فکر می کنند واقعا بعد از تمرین به مغازه دوستم رفتم. به همین دلیل مخصوصا آن را پاک نکردم. حالا تکلیف چیست؟ واقعا نمی دانم. منتظرم تا ببینم چه می شود. ...
آیت الله بهجت و ارتباط حضرت امام با ایشان
آشنایی من با امام، خب من چون خودم اهل خمین هستم، از همان محله ای که امام بودند. من سنه 26 به قم آمدم و سنه 36 بعد از ده سال با امام آشنا شدم و خدمت ایشان بودم و درس ایشان می رفتم و منزل ایشان بودم .یعنی پنج شش سال قبل از سنه 41 و شروع نهضت تا 41 به بعد، در نهضت کلاً من با ایشان بودم، با امام بودم و شهریه اولی که امام برای آقایان طلاب می دادند من بودم و یک آقای دیگر به نام آقای صانعی. شاید شنیده ...
مچ اندازی کرونا با نوجوانان و جوانان
. بعد به درمانگاه آمدم و 3-2 بار دکتر رفتم و دفعه چهارم بستری شدم . حالم در روزهای اول خیلی بد بود ولی الان به مرور زمان با کمک پزشکان بهتر شدم. روزهای اول بیشتر سرگیجه داشتم و نمی توانستم صحبت کنم. حتی نمی توانستم بنشینم. حالت خیلی بدی داشتم. گفتم از خانواده ات هم کسی را مبتلا کرده ای، اشک در چشمانش جمع شد و گفت: خواهرهای 13 و 7 ساله ام را هم مبتلا کردم، همین چند ساعت پیش پدرم زنگ زد و گفت ...
سمیرا در شب عروسی اش وقتی داماد را دید پیر شد
کرده بودم. نه پدرم اجازه درس خواندن به من می داد، نه شرایط مالی برای ادامه تحصیل داشتم. همه هم و غم پدرم این بود که من ازدواج کنم تا به اصطلاح خودش یک نان خور کم شود. به هر کسی که در خانه ما را می زد، جواب مثبت می داد و مادرم بیچاره باید تا آنجا که می توانست مقاومت و از من حمایت کند، حتی یک بار می خواست مرا به مردی بدهد که 20 سال از من بزرگ تر بود. نمی دانم چه ...
حامد عسکری: نمی خواستم در خال سیاه عربی عرفان بترکانم!
... هرکسی پیش از سفر اقداماتی می کند. من هم قبل از سفر حج پیش سیدِ صاحب نفسی رفتم و گفتم: سفر حج تمتع در پیش دارم، چه کنم؟ گفت: گوسفند باش! سرت را پایین بینداز و برو! چوپانی که تو را صدا کرده بلد است تو را یک جایی ببرد! نه کتاب خواندم، نه چیزی، فقط می اندیشیدم که چه بگویم؟ ذکری به من یاد داد و گفت: همین را بگو؛ قرار نیست آنجا بروی و یک هاله نوری دور سر تو به وجود بیاید و بعد فرشته ها پایین بیایند ...
بازگشت 4 باره قاتل پدرخوانده از پای چوبه دار
بازجویی ها با ادعای اینکه از قتل شوهر صیغه ای اش بی خبر است، گفت: سال 83 از طریق خواهرم با اکبر آشنا و صیغه او شدم. اکبر خیلی بداخلاق بود و مرا اذیت می کرد که در نهایت پس از سه سال از او جدا شدم، اما هر چند وقت یکبار به خانه اش می آمدم و وسایلش را مرتب می کردم. آخرین بار اسفند ماه برای نظافت شب عید به خانه اش رفتم و سه روز آنجا بودم و دیگر از او خبری ندارم. دستگیری قاتل در زندان ...
اولیای دم نیامدند، قاتل قصاص نشد
ناپدری ام او را کتک می زده است. از همه بدتر اینکه اطرافیانم می گفتند که مادرم به خاطر من با او ازدواج کرده تا با کمک وی مرا از زندان آزاد کند. همه اینها باعث شد که نقشه قتل وی را بکشم. شب حادثه به عنوان مهمان به خانه اش رفتم. او وسایل پذیرایی را برایم آورد و من در فرصتی مناسب داخل نوشیدنی او داروی بیهوشی ریختم. دارو به تدریج داشت روی او اثر می کرد که تصمیم گرفتم دست و پایش را ببندم، اما متوجه شد و ...
درس چهارم: کجا بخوانیم؟
هایی که دلم می خواست بخوانم شروع به نوشتن کردم و به خودم گفتم بهترین شیوه داشتن چنین کتاب هایی این است که خود آدم آن را بنویسد. نه یکی بلکه 10 تا و همه به دنبال هم در یک کتاب. رمان اگر شبی از شب های زمستان مسافری... این گونه آغاز می شود: تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو کالوینو اگر شبی از شب های زمستان مسافری می کنی. آرام بگیر، حواست را جمع کن، تمام افکار دیگر را از سرت دور کن ...
بازگشت مجری مشهور به تلویزیون بعد از مدتها دوری
شاالله همین جا بابی می شود تا برنامه دیگری هم بگیرم. حسینی با اشاره به حضور مهدی مریخ در این برنامه گفت: من 22 سال است که با آقای مریخ اجرای برنامه دارم. سعادت داشتیم و به همه ایران رفتیم. ما یاران جدانشدنی هستیم و با همدیگر به همه جشن ها می رویم. این مجری باسابقه صداوسیما با اشاره به ترانه هایی که در دو هفته گذشته در برنامه به خانه برمی گردیم خوانده است، عنوان کرد: در 22 سال ...
رامین رضاییان: دوسال برای پرسپولیس رایگان بازی کردم/ به ایران برگردم فقط برای پرسپولیس بازی می کنم
فکر می کنم عملکردم همیشه در زمین ثابت کننده بود. وی افزود: جدا شدن من از پرسپولیس برای بی تجربگی من بود. کاری کردم که فکر نمی کردم این همه بین هواداران محبوب باشم. روزی که از باشگاه پرسپولیس به ترکیه رفتم، واقعا روز های بدی را تجربه کردم. اگر روزی به عقب برگردیم هیچ وقت این کار را نمی کنم و این اتفاقات تبدیل به تجربه می شود. شب های بدی را در کشور ترکیه داشتم که با کودتا در آنجا همراه ...