سایر منابع:
سایر خبرها
رابطه شیطانی نوعروس تهرانی با مدیرش لو رفت
این که مرا در خانه دید تماس تصویری را قطع کرد . این تازه داماد در تشریح جزئیات درگیری گفت: من که عصبانی شده بودم نازنین را مجبور کردم تا با امیر قرار ملاقات بگذارد . آنها در میدان نوبنیاد با هم قرار گذاشتند و من به آنجا رفتم. وقتی با امیر روبرو شدم با او صحبت کردم و گفتم باید رابطه اش را با همسرم تمام کند اما او منکر این رابطه بود. من عکس ها و پیامک ها را به او نشان دادم که با هم درگیر شدیم ...
طوری ننویسید که مادرتان خجالت بکشد!
کردم که برای مجله ای نوشته بودم. آن ها در ازای 12 داستان، 150 دلار به من دادند. اعتراف می کنم که در آن زمان برای پول درآوردن می نوشتم و هیچ بلندپروازی ویژه ای نداشتم که قرار است این شخصیت چه سرنوشتی پیدا کند. آن موقع هنک به نظرم داستانی معمولی می رسید که هیچ ویژگی متمایزی نداشت. این حس با من بود تا چندماه بعد که در یک جلسه ی خیریه، داستانم را برای مخاطبانم چشم در چشم خواندم. اصلاً فکر نمی کردم که ...
وقتی با هم قرار می گذارید همدیگر را می بینید؟
و آتش بازی های این شب نشوم، قرار شد نیم ساعت هم زودتر بیاید! ولی وقتی سر قرار رفتم هیچ خبری از او نبود. کم کم هوا تاریک می شد و انفجارهای مهیب وحشت مرا بیشتر و بیشتر می کرد. هیچ دسترسی به همسرم نداشتم. خیلی ترسیده بودم. بیشتر از نیامدن او. نمی دانستم آن موقع شب با آن همه انفجار و وضعیتی که داشتم، چطور خودم را به خانه برسانم. از باجه تلفن به خانه مادرشوهرم زنگ زدم. برادر ...
تو لیلی بودی، وقتی مهتاب مجنون آواز زخمی من بود!
کجای جهان سفر می کنم تو از کنارم عبور می کنی حالا و اکنون رؤیا بافته نشده خود را به کابوس می رساند و در چشم به هم زدنی تسلیم واقعیت می شود! دریغ از خوابی سنگین تا مجال دهد آن قدر که قناری عاشق شود! همین دیشب های زبر و زمخت یک نیم دانه قرص خواب آور قورت دادم و با تمام وجود خوشخواب شدم و در خواب در حوالی جوانی بیدار بودم، حیاط، سنگفرش سر و دست شکسته به رسم دیرین بود، حیاط حوض داشت، باغچه ...
سرقت طلای زنان سالخورده با کیسه سوراخ
است که خواست آن را به فرد نیازمندی که می شناسم بدهم که همان لحظه مأموران پلیس از راه رسیدند و زوج جوان را بازداشت کردند. آنجا بود که فهمیدم آن ها سارق حرفه ای هستند و از سوی پلیس تحت تعقیب قرار داشتند. شاکی دیگر گفت: من هم در حال عبور از خیابان بودم که خودروی پژو توقف کرد. زنی که در صندلی شاگرد نشسته بود بسته ای لباس را که داخل نایلون بود به من نشان داد و خواست به افراد نیازمند برسانم. او ...
گرایش به معنویت در روانشناسی معاصر جدی شده است
به گزارش ایکنا، مراسم نکوداشت منزلت علمی و عملی آیت الله مصباح یزدی، امروز، 24 آبان ماه به همت مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد. در ادامه متن سخنان مهرداد کلانتری استاد دانشگاه اصفهان، را می خوانید؛ سال 1361 بود که به قم رفتم و در دفتر همکاری های حوزه و دانشگاه با آیت الله مصباح دیدار داشتم و آن زمان روانشناس جوانی بودم و تازه ارشد خودم ...
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
...، نیست و ناگهان سه روز بعد دو شهید می آمد. روحیه همه بهم ریخته بود. فضای سنگینی بود. دوستانش روز تاسوعا به شهادت رسیده بودند و او یک هفته بعد مجروح شده بود. برای همین روحیه اش را باخته بود. می گفت: تمام شد، دیگر نمی توانم تیراندازی کنم. دیگر شهادت قسمتم نمی شود. تکه طلایی داشتم نذر امام رضا (ع) کردم تا شفا بگیرد. روزی که آمد گفت دستم خوب شده قرار گذاشتیم رفتیم مشهد نذر امام رضا را ادا کردیم ...
همسایه های دوستدار زمین
گرفتم در کنار ورودی هریک از بلوک ها قرار دادم و هفته ای 2 بار زباله های خشک را به مأموران اداره پسماند تحویل می دهم. گودرزی، 44 ساله که حدود 5 سال است به صورت مستمر کوهنوردی می کند و پاکسازی داوطلبانه طبیعت را وظیفه خود می داند، درباره فعالیت هایی که برای حفظ فضای سبز محله اش انجام داده است، می گوید: این شهرک حدود هزار و 700 مترمربع فضای سبز دارد که چند ماه قبل ضمن کاشت 600 اصله درخت در آن، یک ...
رکورد جدید قوی ترین بانوی جهان
؟ من بواسطه تمرینات سختی که با کمک مربی خودم خانم حشمت انجام دادم، آماده رکوردزنی در این حد شدم. شیوع ویروس کرونا روی همه کارها تاثیر خود را داشته است و روی فعالیت های من هم اثرگذار بود . با شیوع این ویروس، همه باشگاه ها تعطیل شدند و تمرینات من هم کاهش یافت اما من در روزهایی که باشگاه تعطیل بود، بیکار نمی نشستم و به همراه دوستم به کوه و پیاده روی می رفتم. حتی زمان هایی که کسی نبود که من ...
گفت وگو با جانباز نخاعی، شیمیایی و قطع عضو مهرداد سراندیب (بخش دوم و پایانی) بزرگ ترین اشتباهی که کردم!
، حال وهوای عجیبی بود. احساس کردم که با این دنیا فاصله گرفته بودم. فکر این که خانواده ی خودم و خانواده ی همسرم جنگ زده شده اند، پدر و سه برادرم، همه در جبهه بودند. شوهر خواهرم هم در جبهه به شهادت رسیده بود. فرزند دومم حسین هم سه ماه بود که به دنیا آمده بود و من او را ندیده بودم. همه ی این ها باعث شد که اشتباه بزرگی بکنم. در آن جا با خدا راز و نیاز کردم. خدایا اگر می شود یک دست و یا پا از ...
همت بلند یک زن/ آچار به دست شدم تا به آرزویم برسم
سپس با چند نفر از تعمیرکاران صحبت کردم و بدین گونه در چندین مغازه مشغول به کار شدم. مردم استقبال خوبی از من داشتند وی یادآور شد: پدرم کارمند بازنشسته و البته شاعر است و خوب به یاد دارم، روزی که شغل خودم را با خانواده ام در میان گذاشتم مادرم قدری اذیت و ناراحت شد اما در نهایت استقبال خوبی از فعالیت من در این شغل شد؛ حتی در روزهای اول، گمان می کردم کسی خودروی خود را دست من نمی ...
به مناسبت سومین سالگرد جانباز شهید، حاج محمد قبادی چهار فصل عاشقی، و شکفتن
به سواد آموزان را ادامه دادم. یادم هست یک بار به مش قربان، آبدارچی آسایشگاه سر کلاس درس گفتم: مش قربان! سماور چند بخش است؟ و او جدی گفت: سه بخش؛ سر سماور، بدنه سماور که آب می ریزم و بخش سوم، آتشدان آن. خودم تا مدت ها از یادآوری آن روز می خندیدم. ************************************ دیگر درس و مدرسه و فعالیت های این چنینی راضی ام نمی کرد ...
پولادی ترین زن ایران؛ یک مورد خاص!
براین که می تواند قدرت بدنی اش را بالا ببرد، سرعت و استقامتش هم بالا می رود. یعنی زمانی که من آمادگی جسمانی کار می کردم، فقط سرعت داشتم و در حد رکورد های جهانی نبود. در واقع متوجه شدم این رشته ورزشی هم قدرت بدنم را بالا می برد و هم سرعت استقامتم را. به خاطر سابقه ورزشی خوبی که داشتم از تهران به من ابلاغ کردند و مسئول کراس ترینینگ آذربایجان شرقی شدم. کراس ترینینگ در واقع همان ورزش بدن سازی یا ...
(پروانه های شهر دمشق) را بشناسید/زندگینامه شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده + عکس
.... روز اول خیلی ناراحت شده بودم، وقتی رامین رسید دیگر نتوانستم خودم را نگه دارم، زیر بغلم را گرفت گفت: بلند شو بایست، مبارک باشد مادر شهید شدی، واقعا مادر شهید شدن برازنده تو بود. این را که گفت: کمی محکم شدم و پدرش را هم بغل کرد و تبریک گفت و بعد سوار ماشین شدیم. گفتم رامین جان شنیدم جنازه داداش برنمی گردد، گفت: خوشحال باش! داداش هم شهید شده، هم مفقو دالجسد، پس مقامش خیلی بالاست، اصلا نباید کسی ...
تجاوز و قتلِ دختر جوان توسط دانشجوی پزشکی
گذراند و فاتحه دانشگاه و دکتر شدن را خوانده است! شنیده ام دانشجوی پزشکی بودی! چه شد کارت به اینجا رسید؟ عاشقی کار دستم داد! عاشق سحر شده بودی؟ نه عاشق همسرم! ترم اول دانشگاه که بودم با او ازدواج کرده بودم. اما با هم اختلافات زیادی داشتیم. بالاخره او تصمیم به جدایی از من گرفت و با اینکه دوستش داشتم نتوانستم او را از تصمیمش منصرف کنم. بعد از طلاق افسردگی ...
حرف های 3 معتاد سایت های شرط بندی
قلم | qalamna.ir : به گزارش ایسنا، روزنامه ایران در ادامه نوشت: کافی است کلمه شرط بندی فوتبال را در گوگل جست وجو کنید تا ده ها صفحه شما را به سایت های شرط بندی وصل کنند؛ از آموزش شرط بندی برای مبتدی تا پیشرفته با بهترین ترفندها تا صفحات یکی بکار، پنج تا بردار و... حتی ردپای برخی از بازیکنان و مربیان و داوران هم در این شرط بندی ها دیده می شود. نمونه اش همین دو هفته گذشته بود که اتحادیه فوتبال اروپا کایر ...
پولادی ترین زن ایران؛ یک مورد خاص!
گفتگو با خانمی که با حمل وزنه 275 کیلوگرمی روی پاهایش خبرساز شد
روایت دادستان از بهارستان
قرار است در بخش هایی از سریال به موضوع حمله داعش به مجلس بپردازید. مسلما شنیدن این موارد هر مخاطبی را کنجکاو می کند. درباره شکل گیری طرح تان بگویید؟ علاقه مندم روی موضوعاتی دست بگذارم که بتوانم مخاطبان را جذب کنم. البته این خواسته هر سازنده ای است و می خواهند باکاری مخاطب پسند روانه آنتن تلویزیون شوند یا روی پرده سینما باشند. درباره طرح سریال تلویزیونی دادستان باید بگویم طرح برای خودم است و ...
زورگیری از مسافران در پوشش مسافربر
سرویس حوادث جوان آنلاین: سرهنگ کارآگاه مرتضی نثاری معاون مبارزه با جرائم پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: چندی قبل مردی 28 ساله با مرکز فوریت های پلیس 110 تهران تماس گرفت و گزارش آدم ربایی و سرقت را اعلام کرد. او گفت: ساعتی قبل در میدان آزادی منتظر تاکسی بودم تا به شهرستان شهریار بروم. مدتی منتظر ماندم، اما خبری از تاکسی نشد تا اینکه یک خودروی تیبای سفید مسافربر توقف کرد. به جز راننده دو مرد جوان که به ...
وقتی خانم بازیگر با پای شکسته جلوی دوربین رفت
پوراندخت مهیمن درباره نقش حمیده و انتخاب " بیگانه ای با من است " گفت: ما همیشه در دوران بازیگری، به اولین ملاکِ انتخاب نقش که می اندیشیم، فیلمنامه و بعد کارگردانی است. البته در این سریال قدری موضوع فرق می کرد چون با آقای احمد امینی کار کرده بودم و ایشان و حساسیت هایشان را به خوبی می شناختم. می دانستم که او هر کار و اثری را نمی پذیرد و بر ظرافت ها و ابعادِ مختلف کار آشنا است؛ آن قدر که کمتر کسی ...
تعجب حاج قاسم از ازدواج یک دختر شهید/ سردار گفت: تا پیکر شهدا نیاید روی آمدن به مازندران را ندارم
اتاقی را به همسرم اختصاص دادم و با سلیقه خودم وسایلش را چیدم. دلتنگ که می شوم آنجا با او خلوت می کنم. یکبار مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم برد، خواب دیدم آمده منزل و یک نسخه زیارت عاشورا دستش هست، گفت: این زیارت عاشورا را چهل روز بخوان حاجتت برآورده می شود. وقتی از خواب بیدار شدم چهل روز این کار را انجام دادم و دقیقاً بعد از چهل روز مشکلی که داشتم حل شد. همیشه ...
گفت وگو با آموزگاری که در کنار تدریس به دامداری مشغول است
دوران مدرسه، هرگاه معلم می خواست بچه ها را به چند گروه تقسیم کند تا در درس ها به یکدیگر کمک کنند، صالحی در دلش خداخدا می کرد که سرگروه شود و به بچه های دیگر درس بدهد. نزدیک امتحانات که می شد، به بعضی هم کلاسی هایم که درسشان ضعیف بود می گفتم به خانه مان بیایند. یک تخته سیاه برای خودم درست کرده و با میخ به دیوار حیاط آویزان کرده بودم. گچ هم خریده بودم و همان جا به بچه ها درس می دادم. همان روز ها هم ...
خانم معاون، خواستگار قلابی را به دام انداخت
عنوان خواستگار اعتراف کرد. با اعتراف مرد 28 ساله، به دستور بازپرس علیرضا بهشتی او در اختیار کارآگاهان پایگاه سوم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد. چنانچه افرادی به این شیوه و شگرد مورد سرقت قرار گرفته اند، برای اعلام شکایت و شناسایی متهم به پایگاه سوم پلیس آگاهی بروند. گفتگو با متهم چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟ من هیچ پولی ندارم، این خودرو هم متعلق به همسرم است. من با زنی ...
فرار دختر 25ساله از خانه با پوشش پسرانه
آمده است و جا و مکان مشخصی ندارد، درباره سرگذشت دردناک خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: از روزی که خودم را شناختم متوجه نگاه های رازآلود پدر و مادرم شدم. اطرافیان من همواره سعی می کردند فرزندانشان را از بازی با من منع کنند. بیشتر اوقات مورد تمسخر هم بازی هایم قرار می گرفتم اما هیچ گاه معنای این رفتارهای تمسخرآمیز را درک نمی کردم. خوب به خاطر دارم روزی یکی از همکلاسی ...
پوراندخت مهیمن: دوست دارم ایرانیان به جای ماهواره، تلویزیون ببینند
قدری موضوع فرق می کرد، چون با آقای احمد امینی کار کرده بودم و ایشان و حساسیت هایشان را به خوبی می شناختم. می دانستم که او هر کار و اثری را نمی پذیرد و بر ظرافت ها و ابعادِ مختلف کار آشنا است؛ آن قدر که کمتر کسی متوجه شد که با پای شکسته و مجروح کاراکتر حمیده را جلو می بردم. فقط چند صحنه که لانگ شات (نمای دور) می گرفتند آن کفشِ مخصوص را درآوردم و شاید کم و بیش برخی مخاطبِ خاص متوجه شده باشد. ...
پیشنهاد کتاب حقایق ناگفته، نوشته کامالا هریس
زیرلیی یا حبس کردن نفسش در سینه – خوب می فهمم چه روزی را پیش رو خواهم داشت 8 نوامبر سال 2016 خوب شروع شده بود؛ آخرین روز کمپین انتخاباتی من برای مجلس سنای ایالات متحده امریکا. تمام صبح را صرف این کرده بودم که با بیشترین تعداد ممکن از رای دهندگان ملاقات کنم و البته در نهایت خودم نیز در مدرسه محله مان، یعنی سر خیابان محل زندگی مان رأی دادم. احساس خوبی در مورد نتایج داشتیم. سالن بزرگی را برای ...
یک عاشقانه آرام
مسئله موجب همذات پنداری بیشتر با او می شود و در ذهن خواننده پررنگ تر جلوه می کند. قحطی دست ساز انگلیس در ایران با وجود بزرگی و دهشتناکی اش هنوز بین مردم و حتی نخبگان غریب و ناشناخته است و توجه شما به این برهه تاریخی از این نظر ارزشمند است. اما چرا بر موضوع قحطی متمرکز نشدید و آن را بستر روایت داستان قرار دادید؟ چون می خواستم رمان بنویسم، نه تاریخ. تاریخ را بستری قرار دادم که به ...
اعتراف سارقان به قتل مرد طلافروش
یک در جایگاه قرار گرفتند و اعترافات اولیه خود را تکرار کردند. در ابتدا حامد در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من به خاطر نسبت فامیلی که با مقتول داشتم، از وضعیت مالی او باخبر بودم و به همین دلیل پیشنهاد سرقت دادم. سینا و سعید هم قبول کردند؛ اما قرار بر قتل نبود. ما آن روز یک ون را آماده کردیم و برچسب های اورژانس اجتماعی روی آن چسباندیم تا بتوانیم اعتماد حامد را به دست آوریم و او را سوار ماشین کنیم. ...