سایر منابع:
سایر خبرها
دختر جوان : پارتی شیطانی زندگی ام را ویران کرد و عفتم را گرفت
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، در حالی که فکر می کردم ترفندم برای فرار از چنگ دو برادر هوسران کارساز شده است، ناگهان قدیر در تاریکی شب خودرو را کنار جاده متوقف کرد و در حالی که کتکم می زد آبرو و حیثیتم را بر باد داد تا جایی که مجبور شدم در اقدامی احمقانه دست به خودکشی بزنم و ... این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که با تلاش کادر درمانی بیمارستان امام رضا (ع) از ...
اعترافات دختر آدم کش در سناریوی جدید
پسری که در بولوار طبرسی مشهد ساکن است، دوست بودم و به عقد موقت او درآمدم. این در حالی بود که پدرم قصد داشت مرا به زور به فرد دیگری شوهر بدهد! به همین خاطر هم همواره پدرم و عمویم مرا اذیت می کردند و کتک می زدند. در این وضعیت از خانه فرار کردم تا مرا پیدا نکنند!این دختر جوان در ادامه اعترافاتش افزود: شب حادثه کنار خیابان شهید مفتح ایستاده بودم که راننده پژو پارس سفید رنگ مقابلم ترمز زد من هم سوار شدم ...
اعترافات دختر آدم کش در سناریوی جدید
طرف من دراز کرد! او در پاسخ به این سوال قاضی که شما در صندلی جلو نشسته بودید؟ گفت نه! من در صندلی عقب بودم!متهم سپس ادامه داد: در مسیر حرکت از راننده خواستم مرا به بولوار شهید مفتح شرقی ببرد، چرا که قصد داشتم آن جا پیاده شوم و از سرویس بهداشتی استفاده کنم! اما زمانی که از خودرو پیاده شدم و در را بستم راننده عصبانی شد که چرا در را محکم بستی؟ در این هنگام قاضی احمدی نژاد پرسید شما که گفتید او درهای ...
دختر 17 ساله: پسر فروشنده مرا به خانه مجردی برد و ....
: در 17سالگی وقتی تحصیلاتم در هنرستان به پایان رسید، با یکی از خواستگارانم که مورد تایید پدر و مادرم بود ازدواج کردم اما هنوز دوران نامزدی را می گذراندیم که متوجه شدم نامزدم مشکل عصبی دارد چرا که هر چند روز یک بار، آن هم بر سر مسائل پوچ و بی اهمیت سر و صدا به راه می انداخت و با همان حالت عصبانیت کتکم می زد. او حتی زمانی که خشمگین می شد مرا نزد پدر و مادرم نیز مورد ضرب و جرح قرار می داد. این رفتارهای ...
جزئیات آتش زدن زن جوان توسط شوهرش / مقتول پیش از مرگ قاتل را لو داد
حال حرفی نزدم چون عاشقش بودم. تفاوت سنی ما نقشی در اختلاف ما نداشت و من او را دوست داشتم. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ آن روز می خواستم به خانه مادرم بروم که دوباره باهم درگیر شدیم. با این حال به حرف های او توجهی نکردم و به دیدن مادرم رفتم. وقتی برگشتم دیدم حفاظ آپارتمان بسته و قفلی به آن آویزان است. من کلید آن قفل را نداشتم و فقط کلید آپارتمان همراهم بود. وقتی کلید را در قفل ...
سکوت قناری، راز مرگ زن 70 ساله را فاش کرد
به گزارش آژانس خبری ریحان به نقل از روزنامه ایران، اما ساعتی بعد زنگ خانه یکی از همسایه ها به صدا درآمد. دختر پیرزن نگران و مضطرب گفت: هر چه با مادرم تماس می گیرم جواب نمی دهد به خانه اش آمدم، اما در را هم باز نمی کند خیلی نگرانم شما مادرم را ندیده اید؟ زن همسایه که خود نیز به ماجرا مشکوک شده بود، بلافاصله با پلیس تماس گرفته و زمانی که مأموران وارد خانه شدند با جسد پیرزن در اتاق پذیرایی و ...
از پسِ تاریکی
از پسِ تاریکی خاطرات دوران سربازی من برای سربازان میهنم، ایران /بخش دوم احمدرضا حجارزاده پیش از رفتن به سربازی، جوانکِ ترسویی بودم. بیش از همه، تاریکی و تنهایی موجب هراسَ م بودند؛ آن قدر زیاد که شب ها برای بیرون رفتن از خانه و قدم گذاشتن به کوچه و خیابان های خلوت و خاموش دچار مشکل بودم. پدر و مادرم از این موضوع بسیار گِله داشتند و تا فرصتی پیش می آمد، یادآوری می کردند بِری ...
پا در رکاب سلامتی و فرهنگ
کردم و در آنجا موضوعات تخصصی مثل حفظ تعادل و فوت و فن رکاب زدن در خیابان را یاد گرفتم و با حمایت مدیر پارک ترافیک و کمک چند نفر از هم رکابان گروه سفیران ترافیک را برای ترویج فرهنگ دوچرخه سواری و انجام کارهای عام المنفعه راه اندازی کردیم. مهم ترین هدف گروه سفیران ترافیک ارتباط با شهروندان و تشویق آنها به دوچرخه سواری است. بهرامی با این توضیح می گوید: در ابتدا دوچرخه ها را از پارک آموزش ...
نیلوفر جلیلوند: پدرم می خواست از بدی های جامعه هنری به دور باشیم/ زنان در ایران امروز فرصت رشد فراوانی ...
یک نفر را می بیند ،با آن شخص اشک می ریزد، هیچ جای دنیا چنین چیزی را ندیدم. من انگلیس بودم، آلمان، فرانسه و ... اینجا و در ایران احساسی هست، تصور می کنم افراد به یکدیگر متصل هستند و انرژی عجیبی دارند. *در ایران بینشی رسمی درباره مهاجرت به آمریکا وجود دارد که می دانم با سبک مهاجرت موقت پدر شما متفاوت است . در آمریکا پدر و مادر من بیزنس و خانه داشتند. ما در خانه امان باغچه داشتیم ...
به ثمر نشستن آرزو های کودکیِ جانباز دفاع مقدس در دوران کرونایی
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ، قهرمان گمنام این گزارش علی نصیری اول مهر 1347 در شهر ونک سمیرم متولد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در ونک به پایان رسانده است. در سال 58 و از سال سوم راهنمایی جهت ادامه تحصیل به همراه خانواده به شهرضا مهاجرت و در دبیرستان شهید باهنر تحصیل کرد و مسئول انجمن اسلامی مدرسه و عضو فعال انجمن اسلامی شهرضا شد و هفته ای چند شب در کنار پدر در کارخانه ریسندگی ...
تجاوز به دختر 18 ساله در تهرانپارس
تهرانی پریا که از یادآوری خاطرات دلهره آور در دخمه شیطانی به گریه افتاده بود ادامه داد :عرفان تهدیدم کرد اگر داد و فریاد کنم چند نفر دیگر از دوستانش هم به آنجا دعوت می کند تا مرا آزار دهند.او بدون توجه به التماس هایم به من تجاوز کرد. حتی می خواست مرا خفه کند .چند دقیقه بعد حامی سراغم آمد و او هم مرا آزار داد . وقتی از آنجا بیرون آمدم ماجرا را به مادرم گفتم تا از آنها شکایت کنم. به دنبال ...
بازداشت آشپزباشی به اتهام قتل همسر
شدند که بر اثر شدت سوختگی به کام مرگ رفته بود. بررسی های تیم جنایی نشان داد این زن یک هفته قبل در خانه اش در منطقه یافت آباد دچار سوختگی و برای درمان به بیمارستان منتقل شده است. بررسی های بعدی و گزارش پلیس هم حکایت از آن داشت که زن فوت شده قبل از مرگش به مأموران پلیس و خانواده اش گفته بود که شوهرش او را با بنزین آتش زده است و مأموران هم شوهر این زن را که مرد 29 ساله ای به نام کامران است ...
پیام شهدای مدافع حرم
گروه سیاسی خبرگزاری فارس، یادداشت میهمان- حجت الاسلام علی شیرازی مسئول نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله: خوب دقت کن. صدایی به گوش می رسد. صدا صدای آشناست. صدا صدای مردان مرد است. صدا صدای شهدای مدافع حرم است. با من و ما حرف دارند: آیا می دانی من چرا شهید شدم ؟ آیا می دانی که من هم مثل تو زندگی را دوست داشتم ؟ پدر و مادرم را دوست داشتم . به همسرم عشق می ورزیدم . عاشق بچه هایم بودم. ...
آئینه عبرت: دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم!
! • در چه تخصص های دیگری کار کردی؟ من دانشجوی فعالی بودم. حتی از استرالیا پذیرش داشتم. دو سال در باکو کار کردم. یک مدت هم در کار نصب جایگاه های CNG بودم. هم درآمد خوبی داشتم و هم موقعیت شغلی و اجتماعی خوب. حتی تا قبل از اعتیاد، لب به سیگار هم نمی زدم. اما کار زیاد در کوه و بیابان و تنهایی و دوری از خانواده، سبب شد به این راه کشیده شدم. • مگر هر کس که در بیرون از ...
سرنوشت سیاهِ زنی که عضو باند سرقت بود
گروه حوادث: چند روز قبل ماموران کلانتری شفای مشهد به تعقیب سارقانی پرداختند که یک دستگاه خودروی پراید را از حوزه استحفاظی کلانتری قاسم آباد سرقت کرده بودند.در این عملیات که به تیراندازی پلیس انجامید دو نفر از سرنشینان خودروی سرقتی مجروح شدند اما یکی از مجروحان درحالی دستگیر شد و به مرکز درمانی انتقال یافت که راننده و سرنشین مجروح دیگر با استفاده از تاریکی شب از محل گریختند.ماموران تجسس کلانتری که ...
شرط عجیب برای اعدام نشدن/ خانواده مقتول حرفی از پول نزدند/ گفت وگو با قاتلی که بچه بود
به عذاب هایی که مادرم می کشید هم فکر می کردم.او هر هفته راه طولانی می آید به ملاقات من.در این چند سال خیلی عذاب کشید. اما بیشتر از هر چیز به علیرضا فکر می کردم.روز حادثه او می خواسته برای خانه شان میوه بخرد.مادرش تازه از زیارت کربلا آمده بود.چند ساعت منتظر پسرش آمده بود اما آخر سر خبر فوت علیرضا را به او داده بودند.من باعث شدم جوانشان ناحق از دنیا برود.تا آخر عمر عذاب وجدان دست از سر ...
بانوی همدانی جاده پیما/از کودکی با رویای رانندگی قد کشیدم
بودم مادرم را از دست دادم. پس این اتفاق تلخ بیشتر عاشق پدرم شدم و به عنوان تنها جان پناه بعد از خدا، عاشقانه دوستش داشتم. هر رفتار و علاقه ی او برای من یک الگو بود. پدرم جز اولین رانندگان ماشین های سنگین در همدان و اولین کسانی که گواهی نامه ی پایه ی یک داشتند بود دیدن و زندگی کردن با او از کودکی مرا یک راننده بار آورد. عصر همدان: از چه زمانی وارد این کار شدید و سیر کاری شما چگونه بود ...
ماجرای نقشه پدرشوهر برای عروس
.... او در حالت مستی مرا با کمربندش کتک می زند و من از ترس، کودکانم را زیر بال و پرم می گیرم تا به آن ها آسیبی نرساند. از سوی دیگر نیز از زبان اطرافیانم شنیده ام که جاری ام مدام مرا نفرین می کند که زندگی اش را نابود کرده ام.در این شرایط گاهی افکار احمقانه ای مانند فرار از خانه از ذهنم می گذرد اما ... شایان ذکر است، با راهنمایی و صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان با دعوت از شوهر او در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی و روان شناسی قرار گرفت. ...
جانباز هفتاد درصد آب بر به خیل هم رزمان شهیدش پیوست
دستور داد تا به کمک زخمی ها برویم. قبل از رسیدن گروه امداد می توانستیم زخمی ها را به پناهگاه برسانیم. باران گلوله به شدت می بارید. درحالی که مجروحی را به دوش گرفته بودم، صدای انفجار مهیبی تمام اردوگاه را لرزاند. همراه با انفجار چون پرنده ای در هوا معلق شدم. هیچ حسی در بدنم نداشتم. پس از چند لحظه در جلوی سنگری که با قلوه سنگ فرش شده بود تا خاک و گل وارد سنگر نشود فرود آمدم و از هوش رفتم و نفهمیدم که ...
مردی که سراغ زن بیوه برادرش رفت/ صَفر به همه زنان نظر داشت
اطرافیانم شنیده ام که جاری ام مدام مرا نفرین می کند که زندگی اش را نابود کرده ام. در این شرایط گاهی افکار احمقانه ای مانند فرار از خانه از ذهنم می گذرد اما ... شایان ذکر است، با راهنمایی و صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان با دعوت از شوهر او در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی و روان شناسی قرار گرفت. ...
سرنوشت سیاهِ زنی که عضو باند سرقت بود
معاشرت ندارم آخرین بار که 10ماه قبل از زندان آزاد شدم شوهرم به دنبالم آمد و باز هم در آن فضای خلاف قرار گرفتم. چرا دستگیر شدی؟ من با مادرشوهرم در یک خانه زندگی می کنیم او هم مثل من و شوهرم معتاد است و شیشه مصرف می کند و از راه جمع آوری ضایعات هزینه موادش را تامین می کند. چند روز قبل تقریبا سحر بود که عماد شوهر خواهر محسن در حالی به خانه مادرشوهرم آمد که تیرخورده بود و خونریزی داشت و گفت که با ...
سمانه محسن پور: ورزش و کار، زنانه مردانه ندارد
افرادی مثل من ساخته نشده. انگار غریبه ای بودم در آن فضا. از وقتی خودم را شناختم تبعیض های زیادی را در زندگی تجربه کردم. با وجود محدودیت جسمی، پرتحرک بودم و توسط یکی از دوستان به پاراتیراندازی دعوت شدم. حدودا بیست ساله بودم که برای آشنایی با ورزش افراد دارای معلولیت با مادرم از روستا به شهر رفتیم اما در باشگاه با 15 پله روبه رو شدیم. مادرم مرا کول کرد و از پله ها پایین برد. همان یک جلسه تمرین کافی بود ...
یلدای 99؛ تاریک ترین غفلت قرن
مادرم یک نویسنده است و بارها اجازه داده یادداشت های او را که برگرفته از اتفاقات و رخدادهای واقعی زندگی اش بوده، بخوانم، به طوری که من اولین مخاطب نوشته هایش بودم. وقتی به خانه قدیمی پدربزرگ رسیدیم، مادرم برای آخرین بار سیر تا پیاز خانه را ورانداز کرد. بعد از دقایقی در حال بازگشت به خانه بودیم که ناگهان مادرم مسیر خود را دوباره به سمت خانه پدربزرگ کج کرد، گویا نگران از دست رفتن چیزی بود. درست به موقع رسید، چون هنوز خانه پدربزرگ سرپا بود و تخریب، چند دقیقه بعد انجام می شد. ...
استاد زندگی
او پس از چند سال آموزش و تجربه اندوزی در ایتالیا و چکسلواکی، در سال 1343 به ایران برگشت. او در عرصه ها و رشته های گوناگون، از نویسندگی و بازیگری و طراحی و گریم برای سینما و تئاتر، تولید فیلم های انیمیشن و نمایش های عروسکی کارهای زیادی ارائه داده است. کریمی پس از انقلاب از فعالیت هنری بازماند و به تدریس روی آورد و به کارهایی مانند پیکرتراشی و پرورش گل پرداخت. نصرت کریمی در مصاحبه با ایسنا درباره ورودش به هنر گفته بود: شانزده ساله بودم و هنرجوی هنرستان صنعتی ایران و آلمان در بخش آهنگری که یک شب به اتفاق برادرم استاد زنده یاد علی کریمی به تئاتر هنرستان هنرپیشگی ...
گره خوردن قاچاق سوخت به زندگی بندرنشینان هرمزگان
سوخت که دستگیر شده اند، در گروه سنی جوان و نوجوان قرار دارند؛ که متاسفانه در بین آن ها نوجوانان سیزده و چهارده ساله نیز دیده می شود. اما عبدالله، جوان 22 ساله ی قوی هیکل، و سیاه سوخته بندرییست که 6 ماه است بنایی را شروع کرده و اکنون تا حدودی در کارش ماهر است. اما ناراضی است، ناراضی از دستمزد کم و کار زیادش. سر صحبت را که با او باز کردم، در حالی که وسایل بنایی اش را از کیسه برنج نخ نما ...