سایر منابع:
سایر خبرها
زن 23 ساله: تعظیم کرده و جسمم را در اختیار عشقم قرار دادم
زن 23 ساله با بیان این که طلاق بهترین راه برای حفظ جان فرزندم است، ناگهان بغض در گلو مانده اش را فرو شکست و در میان گریه، سرگذشت تلخ خود را به واژه ها و کلمات دردناکی سپرد که سال ها آزارش می داد. این زن جوان در حالی که آثار هولناک کتک کاری های همسرش در نقاط مختلف پیکرش نمایان بود، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم هنرمند قلم زنی بود و در یکی از سازمان های نیمه دولتی فعالیت داشت ...
محاکمه جوان حبس ابدی به جرم قتل
به بیمارستان برد؛ اما احمد چند روز بعد فوت شد و من دستگیر شدم. من چند سابقه درگیری دارم و زیاد دعوا کرده و دیه پرداخته ام؛ اما بی دلیل دعوا راه نمی انداختم و کسی را نمی زدم. مهدی و سعید بودند که دعوا راه انداختند؛ اما حالا خودشان را کنار کشیده اند. احمد در قبرستان خوابیده و من هم تا چند وقت دیگر اعدام خواهم شد؛ ولی آن ها مجازات نمی شوند و این عادلانه نیست. متهم در پاسخ به این ...
ناهار مخصوص با حاج قاسم
برای سلامتی آقا امام عصر(عج) بود. نمرات درسی او به ویژه در درس های قرآن و دینی عالی بود. مادری که 5 فرزند خود را راهی دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرده است سیداحمد زمان فوت پدرم یازده ساله بود و بعد از این قضیه توجه زیادی به مادرم داشت، مادرم و سیداحمد به قدری به هم علاقه داشتند که ما به حال برادرم غبطه می خوردیم، البته چند سال اخیر ما ازدواج کرده بودیم و هر کدام درگیر امورات ...
شگرد عجیب خواهر و برادر برای کلاهبرداری اینترنتی
شناسایی کرده و با آنها برای خرید صحبت کرده بودم، تماس می گرفتم و سفارش گوشی های گران قیمت می دادم. وقتی پیک مغازه می رسید، به مقابل در می رفتم تا مطمئن شود که در آن ساختمان زندگی می کنم. بعد گوشی ها را می گرفتم و با این بهانه که کارت عابربانک را اشتباهی آورده ام به داخل خانه برمی گشتم و پیک مقابل در منتظر می ماند. من با در دست داشتن گوشی ها وارد پارکینگ و سوار ماشین برادرم می شدم و طوری ...
زن 28 ساله: وقتی در اتاقم را باز کردم زنی در آغوش شوهرم بود
همسرم نیاوردم اما دیگر همه زندگی او در گوشی تلفنش خلاصه شده و تغییر رفتارهایش شدت گرفته بود. مدتی بعد یک روز که به خانه پدرم رفته بودم، هرچه انتظار کشیدم تا همسرم به دنبالم بیاید خبری نشد، به ناچار با تاکسی تلفنی به خانه ام بازگشتم ولی زمانی که در اتاق را باز کردم زنی را کنار همسرم مشاهده کردم که بارها تصویرش را در محل کار همسرم و با پوششی نامناسب دیده بودم. در حالی که سقف خانه ام روی سرم می چرخید، در نهایت لقمان بین من و آن زن جوان، او را برای ادامه زندگی مشترک انتخاب کرد و تاریخ مصرف عشق من برخلاف میل باطنی ام به پایان رسید اما ای کاش ... ...
گپ و گفت با کوهنورد محله مطهری
گذرد ادامه پیدا کرد. فتح قله های خراسان علی نقوی که کوهنوردی را به طور مبتدی و به عنوان یک تفریح شروع کرده بود، با ادامه دادن ورزش کوهنوردی و به دنبال آن فتح قله های مرتفع استان خراسان به کوهنوردی حرفه ای تبدیل می شود: شیفته آرامش کوهستان شده بودم. شغلم جوشکاری ساختمان بود. بعد از یک هفته کار سخت و طاقت فرسا بر روی اسکلت های آهنی برای رسیدن روز تعطیل لحظه شماری می کردم. لباس و کفش ...
ورزش و تحرک در هر سنی واجب است
، بسکتبال، شطرنج و کاراته به صورت حرفه ای مهارت دارم و تاکنون در سطح شهرستان، استان، کشور و در سطح بین المللی و جهانی مقام آورده ام. این استاد پیشکسوت کاراته گفت: بنده در آموزش کاراته تحت نظر مستقیم پدرم هانشی محمد یاری بنیانگذار کاراته ترشیز بودم البته افتخار شاگردی اساتید کانچو اکبر روح پرور مسئول سازمان جهانی سوپر ساباکی، کانچو عسکریان مسئول بین المللی سبک پرفکت کیوکوکوشینف و شیهان اثنی ...
جزییات قتل کارمند دیجی کالا و زن خیانتکار
تصمیم به کار گرفتم. زندانی ها می گفتند اینجا هزینه زندگی مان را زندان تامین می کند اما برای مخارج اضافه دلخواه پول داشتن خوباست. وقتی وارد کارگاه شدم و سرم با کار گرم شد، فهمیدم که در اینجا می توانم ساعتی از روز را کار کنم تا در فکر و خیال غرق نشوم و کارم به دیوانگی نکشد! کسی را ندارم برایم پولی واریز کند.پدر و مادرم در روستای دورافتاده زندگی می کنند که خرج آنها را هم برادرم می دهد.به پول این کار هم ...
تام اسکات: خدا صدای من را شنید و راهی المپیک توکیو شدم
نفس می دهد. مادرم با این رشته به من اعتماد به نفس داد. شخصا ورزش های انفرادی را به رشته های تیمی ترجیح می دهم. او گفت: وقتی به سهمیه المپیک نرسیدم پیش خدا رفتم و معترض شدم، چون خیلی برای رسیدن به المپیک تلاش کردم. خدا صدای من را شنید و سهمیه را به من اعطا کرد. واقعا جزو افرادی بودم که شیوع ویروس کرونا به کارم آمد. با انرژی و حس نو کارم را آغاز کردم. اسکات عنوان کرد: سعی کردم ...
اعتیاد را هر وقت از زندگی تان جدا کنید برنده اید
...، همه همّ و غمّش، گذراندن وقت با دوستان معتادش پای بساط مواد مخدر بود. مونا با صدایی بریده بریده در میان بغض و گریه ادامه می دهد: پدرم یک بار در پانزده سالگی مرا با یکی از دوستانش معامله کرد و من با زور و به ضرب چوب و کتک، وارد خانه آن مرد پلید شدم و در خانه او اسیر دست او بودم و اگر از دستوراتش سرپیچی می کردم به بدترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم و آن روز از ناهار و شام خبری ...
بیوگرافی سعید معروف و همسرش + زندگی شخصی، والیبال، فیلم، عکس های اینستاگرام
ورامین به قهرمانی رسید. رفت و برگشت به تیم ملی در سال 1390 با حضور امیر حسینی پاسور اول تیم ملی ، سعید معروف از تیم ملی کناره گیری کرد، اما یکسال بعد به تیم ملی بازگشت. سعید بعد از عدم دعوت علیرضا نادی توسط خولیو ولاسکو به عنوان کاپیتال و نفر اول پاسور تیم ملی انتخاب شد و تا الان حضور درخشانی دارد. علاقه به بارسلونا و پلی استیشن بیشترین علاقه اش ...
گفت و گو با جانباز بصیر دکتر اعلا تورانی ،بخش دوم و پایانی زندگی استادانه پس از بازگشت از لندن
بیدار بودم، رادیو یک معمایی گفت و بعد گفت جواب را تا نیم ساعت دیگر بگوئید. بعد 10 دقیقه جواب معما را پیدا کردم و به خودم امیدوار شدم که حتما قبول می شوم، چون آن موقع سهمیه نبود. سال 1369 در رشته فلسفه و کلام اسلامی مدرکم را گرفتم و سپس موفق به اخذ مدرک فلسفه غرب از دانشگاه آزاد و فوق لیسانس شدم البته ناگفته نماند آقای نظریان لیسانس و فوق لیسانس و دکترای ایشان فلسفه غرب است و من یکی و ...
رنگ های زندگی در مسیر مبارزه با سرطان
هم به این اتاق رفتم اما جذب اتاق بازی و بازی ها نشدم. یادم هست انتهای راهروی بخش ما کتابخانه ای بود که من یکی از مشتریان ثابتش شده بودم. به گزارش شفقنا، این آغاز داستان باران، کودک امروز محک و نویسنده آینده ایران است. باران یکی از چند کودک محک است که به نویسندگی علاقه نشان می دهد و کتاب را به عنوان همدم خود برگزیده است. به مناسبت روز جهانی ادبیات کودک و نوجوان، باران و پدرش میزبان ما ...
ازدواج به شرط قتل
...> روز حادثه با کلیدی که شکیلا در اختیارم گذاشته بود وارد خانه شدم. شاکی به واسطه چای مسموم حال خوبی نداشت و باهم درگیر شدیم و بعد هم با چاقو چندین ضربه به او زده و پس از سرقت متواری شدم. وسایل سرقتی را هم به شکیلا دادم و دیگر خبری ندارم. به دنبال اعترافات متهم پرونده، او در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات ادامه دارد. منبع: روزنامه ایران ...
عکس تولد 23 سالگی ترلان پروانه کنار رودخانه ! / در لیست زیباترین زنان جهان
علاقه مند نباشد، نمی تواند ادامه دهد، چون جامعه سختی های خودش را دارد و گرچه یک دختر شش ساله بودم اما به مرور این سختی ها را تحمل کردم با وجود سختی هایی که وجود داشت، رفته رفته علاقه ام بیشتر شد.اما چون کارم را دوست داشتم، سعی کردم این کار را حرفه ای ادامه دهم. آدم های سینمایی کسی بوده که روی راهنمایی هایش در روند کاری ات تاثیر گذاشته باشد و باعث شود از جایی به بعد در کارنامه کاری ات تحولی ...
اظهارات شنیدنی نوجوان خلافکاری که "با تئاتر اصلاح شد"/ دیگر "مادرم" استرس مرا ندارد
بعد که از زندان آزاد شدم، ماسک را برداشتم، دوباره به کانون برگشتم و تئاتر بازی کردم. این کار را کردم تا بقیه جذب شوند که دست از خلاف بردارند و به این راه بیایند. یکی از آنان از من پرسید مگر عقلت را از دست داده ای که دوباره برگشتی؟ گفتم نه. اکنون مسیر جدیدی برایم باز شده است. البته عده ای با ورود دوباره ام به کانون مخالفت می کردند و فکر می کردند که ما سوءاستفاده می کنیم اما بعداً متوجه شدند که ...
بوسیدن کف پای پدر(حکایت اهل راز)
آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که 60 سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه (ع)خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید: یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش بروم. آقا بغض کرد و فرمود: خوش به حالت که پدر داری! قبل از اینکه بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه بالا ...
جنایت هولناک در خوزستان با قتل عام یک خانواده به دست داماد سابق +عکس
و خواهر کوچکم، خانه خودمان بودیم. وقتی خبر را شنیدیم و به خانه پدرم رفتیم، همه جا خون بود. روی فرش ها به رنگ قرمز درآمده بود. جنازه پدر و مادرم و خواهرم در هال بود و جنازه برادرم داخل اتاق خواب. قاتل بعد از کشتن پدر و مادر و خواهرم، بی خیال نشده بود و به داخل اتاق خواب رفته بود و گلوله های آخر را به برادرم شلیک کرده بودم. هیچ کس نمی تواند حال مرا درک کند. خودم جنازه های ...
یادی از عالم وارسته، مرحوم آیت الله سیدجواد خامنه ای (ره)
ه ایشان چشمش درست نمی بیند من به مشهد آمدم و دیدم که چشم ایشان محتاج دکتر است. مدتی ایشان را به دکتر بردم و بعد برای تحصیل به قم برگشتم، چون من از قبل ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم، اما معالجه پیشرفتی نمی کرد. در سال 1343 بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم. چون معالجات در مشهد جواب نمی داد، ...
پرواز سکه ها با خلبان!
.... این رفتارهای غیرمتعارف سوءظن مرا برانگیخت تا این که متوجه شدم اسکندر به مواد مخدر صنعتی آلوده شده است. از آن روز به بعد کابوس های ترسناک به سراغم آمد. با آن که تلاش کردم او را از این وضعیت نجات بدهم اما هیچ گاه موفق نشدم و راهی برای سامان دادن به این زندگی آشفته نیافتم تا این که بالاخره مهریه ام را بخشیدم و با پذیرفتن حضانت فرزندم از اسکندر طلاق گرفتم. بعد از جدایی از شوهرم در یک شرکت نیمه ...
گلایه های قصه گوی شهرکردی/ از خو گرفتن بچه ها با موبایل و تبلت تا دوری از شاهنامه و قصه های اصیل ایرانی
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد، سمیه ویسی، با 13 سال سابقه کار در کانون پرورشی فکری کودکان شهرکرد مشغول به قصه گویی در این مرکز است و این کار را یکی از اصلی ترین کارهای مربیان کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان می داند. از آنجایی که امروز 18تیرماه با عنوان روز ادبیات کودک و نوجوان نام گرفته و قصه گویی یکی از پرکاربردترین ابزارهای این سن وسال برای آموزش راه و روش زندگی کردن است، گفت ...
سرگذشت من را همه جا درج کنید تا برای سایرین عبرت شود/ آخر اعتیاد نابودی است
اعتیاد بسیار موذی است. به خودم می گفتم معتاد باید هر روز مواد مصرف کند و من معتاد نیستم و نمی شوم. یک سال بعد با هروئین آشنا شدم. در ابتدا ماهی یک بار بود، اما نمی دانم چطور شد که متوجه شدم هر روز مصرف می کنم و از آن روز به بعد چاره ای جز مصرف نداشتم. همه ی ترسم از این بود که خانواده ام متوجه شوند. بنابراین به شهر دیگری فرار کردم و در آنجا هم خیلی زود افراد مواد فروش و دوستان هم خانه ی ...
با استقامت، دشمنان را کور و مایوس کنید
بریزند باز خاکسترم از میان امواج دریا فریاد خمینی، خمینی سر می دهد. ما که می دانیم روزی مرگ به سراغمان می آید چه بخواهیم و چه نخواهیم پس چرا خودمان به سراغ مرگ سرخ نرویم و آن را در آغوش نگیریم؟ دین خمینی که همان دین محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است با کشته شدن ما جاودانه می ماند پس ایمان بیارید. بااستقامت، دشمنان را کور و مایوس کنید پدرم ، مادرم ، خواهر و برادرم اگر خداوند کرم ...
مهندس تهرانی خانم پرستار را به قتل رساند / من را نمی خواست؟!
فردی تحصیلکرده و مهندس بودم. برو و بیایی در شرکت محل کارم داشتم اما اکنون به اتهام قتل بازداشت شدم. متاهلی ؟ چند سال قبل با دختری ازدواج کردم. اما عدم تفاهم و دخالت خانواده ها باعث جدایی مان شد. از آشنایی با مقتول بگو. او پرستار بیمارستانی در تهران بود. من افسردگی داشتم و برای درمان مدتی به بیمارستان محل کارش در رفت وآمد بودم که به او علاقه مند شدم. بعد ...
المپیکی شدن ، حسی قشنگ و غیرقابل توصیف است
جراحی ، از کسب سهمیه المپیک در حالی از سوی آقای خورشیدی مشاور فنی تیم مطلع شدم که فکر می کردم که دیگر فرصتی برای کسب سهمیه ندارم ، آنروز که از این خبر مطلع شدم روز رویای من بودم ، درحال حاضر نیز تنها ناراحتی ام جراحی دستم است چراکه ممکن است نتوانم تمام توانم را در المپیک صرف کنم ولی همه چیز را به خدا می سپارم و تمام تلاشم را برای کسب آمادگی در المپیک می کنم. جهانفکریان از المپیکی شدن به ...
آخرین بار کی پدرت را دیدی؟
به مرگ. شروع کردم به خواندنش. اول سرپا بودم. بعد پخش شدم کف اتاق روی سرامیک های سفید و همه آن اعداد احمقانه بی رحم را در آن ستون های کج وکوله دانه دانه مرور و بررسی کردم. وسطش هر 10 دقیقه می رفتم صورت بابا را نگاه می کردم و دستم را جلوی بینی اش می گرفتم که لوله ای داخلش بود. آن شب تا صبح در همین آمدورفت بودم. یک بار که رفتم سراغش، 5 صبح بود. وقت نماز، چشم هایش باز بود، ولی ...
رقصیدن پژمان جمشیدی در عروسی + فیلم
دست چپ و راستم را شناختم عاشق توپ پلاستیکی شدم و دنبال فوتبال رفتم، همیشه از من می پرسند فوتبال را از کی شروع کردم اما واقعا نمی دانم من دیپلم رشته سنگ نوردی هم دارم اما آنقدر عاشق فوتبال بودم که ورزش های دیگر در کنار فوتبال قرار می گرفت فوتبال از اول راهنمایی اول راهنمایی بودم که یک معلم ورزش داشتیم یک روز گفت یک پوشه و عکس و یک برگه کپی از شناسنامه و 150 تا تک ...
تجاوز راننده پراید به زنی به نام “سحر”
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی “ خبرخوی ” به نقل از روز نو :مرد راننده که متهم است یک زن را ربوده و در تله شیطانی اش آزار داده دیروز در دادگاه محاکمه شد . رسیدگی به این پرونده با شکایت زن جوانی به نام سحر آغاز شد .وی به ماموران پلیس گفت: چند روز قبل پسر 8 ساله ام را به مدرسه رساندم و در راه بازگشت سوار پراید یک مرد جوان شدم که گمان می کردم مسافر کش است. او در میان راه سر صحبت را باز کرد و ...