سایر منابع:
سایر خبرها
متن روضه شهادت حضرت رقیه
بی بی جان درسته کوچیکی،ولی من یقین دارم،همه ی ما یقین داریم ،گره های بزرگ رو باز میکنی، بابا دردهامو شماره کرده بودم، ولی دردام ساکت شد تو اومدی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی دیگه دردی ندارم،دیگه بازوهام درد نمیکنه، دیگه پهلوم تیر نمیکشه،دیگه دست به دیوار نمیگیرم،دیگه مثل پیرزنها راه نمیرم،بهت قول میدم،رقیه خوب شده بابا، ...
شهید مدافع حرم: قاتلم را حلال می کنم، ولی این افراد را نه!
درستی هدایت می کرد. حالا وقت آن رسیده بود حسین شغلی برای خودش داشته باشد. خانواده دوست داشتند او پاسدار شود اما نمی خواستند با دادن این پیشنهاد پسرشان به قولی در رودربایسی بماند و مجبور شود قبول کند. پاسدار شدن شغلی نبود که کسی بخواهد با اکراه قبول کند. مادر می گوید: من و حاجی دوست داشتیم پاسدار شود. این طوری، هم مطمئن از کار آینده اش بودم، هم اینکه خیالم راحت بود پایش نابجا نمی لغزد. با ...
شهیدِ تعزیه خوان/ مثل شبیه خوانیش ارباَ اربا شد
ازی برگشته بود و مدتها بود که دوست داشت پاسدار شود، آموزشی رفت همدان، روزهایی که به شهادت فرمانده گردان تخریب پادگان شهید بشیری گره خورده بود و حال و هوای عجیبی توی دوره حاکم بود. لباس سبز پاسداری را که پوشید و برگشت کرج وتوی سپاه کرج کارش شروع شد اما کار اداری با روحیات اصغر غریبه بود. دوست داشت وارد کارهای عملیاتی شود، بعد از یکی دوماه وارد لشکر عملیاتی شد و گردان تکاور. جایی که انگار از اول ب ...
فینال حذفی که سلطانی فر نبود پس چرا قهرمان نشدند؟
من که باشد دوست دارم و مطمئنم آقا جلال تا چند سال دیگر هم می تواند در بالاترین سطح بازی کند. از حسرت 2 فینال آسیا بگو. واقعا حیف شد. ای کاش بازی فینال بلافاصله بعد از بازی های دور مقدماتی برگزار می شد چراکه ما در دور مقدماتی خیلی آماده بودیم اما متأسفانه آن یک ماه توقف که ما داشتیم تا بازی های شرق آسیا هم شروع شود، تیم ما را دچار مشکل کرد اما اگر همان موقع بازی هایمان برگزار می شد ...
ناراحتی مجیدی بعد از فینال بیشتر از بازیکنان بود/ استقلال به خانه تکانی اساسی نیاز دارد/ همین الان هم ...
نداشته است. استقلال باید جام بگیرد ولی من عقیده دارم عملکرد مدیریتی ضعیف فصل قبل باید جبران شود تا رو به جلو حرکت کنیم. استقلال با این شرایط در فصل آینده هم نتایج خوبی نمی گیرد. هواداری که الان پای فرهاد ایستاده همانطور که فرهاد پای استقلال ایستاده آیا این هوادار فردا باز هم از فرهاد مجیدی حمایت می کند و نمی گوید تو که می دانستی اینطور است چرا ماندی؟! جمشیدیان با اشاره به اینکه مجیدی در ...
یادی از شهید رکن آبادی در روضه شهادت سفیر امام حسین(ع)/ شهیدی که همانند مسلم بن عقیل سفیر بود و در ایام ...
آرزو ها به لقاءالله شتافتند، خبر داد. فاجعه منا به دلیل بی کفایتی شجره ملعونه آل سعود رخ داد و در این فاجعه حدود 8 هزار حاجی از جمله 475 حاجی ایرانی به شهادت رسیدند. دختر شهید رکن آبادی در خصوص آخرین مکالمه تلفنی که با پدرش داشت، می گوید: آخرین باری که با پدرم حرف زدم شب عید قربان بود، میخواست تقصیر رو انجام بده و من مخالف بودم. گفتم: عزیزم شما استادی، اگر موهات ...
حاجتمند: بحران مدیریتی حاکم بر سینما نگذاشت آنطور که می خواستم درباره شهدای لشکر فاطمیون فیلم بسازم
.... بعضی از دوستان فیلمساز ما مثل رعد و برق هستند؛ ناگهان می آیند، چند هزار وات نور از خودشان متساطع و شهر برای لحظه ای روشن می کنند اما پس از مدت کوتاهی خاموش می شوند. باید توجه داشت که روشنایی شهر به وسیله نورهای مداوم تأمین می شود نه نورهای لحظه ای و مقطعی؛ فلسفه نور مداوم مبتنی بر فرایند است اما این فلسفه در میان مدیران فرهنگی جریان انقلاب اسلامی کمرنگ است. غالب این دوستان معتقدند باید از هم ...
این پیرغلام در خواب و بیداری روضه می خواند/ بزرگ ترین عنایت امام حسین(ع) به حاج اکبر مولایی +فیلم
من به عنوان مستمع گریه می کنم. حتی زمانی که بیدار می شوم تا آب بخورم، دوباره که می خوابم مانند دیدن سریال، دنباله خواب را می بینم. یعنی وقتی می خواهم بخوابم از اول تا پایان خوابم، خواب روضه می بینم. سراغ چند عارف هم رفتم و گفتند این خوب است نگذار این را از تو بگیرند. گفتم دیگر توانش را ندارم، دارم به هم می ریزم هم بیرون و هم در خواب روضه می شنوم که گفتند این را به تو عنایت کرده اند کفران نعمت نکن ...
دانلود گلچین مداحی حسین طاهری مناسب شب سوم محرم (5 فایل)
برات بگم ماجرای موهامو مو فقط نبود دست و پامو بست یه جوری میکشید همه تنم شکست آره دلم پُره خیلی دلخورم آتیشم زدن زیر چادرم درد من از اینه التماسمو دیدن من شکسته غرورم رو سریمو کشیدن کابوس رگهای تو ترکم نمیکنه به جز عمه هیچکی منو درکم نمیکنه ببین چه بلاهایی بابا سرم آوردن ما رو مثل بَرده ها ...
سپیده بزمی پور کاملا کشف حجاب کرد! + عکس
قراره چه اتفاقی بیوفتی... بعدش هم یه مامای خیلیییی مهربون که هنوز خندش جلوی چشمامه اومد توی اتاق... . منو اول بردن توی اتاق زایمان و گفتن فعلا اینجا میمونی تا وقتی که نی نی به دنیا بیاد، اون وقت میبریمت تو بخش، تو اتاق خودت... البته من اتاقم چون خصوصی نبود بهم اولش گفتن شب کسی نمیتونه پیشت بمونه امااااا گفتن چون فعلا کسی نیومده امشبم میتونن پیشت بمونن، اشکالی نداره بعد با نگرانی گفتم الان چی؟؟ میشه ...
گفتند راه آهن حضرت عبدالعظیم نجس است!/ گفتیم اداره ی ثبت... گفتند مهر فرنگی پای قباله ی عقد می خورد!
این جا بنشین می خواهم قدری با تو که می دانم آدم دنیادیده ای هستی صحبت کنم. حاجی گفت: شاه اگر لطف بی عدد راند/ بنده باید که حد خود داند شاه گفت: حاجی، امروز می خواهم قدری بی پرده حرف بزنم و عقده های دلم را خالی کنم. می دانم این حرف ها که می گویی عقیده ی قلبی تو نیست، تو هم گول حرف های سید جمال را خورده ای ولی باشد من هم از این تعارف ها و تملق ها بدم نمی آید. مع ذلک بیا جلوتر این جا بنشین. ...
یوسف مدافعان حرم حامی ایتام بود حتی پس از شهادت
طور عباس به حرم حضرت عباس پناه می برد و به حضرت تمام آنچه که از کودکی او و علت نامگذاری اش گفته بودیم به حضرت نقل می کند. حرف هایی که از کودکی به او می گفتم مثل اینکه تو پایت را جای پای حضرت عباس بگذاری و ... با حضرت عباس (ع) درد دل می کند و می گوید من راه تو را می روم و اینطور درک کردم که طبق خواسته مادرم از خصوصیات شما و اندازه نوک سوزن در من وجود دارد همین جا نذر می کنم تا زمانی که ...
همین که نمی توانی روی ماه بچّه را ببینی
کار هر کار دیگری می آیی کنی، چند لحظه که سکوت می کند صدات، می پرسند: می نویسند: قطع شد؟ تعطیل شد؟ چی شد؟ چیزی شد؟ بچّه ها! آقا! کسی هست؟ کسی نیست؟ فضای مجازی، این طوری هاست. حسن و عیب مجاز گفت: قدری معایبش را بگویید، حواسشان را جمع کنند. گفتم: بله. گفت: از محاسن فضای مجازی هم بنویسید استاد !گفتم: بله! حُسن! حُسن؟! همین که نمی توانی روی ماه بچّه را ببینی، که می آمد ...
اشعار شب سوم محرم - حضرت رقیه سلام الله علیها
علی ذوالقدر: بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند قافله در همۀ راه سپر داشت پدر چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم ...
کتاب صوتی سربلند منتشر شد
رو شناسایی کنم؟ خیلی بهم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه اش را کشید طرفم. سرش داد زدم: شما مگه مسلمون نیستید؟ به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرف هایم را ترجمه می کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را برده اند القائم بپرسید. فهمیدم می خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره ...
مهدی خانی: پرسپولیس ژن قهرمانی دارد
.... من به شخصه چیزهای زیادی از او یاد می گیرم و از کار کردن با آقا یحیی لذت می برم. جو پرسپولیس رو چطور دیدی؟ بسیار عالی بود. همه بچه ها با هم رفیق بودند و یک هدف واحد داشتند که موفقیت پرسپولیس بود. اتحاد در تیم ما حرف اول و آخر را می زد و فکر می کنم یکی از دلایل موفقیت و قهرمانی ما همین موضوع بود. بعضی ها می گویند وزیر پرسپولیسی است و شما با حمایت های او جام ...
شب و روز اول؛ روضه مسلم بن عقیل (ع)
است کوفه از وقتی که شد دلسرد، بد تا می کند نخل میثم را ببین و بعد لب وا کن که شهر با کسی که لب به حق وا کرد، بد تا می کند جرم هانی از تو گفتن بود، این شهر فریب با کسی که از تو نام آورد، بد تا می کند با تو بد تا کرد دنیا، مطمئنم تا ابد با دل ما غصه ات ای مرد، بد تا می کند محسن ناصحی با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر ...
دوربین مخفی فارس من| رمدسیویر ایرانی در ناصرخسرو؛ دلال: هر دُز یک میلیون و چهارصدهزار تومان!
پاسخ گفتم دنبال داروی کرونا هستم تا بتوانم جان بستگانم را نجات دهم. مرا به آن دست خیابان هدایت کرد. امید، مردی حدود 43 ساله که از دور نگاه مرا قاپید و به سمت خود کشاند، به سمت او رفتم. او گفت چه می خواهی؟ ماجرای نیاز به داروهای کرونا را برایش روایت کردم، او هم مرا به یک نفر دیگر، پایین تر از ابتدای خیابان، هدایت کرد، این بار "امید" می خواهد ناجی ما باشد تا بتوانیم داروی کرونایی را ...
دانلود مداحی محرم 1400+پیامک
که تو ایستادی دین راه افتاد و چون فرو افتادی، حق برخاست. یا حسین __________________ هر سال برای تو سیه می پوشیم در دسته عاشقان علم بر دوشیم ما، بعد هزار و چارصد سال هنوز با یاد لب تو آب را می نوشیم . . . __________________ آن روز که از گلوی تو خون می ریخت خون از رگِ آفتاب، گلگون می ریخت این خونِ خدا بود که از رگْ ...
توصیه امام رضا (ع) برای روز اول محرم / 4 هزار ملائکی که با شعار یا لثارات الحسین با امام زمان قیام می ...
به گزارش سرویس حوزه و دانشگاه روزپلاس ، سنت عزاداری بر اباعبدالله علیه السلام در ایام محرم، سنتی دیرینه است که پیشینه آن به تاریخ پس از شهادت امام حسین علیه السلام در تاریخ 61 هجری باز می گردد. این سنت برگرفته از سیره عترت است و نشان می دهد عزاداری بر سید و سالار شهیدان ریشه در وحی دارد. ریان بن شبیب می گوید روز اول ماه محرم خدمت امام رضا رسیدم. به من فرمود : ای پسر شبیب روزه ای؟ گفتم ...
علت ماندگاری نام پرویز شاپور پس از 22 سال چیست؟
...، یه روز عصر در اتاق نشیمن نشسته بودیم و صحبتی شد که من به پدرم گفتم تو چرا بر نمی گردی به فروغ؟ اما دیدم پدرم و مادربزرگم اخم کردند. این اولین خاطره برخورد اون ها با من دربارۀ فروغ بود. بعدها یه بار یادمه من توی دبیرستان فیروز بهرام درس می خوندم که فروغ اومد اون جا دیدن من و با هم تا چهارراه یوسف آباد [تقاطع جمهوری و حافظ که در گذشته به چهارراه یوسف آباد شهرت داشت و ربطی به یوسف آباد امروز ندارد] قدم زدیم و فروغ گفت بریم خیابون حافظ تو یه کافه تریا بشینیم؛ ولی من گذاشتم اومدم و حتی پشت سرم رو نگاه نکردم. ...
مردی با کفش های چرمیِ مشکِیِ قدیمی
که زدم، سری تکون داد و گفت: بخش خصوصی، بخش خصوصی. گفتم: احساس می کنم تو جوونی یه خاطره خوب از بخش خصوصی داری. با هم می رفتین کافی شاپ، رستوران. با هم تو بارون قدم می زدید و شب ها... حرفم رو قطع کرد و زد زیر گریه و گفت: تمومش کن. دیگه ادامه نده. طاقتش رو ندارم. بغلش کردم و گفتم: والا من شوخی کردم. واقعا فکر نمی کردم همچین ارتباطی با بخش خصوصی داشتی. واقعا اینقدر اصرار بر بخش خصوصی شک برانگیزه خب. همین جور که داشت زاز زار رو شونه هام گریه می کرد، یه نفر صداش زد که آقای جهانگیری مراسم تحلیف شروع شد. کجایی پس؟ همین جور با چشم گریون با همون کفش های قدیمی رفت سمت مجلس. رفت و تو افق محو شد. ...
از دفاع مدبرانه در مقابل صدامیان تا تدبیر برای وحدت در افغانستان
دوری حاجی خیلی بی تابی می کردند و دائم چشم به راهش بودند. چند سال بعد، پسر حاجی! در دانشگاه تربیت معلم قبول شد و مدتی به عنوان یک معلم خوب به شهرستان برگشت؛ و آن دو دختر هم زیر نظر حاجی و با کمک او ازدواج کردند. بعد از شهادت حاجی، یک روز یکی از اقوام آمد خانه ما و گفت: چند روز پیش رفته بودم سر مزار شهید ناصری صحنه عجیبی دیدم. پرسیدم: چه صحنه ای؟! گفت: یک مرد و دو تا زن ...
راز صلابت شهید حججی هنگام اسارت از زبان خودش
.... گفتم: کجا؟ گفت: سوریه . عصبانی شدم! صدایم را آوردم بالا و گفتم: این موقع شب وقت گیر آوردی؟! امروز که پادگان بودم. چرا آنجا نگفتی؟ گفت: پیش بقیه نمی شد. آمده ام دم خانه تان که التماس کنم. گفتم: تو یک بار رفتی محسن. نوبت بقیه است . گفت: حاجی قسمت میدم. گفتم: لازم نکرده قسمم بدی. این بحث رو تموم کن برو به کارت برس. مثل بچه کوچک زد زیر گریه. بازهم شروع کرد به التماس. کم مانده بود دیگر به دست و پایم ...
وقتی مجوز شهادت شب قدر در حرم رضوی امضا شد/ محسن از کودکی دهه اول محرم سیاهپوش بود
...، به ولایت فقیه علاقه شدیدی داشت و می گفت که باید امر ولی فقیه را اطاعات کنیم چون ایشان نائب بر حق امام زمان (عج) هستند. برای همین هم همواره گوشه به فرمان رهبر معظم انقلاب بود. بخشی از وصیت شهید حججی به فرزندش محسن حججی زمانی که به شهادت رسید، فرزندی دو ساله به نام علی داشت که در وصیتی به فرزندش نیز آورده است: سلام پسر گلم! چند کلمه ای هم می خواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که ...
خیلی دلم می خواهد رو سفید و شهید شوم
حیات - شهید محسن حججی از جهادگران و اعضای فعال مؤسسه شهید احمد کاظمی بود که در عملیاتی مستشاری نزدیک مرز سوریه با عراق به اسارت گروه تروریستی داعش درآمد و پس از دو روز به دست تروریست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. سلام علی آقا! سلام بابا جان! سلام پسر گلم... چند کلمه ای هم می خواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم! اگر ما نمی ...
لایق ها از سفره جبهه بهره مند می شوند
امیرالمؤمنین در منطقه آزادشهر بود؛ مسجدی که پایگاه فرهنگی آن بعد ها به نام شهید جنگی نام گذاری شد. همیشه می گفت: دوست دارم از ناحیه قلب یا سر در راه خدا شهید شوم. و همان طور که آرزو داشت 12 مرداد 1366 در جبهه سقز، تیر نیروهای ضد انقلاب، به ناحیه قلب و سرش اصابت کرد و به شهادت رسید. پیکر شهید غلامرضا جنگی پس از تشییع در بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد. همه کارش برای رضای خدا بود اخلاقش ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده 8 شهید مدافع حرم
رفت بدون این که در صورتم نگاه کند سوار ماشین و راهی شد. یک حس خاص و غریبی داشتم، احساس کردم چیزی از بدنم کنده شد و دور شد برای همیشه. یکی از اقوام به عنوان مهمان آمدند خانه ما که به من شهادت حسن را خبر بدهند. بعد از کلی مقدمه چینی به من گفتند که حسن مجروح شده...، مجدد که گفتند حسن مجروح شده من به او گفتم حسن من مجروح نشده و شهید شده و من مطمئن هستم که پسرم شهید شده... من همیشه این را می ...
حلالش نمی کردم تا شهید نشود!/ گفت وگو با همسر شهید مدافع حرم حسن عبدالله زاده
. خواسته شما بود که ساکن سوریه شوید؟ خیر؛ خواسته ایشان بود که از هم دور نباشیم و طبعا من هم موافق بودم و دوست داشتم. رستۀ فعالیت شان در سوریه چه بود؟ همسرم در سپاه مربی تاکتیک فنون نظامی بود. از شهادت با شما صحبت می کردند؟ حرف شهادت می شد اما من هیچ زمانی برای حسن آرزوی شهادت نکردم و همیشه دوست داشتم خدا برایم نگهش دارد و اگر هم سن ...
انصاری:حمله به من به خاطر دوستان و منافعشان بود
هوادار است و همچنین باشگاه فولاد که تیم خودم است و در آن رشد کردم و آرزوی قلبی ام قهرمانی با این تیم بود. گرچه یک بار در لیگ با فولاد قهرمان شده بودم ولی چند سال بود فولاد حال خوبی نداشت و بعد از سه سال دوری به فولاد برگشتم و امیدوار بودم این برگشتن با قهرمانی همراه شود و با درایتی که باشگاه، کادرفنی و بازیکنان مان داشتند این فرصت پیش آمد. فینال ها شاید زیاد تفاوتی نداشته باشند و شرایطی که رقم خورد ...