تحقق خواب شهید روستایی با نطق مزورانه صدام
سایر خبرها
خاطرات شهدا|چطور دخترم را در آغوش بگیرم؟
.... نشستم نزدیک تختش و شروع کردم به صحبت تا آرام شود. ملافه را کشیده بود روی صورتش و کنار نمی زد. از زیر ملافه گفت: خانم پرستار، من یک دختر دو ساله دارم. هر وقت از ماموریت برمی گشتم می دوید جلو، دستم رو باز می کردم تا بیاید بغلم. گفت: حالا با این دست ها چطور دخترم را در آغوش خواهم گرفت؟ به زور خودم را از اتاق کشیدم بیرون. دلم می سوخت و نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم. منبع: کتاب دختر تبریز انتهای پیام/ ...
ابوماجد، پهلوان فوتبال اهواز؛ مردی که عاشقی می کند
شده بودند طفلکی ها؛ به کیسه های میوه ی آویزان از دستم اشاره دادم که مثلا کمک می خواهم، هنوز هم باورشان نمیشد کاری به بارشان ندارم. آفتاب درست خوابیده بود وسط کله شان، بوی روغن سوخته می دادند، اما از همه خنده دارتر شلوارهایشان بود، تا جایی که آناتومی بدنشان اجازه می داد کش اش را بالا کشیده بودند؛ محمدعلی که سرزبان دار بود دست انداخت تا یکی از کیسه ها را بگیرد، منم بی فوت وقت مچ اش را حلقه ...
با درد کودکان سوری راهی سوریه شد
شهادت پدرش پسر پنج ساله همیشه بغلم بود. شب ها می ترسید بخوابد. می ترسید مرا از دست بدهد. سوریه که رفتیم آرام شد تا مدارس باز شد و با همکاری مدیرش و صبوری ما از افسردگی بیرون آمد و کلاس ورزشی اش را هم شروع کرد. الان خوب و آرام شده است. کسی باور نمی کند همان پسر لجباز است. من بچه ها را این طور آرام می کنم که پدرتان قهرمان است و به او افتخار کنید. کمی به عقب برگردیم، پدر و مادر شهید مخالفتی با ...
دنیای متفاوت یک فیلم ساز
نگذاشتی؟ گفت: چرا. گفتم: ناراحت نباش. سهراب بعضی وقت ها از این کارها می کند. فردا حتما به سراغش می روم. گوشی را گذاشتم، نگران شدم. سهراب معمولا زیاد از خانه دور نمی شود. چه اتفاقی افتاده؟ کسی او را به میهمانی برده؟ ساعت 9 و چهل و پنج دقیقه شب خودم را به خانه سهراب رساندم. زنگ زدم، جوابی نیامد. رفتم پشت در و شروع کردم به کوبیدن بر در. همسایه مجاور بیرون آمد و به پلیس اطلاع داد. سرایدار و پلیس با ...
گفت و گو با خواهر و همسر جانباز بانو بنایی اسکویی 65 دفتر قلم زدن به عشق شهدا تا عروج ناتمام با حضرت ...
داشتیم وقتی که اینطور شدند برای من بسیار سخت بود. با اینکه همسر خودم مجروح بود دلم برای مجید خیلی می تپید با خودم می گفتم که حداقل من در کنار همسرم هستم اما برای برادرم به شدت نگران بودم. او در 20 سالگی نخاعی شد. فاش نیوز: خود آقا مجید برخوردش با نخاعی شدن چگونه بود؟ - برای مجید سخت بود اما هیچ وقت ناراحت نبود. کمی سختش بود که به ملاقاتش بیایند و او را در این شرایط ببینند فقط ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید
آروده بودند معراج. به همین سرعت! صبح که بیدار شدم دیدم خواهرش پیامی داده و در سه جمله کلی غلط املایی داشت. حال و احوال کرده بود. برایم عجیب بود که چقدر غلط نوشته. بعد دختر عموی شهید تماس پرفت و پرسید هستی؟ می خواهم برای صبحانه بیایم خانه یتان اگر مزاحم نیستم. گفتم نه بیا هستم. آمدن او آن وقت صبح سابقه داشت برای همین تعجب نکردم. دختر عمویش هر وقت شوهرم مأموریت بود به ما سر می زد و چون شاغل بود فقط ...
خاطرات وکیل/ امیر ، قربانی عشق المیرا یا هوس کاووس
و کاووس با برنو پیشانی هم و هدف گرفته بودند و رجز می خوندن که آقا بزرگ زنگ زد 110وقائله آنشب با تعهد و پادرمیانی بزرگان طایفه ختم به خیر شد و فردا آفتاب نزده امیر برگشت سر خدمتش. دو ماه و چند روز قبل از اینکه امیر برای مرخصی پایان دوره به محل برگردد،همه ی محل حرف و گفت این دوتا بود،کاووس در نبود امیر هرکاری که بگید کرد تا امیر را از چشم اهالی محل بندازه،داخل محل خانواده ی خلافکاری داریم ...
روایت یکی از خبرنگاران حاضر در اتوبوس مرگ
.... کسی می گوید می توانی خودت را بکشی بالا؟ نمی توانم ! دو دست آمد که از شانه چپ مرا بکشد بیرون. بهوش هستم. درد دارم. می گویم: می دانم کتف چپم شکسته از سمت راست بیرونم بکشید. نمی توانند. نمی شود. گفتم: یکی چاقو بیاورد شبح دو مرد روبه رویم است. یکی چاقو دارد اما نمی تواند کمربند را پاره کند. دیگری چاقو را می کشد. کمربند ولم می کند. جانم را نجات داد. از ماشین بیرون می آیم شاید هم مرا ...
وحید جلیلی: قلاده های طلا را به یک فیلمساز مشهور در شیلی نشان دادم، مبهوت شد و کلاه از سرش افتاد
انقلابی ما نیست. می توان تحقیق کرد و از نهادهایی که آنها را حمایت می کنند نام برد، حتی برخی از چهره های کلیدی انقلابی در همین پلتفرم ها حضور دارند و نمایندگی می کنند... * به نظرم تعریف شما منجر به کیف و سرور اصلاح طلبان می شود (خنده). شما کمترین نقدی به جریان اصلاح طلبان و روشنفکران کردید. اشکال ندارد این همه ما به اصلاح طلبان حمله کردیم و این طرفی ها کیف کردند یک بار هم به عکس ...
مرثیه ای در سوگ "مهشاد"
حالمان خوب نیست و ایسنایمان در غم از دست دادن دختر خندان و مهربانمان سیاهپوش شده است. نجمه محمودی نیا- سیلی که با رفتنت بر صورتمان خورده، جایش تا ابد درد می کند مهشاد؛ ماهِ شاد ایسنا، کاش رفتنت فقط یک خواب بود که وقتی بیدار می شدیم همه چیز دوباره به قبل از بعدازظهر چهارشنبه برمی گشت و تو بودی. آخر مگر به دنبال احیای دریاچه نرفته ای؟ چه شد پس؟ کجا رفته ای؟ کجا مانده ای؟ ...
ما نباید برای جبران مشکلات مان از امام هزینه کنیم!
. چهره شاخصی بود. پنهان نبود که بعد پیدا شود، ولی وقتی سیل تهمت های ناروا بر سرش ریخت، خیلی ها باورشان شد! هر وقت هم می گفتم آقا! بروید در رادیو و تلویزیون و جواب تهمت ها را بدهید! می گفت چرا بروم خاطر مردم را، آن هم از یک تریبون عمومی، آزرده کنم؟ چه بگویم؟ من درد دلم را با خدا می کنم، خدا خودش همه کار ها را درست می کند!... بعد از شهادت او، دوست و دشمن گریه کردند! خیلی ها آمدند و از من خواستند اگر ...
میزگرد صبح آخرین روز | خداشناس: تا دلتان بخواهد شهید شده ام!/ سریال غبار روی ترور دانشمندان را برداشت
اینکه دست و بالمان در سیستم تولید بازتر بود. ** واکنش مخاطب بعد از اینکه شما را در این نقش دید چه بود؟ خداشناس: واکنش های خیلی خوبی دریافت کردم و ما توانستیم به ذات آقای شهریاری ورود کنیم و کالبد و ظاهر را رد کردیم و این خیلی مرحله مهمی بود که ما در این سریال توانستیم با کمک همه عوامل انجام دهیم. سعی کردیم به جایی از ناخودآگاه مخاطب نزدیک شویم که تمام سر و شکل ظاهری را کنار ...
روایت تسنیم از مجاهد شهیدی که فخر لرستان شد / ناگفته هایی از مبارزات شهید رحیمی علیه رژیم پهلوی + تصاویر
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرم آباد ، هفتم تیرماه روزی فراموش نشدنی در تاریخ معاصر انقلاب اسلامی است، روزی که تداعی کننده فاجعه ای غم بار است، حادثه ای که سبب شد پرندگانی سبک بار از همه تعلقات دنیوی بگذرند تا جواز پرواز بیابند، آری پرواز در آسمان بیکران به شوق معشوق جز بر پرندگان سبک بار میسر نمی شود و شهید است مصداق اکمل مسافر ملکوتی. ظهور انقلاب اسلامی در سال 57 پایانی بود بر حکومت ...
مرتب سازی و نبرد بی امان با خرت و پرت ها
چندین ساله یا کوششی مستمر است. آن ها این روش او را نمی پسندند که واقعاً نمی گوید با وسایل بچه هایتان چه کار باید بکنید و چگونه به آن ها نظم بدهید. خوششان نمی آید از اینکه مجبورید از دست همۀ اسناد و کاغذهایتان خلاص شوید، که البته تعبیر نادرستی است: حرف کوندو فقط این است که باید محدودشان کرد، چون نمی توانند برق شادی ایجاد کنند، پس باید به سه پوشه محدودشان کنید: پوشۀ نیازمند توجه فوری ، پوشۀ باید ...
تحلیل واقعه هفتم تیر
.... یکی از یاران شهید بهشتی می گوید: من به ایشان گفتم که شما بروید از امام بخواهید یک جمله بگویند تا شما مشکل تان حل شود. نفوذ امام به گونه ای است که وقتی یک جمله در تأیید شما بگویند، همه شایعات از بین می رود او با دستشان به شانه من زدند و گفتند: ما امام را برای کار های بالاتر می خواهیم برای دفاع از شخص خودمان نمی خواهیم. صبر داشته باشید! بگذارید ما با عملکرد خودمان به مردم بگوئیم که این شایعات ...
دولت در برگزاری انتخابات 1400 نمره قبولی نگرفت/تشریح کارشکنی های احمدی نژاد در رفع تحریم ها
شدیم و در انتخاب نمایندگان مجلس یازدهم در شهر تهران، هیچ وقعی به نظرات ما گذاشته نشد. ما یک بار بحث و صحبت کردیم و رای گیری شد و یک لیست درآمد، زیر میز زد و این لیست را هوا کرد. تعداد جدیدی به این لیست اضافه شد و بعد با مصالحه حل شد و این لیست جدید شد. دو شب قبل از رای گیری پایانی، جبهه پایداری زیر میز زد و دوباره این لیست بهم ریخت و این بار در گعده های 3-2 نفره پشت پستویی این لیست نهایی ...
هزینه 100هزار تومانی شهید مدافع حرم برای زن خیابانی!
) رفتیم و به تهران برگشتیم. اسدالله به محض اینکه برگشت تهران دوباره پیگیر اعزام شد و آرام و قرار نداشت. به هر جایی که فکر می کرد امیدی است برای اعزام سر می زد و مدارک تحویل می داد. دلم برایش تنگ شده بود و می خواستم ببینمش. قبل از اینکه تلفن را به دست بگیرم خودش تماس گرفت و کلی صحبت کردیم. گفت: خدا بخواهد فردا اعزام می شوم. گفتم: بی معرفت! بدون من میری؟! پس من چی؟! گفت ...
ماجرای شهادت فرمانده سِری ترین قرارگاه جنگ
بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده بود یک برگ برنده برای او به شمار می آمد. برای همین هنگامی هم که من اسیر شدم وقتی گفتند علی هاشمی اسیر شده است، به بازجو های عراقی که من را شکنجه می کردند گفتم که خب بروید از او بپرسید که من چه کاره هستم. آن وقت متوجه می شوید که من بی گناهم. عراقی ها حتی در اردوگاه موصل عکسی از علی هاشمی ...