عکس علیرضا پسربچه فداکار که فرشته نجات مادر شد / اسفراین
سایر منابع:
سایر خبرها
جزئیات قتل دو کودک اسفراینی به دست مادر
. همان موقع ترسیدم. وقتی خدیجه تلفن را قطع کرد، برادرزنم با من تماس گرفت که کیف امیر در منزل ما جا مانده است. او گفت قصد دارد کیف امیر را به منزل ببرد. همان جا بود که برادر همسرم ماجرا را برایم تعریف کرد. خدیجه بعد از جروبحث با مادرش به دروغ به پدرش می گوید که یونس امشب ساعت 8 از تهران به خانه برمی گردد و از پدرش می خواهد او را به خانه برساند. وقتی به خانه می رسند خدیجه تصمیم می گیرد ...
قاتل خانم پرستار تهرانی اعتراف کرد / پسر 16 ساله از قاضی چه خواست؟
به گزارش رکنا، چندی قبل مرد میانسالی با مراجعه به از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: همسرم پرستار بیمارستان است اما امروز که به محل کارش رفت دیگر برنگشت. پس از این شکایت، مأموران پلیس در نخستین تحقیقات دریافتند این زوج در خانه ای واقع در منطقه فلاح تهران زندگی می کنند و یک پسر نوجوان هم دارند. در بازجویی از پسر خانواده وی مدعی شد پدر و مادرش مدام با هم اختلاف داشته و آخرین بار هم دعوای سختی ...
خانم پرستار تهرانی خانه مجردی پنهانی داشت! / شوهرش الهام را کشت + عکس دادگاه
اختلاف داشتیم .پسر مان 2 ساله بود که از هم جدا شدیم و من با زن دیگری ازدواج کردم. اما چند ماه از ازدواج دومم نگذشته بود که الهام با من تماس گرفت و خواست به خاطر فرزندمان بار دیگر زندگی را از سر بگیریم .الهام می گفت پدر و مادرش به خاطر اینکه طلاق گرفته و او را اذیت می کنند و نمی تواند کنار آنها زندگی کند .من که الهام را دوست داشتم مهریه همسردومم راپرداختم و از او جدا شدم و بار دیگر با الهام ازدواج ...
اولین عکس های آیلین و امیر کوچولو قبل از قتل توسط مادر اسفراینی
مادرش اختلاف و بحث پیش آمده بوده است. به گزارش رکنا، گفته می شود شوهر این زن 25 ساله قصد شکایت از همسر خود را ندارد.فریده بعداز به قتل رساندن فرزندانش قصد داشت با خوردن شیره تریاک دست به خودکشی بزند اما با اقدام به موقع اورژانس خودکشی این زن ناکام ماند. مطالب مرتبط
ماجرای نجات معجزه آسا برادر بابک خرمدین
خرمدین در شهرک اکباتان تماس می گیرد و با توجه به اینکه صبح زود بوده و احتمال می رفت که افشین، برادر مرحوم بابک خرمدین در خانه باشد از نگهبان ساختمان درخواست می شود که به جلوی درخانه بابک خرمدین برود و شماره تماس برادر بابک را از او بگیرد. معاون اجتماعی پلیس پیشگیری تهران تصریح کرد : نگهبان ساختمان با دستور رئیس کلانتری به جلوی در خانه خانواده خرمدین در طبقه ششم می رود و متوجه باز بودن در ...
فرزند کشی های دلخراش تمامی ندارد؛ باران سه ساله توسط مادرش به قتل رسید!
به گزارش سلام نو به نقل از رکنا، زن جوان مبتلا به بیماری حاد و اعصاب روان متهم به قتل دختر کوچولوی خود شد. اخبار سریالی فرزند کشی های دلخراش تمامی ندارد. 26 خرداد بابک خرمدین به دست پدر و مادرش به قتل رسید.چند روزی نگذشته بود که یک مادر اسفراینی دو کودک خردسال خود به نام های امیر و آیلین را به قتل رساند.هنوز دو روز از نشستن داغ امیر و آیلین بر دل جامعه نگذشته بود که باران سه ساله ...
حکم اعدام به خاطر آزار شیطانی دختر تهرانی در باغ ورامین + ناگفته های دختر دبیرستانی
معرفی کردم. فردای آن روز سیامک به همراه دوستش سعید برای دیدن ما به جلوی مدرسه مان آمدند و من و سیما هم سوار خودرویشان شدیم و یکساعتی باهم چرخیدیم و حرف زدیم بعد هم دوباره جلوی مدرسه پیاده شدیم. همان شب سیامک تماس گرفت و گفت فردا دوباره به دنبال مان می آید تا سیما را با مادرش آشنا کند و به همین دلیل من هم قبول کردم. روز بعد وقتی سیامک و دوستش آمدند فکر می کردیم قرار است پیش مادر ...
نجات جان برادر بابک خرمدین
به گزارش گروه اجتماعی تهران پرس ، سرهنگ وحید سلطانی پاجی” در خصوص نجات معجزه آسای “افشین خرمدین” از مرگ اظهار کرد: صبح روز یکشنبه اطلاع رسانی پلیس پیشگیری تهران برای تحقیق و کارهای اجتماعی و مددکاری تصمیم داشت از خانواده بابک خرمدین تحقیقاتی را در خصوص بحث های اجتماعی انجام دهد و به همین خاطر کارشناسان اجتماعی پلیس پیشگیری از ماموران کلانتری 135 آزادی برای تماس با خانواده خرمدین درخواست کمک کردند ...
تراژدی جگرگوشه ها
...، کشته شدن دختر جوانی در کرمان به دست پدرش خبرساز شد. این جنایت در آخرین روزهای خرداد 1399 رخ داد و پدر ریحانه با پرت کردن میله آهنی به سمت دخترش، مرگ او را رقم زد. این جنایت زمانی فاش شد که مادر خانواده و خواهر ریحانه از نبود خواهرشان نگران بودند و زمانی که مادر به پارکینگ خانه رفت و با پتوی خونین و رد خون روبه رو شد با جیغ و فریاد، دختر بزرگ خانواده را باخبر کرد. مادر در اتاق خواب ...
فرار شیطان در کمای دختر رزمی کار
انداخت و زن جوان هم در حالی که در باز بود به بیرون پرت شد و راننده هم به سرعت از محل گریخت. وقتی بالای سر زن جوان رسیدم، او بیهوش شده بود که همان لحظه برای نجات جانش با اورژانس و اداره پلیس تماس گرفتم. نجات معجزه آسا از مرگ مأموران برای ادامه تحقیقات به بیمارستان رفتند که متوجه شدند دختر 33 که پروانه نام دارد پس از این حادثه به کما رفته است. در حالی که تیم پزشکی برای نجات جان دختر جوان ...
آخرین اخبار از جنایت سریالی در خانواده خرمدین
، به خانه پدرش بر می گشت. دی ماه همان سال آرزو برای همیشه به خانه پدرش رفت و دیگر به خانه مشترک شان برنگشت. به گفته خواهر فرامز، این قهر ها ادامه داشت تا 14 اسفندماه که فرامرز با دسته گلی به خانه خرمدین که دایی اش بود رفت تا برای همیشه و به خوبی داستان زندگی اش با آرزو را به پایان برساند. او حتی در خانه خرمدین با خواهرش تماس گرفته و از حضور آرزو، دایی اش اکبر خرمدین، همسر او و پسر کوچک ...
آزار شیطانی دختر دانش آموز با چوبه دار گره خورد
. سینا و دوستش جلوی مدرسه ما آمدند و من و فرناز را سوار کردند و در خیابان دوری زدیم. قرار شد سینا روز بعد فرناز را به مادرش معرفی کند. روز بعد آنها دوباره سراغ ما آمدند و قرار شد به خانه سینا برویم تا مادرش فرناز را ببیند. اما آنها به باغی در حوالی ورامین رفتند و در آنجا یکی از دوستان شان به نام حامد هم به ما اضافه شد. حامد با تهدید شوکر، مرا در سرویس بهداشتی باغ مورد آزار و اذیت قرار داد و سینا و ...
شکنجه زوج سالخورده برای کلید گاوصندوق
چه با خانه مادرم تماس گرفتم تلفن را پاسخ نداد. تلفن های همراه شان را نیز جواب نمی دادند و همین مسأله باعث نگرانی ام شده بود. مادرم هر روز ظهر با من و خواهر و برادر های دیگرم تماس می گرفت. اما وقتی فهمیدم با خواهر و برادرانم هم حرف نزده مطمئن شدم که اتفاقی برایشان رخ داده و بلافاصله خودم را به خانه رساندم. بیشتر بخوانید هوش سیاه و عجیب یک سارق + فیلم او ادامه داد ...
ماجرای عجیب آخرین باری که سردار سلیمانی مادرش را دید
شاهد و ناظر بودم. حاج قاسم آمد دو زانو در مقابل مادر نشست و گفت من را حلال می کنی؟ مادرم گفت بله مادر حلال کردم ، تا سه مرتبه این جمله را تکرار کرد و مادرم گفت بله مادر، گفتم حلال کردم . حاج قاسم رفت دوباره برگشت و دست ایشان را بوسید و رفت دوباره برگشت، کار عجیبی کرد و به ما همه درس داد که مادر به چه معناست. رفت کف پای مادر را بوسید متوجه شدم این وداع آخرین است. سلیمانی ادامه داد: زمانی ...
دختر 17 ساله: دلباخته مرد 42 ساله شدم
پسرم دچار دل درد شدیدی می شود و با جیغ وناله هایش همسایگان را متوجه ماجرا می کند. اهالی مجتمع مسکونی نیز با اورژانس اجتماعی تماس می گیرند و بدین ترتیب دو فرزندم در حالی روانه بهزیستی می شوند که من به خاطر اعتیاد و مرگ مهر مادری به سراغشان نرفتم. احمد هم به دلیل ترس از همسرش آن ها را فراموش کرد. مدتی بعد نیز ماموران کلانتری با حکم قضایی وارد منزلم شدند و مرا به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر کردند. ...
برادر بابک خرمدین چطور نجات پیدا کرد؟
به گزارش روزپلاس؛ افشین خرمدین در خانه شان در یک قدمی مرگ قرار داشت که نگهبان ساختمان در تماس پلیس جان دوباره به وی بخشید. پلیس پیشگیری تهران در ماجرای نجات معجزه آسای افشین خرمدین نقش مهمی داشت و نگهبان ساختمان ناجی افشین خرمدین شد. سرهنگ "وحید سلطانی پاجی” در خصوص نجات معجزه آسای افشین خرمدین از مرگ ، بیان داشت: صبح روز یکشنبه اطلاع رسانی پلیس پیشگیری تهران برای تحقیق و ...
می خواهم یک روز محبوب مردم در عرصه بازیگری بشوم
؟ بله در کار خانه به مادرم کمک می کنم و همیشه سعی کرده ام درس هایم را با دقت بخونم. دیگر چه استعدادهایی داری؟ کلا علاقه به نوشتن و نویسندگی هم دارم و یک داستان در رابطه با ساعت و یک مرد نوشتم که موضوع جالبی دارد.همچنین کلاس سنتور رفتم و در حال حاضر هفت جلسه است که تحت نظر آقای تقوایی دارم آموزش می بینم و خیلی هم به موسیقی علاقه دارم. ز هرا طالبخانی مادر ...
موشک های 12 متری مهمان ناخوانده ایستگاه الف/روایت پروانه از موشکباران دزفول
پرسیدم قصه ای سماجت چیست؟ علیرضا که همچنان خیره به پنجره بود دستش را روی زانو گذاشت و گفت: مرحوم پدرم آن شب گوشت خریده بود و زمانی که به خانه آوردش بد جور هوس گوشت کباب شده کردم. چشمانش را بست و با تاکید ادامه داد: پاهایم را در یک کفش کرده بودم که الاوبلا من کباب می خواهم. همان طور که مادر و خواهرش با لبخند در پی ادامه ماجرا بودند، گفت: به ذهنم آمد به مادرم بگویم تو از کجا ...
حرف های جدید قوه قضاییه درباره پرونده بابک خرمدین
اگر نگویم، نگفتنش خفه ام می کند" و گفت: " کودک که بودم، هشت ساله، پدرم...." به مادرم گفتم. مادر گفت" ساکت باش و هیچ چیزی به هیچ کسی نگو..." مادرم که از خانه خارج می شد، پدر و من که تنها می ماندیم..." آرزو در تمام سال های دوستی مان تنها سه بار این داستان را تعریف کرد و هر مرتبه می لرزید. دوست آرزو در مورد اینکه آیا به خانه این خانواده هم رفت و آمد داشتند چنین گفت: " بله می رفتیم، پدرش و ...
چگونگی نجات افشین خرمدین از خودکشی / پلیس یک شماره می خواست + تصویر
افشین خرمدین در خانه شان در یک قدمی مرگ قرار داشت که نگهبان ساختمان در تماس پلیس جان دوباره به وی بخشید. افشین خرمدین در خانه شان در یک قدمی مرگ قرار داشت که نگهبان ساختمان در تماس پلیس جان دوباره به وی بخشید.
تفکر موزه داری اولین موزه دار یزد از 6 سالگی
: شاید در ان سنین معنی موزه را هم نمی دانستم و فقط منظورم از موزه داری نگهداری از اشیای عتیقه و باارزش بود اما اولین بار که معنی اسم موزه را شنیدم، از مادربزرگم که در آن زمانی بیش از 94 سال سن داشت، معنای آن را جویا شدم. این موزه دار پیشکسوت یزد اضافه می کند: مادر بزرگم که گویا خودش هم معنای موزه را نمی دانست به من در آن سنین می گفت؛ موزه یعنی میرزا(فردی که مادرش سادات باشد) اما من بعداً ...
جوان 31ساله همه معصومین را زیارت کرد
مشکلی نبود... آقانوید خیلی هم قد بلند بودند و ممکن بود همسری در قد و قامت من را نپسندند. قرار شد فردایش در تماس مجدد این موضوعات دوباره مطرح شود. آن لحظه به چشمم نیامد که کارها ردیف بشود. مادر آقانوید که فردایش تماس گرفته بود، گفته بود پسرم دوست دارد خانمش شاغل باشد. آقانوید از این جهت دوست داشت همسرش در اجتماع باشد که وقتی مأموریت می رود، خسته و بی حوصله نشود. **: شما در چه ...
خوشحالی سارق قوی هیکل پس از دستگیری!
سارق قوی هیکل که فکر می کرد در یکی از سرقت ها مرتکب قتل زن و شوهری سالخورده شده است وقتی دستگیر شد و فهمید آنها از مرگ نجات یافته اند خوشحال شد و گفت که دوباره به زندگی برگشته است. به گزارش جوان، چندی قبل مرد جوانی با پلیس تهران تماس گرفت و اعلام کرد سارقان مسلح به خانه ویلایی پدرش دستبرد زده و پس از شکنجه پدر و مادرش اموال گرانقیمت آنها را سرقت و از محل فرار کرده اند. با اعلام این خبر تیمی ...
پشت پرده خودکشی برادر بابک خرمدین/افشین خرمدین کیست؟
انجام می دادند. اما آنها برای ارتکاب این جنایت چه انگیزه ای داشتند؟ پدر بابک در اعترافاتش گفت: ما با پسرم اختلاف عقیده داشتیم و با اینکه او کارگردان و مدرس بازیگری بود، در سال های اخیر او مدام با ما بدرفتاری می کرد و حتی گاهی من و مادرش را کتک می زد. او ادامه داد: وقتی که بیماری کرونا در ایران شایع شد، من و همسرم برای چندماه به شمال کشور رفتیم تا در امان بمانیم. در این مدت از آنچه در خانه ...
دزفول ، دژی محکم در بارش گلوله و موشک
بازی کنیم. ما، در منطقه تانکی شماره یک، زندگی می کردیم. هنوز تعداد خانه ها در آن محل زیاد نبودند. زمین آنجا مثل دشتی بود؛ پر از گل های سفید بابونه با چمن سرسبز. آن روز مشغول بازی بودیم که مادر خاطره آمد توی کوچه بهم گفت: مریم! خاطره همبازی نداره. اگه امکان داره همیشه بیا باهاش بازی کن. چون می دانستم مادرم اجازه نمی دهد با کسی دورتر از خانه مان بازی کنم به مادرش گفتم: باشه. هر وقت ...