نامه شوم به عمه به دست عروس جوان رسید / او خواست شوهرم را ترک کنم !
سایر منابع:
سایر خبرها
اقدام بی رحمانه مرد جوان با زن فداکارش / مهلا بی ریا بود !
عروس رویاهایم خیلی زود به یک پوچی عذاب آور رسیدیم. سرش به زندگی گرم نبود . نمی توانستم او را از گوشی تلفن لعنتی اش جدا کنم. مهلا بعد از طلاق دچار بیماری شد و بچه را به من تحویل داد. همسرم چشم دیدن این طفل معصوم را نداشت و آزارش می داد و تا می خواستم حرفی بزنم، سر و صدا راه می انداخت. این اواخر فهمیدم شیشه هم مصرف می کند. داشتم دیوانه می شدم. یک شب سر کار بودم که همسایه زنگ ...
خواستگاری عجیب از دختر 18 ساله برای مرد 60 ساله / عروس به 110 زنگ زد
مادرم مدتی در خانه های مردم کلفتی می کرد. او بعد از تولد برادر کوچکم، دچار کمردرد و بیماری شد. به عنوان بچه بزرگ خانواده احساس مسئولیت می کردم. هر کاری از کارگری روی زمین های کشاورزی گرفته تا مغزکردن پسته و گردو و شکستن قند انجام می دادم و کمک خرج خانه بودم. ما در این شهر غریب هستیم و فامیل و آشنای درست وحسابی نداریم. وقتی خسته و کوفته از سر کار به خانه برمی گردم، با پدرومادرم خوشوبش می کن ...
نقشه بد زن بیوه برای تازه داماد ساعتی پس از شب عروسی !
حدود 4 سال از من بزرگ تر بود. وقتی ماجرای شیما را برای ازدواج مطرح کردم چشمان پدر و مادرم از تعجب گرد شده بود. من اولین فرزند خانواده بودم و آن ها آرزوهای زیادی برایم داشتند. پدرم در میان بهت و حیرت فریاد کشید مگر دیوانه شده ای پسر؟! سپس مادرم شروع به نصیحت کرد که این گونه عاشقی ها فقط به درد همان های هندی می خورد و زندگی واقعی چیزی غیر از آن است که در اندیشه تو وجود دارد. اما من برای ...
پرونده قتل 3 زن جوان روی میز دادگاه
بازماندگان این جنایت خانوادگی بودند، بعد از دو سال درخواست دریافت دیه را مطرح کردند و خواستند تا دیه از صندوق بیت المال به آنها پرداخت شود. پسر جوان گفت: پدرم چند سال بود که از مشکلات اعصاب و روان رنج می برد. او به همه بدبین بود. بارها او را پیش پزشک بردیم اما بی فایده بود. رفتارهای پدرم باعث شده بود همیشه با مادرم درگیر باشد. زمان قتل من بیرون از خانه بودم که زن همسایه خبر داد پدرم خواهر کوچکم را که ...
سالهایی که رفته بودم
...: شهید غواص التفات نی زنی در سیزدهم خرداد ماه 1345 در اردبیل به دنیا آمدم. پدرم محمد و مادرم ریحانه آسیابانی نام داشت. پدرم پیر مرد درستکاری بود که حلال و حرام زندگی را رعایت می کرد. در زمین زراعی دیگران کار می کرد و خرج اهل و عیالش را در می آورد. همسر اولش از دنیا رفته بود و بچه هایی که از او داشت همگی ازدواج کرده بودند . با مادرم که او هم نزدیک پنجاه سال داشت ازدواج ...
جهادگر شهیدی که فقط یکبار فرصت طلبی کرد
فرصت طلبی نشان می داده است: رابطه غریبی بین او و مادرم در جریان بود. توجه زیادی به نیازهای او نشان می داد. معمولا دست خالی بود چون هنوز به سنی نرسیده بود که بتواند درآمدی داشته باشد. با این حال دوست داشت تا جایی که می تواند از کار ما در و پدرم گره گشایی کند. برای همین خیلی به ندرت پیش می آمد که چیزی را مطالبه کند. صبر می کرد ابتدا باقی خانواده به خواسته های شان برسند. همیشه منتظر فرصتی بود که ...
بلایی که سایت همسریابی بر سر دختر شیرازی آورد !
بعد از اینکه از نامزدم جدا شدم، دیگر میل و رغبتی به هیچ مردی نداشتم و هر چقدر که پدر و مادرم به من می گفتند که دوباره ازدواج کن، اما من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و خواستگارهایم را یکی یکی رد می کردم و معتقد بودم هیچ کدام آنها همسر دلخواه من نیستند. تقریباً سه سالی است که از نامزد سابقم جدا شده ام. حدود دو ماه پیش که در منزلم با اینترنت کار می کردم از سرکنجکاوی سری به یکی از سایت ...
دردسر بچه دار شدن دختر 17 ساله / امیر مرا به خارج از شهر برد
ندا با ترس و وحشت و گریه های بی امان وارد مرکز مشاوره شد، پس از چند لحظه وقتی را در کنار خود دید آرام گرفت و رازش را برملا کرد. ندا هستم 17 ساله و مجرد، پدرم را در یک سالگی از دست دادم و مادرم هم بی رحمانه کودک شیرخواره اش را رها کرد و پی زندگیش رفت، از آن به بعد به پدربزرگ و عموهایم تحمیل شدم. از نظر رفاهی مشکلی نداشتم، اما عاطفه را باید از آدم های کوچه و خیابان گدایی می کردم. ...
آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم!
یادمانی داشتیم و نه مزاری. مدرسه مان گفته بود که عکس هایتان با پدرهایتان را برای ما بفرستید. من باید چه کار می کردم؟ حتی یک عکس جدید هم با پدرم ندارم. (با گریه)... همسر شهید: وقتی که در شهرری بودیم، می رفتیم سر مزار شهدای گمنام در بهشت زهرا اما اینجا متاسفانه هم دوریم و هم وسیله نداریم. هر سال روز پدر می رفتیم قطعه شهدای گمنام. بچه ها هم آنجا انگار کنار پدرشان بودند. کلا هر وقت دلشان برای ...
چاره سرگردانی بهبودیافتگان از چنگال اعتیاد
اعتیاد معضلی است که می تواند در کسری از ثانیه تمام سقف آرزوهای یک خانواده را خراب کنند؛ این معضل خانمان سوز امروز پیر، جوان، نوجوان، زن و مرد نمی شناسد و یک لحظه غفلت می تواند آن ها را در این دام گرفتار کند. اگر پای در دل و دل معتادان مراجعه کننده به کمپ ترک اعتیاد بنشینی، اکثر آن ها فکر نمی کردند که گذرشان به این مراکز بیوفتد و با یک یا چندین بار مصرف موادمخدر به صورت تفننی به این ...
دختر دبیرکل سابق حزب الله لبنان در گفت وگو با حوزه مطرح کرد: زوجی که بنای یک حوزه علمیه را در لبنان ...
تمام عرصه ها مجاهد بود. در تمام عرصه های سیاسی نظامی فرهنگی و اجتماعی شب و روز مجاهدت می کرد و استراحت نداشت. اما مادرم شهید "سیده ام یاسر" صاحب روح فاطمی، زینبی، پاک و مرید پدر عزیزم و مرید شهید علوی ما سیده بنت الهدی (رض) بود. همانطور که پدر من الگوی برجسته علمی بود، مادر شهیدم نیز الگویی برای زن صبور، آگاه، مبارز و تلاشگر برای خدمت به اسلام و حمایت از مقاومت بود. در زندگی والدین شهید من جایی ...
خودکشی، پس از قتل زن و دختر 17 ساله با ضربات تبر
جنایت خانوادگی بودند، بعد از دو سال درخواست دریافت دیه را مطرح کردند و خواستند تا دیه از صندوق بیت المال به آنها پرداخت شود. پسر جوان گفت: پدرم چند سال بود که از مشکلات اعصاب و روان رنج می برد. او به همه بدبین بود. بارها او را پیش پزشک بردیم اما بی فایده بود. رفتارهای پدرم باعث شده بود همیشه با مادرم درگیر باشد. زمان قتل من بیرون از خانه بودم که زن همسایه خبر داد پدرم خواهر کوچکم را که ...
آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم! +تصاویر
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه می آیی؟ آقاعنایت هم می گفت: بله، دوباره می آیم!... خون از گلویش می چکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
تن فروشی افسانه با فرار از دست ناپدری پلید
"از دست کتک های پدرم، بعد از 20سال به خانه مادرم گریختم اما شوهر مادرم مرا بیرون کرد و از آنجا بود که آواره جاده ، تهران و شوش و سیاهی ها شدم ..." این را وقتی روبه روی ما نشست تا از روزهای زندگیش بگویید ، گفت. دختری 22 ساله که وقتی آمد خط چروک بر صورت نداشت و حال صورتش تکیده شده است. فرار از دست ناپدری آزارگر افسانه می گوید: " 22ساله هستم ، از خوزستان به تهران آمده ام ...
رونمایی از معادل مونث باشو!
با اشاره به یافتن اصل و نسب خویش بعد از بیشتر از دو دهه گفت: من خیلی رنج بردم و خیلی در خلوت خود اشک ریختم تا بالاخره توانستم خانواده ام را پیدا کنم. البته پدر و مادرم که همان زمان بمباران، فوت شده بودند و فقط خواهر و برادرانم را یافتم. وی ادامه داد: من سه اسم دارم. اسم اصلی من "سلیمه" است که مادر واقعیم بر من گذاشته، اسمی که نامادریم بر من گذاشت "صدیقه" بود و همسرم هم با نام "الهام" مرا ...
اقدام شیطانی به یک زن در شب زلزله تهران + جزئیات
قبول کرده بودی.حالا چرا ضد و نقیض حرف می زنی؟ متهم گفت: وقتی فهمیدم رویا چنین اتهامی به من وارد کرده است،به حدی عصبانی شدم که به او گفتم به خاطر لجبای با تو می گویم که با تو هم خوابی داشتم.رویا من را تهدید به آبروریزی کرده بود و چون آدرس خانه پدرم را هم می دانست می گفت آنجا می روم و داد و بیداد راه می اندازم.برای همین من چنین حرفی زده بودم اما واقعیت ندارد. قاضی بعد از شنیدن اظهارات متهم به او هشدار داد که حقیقت را بگوید. قضات دادگاه بعد از شنیدن اظهارات متهم و شاکی ختم جلسه دادرسی را اعلام کردند و رای پرونده به زودی صادر می شود. ...
آیا فرزندآوری مانع خدمت به کشور است؟ اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی ...
اختیار شفقنا قرار داده، آورده است: خانمی پرسیده اند: من و همسرم هر دو 27 سال سن داریم و چهار سال است ازدواج کرده ایم. زندگی خیلی خوبی داریم. با توجه به نیاز کشور، زندگی خودمان را وقف کارآفرینی و همچنین کار علمی مورد نیاز کشور کرده ایم. علاوه بر مشکلات و دغدغه های کارآفرینی، هیچ کدام علاقه ای به بچه نداریم؛ مخصوصاً خودم هرگز، حتی قبل از ازدواج، از بچه ها خوشم نمی آمد و الان هم ...
از مصرف و فروش مواد مخدر تا خادم الحسین (ع) شدن
نقل مکان کردیم که از نظر محیط خیلی سالم نبود من فرزند بزرگ خانواده بودم و حرف گوش نکن همین باعث شده تا در انتخاب دوست اشتباه کنم دوستانی که انتخاب کردم مصرف کننده مواد مخدر بودند؛ همه چیز از سیگار شروع شد بعد از مدتی درس را رها کردم و به مصرف مواد مخدر رو آوردم. اوایل خدمت در حالی که مصرف کننده مواد هم بودم نامزد کردم چند سال نامزد بودیم و من مصرف کننده، اما خانواده همسرم چیزی نمی دانستند. ...
حبیب در روستاهای آیسک به آرزوی خود رسید
برادر 4 خواهر دیگرش است که هنوز بعد از گذشت 20 سال دلتنگ برادر با اخلاص شان هستند: مادرم وابستگی زیادی به برادرم داشت. تازه می خواست دیپلمش را بگیرد و کنار پدرم به کشاورزی مشغول شود. با این حال اگر کنار مادرم بنشینید و از او بخواهید از خاطره های حبیب برای تان بگوید حرف هایش را با وصف کمک های بی شمارش در کارهای خانه شروع می کند. راست می گوید. برادرم مدام به فکر کمر درد مادرم بود و به قول خودشان زیاد می ...
دختر 18 ساله بودم که مرا به خانه مردم می فرستاد / عمه ام از بی غیرتی پدرم استفاده کرد
زهرا دختر 18 ساله ای که نصف شب خود را به پلیس رسانده بود پس از دستگیری توسط ماموران کلانتری التماس کنان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: از شما می خواهم مرا به بهزیستی تحویل دهید دیگر نمی خواهم با پدر و مادرم زندگی کنم. آقای از وقتی چشم باز کردم پدرم مواد مصرف می کرد و آدم بی مسئولیتی بود،من فرزند اول خانواده بودم، مادرم بارها می خواست طلاق بگیرد ولی با وجود من از این کار منصرف می شد ...
شرور محله سینه شوهرم را شکافت / با یک بچه بیوه مسعود شدم !
...، در را باز کرد. صدای ناله اش را که شنیدم، سراسیمه خودمان را بالای سرش رساندیم . فرد شرور با چاقو ضربه ای به قفسه سینه مسعود زده بود که من همسرم را از دست دادم و بچه ام یتیم شد . از نظر روحی آسیب دیده ام و برای مشاوره به کارشناس اجتماعی کلانتری آمده ام؛ شوهرم قربانی غرور برادر و خشم فردی شرور شد . حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید: ...
نقشه شوم مرد متاهل برای زن آرایشگر
نخواهم شد و من از ترس آبروریزی همراه شوهرم به دفترخانه رفتم و مهریه ام را بخشیدم. بعد از آن شوهرم مرا رها کرد اما متوجه شدم که پرستو و برادرش با شوهرم همدست بودند. حتی پرستو بعد از آن زنگ زد و از من حلالیت طلبید و گفت به خاطر پول حاضر شدند وارد این بازی شوند. شوهرم آنها را اجیر کرده بود تا با این ترفند بتواند از پرداخت مهریه فرار کند. با شکایت زن جوان، پرونده ای درخصوص آدم ربایی تشکیل شد. قاضی حبیب الله صادقی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران، پس از تحقیقات اولیه دستور بازداشت شوهر وی و همدستانش را صادر کرد. همشهری https://shahrkhan. ...
فیلم پنهانی از همسر برای گذشت مهریه
بعد با همسرم اختلاف پیدا کردم و از او جدا شدم و دوباره به خانه پدرم رفتم. از آن روز به بعد سرکوفت های خانواده ام شروع شد و به من می گفتند که آدم دست و پا چلفتی هستم که نتوانسته ام شوهرم را نگهدارم. از رفتار پدر و مادرم خسته شده بودم که یکی از بستگانم به نام ایرج به خواستگاری ام آمد. با اینکه هنوز ترس در وجودم بود تصمیم گرفتم با ایرج ازدواج کنم تا از سرزنش ها و سر کوفت های خانواده ام ...
3 ازدواج عجیب یک مرد بدشانس
فرزند بی پناه دارد. ازدواج کردم و شش سال گذشت. بچه همسرم ناخلف بود و شرور . متوجه شدم اعتیاد پیدا کرده است. مردانه آستین بالا زدم و او را از این منجلاب بیرون کشیدم؛ اما این جوان مغرور با من سر ناسازگاری داشت و مادرش از او حمایت می کرد . دچار اختلاف شدیم. برای ادامه زندگی مان شرط گذاشت. می گفت باید خانه ات را به نامش سند بزنی. دوستش داشتم و می خواستم این کار را ...
سرنوشت عجیب دختردانشجوی شهرستانی در تهران
وقتی بزرگ شدم با تمام دست و پا چلفتی بودنم در کنکور شرکت کردم و در رشته مورد علاقه ام قبول شدم. روزی که نتیجه ها اعلام شد، همه خوشحال بودند به جز مادرم. مادرم با نگرانی می گفت: "همیشه مواظب این بچه بودم، زخم و زیلی بود. حالا توی شهر غریب اونم شهری مثل تهران من چه خاکی تو سرم بریزم؟ " پدر هم فیلسوفانه چنین جواب می داد: وقتی چشم تو دنبالش نباشه، سعی می کنه حواسش رو جمع کنه. بهاره که دیگه بچه نیست ...
گفتگو با نخستین بانوی دارنده دکتری ریاضی در خراسان رضوی | انتگرال زندگی و حساب عاشقی!
های روزمره زندگی دخترانشان راضی می شدند که یکی از آن ها تحصیل بود. به همین، دلیل خانواده در موفقیت نسل های قدیم نقش چشمگیری داشت. افشارنژاد هم از آن دسته دخترانی بود که بخت با او یار بود و پدر و مادرش با اینکه خودشان سواد نداشتند، به تحصیل بچه هایشان بسیار اهمیت می دادند. آن موقع، به دلیل حضور مرد در کلاس های دبیرستان، علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم، اما به اصرار مادرم ادامه دادم و دیپلم گرفتم ...
خرمشهر که آزاد شد پیکر حمید هم به خانه برگشت
وصیتنامه اش از مادر و پدرم خواسته بود در شهادتش گریه نکنند و صبور باشند. با اینکه به نماز و روزه اش اهمیت زیادی می داد، اما 500 تومان در وصیتنامه اش گذاشته بود که برای نماز روزه های قضایش مصرف شود. امروز که به کشور و انقلاب مان نگاه می کنیم و این امنیت و آرامش را می بینیم، باید به خودمان نهیب بزنیم که همه این ها به خاطر خون شهداست که اینچنین به ثمر نشسته است. ان شاءالله بتوانیم ادامه دهنده راهشان باشیم. ...
شغل پدرم را عاشقانه ادامه می دهم/ تعلیم و تربیت جبهه امروز برای مقابله با دشمن است
سال سابقه خدمت فرهنگی داشت. این فرزند شهید درباره اینکه چرا او هم حرفه معلمی را انتخاب کرده است، بیان کرد: به معلمی بسیار علاقه مند بودم و قصد داشتم که ادامه دهنده راه پدرم در مسیر آموزش علم خود به دیگران باشم. رسولی تاکید کرد: من و برادرم هر دو فرهنگی هستیم و پدرم در وصیت نامه خود بیان کرده است که به کار معلمی و تربیت بچه ها بسیار علاقه داشته است و من زمانی که توانستم در ...
نگرانی های همسر مدافع حرم بعد از عملیات بصری الحریر
زنگ زد تا خبری بگیرد. نگران من بود که هفت صبح می رفتم دنبال خبر تا نیمه شب. طبیعی بود که همه خانواده ام نگران من باشند. بچه ها را هم می بردم چون احتمال داشت دیروقت بیایم، حداقل نگران آن ها نمی شدم. برادرم گفت من پیگیر می شوم. من هم خیلی بی تاب بودم و مدام به خانواده شوهرم زنگ می زدم. آن ها هم حالشان به همین صورت بود و اوقاتشان خیلی تلخ بود. دوست برادرم هم آن عملیات را تعریف کرد و گفت ...