در سوگ مرگ جانکاه ریحانه و مهشاد /سنگ لحد را بیاورید...
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی مرگ دهان باز کرد؛ با دو تابوت برگشتیم
.... بچه ها جیغ می زنند و من پرت می شوم به ابتدای حادثه... قبل از آن حادثه شوم. به آن لحظات که مهشاد در فکر جشن عروسی اش بود و ریحانه که عکس هایش را از کانال کانی سیب برای همسرش واتس اپ می کرد. اتوبوس آنقدر آرام می راند که برای همه سؤال پیش آمده بود. راننده می گفت: اتوبوس مال این جاده نیست. اینجا ماشین کوچک می خواهد. اینجا دره است. به وضوح می ترسید، اما اینجایی که راننده می ...
به یادبود ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی
، تغییر کاربری اراضی، سلب مالکیت از توده ها، نبود امکانات برای مهار آتش، آتش سوزی های مشکوک، جنگ های پیش رو بر سر مسالة آب، سگ کُشی های نفرت انگیز، از هامونی که دیگر نیست، از بختگان، از یوز ایرانی، از تراشه هایی که مملو از زباله شده و سفره های آب را آلوده می کنند، و صدها و صدها بحران دیگر؟ 5 در غفلت حکومت ها و در نبود خبرنگارانِ دلسوز یا پس از مرگ دلخراشِ آنها، باید خود کمر همت را ...
خبرنگار خوب خبرنگار مرده است
کندو نیوز: مصطفی داننده در یادداشتی نوشت: مهشاد سه روز دیگه عروسیش بود، می تونست نیاد اما شرف داشت اومد، حالا باید پدر و مادرش جنازه او را تحویل بگیرند. جملات پایانی زینب رحیمی خطاب به کلانتری رییس سازمان محیط زیست، بهترین آغاز است. بغض این خبرنگار آسیب دیده از سانجه اتوبوس، فریاد همه ما خبرنگارها و حتی مردم عادی است. گرفتن یک اتوبوس سالم برای خبرنگارها کار سختی بود؟ فکر می ...
به احترام حسن ظهوری ؛ این جهان به افرادی چون او نیاز دارد
و همکارانت چنین حادثه ای را از سر گذرانده باشی و 2 نفر از آنها پرپر شده باشند و حال روحی خوبی داشته باشی؟ زینب رحیمی حسن ظهوری همان لحظه سانحه دنده اش شکسته است، سوراخ شدن ریه و ... زهرا کشوری هم که در آن اتوبوس بوده در روزنامه ایران نوشت: می رسیم بیمارستان نقده، حسن ظهوری روی تخت فریاد می زند سوختم. یعنی چه؟ حسن که خوب بود. به من کمک کرد تا سوار آمبولانس شوم. یکی می گوید ...
یادداشت رسیده | رهبر انقلاب پیش قراول حمایتگرایی از کالای وطنی
آنکه آش آنقدر شور شده بود که تن خواجه حافظ شیرازی را هم در قبر به لرزه درآورده، بگونه ای که به گلایه از دولت بی عمل "تدبیروامید" فریادش بلند شده بود که : واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند * مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند * گوییا باور نمی دارند روز داوری/ کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند. 2_ آری ...
داغی که سرد نمی شود
زمان کند و عبوس است، جان می دهد تا لحظه ای را به لحظه ای دیگر برساند، مانده ای در لحظه حادثه که اتوبوس خبرنگاران دچار سانحه می شود و ریحانه و مهشاد را می گیرد، اما خودت در اتوبوس دیگری هستی و گویا جمعه است! اتوبوس کنار بهشت زهرا ایستاد، در مقابل قطعه نام آوران، بخشی از بهشت زهرای نزدیک به 500 هکتاری است که با دیوارهای آجری و نرده های آهنی پوشیده شده است. با چشم دنبال نام ...
روایتی از یک کارگاه نوپا و متفاوت که ملزومات مراسم و آیین های حرم مطهر رضوی را تهیه می کند
هم به کار دعوت می کند. یک روز استاد پیام داد می خواهیم کار دوخت برای حضرت را شروع کنیم و من هم با اشتیاق آمدم و خدمت حرم را جور دیگری تجربه کردم. از ابتدا هم نمی دانستم که قرار است پارچه که می دوزیم روی سنگ قبر حضرت پهن شود. به اینجا که می رسد بغض ها هم فرا می رسد تا دیگر نتواند خوب حرف بزند. او با پوش مضجع شریف حضرت رضا (ع) حدود 4 ماه مأنوس شده و اکنون زمانی است که باید از آن دل جدا کند ...
تابوت مرگ سازمان محیط زیست برای خبرنگاران
پیکر های ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی خبرنگاران ایرنا و ایسنا روز گذشته در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت. در حالی که چهار نفر از خبرنگاران مصدوم همچنان در بیمارستان امام خمینی شهرستان ارومیه بستری هستند روایت های تکان دهنده بازماندگان حادثه نشان می دهد که مسئولان سازمان محیط زیست با چشمان کاملاً باز خبرنگاران را با ارابه مرگ به پرتگاه حادثه کشانده اند. حسن ظهوری، خبرنگار حوزه میراث ...
من به شما بیشتر از همه دنیا اطمینان دارم
رهبر جامعه هر سال درخت می کارد چه معنایی دارد؟ وقتی این درخت سرو باشد این نماد چقدر برای ما معنای متفاوت تری دارد؟ اصلا به این سفیدخوانی ها فکر می کنیم؟! وقتی به دلیل شیوع کرونا به تمامی مردم توصیه می شود ماسک بزنند رفتار رهبری که پیش از همه در جلسات ماسک می زند آیا معنی دار نیست؟! تصور کنید که همین رهبر از ماسک و دستکش پلاستیکی تولید کشور خودش استفاده می کند، آیا ما تابه حال به ...
شرمندگی انسان، راه و وسیله
گرفتن خطر و تلاش برای تقویت نظارت ها تا دیگر حرکت هیچ اتوبوسی در هیچ جاده ای با خطر مرگ همراه نباشد. به یاد کسانی که رفتند حرف اول: گل های رز سرخ زیر آفتاب دم ظهر بین انگشت لرزان زنی پرپر شد و ریخت در گودالی که خانه ابدی بود. گودال تاریک بود و عمیق، مثل همه گورها که گورکن ها تا سینه در آن فرو می روند و در تاریکی قبر مثل ماده ای سیال موج می خورند. خیلی ها آمده بودند، قطعه ...
در این روستا مردم مردگانش را آویزان می کنند!
...، تعدادی از مردان جوان خانواده جنازه را به بالای صخره برده و آن ها را در تابوت های چوبی آویزان شده دفن می کردند. البته این روز ها رسم و رسوم داخل روستا کمی تغییر کرده است و مردم و مخصوصاً جوانان ترجیح می دهند که بعد از مرگ عزیزانشان، بتوانند یک محل مناسب پیدا کنند و هر از گاهی به آن ها سر بزنند، زیرا قرار گرفتن تابوت در ارتفاع کوه دسترسی به آن را سخت می کند و شما نمی توانید مدام برای سر زدن به عزیزان از دست رفته تان از کوه بالا بروید یا بخواهید از آن آویزان شوید و در نتیجه این رسم و رسوم تقریباً در حال از بین رفتن و منسوخ شدن است. منبع:برنا انتهای پیام/ ...
مهشاد و ریحانه در خانه ابدی آرام گرفتند / صبح جمعه همه برای 2 خبرنگار گریستند + فیلم و عکس
داغدار و جامعه رسانه ای کشور تسلیت گفتند. پس از این حادثه تلخ که منجر به مرگ 2 خبرنگار و مجروح شدن 17 خبرنگار دیگر حوزه محیط زیست شد، آیت الله رئیسی ؛ رئیس قوه قضائیه ضمن ابراز تأسف و تأثر از فوت 2 نفر از خبرنگاران، این سانحه ناگوار را به خانواده های ایشان، جامعه مطبوعاتی کشور و تمامی فعالان صیانت از محیط زیست تسلیت گفت و رئیس کل دادگستری استان آذربایجان غربی را موظف دانست به منظور رسیدگی ...
خبرنگاری را با تمام تراژدی هایش دوست دارم
رفته تا خورشید حقیقت پشت نقاب ابرها گم نشود . برای خبرنگاری که امنیت شغلی اش گاهی با اخم مدیری به خطر می افتد یا آبرو و حیثیتش به پای منافع گروه های زر و زور به تاراج می رود و عایدی ماهانه اش شاید به پای یک کارگر ساده نرسد و سر آخر با یک اتوبوس بدون ترمز راهی خطر شود باید چیزی ورای همه ای اینها وجود داشته باشد که همچنان مرد و مردانه پای این شغل و آرمان هایش ایستاده باشد ، چیزی که نه از جنس ...
سلام، من امام جماعتم!
شود خانه ی امید بودنش بود، محل مقدسی که پناهگاه همه شد. تحت پوشش هر چقدر جلوتر می رفتم اراده ام پولادی تر می شد اما هنوز ته وجودم یک نکند نشودِ ضعیف بود، احساس می کردم هرچقدر مصمم تر شوم آن صدا هم دورتر می رود تا جایی که بعد از تحت پوششِ مسجد گرفتن 40 خانواده نیازمند، دیگر آن صدا را به کلی نشنیدم. یکی از بچه ها که نگران بود دستم را فشار داد: آ شیخ، 40 خانواده را به ...