اصابت بلای آسمانی بر سر توهین کننده به مدافعان حرم!
سایر منابع:
سایر خبرها
نجات گروگان 400 هزار دلاری پس از 10 روز
می رفت و عصر هم دوباره به خانه بر می گشت. امروز صبح مثل همیشه راهی مدرسه شد و من هم به محل کارم رفتم تا اینکه ساعتی قبل همسرم تماس گرفت و گفت الیاس به خانه برنگشته است. به سرعت خودم را به خانه رساندم و همراه همسرم به مدرسه رفتیم که مسئولان مدرسه اعلام کردند الیاس امروز به مدرسه نرفته است. در حالی که نگران پسرم شده بودیم متوجه شدیم او صبح همراه یکی از دوستانش در راه مدرسه بوده که ...
اهمیت توجه به همسر برای داشتن زندگی شاد/ از قرار های عاشقانه با شریک زندگی تان غافل نشوید
... از خانم ها و آقایانی که چندین سال از زندگی مشترکشان می گذشت و صاحب فرزند شده اند سوال کردیم که آیا گذر سال ها و تولد فرزند تاثیری روی ارتباطشان گذاشته است؟ آقای جوانی گفت: تقریبا 8 سال پیش، فرزند دار شدم. خوشبختانه بعد از بچه دار شدن رابطه من و همسرم در زندگی مشترک بسیار بهتر از قبل شده و محبت هردویمان هم بیشتر از قبل شده است و این حس بسیار خوشایندی است. خانم جوانی که ...
معلم کوهستان
خانم معلم گواه سختی راه است. می گوید به شوق آموختن به این بچه ها مشکلات بیشتر از این را هم تحمل می کند: تا دو سال قبل در ایرانشهر زندگی می کردم و هر روز همسرم با ماشین مرا به مدرسه می رساند. 100 کیلومتر رانندگی در این جاده سخت و دشوار است. روستای پدری ام نزدیک تر به مدرسه بود و بعد از فوت پدرم خانه ای کنار خانه مادرم ساختیم تا راحت تر به مدرسه بیایم. روستای ما در پایین بخش ایرندگان است و ...
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
برچسب ها بیمه بیمه زنان خانه دار روزجهانی زنان برچسب ها
روایت مادرشهیدی که از شهادت فرزندش بی خبر بود+عکس
شما را جلب کرد؟ بچّه ام روزی که به جبهه رفت، نامه ای برایم فرستاد؛ گفت: مادر عزیزم می خواهم به جبهه بروم. گفتم مادر برو دست خدا . برو ساعت خیری ان شالله. گفت: راضی هستی بروم شهید شوم؟ ما خاک پای جدمان نمی شویم. باید ما شهید شویم، که سید اولاد پیغمبر باید مقام جدّمان برویم نه عامی. گفتم برو دست خدا. خدا پشت و پناهت. در نامه هایش برایم می نوشت؛ مادر عزیزم شیر شبت با من حلال کن. می گفتم ...
زندگی به سبک شهدا-6|روایت دلدادگی یک شهید در 18 سالگی
سوت آخر به نقل از خانواده و اطرافیان شهید روایت شده است. روایت دلنشین ازدواج شهید مجازی با همسرش در ادامه می آید: نرگس، دختر همسایه روبرویی بود. در مدرسه راهنمایی هم کلاس بودند. سر کنفرانس محمد در کلاس تاریخ، نرگس کلی برایش دست گرفت و سربه سرش گذاشت. بیشتر اوقات مسیر رفت و برگشت به مدرسه را همه بر و بچه های محله با هم بودند. یکی دو تا دیگر از بچه های محل هم بودند که با محمد و نرگس هم سن و ...
قیمت رهن و اجاره ، نجومی تر از همیشه/ مهاجرت معکوس دست آورد بحران مسکن در ایران
این رقم اجاره تعیین شود؟ او می گوید چکار کنیم؟ من و همسرم برگردیم خانه پدرو مادرمان در این وضعیت؟ اصلا کسی متوجه هست که اولین نیاز برای خانواده و تشکیل یک خانواده، داشتن مسکن و سرپناه است؟ بیشتر بخوانید: هزینه کمرشکن مسکن سپهر و مادر و خواهرش پس از مرگ پدر با هم زندگی می کنند، خواهر دانشجو است و مادر و پسر کار می کنند. می گوید صاحب خانه اجاره خانه را از یک میلیون تومان، به دو ...
از روی تخت آی سی یو تدریس کرد
؟ نگاهی به گوشی ام کردم و گفتم بله. گفت که من فردا کلاس دارم، گوشی ام را بیاور تا یک پیام برای دانشجوها بگذارم. گفتم آقای دکتر، به نظرم الان زمان مناسبی برای تدریس نیست. با لبخندی آرامش بخش به من گفت که حالم خیلی بهتر است، گوشی ام را بده تا برای دانشجویان پیام بگذارم که کلاس شان در موعد مقرر برگزار خواهد شد تا حق شان ضایع نشود . قبل از تدریس، همیشه مطالعه داشت همسر دکتر درباره ...
راز آدمکشی با هاون فاش شد!
عصبانی شدم و تصمیم به قتل او گرفتم. این بود که دستکش هایی تهیه کردم تا آثار انگشتم در محل نماند. وی ادامه داد: روز حادثه یک ساعت زودتر از محل کارم در شهرک صنعتی مشهد مرخصی گرفتم و به شهرک نوید رفتم. کلاه لباسم را به سرم کشیدم و در زدم ! خاله ام در را باز کرد وقتی به درون منزل رفتم به او گفتم چرا شما به خانه ما نمی آیید؟ امشب به عروسی دعوت هستیم ولی همسرم قصد آمدن به عروسی را ندارد! شما به خانه ما ...
روایت یک شهید از حضور امام زمان(عج) در مجلس ختم شهیدی دیگر که بتازگی هویتش احراز شده است+عکس های شهید
ادب داشت. از خجالت نداری صورتش سرخ می شد، اما حرفی نمی زد. شکایت نمی کرد. جمال تلاش خودش را انجام می داد، اما راضی بود به رضای خدا. در یکی از نامه هایش می نویسد: الان که در سنگر نشستیم، روز جمعه ساعت 7:30 صبح است. به فکر خانه افتادم؛ به فکر روزهای انقلاب، به فکر بچه های کوچه. بعد به خودم می گویم بیخیال بابا، چند سال در کوچه بودی چه کار کردی؟ اینجا را عشق است. نبرد حق علیه باطل را. راستی خدا را ...
مسی: کسی از من نخواست مجانی برای بارسا بازی کنم
پیروزی برابر لایپزیش و سیتی بسیار مهم بود. زندگی ات در پاریس چطور است؟ تفاوت زیادی با بارسلونا دارد؟ بله، متفاوت است. ما بسیار به زندگی در بارسلونا عادت کرده بودیم. همه چیز خیلی آسان و نزدیک بود. من بچه ها را به مدرسه می بردم، می آمدم، به تمرین می رفتم، برای غذا خوردن به خانه برمی گشتم، بچه ها را از مدرسه برمی داشتم. امروز زمان کافی برای این که بچه ها را به مدرسه بگذارم و به ...
ابتکار: تهدیدم کردند!
سرطان گزارش هایی را به ما داده بود و در این گزارش ها ابراز نگرانی از افزایش میزان سرطان در شهرهای بزرگ خصوصا تهران وجود داشت. *همان موقع گفته شد همسر شما در کار واردات بنزین است، درست است؟ بله. همه این افراد مخالف توقف بنزین پتروشیمی و معتقد بودند این کار سیاسی است. آنجا بود که شایعه ای مطرح شد که خانم ابتکار این کار را بخاطر واردات بنزین همسرش دارد انجام می دهد. این اتهام ...
قتل بخاطر مهریه، ماجرای خواندنی چند مهریه که جنایت های خونین آفریدند
یکدیگر اختلاف و درگیری داشتیم. اختلاف و درگیری های من و شوهرم ادامه داشت تا اینکه تصمیم به جدایی گرفتیم. برای انجام کارهای قانونی راهی دادگاه خانواده شدیم اما همسرم اصرار داشت مهریه را ببخشم تا طلاقم بدهد. من برخلاف اصرار او تصمیم گرفته بودم مهریه ام را بگیرم. چون می خواستم بعد از جدایی مستقل زندگی کنم و دیگر به خانه پدرم برنگردم. به همین دلیل 200سکه مهریه را به اجرا گذاشتم، غافل از اینکه شوهرم ...
همسر کاوه من را به خلوتگاه او کشاند
گفت ما شاید نتوانیم با هم ازدواج کنیم اما می توانیم دوستان خوبی برای هم باقی بمانیم کاوه گفت تو می توانی صمیمی ترین دوست همسرم باشی !خلاصه مدتی بعد زنی با من تماس گرفت و خود را همسر کاوه معرفی کرد او گفت می خواهد با من رابطه دوستانه ای داشته باشد و من را به منزلش دعوت کرد من به شرطی پذیرفتم که به خانه اش بروم که کاوه آن جا حضور نداشته باشد همسر کاوه نیز قول داد که هیچ مردی در منزلشان حضور نداشته ...
اظهارات تکان دهنده رباینده هواپیمای پرواز اهواز به مشهد؛ فریاد زدم اگر هواپیما سمت اهواز برنگردد منفجر ...
صدای بطری آب معدنی است. چند دقیقه ای که از پرواز گذشت هنوز تردید داشتم که این کار را انجام دهم یا نه. اما با خودم فکر کردم که من تجهیزات تقلبی را از گیت رد کرده ام و یک سال و نیم است به این نقشه فکر کردم پس باید نقشه را عملی کنم. از جای خود بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم و به همسرم هم گفتم به سرویس بهداشتی می روم. اما سمت یک مهماندار رفتم و برگه ای دست او دادم که در آن نوشته بودم: به من بمب بسته ...
همسرکشی به خاطر سوءظن
بار دیگر به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من و همسرم چهار فرزند داریم که بزرگسال هستند و همه چیز را می فهمند. من نمی توانستم قبول کنم بهاره چنین کار هایی می کند و آبروی من و بچه هایم را می برد. من با عشق با همسرم ازدواج کرده بودم و بسیار هم دوستش داشتم. وقتی به او گفتم دست از کارهایش بردارد به جای اینکه رفتارش را درست کند و به فکر من و بچه هایش باشد به پارتی شبانه رفت؛ آن هم بدون اینکه ...
■ نماز شهیدان به روایت یاران شهید
خاطرات مربوط به نماز شهیدان 24- عروج شبانه (شهید ابوالحسن حسنی) بارها متوجه می شدم که همسرم (شهید ابوالحسن حسنی) نیمه شب از خانه خارج شده بعد از نماز صبح به منزل باز می گردد. ابتدا خود را به خواب زده، فکر می کردم به دنبال مأموریت های سپاه شب ها از خانه بیرون می رود. یک شب طاقتم تمام شد و خیلی آرام مؤدبانه گفتم. “دلم می خواهد بدانم شب ها کجا می روی؟” وقتی متوجه شد که من نیز ...
سودای خوانندگی در لس آنجلس با گروگانگیری گره خورد
برایش هدایای گرانقیمت می خریدم. بعد از دوسال وقتی فهمیدم هیچ علاقه ای برای ازدواج با من ندارد ، خواستم یک میلیارد تومانی را که در این دو سال برایش هزینه کردم ، بازگرداند. این مرد ادامه داد: نزدش رفتم و مشغول حرف زدن با هم بودیم که دو مرد که دستبند به دست داشتند به من نزدیک شدند. آنها می گفتند پلیس هستند و من تحت تعقیبم. هر چه گفتم اشتباه می کنید، توجهی نکردند. مرا به خانه ای در جنوب شهر ...
دوست دارم تلاوتم باعث جذب مردم به قرآن شود / مسابقات، تنها محل بروز ظرفیت بانوان قاری است
خواندن پدرم را در خانه می شنیدم و همیشه دوست داشتم روزی مثل پدرم قرآن بخوانم. پدرم همیشه در ماشین قرآن پخش می کند و من با تلاوت سوره نمل استاد حمدی زامل شروع کردم. کوچک بودم و مدرسه نمی رفتم و کلمات را بلد نبودم، اما همین که تلاوت ها را می شنیدم ملکه ذهنم می شد. 7 ساله بودم که به پدر ومادرم گفتم می خواهم قرآن بخوانم و شروع به خواندن قرآن کردم و به صورت تخصصی یادگیری تلاوت قرآن را از 7 سالگی آغاز ...
ظلم صاحب خانه به خانواده مدافع حرم تا آخرین نفس!
توانم شما را نگه دارم؛ خانه ام را دست مستاجر دیگر می دهم... در آن دوران خیلی سختی کشیدیم. **: مگر اجاره اش را برای شش ماه نگرفته بود؟ همسر شهید: چرا، گرفته بود. باورم نمی شد صاحبخانه بیاید و چنین حرفی بزند. صاحب خانه مان یک پیرمرد بود که بعد از این که همسرم آمد، فوت کرد! خیلی مرا اذیت کرد! مرا با این بچه های کوچک چنان اذیت می کرد که مدام گریه و زاری می کردم که خدایا چه کار ...
همسر شهاب حسینی بعد از طلاق او را غافلگیر کرد | عکس مدلینگ همسر سابق شهاب حسینی
بعد هم به کار بازیگری و هم اجرا پرداخت. وی بخاطر بازی در فیلمهای سینمایی واکنش پنجم و شمعی در باد و محیا مورد توجه قرار گرفت، درسال 1386 برای فیلم محیا از جشنواره بین المللی فیلم فجر، موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، و در سال 1387 در همین جشنواره برای فیلم سوپراستار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. شهاب حسینی همچنین به خاطر فیلمهای پرسه در مه به کارگردانی ...
روایت رازی که تا پس از شهادت فاش نشد/ ارادت مردم به شهیدی که عاشق حضرت زهرا(س) بود
صحبت هایی که بین مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می کنم، باید بی سیم چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی ...
داستان زندگی یک مرد تاثیرگذار
میرزا هادی خان ممیزی سرپرستی مدرسه سرخانه پیرنیا را بر عهده داشت و داوود همراه برخی از برادران و فرزندان فامیل به مدرسه سرخانه می رفتند. میرزا هادی خان ممیزی تا پایان عمر خود در خانواده پیرنیا سمت مشاور و استاد داشت و مدت قریب 6سال به سایر فرزندان خانواده تاریخ ادبیات فارسی درس می داد. پدرم داوودخان، بعد از این دوره به مدرسه سن لویی که به وسیله استادان فرانسوی ایرانی اداره می شد، رفت و زیر نظر دو معلم آن مدرسه نظام وفا شاعر و ادیب پرآوازه آن دوران که ادبیات فارسی و اصول ساختن شعر کلاسیک فارسی را تدریس می کرد و عمادالکتاب خوشنویس ن ...
مسی: از من خواسته نشد در بارسلونا مجانی بازی کنم؛ برمی گردم
به گزارش ایرنا، لیونل مسی در مصاحبه ای مفصل با سایت اسپورت کاتالان در خانه خود در خصوص بسیاری از موضوعات پیرامونش صحبت کرد که متن کامل آن را در زیر می خوانید. حقیقت این است که تصورش را نمی کردم که این تغییر بزرگ رخ دهد. خوشبختانه در جای جدید مستقر شدم و بچه هایم در حال حاضر در مدرسه هستند. روال روزانه را طی می کنیم و خوشحال هستیم. بازنشسته؟ بعد از اتفاقی که برای من افتاد ...
چرا همسرم شبیه آن بلاگر نیست؟!
. آرزو به دلم مانده یک روز بروم خانه ببینم میز شام چیده شده باشد، کیکی درست کرده باشد، چایی آماده کرده باشد. الان ما 15- 10 سال است ازدواج کرده ایم و همیشه داریم در ظروف تکراری غذا می خوریم. در حالی که خانمم حداقل سه دست ظرف و ظروف در جهیزیه اش دارد. زنم پایه مهمانی و مسافرت و این طرف و آن طرف رفتن نیست. پایه اینکه داخل ماشین آهنگی پلی کنیم و با هم با آن آهنگ را بخوانیم و این ها نیست! پیشنهاد ...
شکایت خدمتگزار مدرسه غیردولتی از عدم توجه به این شغل!
کاری در روزهای غیر حضوری از 30و6 صبح و حضوری از 6 صبح هست. که ما حتی در تابستان هم همین وضعیت رو داریم و باید همین ساعت در مدرسه حاضر باشیم. مزایای کاری نداریم و مبلغ پرداختی در حال حاضر یک میلیون سیصد هزارتومان است. بله.جالبه که بگم اجاره خونه ای که در آن مستقر هستم یک میلیون و دویست هزار تومان است و میزان دستمزد دریافتی بنده یک میلیون و سیصد!! بله طی دوسال اخیر و با وجود ...
بعد از بابا مادرم مرا راهی جبهه کرد
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید قربانعلی علی اکبرزاده کریمی متولد سال 1325 در کیاشهر گیلان، علاوه بر اینکه خودش رزمنده بود، برادرش صفرعلی نیز در سال 1360 در جبهه کردستان به شهادت رسیده بود. سال 62 که قربانعلی شهید شد، چند سال بعد همسرش پسرشان مجید را راهی جبهه های جنگ کرد. این خانواده در دوران دفاع مقدس ایثارگری های بسیاری داشت. چنانکه در یک مقطع، منافقین به خانه شان حمله کردند و همسر شهید ...
روایتی از ایثار 64 شیرزن حاضر در دفاع مقدس
بهتون فشار بیاد . ناراحت شدم. گفتم: نه! دیگر نیار. شرم دارم از این همه خون ریخته. اصلاً به پول، استراحت و خورد و خوراک فکر نمی کردم. شب و رزو دغدغه جنگ را داشتم. تا پاییز 60 توی خانه رخت شستم. بعد هم رختشوی خانه بیمارستان شهید کلانتری راه افتاد، یک گردان از خانم ها شدیم رخت شوی آنجا. زهرا ملک نژاد بیرون و داخل رختشوی خانه پر بود از لباس و پتو و ملافه. همین که رفتم ...