سایر منابع:
سایر خبرها
اکبرآقا، گرگ آباد را پونک کرد
به برادرش از کرمان راهی تهران می شود و از همان موقع در شرکت نفت تهران کاری برای خود دست و پا می کند. حوالی میدان امام حسین (ع) کنونی، خانه ای اجاره می کند و پس از چند سال اجاره نشینی، صاحب خانه 30 تومان مبلغ اجاره را زیاد می کند. بنابراین، حقوق اکبر آقا کفاف نمی دهد و به مادر می گوید: باید برگردیم کرمان. جایی برای زندگی نداریم. شب نزدیک می شود و مادر و پسر جایی برای خوابیدن ندارند. اکبر چند سال ...
بار سنگین زندگی روی شانه های کوچک
...، کاری پیدا نکند. به ویژه در این روزها کرونایی که همه جا تعطیل شده است. برای همین مجبوریم بچه ها را بفرستیم تا کار کنند. درآمد بچه ها هم زیاد نیست و از ظهر تا شب که بیرون هستند، حدود 15 تا 20 هزار تومان به خانه می آورند. پسرم ابوالفضل که 12 سال دارد، مدتی است که افسردگی گرفته و مدام گریه می کند. هزینه رفتن پیش روان پزشک را هم ندارم. چاره ای نداریم. اگر بچه ها کار نکنند، چرخ زندگی مان نمی چرخد و ...
مدادرنگی شش رنگ همه دنیایم شد
آزیتا حسین زاده عطار | شهرآرانیوز؛ کلاس اول و دوم همه نقاشی هایش با مداد گلی و سیاه بود. سال سوم یکی از نقاشی های درس های کتاب فارسی را عینا مثل خودش کشید. هیچ مویی نمی زد. خانواده که دیدند تعجب کردند و معلم هم برایش خیلی جالب بود که چطور بدون هیچ کم و کاستی نقاشی کتاب را کشیده است. تمام آن 3 سال دلش مداد رنگی می خواست؛ یک روز یک برگه کوچک آماده کردم و در 4 کنج آن نوشتم مداد رنگی و آن را توی جیب ...
گزارشی از گودال مسکونی محله جلالیه مشهد و وضعیت نابسامان آن
... به قدری ناامن است که امکان ندارد زورگیری نشود. تمام زورگیر ها در همین محل هستند از ساعت یک شب تا اذان صبح مردم را زورگیری می کنند. دائم در حال تردد هستند. اگر در خانه ای باز باشد خودشان را به داخل خانه می اندازند. شما بگویید که کجای مشهد در عرض مدت 38 روز، 28 سرقت رخ می دهد؟ چگونه به اسم برخی مشاغل در همین کوچه ها تا صبح مواد فروشی می کنند. خود من به شخصه با نیروی انتظامی تماس گرفته ام و ...
منافقین حتی از کشتن خواهر یک ساله ام نگذشتند
، اما گویا خدا می خواست من تنهاتر از همیشه شوم، سال 69 یعنی هشت سال بعد از شهادت پدر و مادرم تنها برادرم هاشم به دلیل بیماری تومور مغز استخوان به رحمت خدا رفت و من را با همه درد ها و رنج ها تنها گذاشت و مسافر دیار باقی شد. من سال 1370 در دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شدم و به تهران آمدم. سخت ترین دوران عمرم سال های 70 و 71 بود. سالی که به تمام معنا تنها بودم. سرانجام در سال 1372 ازدواج کردم و به لطف ...
انوشیروان ارجمند به روایت برادرزاده اش؛ از نقشِ محمود وزیری تا علاقه به نقش حضرت موسی(ع) / تلویزیون ...
، دلتنگ می شدیم چه سوود از پشیمانی هایی که مدام فراموش می شود. پدرم منتقد "اخراجی های 2" بود که بازی کردم * به شما تاکنون گفته اند به واسطه پدرتان وارد سینما و تلویزیون شدید؟ من ریشه تئاتری دارم و قبل از اینکه وارد در دنیای تصویر شوم، پیشنهاد زیاد داشتم اما با خودم این شرط را گذاشتم 10 سال فقط روی صحنه باشم و خاک صحنه بخورم. در این مسیر رسیدم به نقش الف ویژه شبکه یک ...
روایت تسنیم از نخستین شهید انقلاب اسلامی در مشهد/ جای خالی تندیس شهید منفرد
بود حتی یکی از اقوام در کلانتری کار می کرد برای او نیز آش برد و این آش را بهانه ای برای خداحافظی و به نوعی پشت پای خود قرار داده بود. صبح تحصن بود، در بیمارستان امام رضا (ع) محمد تا شب خانه نیامد دلواپس شدم آن شب حکومت نظامی بود تا صبح از دلواپسی خودم را به در و دیوار می زدم، ساعت 5 صبح دیگر طاقت نیاوردم، رفتیم دنبالش همه فکر می کردند خانه برادرش است، همه جا را گشتیم اما خبری از محمد ...
تاوان وحشتناک مردی که قاتل را به خانه برد!
به گزارش بولتن نیوز ، مرد 50ساله سیاه پوش که اشک های گرمش چون قطرات باران پی در پی بر سنگفرش اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد می غلتیدند، با بیان این که از نگاه کردن به چشمان گریان دخترم زجر می کشم، درباره تلخ ترین ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: فرزند اول یک خانواده هشت نفره بودم که مجبور شدم از همان آغاز نوجوانی درس و مدرسه را رها کنم تا کمک خرج خانواده ام باشم. ...
همسرکشی با فانوس
. بین راه با همسرم دعوایم شد و او قهر کرد. آن شب من برای آبیاری رفتم و زمانی که برگشتم از همسرم فرنگیس خبری نبود. کیف و وسایل همسرم داخل اتاقک باغ بود، ولی از خودش خبری نبود. با خودم گفتم احتمالاً باز قهر کرده و به خانه رفته است. شب همان جا ماندم و صبح به خانه برگشتم. او ادامه داد: صبح که به خانه برگشتم شیشه های خانه و خودروی دامادمان شکسته بود و احتمال دادم همسرم این کار را ...
روح سرگردان دستور جنایت داد
.... پسر نوجوان که شاهد جنایت بود، گفت: شب حادثه پدرم با عمویم داخل حیاط درگیر شد. علت آن را متوجه نشدم اما فکر می کنم بر سر این بود که چرا پدرم مواد می کشد و مشروب مصرف می کند. دعوای آنها که بالا گرفت ناگهان پدرم با چاقو، 3ضربه به عمویم زد. من شاهد این صحنه بودم. وحشت کرده بودم و دست و پایم می لرزید و زبانم بند آمده بود. چند لحظه بعد از خانه بیرون رفتم و سوار بر موتور پدرم شدم. مثل دیوانه ها ...
نور، صوت، برکت
را آموختیم. خاطرم هست در انتهای همان مغازه قصابی قدیمی، پشت دخل روی زمین می نشستیم و درس های پدر و مشق ابجد، تنوین، تشدید و مد را تمرین می کردیم. بعد گذشت بیش از 30 سال از آن روزها، هنوز دفتر روز های پرخاطره کودکی را به یادگار نگه داشته ام. یک رادیوضبط سیاه کوچکی هم بود که من و برادرم، ساعتی که از رادیوقرآن کلام خداپخش می شد، گوشمان به ضبط و چشممان به صفحات کتاب خدا بود. از وقتی هم که ...
پیشرفت محله در گرو مشارکت مردم
برگزاری برنامه های چندمنظوره استفاده کند. خودم هم سعی کردم از امکانات هر سه نهادی که یاد کردم برای برنامه هایی که به نفع همه مردم است بهره بگیرم. گام دوم: بخشی از برنامه ها این بانو طرح های مختلفی را برای ارتقای مسائل فرهنگی و اجتماعی محله در شورای اجتماعی این محدوده مطرح کرده است. او توضیح می دهد: آخرین طرحی که داشتم درباره سالگرد شهید سلیمانی بود. می خواهیم مسابقه نقاشی برای ...
خانه ای به رنگ شعر به رنگ ارغوان
بود که نظرم را جلب کرد، چون قطرش زیاد بود. معلوم بود بیشتر از سیصد سال عمر دارد. در تمام مدت ساخت خانه، مراقب بودم پای این کنده آهک و سیمان نریزند تا اینکه دور کنده پاجوش های نازک و سبز و کوچک بیرون آمد و کم کم هرکدام از این پاجوش ها تبدیل به یک تنه ضخیم شد. من به این درخت انس پیدا کردم و هر روز صبح که بیدار می شدم، می رفتم پای درخت و به آن نگاه می کردم و با آن حرف می زدم. کم کم درخت ارغوان برای من ...
افتخار آفرینی قاری قرآنی که شش سال تارهای صوتی اش فلج شده بود
دارم و دارای دو فرزند می باشم. شش ساله بودم که در هیأت همشهری ها که به صورت سیار برگزار می شد شرکت می کردم اول ابتدایی همین که حروف فارسی را یاد گرفتم پدرم روخوانی قرآن را به من یاد داد. در همان سال کل قرآن را بدون غلط می خواندم همینطور که روزها به روخوانی ساده گذشت و احساس کردم خودم می توانم بخوانم. یک بار برای پدرم خواندم و پدرم آن را تحویل نگرفت چرا که خودش تعزیه خوان بود. ایشان از خواندن من خیلی ...
سرسخت ترین منتقد خودم هستم ، هنر برایم یک طریقت است
کارهای آئیش داشته گفت: فکر کنم نقش خفاش شب را بازی کرده بودم که مادرم گفت دلم نمی خواهد از این نقش ها بازی کنی و بعد از آن سعی کردم دیگر نقش منفی بازی نکنم ! + این بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون کشورمان از علاقه اش به شعر و نقاشی گفت: شعر و نقاشی خیلی دوست داشتم ولی نقاش بدی هستم چون هماهنگی دست و مغزم ضعیف است. آن روزها خانواده ها دوست داشتند فرزندانشان یا دکتر شوند یا مهندس، من هم به همین ...
زندگی جهادی شرط ضمن عقد یک رزمنده
سرم درد می کرد برای کارهای جهادی، هیچ مخالفتی نکردم و با اشتیاق قبول کردم. همان اوایل جنگ بود که همسرم دوره سربازی اش در سال 60 شروع شد. تازه باردار شده بودم و اولین تنهایی ها را تجربه کردم. دل توی دلم نبود. دوست داشتم من هم بتوانم کاری برای رزمنده ها انجام دهم. در همین فکرها و دل مشغولی ها بودم که متوجه شدم یکی از همسایه ها خانه اش را وقف کمک به رزمنده ها کرده. هفت تا هشت ...
بگومگوی انوشیروان ارجمند با برادرش
این بخشی از مصاحبه زنده یاد انوشیروان ارجمند با روزنامه شهر آراست. امروز سالروز درگذشت این هنرمند است که شش سال پیش در چنین روزی درگذشت. انوشیروان ارجمند در اواخر سال1340 در مشهد فعالیت حرفه ای خود را در عرصه تئاتر آغاز کرد و بعد ها به تهران آمد و در تلویزیون، سینما و تئاتر نقش های زیادی را بازی کرد. یکی از مهم ترین بازی هایش در تلویزیون در سریال امام علی ساخته داود میرباقری اتفاق افتاد که در آن نقش اشعث بن قیس را برعهده داشت. در این سریال با برادرش داریوش ارجمند هم بازی بود. در خاطره ای گفته یادم است در سکانسی که پس از جنگ صفین بود من با داریوش ارجمند بگو مگو داشتم. آخر او ...
عطامکانیک یک زن است
آدم ها کمک کند، بفهمند برای چه شغلی خوبند و آن را دوست دارند. طی صحبتی که با مدیر مؤسسه داشتم و با تست هایی که دادم گفت: تو باید مکانیک شوی. اولش سخت بود. گفتم در این سن و بعد از این همه درس خواندن نمی توانم گرایشم را عوض کنم. ولی زمانی که از در مؤسسه بیرون آمدم آسمان رنگ دیگری شده بود. انگار زندگی شکل دیگری گرفته و گمشده ام پیدا شده بود. هرچند خیلی ترس داشتم، ولی با خودم در یک صلح درونی بودم ...
رحمانی: از حضور در لیگ آذربایجان لذت می برم
بودم خیلی ها اعتقاد دارند فوتبالیست هایی که در لیگ ایران تیم پیدا نمی کنند، راهی تیم های آذربایجانی می شوند اما بختیار رحمانی حداقل در مورد خودش چنین نظری ندارد. او در این خصوص می گوید: من چند پیشنهاد داشتم ولی واقعیت این است که از لحاظ مالی به توافق نرسیدیم. از طرفی خودم دوست داشتم یک چالش جدید را تجربه کنم و نظر خانواده هم همین بود که به خارج از ایران بروم و من هم دوست داشتم به نظر آنها ...
مرد 3 زنه پس از قتل برادرش مسافرکشی می کرد
فرار کرد. من که با دیدن این صحنه به شدت ترسیده و شوکه بودم، دست و پایم را گم کردم و توان هیچ عکس العملی نداشتم تا اینکه وحشت زده با موتورسیکلت از خانه بیرون رفتم. بدون هیچ هدفی داخل خیابان با موتورسیکلت دور دور می کردم و از طرفی هم لحظه ای که پدرم عمویم را با چاقو می زد جلوی چشمانم رژه می رفت که ناگهان تصادف کردم. روح سرگردان مرا تسخیر کرده با اعتراف متهم مأموران صفدر را به ...
قماربازان اینستاگرام چطور کلاه برداری می کنند؟
. من معتاد قمار شده بودم.با اینکه دیدم پولم را در سایت بالا کشیدند اما کوتاه نیامدم و باز هم بازی کردم. تا جایی پیش رفتم که در یک هفته 130 میلیون تومان پولم را در سایت از دست دادم و باختم. خانواده ام متوجه ماجرا شدند و اوضاع خانه بهم ریخت. خودم هم خسته شده بودم. این باخت سنگین حالم را حسابی بد کرده بود و همان شب تصمیم گرفتم دور سایت شرط بندی را برای همیشه خط بکشم. صبح با صدای پیامک گوشی از خواب بیدار شدم و با دیدن اس ام اس برداشت 70 میلیون تومان از حسابم شوکه شدم. ساعت 6 صبح، هکرهای سایت شرط بندی دار و ندارم را بالا کشیدند. فارس/ ...
پدرکشی به خاطر پول مواد
کرده بود و من کارتن خواب شده بودم. با اینکه وضع مالی پدرم خوب بود، اما اعتیاد من به مواد باعث شده بود او به من پولی ندهد و بعد هم من را از خانه بیرون کرد. روز حادثه به خانه رفتم، نمی دانستم پدرم در خانه است. می خواستم از مادرم پول بگیرم و مواد بخرم. پدرم که موضوع را فهمید با هم درگیر شدیم و من از شدت عصبانیت کنترل خودم را از دست دادم و او را زدم، بعد هم مادرم را زدم و از خانه بیرون ...
بخشش جوان معتادی که پدرش را کشت
در جلسه دادگاه بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند، خواهر و برادر متهم که تنی بودند، اعلام گذشت کردند اما خواهر بزرگ تر او که ناتنی بود، درخواست قصاص کرد. این زن گفت: پدرم دو بار ازدواج کرد. بار اول با مادر من ازدواج کرد و چند سال بعد از هم جدا شدند، حاصل این ازدواج من بودم. بار دوم با مادر خواهر و برادرانم ازدواج کرد. آنها سه بچه بودند و ما با هم رابطه خوبی داشتیم. سینا ...
روایت زن جوان از پیامک های عشقی یک زن متاهل به شوهرش
.... تلخ کامی های زندگی ام به جایی رسید که دیگر نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. با آن که پنج سال از زندگی مشترکمان می گذشت اما خوشبختانه فرزندی نداشتم که قربانی ماجرای اعتیاد همسرم شود. به همین دلیل همه حق و حقوقم را بخشیدم و از او طلاق گرفتم. حدود یک سال از جدایی من و پرهام می گذشت که روزی در یک مرکز تجاری با ناصر آشنا شدم. یک ماه بعد از این آشنایی بود که ناصر به همراه ...
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود/ اتفاقات خوب زندگی آقای اتفاقیان
دنبال کار چون نمی توانستم سربار خانواده باشم. یکی از دوستان همدردم در دوره های آموزشی NA گفت می توانم برایت کاری دست و پا کنم با روزی 2 هزار تومان حقوق، یک ساندویچ و یک بسته سیگار. بدون معطلی قبول کردم از فردای همان روز رفتم سرکار و تا سه سال آنجا مشغول بودم حتی بیمه هم شدم، بعد از دو سال پاکی بین خانواده اعتبار پیدا کردم در واقع باورشان شد که مصرف مواد مخدر را کنار گذاشتم پس آستین بالا ...
کف خیابون ؛ روایتی جذاب از سه فتنه / حالا حالا ها کهنه نمی شود
نیز در حال نگارش می باشد. در بخشی از کتاب کف خیابون 2 می خوانیم: معمولا بعد از هر ماموریتی، حداقل سه روز مرخصی بهم میدن. حالا جای گفتن نداره اما تا حالا خیلی کم استفاده کردم. ولی ماموریت افغانستان جوری بود که خیلی حساس بود و به خاطر عدم شناخت دقیق اطلاعاتی خودم نسبت به اونجا و اینکه حتی خانمم هم نمیدونست کجا رفتم و میزان دسترسی بسیار محدودی که داشتم و همه کارها روی کول و گردن ...
سبک زندگی مجتهدی که خود را آیت الله نمی خواند
بشمرد همه اش را به نیازمندان می داد. یک بار دهه اول عاشورا به کرمان رفته بود و ده شب در هیئتی منبر رفت. روز آخر پاکت پولی به او دادند و هرچه همراهانش گفتند پول را بشمرد این کار را نکرد. به تهران هم که رسید فوراً پاکت پول را به شخص نیازمندی داد و دست خالی به خانه اش برگشت. انفاق و صدقه در راه خدا از این نوع ماجراها و بخشش های بی ادعا در زندگی حاج سید مهدی قوام زیاد ...
کسی به صداگذاری سینمایی نابینایان در ایران اهمیت نداد
...، او شیرزنی بود که 5 بچه را بزرگ کرده بود. تا 12 سالگی همه لباس های من را مادرم می دوخت و تا آن سن حتی یک لباس هم نخریده بودم. من هزار ساعت برای سریال آن شرلی وقت گذاشتم و در یادداشتی برای خودم نوشتم اگر هزار ساعت کار رنجی به حساب بیاید، من همه اش را به یک آن بیداری مادرم تقدیم می کنم . س- چند سال است که مادرتان به رحمت خدا رفته است؟ دی 86 بود که مادر ما را ترک کرد. من هر جای ...