سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که 2 سال پس از خاکسپاری دوباره به خانه برگشت! + فیلم
هوشیار بودم که صدای داد و قالی را احساس کردم با سختی میدیدم که سه سرباز عراقی به قصد زدن تیر خلاص به من رسیدند با تمام توان بلند شدم خواستند شلیک کنند که افسر عراقی به عربی چیزی به آنها گفت، گویا می گفت که او را زنده می خواهم. یکی از عراقی ها با قنداق اسلحه به کمرم کوبید و دستور حرکت داد و من باید با 6 گلوله و سه ترکش حرکت می کردم، می دانستم اگر حرکت نکنم می میرم. بالاخره خودم را به ...
سلاخی 4 نفر در تهران
...: اواسط سال 82 رسیدگی به پرونده قتل فجیع دو کودک در حالی در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت که پدر آنها به عنوان تنها مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت. به گزارش خبرفوری مادر بچه ها که جسد دو پسر خردسالش را در حمام خانه پدرشوهرش دیده بود در اولین اظهارات به ماموران گفت: وقتی داشتم وارد خانه می شدم شوهرم اسماعیل به من گفت بچه ها نزد زن عمویشان هستند و از خانه رفت.بعد هم ...
نخستین زنی که در جنگ به اسارت عراقی ها در آمد
همشهری بخوانید. من در یک خانواده مذهبی در شهر بستان به دنیا آمدم. پدرم یک روحانی بود که داروخانه و عطاری داشت و در واقع نخستین داروخانه شهر متعلق به پدرم بود. البته پدر، متولی مسجد جامع شهرمان نیز بود. خودمان یک حسینیه نیز در خانه داشتیم که از زمان پدربزرگم و حتی قبل از انقلاب برپا بود و همیشه مراسم های مذهبی در این حسینیه برگزار می شد. من تقریبا 20 سال داشتم و 3 ماه قبل از ...
وقتی شعر بر درو دیوار جنگ می نشیند
... امینی به رادیو گفت وگو گفت: بنده در آن روزگار سرباز بودم و به یاد دارم یکی از سربازانِ دانشکده افسری یک انگشت نداشت. افراد این چنینی به طور کامل معاف می شدند. می گفت زمانِ معاینه انگشت خود را پنهان کرده است. آن سرباز تعریف می کرد از 12 نفر جوانی که از یک روستا برای معاینه و پذیرش در سربازی آمده بودند، اگر من رد می شدم، باید با شرمندگی به روستا بازمی گشتم. چنین روحیه ای در میان جوانان ما بود که جنگ را پیش می بُرد. خبرنگار : آزاده خواجه نصیری کلمات کلیدی: #اشعار #دفاع_مقدس #شعر_جنگ 1399 تمامی حقوق سایت متعلق به صدای جمهوری اسلامی ایران است ...
شعله های شعر آتشی
موفقیت در دبستان گلستان به پایان رساندم، در این سال ها بود که هوایی شدم و دلم برای روستا تنگ شد و با مخالفت هایی که وجود داشت دست مادر دو برادر و خواهرم را گرفتم به روستا بازگشتیم و در چاهکوه بود که با عشق آشنا شدم و اولین شعرهایم نیز مربوط به همین دوران است. رد پای یک عشق در تمام اشعار آتشی به گزارش ایسنا، آتشی درباره اولین تجربه عاشقی اش در زندگی نامه خودنوشت خود چنین می ...
چرا زنان دزفول در جنگ با چادر می خوابیدند؟
به شوش رسید و مردم رفته رفته با ماشین و بدون ماشین شهر را ترک هم کردند. مردم به امید اینکه جنگ یک هفته بیشتر طول نمی کشد به روستا های اطراف، اندیشمک، هفت تپه، دزفول و نقاط دیگر رفتند. اما جنگ هشت سال ادامه پیدا کرد. شما در شهر ماندید؟ بله ما در شهر ماندیم. ابتدا به مردم برای خروج از شهر کمک می کردیم و مجروحان را مداوا می کردیم. امان مردم را با خمپاره بریده بودند و در همان روز ها بسیاری ...
شلوار منشوری مهراوه شریفی نیا بعد از لاغری شدید + عکس
شریفی نیا پیشنهاد می کند اگر روزی دختر دار شد اسمش را مهراوه (آمیخته به مهر) بگذارد ، این چنین شد که نام مهراوه از دکتر شریعتی به یادگار ماند. مهراوه شریفی نیا دیپلمه ریاضی فیزیک دارد و در دانشگاه یک ترم کارگردانی سینما خوانده اما از ادامه این رشته انصراف داد و در رشته موسیقی مدرک لیسانس گرفته است. به لطف پدر و مادرش از سال 1368 وقتی 8 ساله بود با فیلم دزد عروسک ها در کنار مادرش ...
در رسانه | گپ و گفت با معصومه فرخنده هنرمند معلول مشهدی | موفقیت، بدون دست هم به دست می آید
موفقیت رسید. معصومه فرخنده بعد از گرفتن مدرک سوم راهنمایی، به دلیل نبود دبیرستان ویژه معلولان، همراه با بچه های معمولی، در دبیرستان عادی تحصیلاتش را ادامه می دهد. در همین دوران با حضور در مسابقات شطرنج معلولان، 2 مقام قهرمانی، یک دومی و یک چهارمی را در کشور به دست می آورد. فرخنده در توضیح بیشتر می گوید: دوره دبیرستان را در مدرسه نورالهدی محله مان ادامه دادم. بعد از کلاس دهم رشته ...
عکس ابهام آمیز از طلاق شقایق دهقان و مهراب قاسم خانی
های طنز به تازگی وارد دنیای مجازی شده است. او که پیش از این در سریال های طنز و درام زیادی ایفای نقش کرده است تا چند ماه پیش صفحه ای در اینستاگرام نداشت اما به تازگی وارد این شبکه اجتماعی شده است.در ادامه پست جدید این بازیگر در فضای مجازی را مشاهده می کنید. بخاطر تحصیلات پدر در شهر گیسن آلمان به دنیا آمد تا اینکه از 3 ماهگی به ایران بازگشتند و به مدت شش سال در شهر ساری بخاطر شغل پدر ...
راز شیطانی خانم دکتر فرنگیس در تهران! / ثروتی افسانه ای!
زندگی کند، در خانه پدرم زندگی می کند. او ادامه داد: هر چند وقت یکبار به خانه پدربزرگم سر می زدم و روز حادثه زمانی که به خانه او رفتم متوجه شدم که قفل در ورودی عوض شده است. با قفل ساز تماس گرفتم و از او برای باز کردن در کمک خواستم. از آنجایی که ماجرا مشکوک به نظر می رسید از ابتدای ورود قفل ساز شروع به فیلمبرداری کردم و زمانی که وارد خانه شدم، با صحنه عجیبی مواجه شدم. داخل خانه هیچ وسیله ای ...
درد دل دردسرساز
...: از وقتی با دینا ازدواج کردم، حتی یک روز خوش هم با او نداشته ام. از همان روز اولی که تصمیم به ازدواج گرفتیم به دینا گفتم بعد از عروسی باید در باغ پدری ام زندگی کنیم. پدرم یک باغ بزرگ دارد که در آنجا چند واحد ساخته تا من، خواهر و برادرهایم بعد از عروسی همان جا زندگی کنیم. دینا هم مخالفتی نکرد و باهم ازدواج کردیم. اتفاقا دینا خیلی هم راضی بود و جهیزیه اش را با کلی ذوق و شوق در آنجا چید. با پدر و ...
حسادت می کردم!
های همسرم و تحقیر های او افتادم. همه این افکار باعث شد حس حسادتم بیشتر شود و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با چاقو به گردن کوروش ضربه زدم. همان موقع دختر چهارساله اش از اتاق بیرون آمد و با فریاد به سمت پدرش رفت. می خواستم او را دور کنم، اما چاقو به شاهرگش خورد. با قتل پدر و دختر تصمیم گرفتم همسر او را هم به قتل برسانم. این شد به اتاق رفتم و او را هم کشتم. او در آخرگفت: پشیمانم. می دانم به خاطر حسادت مرتکب سه قتل شدم، ولی درخواست گذشت دارم. در پایان هیئت قضایی با اعلام ختم جلسه وارد شور شد. ...
چرا ایرانی ها ناگهان شیفته نزار قبانی شده اند؟
لطف فضای مجازی، شعرهای او در میان عامه مردم جایگاه خوبی پیدا کرده است. اما نزار قبانی که بود و چرا شعرش اینچنین محبوب است؟ کودکی نزار نزار قبانی 21 مارس 1923 در خانه ای از خانه های قدیمی دمشق به دنیا آمد. خودش در مورد روز تولدش می نویسد: وقتی به دنیا آمدم زمین در حال زایمان بود و بهار داشت آماده می شد تا چمدان های سبزش را باز کند. زمین و مادرم همزمان باردار بودند و همزمان زایمان ...
نقشه شیطانی ارژنگ برای دختر 16 ساله / مرا به خانه دوستش کشاند !
: فرزند بزرگ یک خانواده شش نفره هستم و سه برادر کوچک تر از خودم دارم. پدر معتادم نیز کار و کاسبی درستی ندارد و با جمع آوری ضایعات روزگار می گذراند. در این میان مادرم نیز با انجام امور خدماتی و نظافتی در منازل مردم یا پاک کردن سبزیجات مخارج زندگی مان را تامین می کند. من هم به مادرم کمک می کنم تا حداقل هزینه های تحصیلم تامین شود. اوضاع نابسامان و آشفته خانوادگی موجب شد تا سال ...
کاکا یوسف
طاقت فرسا بود. - یا الله.یا خدا ...نمی دانستیم چه بگوییم!! وقتی که وارد حیاط خانه شدیم انگار همه مظرب و نگران منتظر خبر ما بودند و همه چشم براه و انتظار "... وقتی چهره ی نا امید ما را دیدند همه گریه ڪردند. همه ... مادر - برادر - همسر و بچه هایش... اما پدرم گریه نڪرد !! او چند قدم عقب رفت تنش لرزید - دستانش را به دیوار تکیه داد و مقاومتش شکست و لحظه ی بعد آرام روی ...
شنیده شدن در اوج ناشنوایی
جواب مثبت دادم. بعد از ازدواج به سبزه وار رفتیم. در آن جا شرایط برایم سخت بود چون کسی زبان اشاره را بلد نبود. همه با تعجب نگاهم می کردند. وقتی دخترم را به دنیا آوردم شرایط کمی بهتر شد. تُکتم کلاته در پایان افزود: من فرزند اول خانواده ام و اگر پدر و مادرم به من کمک نمی کردند من گوشه گیر می شدم. آن ها باعث شدند من اعتماد به نفسم را پیدا کنم. وقتی در محله بچه ها من را مسخره می کردند، پدرم ...
روایت های کادر درمان از روزهای جنگ تحمیلی
های پیراپزشکی داشتیم اما بیشتر وقت ها کمبود پزشک بود. تکنسین بیهوشی و دندانپزشکی زیاد بود. یک بار مجروحی آوردند که به سرش ترکش بمب خوشه ای اصابت کرده بود و چند سانتیمتر داخل مغزش رفته بود. با چشم نگاه می کرد و هیچ چیز نمی توانست بگوید. فقط می دانستیم بچه خراسان است. من مأمور شدم این مجروح را از سومار به کرمانشاه ببرم. از ورودی کرمانشاه تا بیمارستان ارتش یکسره آمبولانس آژیر می کشید و مردم کرمانشاه هم ...
قتل عام هولناک یک خانواده 3 نفره در تهران / قاتل: دلیل قتل فقط حسادت بود!
من متوسط بود و همیشه همسرم به من سرکوفت می زد؛ به همین خاطر به کیارش و زندگی او حسادت می کردم. سعید در تشریح جزئیات قتل گفت: آخرین بار با کیارش قرار ملاقات داشتم و به خانه اش رفتم. قرار بود یک ملک را به نامم سند بزند. او از برنامه های مالی و زندگی اش گفت و با حرف هایش حسادت مرا برانگیخت. در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با چاقو به گردن او زدم. سپس دختر و همسرش را کشتم و فرار کردم. به ...
حادثه تروریستی 31 شهریور اهواز؛ پرونده باز و داغ دلی که همچنان زنده است
8 ساله نشان دهند. بلوار قدس صبح روز 31 شهریور صبح روز 31 شهریور سال 1397 برای آنکه بتوانم تصاویری از رژه نیرو های مسلح تهیه کنم، تصمیم گرفتم به میدان قدس بروم؛ ساعت 6 و نیم صبح از خواب بیدار شدم و بعد از صرف صبحانه؛ لباس ها را پوشیده و حدود ساعت 7 از خانه بیرون رفتم. در راه و هنگام عبور از خیابان ناگهان برای لحظه ای حواسم پرت مراسم امروز شد و نزدیک بود با یک خودرو ...
روزی که خوزستان پیشانی مقاومت ایران شد/پسرانی که یک شبه سربازشدند
شدن خانواده اش ، حوادثی نبودند که بتوان حتی با گذشت 38 سال، آنها را از ذهن دور کند. اکنون سید عباس موسوی 72 ساله کنار ما نشسته تا سری به آن خاطرات تلخ آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 1359 بزنیم. جنگ تحمیلی به گونه ای برای کشورمان رقم خورد که مردم خرمشهر و اغلب شهرهای مرزی خوزستان را در عرض چند روز، وسط یک میدان جنگ تمام عیار کشانده بود و اکنون آنها بدون هیچ حامی سازماندهی شده ای ...
از لنگرود تا تل قرین؛ فرهادی که خدا دستچینش کرد
روزه می گرفت و با ما به مسجد روستا می آمد. فرهاد را به کلاس قرآن فرستاده بودیم و روخوانی و همچنین احکام را یاد گرفته بود در هر کاری مثل امور خانه در همه چیز بهترین بود و سریع یاد می گرفت، در دوران مدرسه همیشه شاگرد اول کلاسشان بود با اینکه در خانه زیاد اهل کتاب خواندن و تمرین نبود و تمام درس هایش را در همان کلاس درس مدرسه یاد می گرفت. حتی اشتباه معلمانش را در کلاس درس می گرفت ...
روایت زندگی سه برادر شهید و صبوری پدر از زبان خواهری داغ دیده/ برادرانم با نگاه قرآنی قلوب مردم را فتح ...
کُرد ها سال هاست داغ برادر بر سینه دارد و تمام لحظه هایش مهمان اشک و ماتم است. او میگوید: من و طالب و مطلب در روستای حمزه دلان از توابع بخش نشمیر شهرستان بانه به دنیا آمدیم و همان جا پا گرفتیم، اما وقتی کار پدر در بانه رونق گرفت، دل از روستا کندیم و آمدیم شهر، قد کشیدیم و بزرگ تر که شدیم، خالد هم به جمع ما اضافه شد و از خوشی های دنیا هیچ چیز کم نداشتیم. پدرم بگ [1] بود و همه حسن ...
کابوس ماندگار یک اشتباه بزرگ
نگاه های چپ اردیبهشت ماه سال 90 ماجرای یک درگیری خونین به پلیس تهران مخابره شد و مأموران در قالب تیمی تجسسی خود را به پارکی در جنوب شهر رساندند. در بین همهمه مردم، آمبولانس اورژانس دیده می شد که پیکر نیمه جان و خون آلود پسری را داخل برانکارد گذاشته بودند و با حرکت آن مأموران به تحقیقات میدانی دست زدند و فهمیدند دو گروه پسر در پارک بودند که به خاطر اختلاف کودکانه ای با هم ...
بازی خوردن از دوست نماها سبب جدایی ام از نفت شد
گفتم می خواهم به یکی از تیم های خوب و مدعی لیگ برتر بروم تا پیشرفت کنم. وی ادامه داد: همیشه آبادان مثل خانه من می ماند اما از رفتار برخی دوست نماها بازی خوردم و به همین دلیل مجبور شدم به پیکان بروم. در نیم فصل اول سال گذشته دنبال دریافت رضایت نامه و بازگشت به صنعت نفت بودم اما سرمربی پیکان مخالفت کرد. از آبادان به تیم ملی رسیدم و در تیم امید ثابت بازی کردم. تعصب این شهر را می کشم و آن ...
روند لاک پشتی آبرسانی به شهر های دهدشت، چرام، سوق، لنده
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز کهگیلویه و بویراحمد ، در سال های گذشته شهر های دهدشت، سوق، چرام و لنده و روستا های اطراف به دلیل کمبود بارندگی های زمستان، کاهش سفره های آب زیرزمینی و خشک شدن برخی از چشمه ها در اواسط بهار و تابستان و پاییز دچار تنش آبی شده و تابستان های بسیار سختی را پشت سر گذاشتند و هر از گاهی شاهد رسانه ای شدن موضوع بی آبی در این شهر ها هستیم. بعد از رسانه ای شدن موضوع ...
حمله تروریستی31 شهریور اهواز/ تهاجمی بزدلانه و روایاتی تکان دهنده
و می نوشم تا عطش درونم ناشی از این هوای داغ و آشفتگی درونی ام اندکی فروکش کند. عرق پیشانی ام را با دستمالی خشک کرده و یک لیوان دیگر شربت سَر می کشم. به اطراف که نگاه می کنم، متوجه شدم کاروان ما جلو رفته و نزدیک جایگاه است! زمان سریع، ولی با دلواپسی گذشته! راه می روم تا سریعا در محل مشخص شده خود قرار بگیرم. تفنگی که قبل از رژه (بر اساس یک قانون جهانی) فشنگ هایش را از خشاب خارج ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد
بچه ها گفتم که یک واحد دیگر هم توی آمبولانس به او وصل کنند. رفتم آن طرف تر که به مجروح های دیگر رسیدگی کنم که یک دفعه دیدم آن مجروح عراقی سرم را با دندانش از دستش بیرون آورد. دوباره سرم و خون را بهش وصل کردم و بازم با دندانش آن را از دست خود کشید. به چشمانم زل زد و گفت: خون ایرانی مجوس نجسه. خشمگین شدم؛ ولی از وظیفه انسانی ام دست نکشیدم. چند دفعه دیگر سرم را زدم و باز هم همان صحنه تکرار شد. دفعه ی آخر یکی از بچه ها گفت: ولش کن دیگه. حتماً نمی خواد. لجوج بود و به خاطر لجاجتش جانش را از دست داد. ...
خاطره بازی با بچه های جنگ / از نیمه راه برگشتن، بی غیرتی بود!
پادگان حمزه سیدالشهدای خرم آباد درگیر آموزش است اصلاً به خانه پدری سر نمی زند و به دلیل کمبود وسایل ارتباطی هیچ تماسی با خانواده نمی گیرد تا این که پدر بعد از یک ماه پرس وجو پسر را در پادگان می یابد و به دیدن او می رود. وی موسی میردریکوند جانباز 25درصد جنگ تحمیلی و سرهنگ بازنشسته سپاه پاسداران است که سال ها مسئول معاونت نیروی انسانی تیپ 57 ابوالفضل (ع) را بر عهده داشته است و عضو شورای ...
طالبان به هانیه توسلی رسید | ماجرای تجاوز به هانیه توسلی از زبان خودش
. خواهر بزرگ هانیه بنام هما مدتی در یک مجله منتقد بود و حالا کار ترجمه می کند ، خواهر دیگرش مهسا جراح مغز و اعصاب می باشد. یک خواهرش بنام هدیه در آمریکا زندگی می کند و خواهر کوچکش تحصیلکرده رشته طراحی شهری است. تابحال خواستگاری به آن شکل مرسوم نداشتم که بیایند خانه و چایی بریزم هنوز مجردم. شاید هیچ وقت بچه ای به دنیا نیاورم ، بچه داشتن کار بسیار سخت و پر ...
سفر متفاوت مادربزرگ شهید در ماه صفر
بعد می رفت. بچه ها آقا سید را خیلی دوست دارند. این محبتش خیلی است با بچه ها. عموی شهید: باور کنید که اینها خانه آنها راه پیدا کردند و با هم دوست شدند، همه به واسطه من است. یعنی روز اولی که من زنگ زدم به عروسش که خانه شما می آییم، گفت در باز است. رویش هم به روی ما باز بود. مادر شهید: ما اگر می رفتیم خانه سید جعفر زنگ می زدیم، می گفت خانه نیستیم. یک مواقعی بی هوا می ...