سایر منابع:
سایر خبرها
روایت مهران غفوریان از اتفاق خطرناکی که سرصحنه نیسان آبی برایش افتاد
یکی دو دقیقه مردم و دوباره مرا برگرداندند. خدا را شکر می کنم که این اتفاق سر صحنه فیلمبرداری برایم افتاد و من فعالیت داشتم و این آلارم را به من داد، در حالی که متاسفانه این اتفاق برای خیلی از همکاران و دوستانمان افتاد و به عنوان مثال شب خوابیدند و صبح بیدار نشدند و ما متاسفانه خیلی از همکارانمان را همینطور از دست دادیم، ولی من خدا را شکر می کنم سر کار بودم و این آلارم ها را دیدم. غفوریان ...
روزی که ملاقلی پور قهر کرد
داشتم می مردم واقعا . از ترسم تلفن را جواب ندادم و بعد از آن عصری دستیارشان با من تماس گرفت و گفت: فردا ماشین دنبال شما می آید تا سر صحنه فیلم برداری حاضر شوید. خدا می داند با چه حالی فردای آن روز سر صحنه فیلم برداری حاضر شدم و به دلیل این اتفاق وی یک هفته با من قهر بود، باور کنید یک هفته با من صحبت نکردند. در طول این یک هفته زمانی که قرار بود در مقابل دوربین ایفای نقش کنم و کارهایی را انجام بدهم ...
شب پرماجرا در محله حدادعادل +عکس
، روز شنبه هم امتحان داشتند. **: چه امتحانی و کجا؟ خانم صفدری: بابت پیش دانشگاهی باید یک امتحان می دادند که می خواستند ادامه تحصیل بدهند و درس های دانشگاه را بخوانند. من خودم هم امتحان حوزوی داشتم. شب قبلش بنا بر پیشنهاد آقا جعفر نشستیم یک فیلمی را دیدیم؛ فیلم که تمام شد ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب، ایشان خوابشان برد. **: حالشان کاملا خوب بود؟ چه فیلمی ...
یزدانی: چند ماه قبل فوتبال و والیبال بازی می کردم!
به گزارش "ورزش سه"، امیرمحمد یزدانی که میهمان برنامه امروز دایره طلایی بود، در خصوص روندی که بعد از شکست در مسابقه انتخابی تیم ملی برای المپیک طی کرد تا به جهانی نروژ رسید، عنوان کرد: وقتی حضور در المپیک را از دست دادم، یک مدت به کل تمرین را رها کردم. با بچه ها فوتبال و والیبال تمرین می کردم و بعد پدرم و مربیانم جمع شدند و از من خواستند که برگردم و تمرین کنم. خدا هم نتیجه زحماتم را داد و توانستم ...
توئیت های طارمی را دیدید؟؛ ترتیب اثر دهید/ یک بازی گل نمی زدم انگار خانه ام آتش گرفته است!/ من هم می ...
لبنان را بردیم و به سختی هم بردیم. به جرأت می گویم اگر مهدی طارمی بود راحت تر لبنان را می بردیم چون به شدت مدافعان حریف را تحت فشار قرار می دهد. واقعا حیف است مهدی طارمی را در تیم ملی نبینیم. نقطه عطف بازی با لبنان کدام صحنه بود؟ ضربه تمام کننده ای که سردار آزمون در محوطه جریمه لبنان زد. آن توپ فقط با آن ضربه گل می شد و اگر سردار استپ می کرد یا می خواست با پای چپ بزند یا اینکه ...
دانشگاه ها در ایران دقیقا به چه دردی می خورند؟
رفتم مجدد دروس دوره کارشناسی را مرور کردم و تاسف خوردم انگار زمان در دانشگاه های ما متوقف شده. برخی دروس که مطمئنم که به درد هیچ کس نمی خورد باز هم تدریس می شود. یعنی در طول این بیست سال امکان نداشت که یک نظرسنجی انجام شود که واقعا در دنیای واقعی کدام دروس به درد شما خورده و کدام نخورده؟ وقتی درسی در طول بیست سال به درد کسی نمی خورد چرا نباید حذف شود؟ عجیب نیست؟ 3- آیا می شود کاری کرد ...
روایت مهران غفوریان از اتفاق خطرناکی که سر صحنه نیسان آبی برایش رخ داد
دقیقه مردم و دوباره مرا برگرداندند. خدا را شکر می کنم که این اتفاق سر صحنه فیلمبرداری برایم افتاد و من فعالیت داشتم و این آلارم را به من داد، در حالی که متاسفانه این اتفاق برای خیلی از همکاران و دوستانمان افتاد و به عنوان مثال شب خوابیدند و صبح بیدار نشدند و ما متاسفانه خیلی از همکارانمان را همینطور از دست دادیم، ولی من خدا را شکر می کنم سر کار بودم و این آلارم ها را دیدم. غفوریان در ...
فلج کردن دختر 7 ساله به دست پدر سنگدلش | خودکشی پدر بعد از فلج کردن دختر
به گزارش شمانیوز : فلج کردن دختر به دست پدر سنگدلش اتفاق افتاد. پدر بی رحم بعد از فلج کردن دختر بی گناهش خودکشی کرد. فلج کردن دختر 7 ساله با خوراندن مواد مخدر توسط پدرش رخ داد. ماجرای فلج کردن دختر 7 ساله توسط پدر سنگدل و بی توجهی مادرش را در ادامه می توانید بخوانید: کاظم پس از خوراندن داروهای مخدر به دختر هفت ساله ام رگ دست خودش را نیز زد، دخترم به هوش آمد و از مرگ نجات پیدا کرد اما ...
شجاعی: امسال جوری بازی می کنم که به تیم ملی برگردم
: دوست ندارم صحبت هایم شعاری شود اما همیشه در زندگی ام قدردان آدم ها هستم؛ اول از همه قدردان خدا هستم که نمی دانم باید بگویم یا نه اما هر وقت از خانه بیرون می آیم یا بیدار می شوم از خدا برای یک روز خوب دیگر که سرحال هستم و اطرافیان من حال شان خوب است تشکر می کنم. همیشه از خدا می خواهم که کمک کند آدم خوبی باشم و این تنها چیزی است که همیشه از او می خواهم. دانایی: با اولین دستمزدت از ...
شجاعی: حیف شد کی روش از ایران رفت/به خاطر "ببتو" عاشق شماره 7 شدم
.... وقتی بحث لذت می شود این نیست که بخواهند همه چیز گل و بلبل باشد نه همین که کار نکنند و در خانه باشند، به مدرسه بروند و بازی کنند کافیست. قهرمان کودکی من ببتو بود؛ عاشق شماره 7 شدم سپس شجاعی به قهرمان دوران کودکی خود یعنی ببتو اشاره کرد و گفت: عاشق ببتو بودم و همیشه بازی هایش را دنبال می کردم و برایم جذاب بود که با آن فیزیکی که دارد ولی خیلی خوب بود. در آن سال ها که را ...
منطقه20|قتل نانوا جوان به دست همکارش در شهرری
ماده 429قانون مجازات اسلامی بار دیگر از خود دفاع کرد. وی در شعبه 11دادگاه کیفری یک استان تهران حاضر شد و به تشریح ماجرا پرداخت. این متهم گفت:زمانی که بازداشت شدم فقط 24سال داشتم. قراربود خانواده ام برایم به خواستگاری بروند و ازدواج کنم اما 5 سال است که در زندان هستم و هر شب کابوس اعدام میبینم. اولیای دم در این مدت پیگیر اجرای حکم نشدند و من بلاتکلیف در زندان مانده ام ...
با مرغک کانون به هر مقصدی می توان رسید
توأم با ارتباط، عشق، مهربانی و ارتباط دو طرفه باشد. به همین دلیل در مقطع کارشناسی ارشد، رشته برنامه ریزی آموزشی خواندم. سپس وارد دنیای معلمی شدم. گویی به تمام معنی وارد یک سیاره جدید شدم. دنیایی سرشار از رهایی، توأم با برنامه ها و هدف های جدید. جالب این است هم اکنون که این حس را مطرح می کنم، همچنان مرا به دوران تدریس پرتاب می کند. امیدوارم تمامی آدم ها، تجربه بی نظیر تدریس و ...
افشای پشت پرده ژیمناستیک ایران توسط یک مخالف/ از شب نامه نویسی تا تجمع خودجوش علیه رئیس فدراسیون
نمی دانم چرا دست به این مسائل می زنند و واقعیت ها را کتمان می کنند؟ اگر هر کدام دنبال منافع خودمان باشیم، سنگ روی سنگ بند نمی شود. اگر شخص دیگری هم بیاید، اجازه نمی دهند ژیمناستیک پیشرفت کند. برخی هم در آن زمان دنبال سودجویی بودند تا بتوانند چیزی از فدراسیون بگیرند. یکی از کاندیداها که مدعی است با من جلسه ای داشت، مخالفتم را به او اعلام کردم چون دیدم حرفی برای گفتن ندارد. به او مکتوب نوشتم و گفتم ...
تبریک اینستاگرامی مهراوه شریفی نیا به خواهرش
اذیتم می کند همین ترس از سرنگ بوده که هیچ وقت سراغ عمل های زیبایی و جراحی نرفتم وقتی هم که مریض باشم دست و پای مرا می بندند می برند دکتر ، در این حد از سوزن می ترسم خوشبختی ربطی به پول ندارد مادرم به من یاد داده که همیشه به پایین دست خودم نگاه کنم تا قدر داشته هایم را بیشتر بدانم بنظرم خوشبخی ربطی به پول و امکانات ندارد ، آدم باید حالش خوب باشد اگر در یک خانواده دیگر بزرگ می شدم سمت بازیگری نمی رفتم ، تاثیر خانواده روی من زیاد بود البته از ابتدا علم بازیگری را داشتم ولی الان بازیگری را دوست دارم. ...
روایت مهران غفوریان از اتفاق خطرناکی که سرصحنه نیسان آبی برایش افتاد
مهران غفوریان گفت: خدا را شکر حالم بهتر است و ان شاءالله با پایان دوره نقاهتم با اجازه پزشک می توانم به کارم برگردم.
خط و نشان هنرمندان ایرانی برای اسرائیل در خانه پدر موشکی جبهه مقاومت اسلامی/ مهران رجبی: خانواده شهید ...
زاده داشتم و در همان جا امکاناتی را دیدم که واقعاً فوق العاده بود. در آنجا بسیار حسرت خوردم که چرا این ها برای مردم روایت و معرفی نشده است؟ جالب است بدانید که ما بهترین شکارچی تانک، بهترین شکارچی جنگنده و ... را در دفاع مقدس داشتیم که اینها به مردم معرفی نشده است. بنابراین بیش از هر زمان دیگری لازم است که آثار نمایشی متنوع ساخته شود تا این توانمندی ها به مردم نشان داده شود. این کارگردان ...
“مهراوه شریفی نیا” امیر جعفری را در آغوش گرفت/ عکس جنجالی
... چه برسه به قطعات بی نظیری که می زد مثل همین الان که هر وقت وسط تمرینش می رسم دم در نیم ساعت دیرتر زنگ رو می زنم تا قبل از چای های فراوان و گپ و گفت خواهرانه از سونات مهتاب بتهوون نهایت لذت رو ببرم و هر روز و هر لحظه خدا رو شکر می کنم که همچین خواهر هنرمندی بهم داده که هر وقت حالم خوب نیست و حوصله ی هیچی ...
شاگرد نانوا درخواست کمک کرد
ام شده بود. شهاب هم در نانوایی کار می کرد. با او خصومتی نداشتم فقط بهانه جویی های او مرا اذیت می کرد. چند بار با او صحبت کردم و گفتم به خاطر شرایطی که دارم نباید به من پیله کند، اما او اهمیتی نمی داد. آن شب بعد از شش ماه خانواده ام تماس گرفتند و گفتند قرار است به خواستگاری دختری بروند و من هم باید در آن مراسم باشم. با صاحبکارم صحبت کردم و او قبول کرد به شهرستان بروم. همان موقع شهاب دوباره بحث راه ...
کتک خوردن دزد بدشناس از دست زن بوکسور
تان لباس هایت راعوض کن بیا سرکار. موقعیکه از خانه اش بیرون آمدم دو پا داشتم دوتای دیگر قرض کردم دویدم گفتم خدا را شکر آزاد شدم. وقتی به خانه رسیدم هوا روشن شده بود پدرم طبق معمول منتظرم بود ببینم چه چیزی آورد ه ام. موضوع را توضیح دادم او پول ها را از من گرفت و به قمارخانه ای نزدیک میدان گمرک رفت و همه را باخت! آن زمان قیمت پیکان صفر حدودا 16 هزار تومان بود. من هم که ناامید شده بودم کارت کارخانه را بیرون انداختم و خودم را آماده کردم برای یک دزدی دیگر. ...
صحبت های بازیکنان پیکان پس از پیروزی مقابل ذوب آهن
روشن می بینم و امیدوارم بتوانیم بهترین نتایج را کسب کنیم. وی در خصوص تقابل با تیم مهدی تارتار که فصل گذشته روی نیمکت پیکان می نشست، گفت: وی به گردن من خیلی حق دارد. اما دوست داشتم مقابل تیم تارتار خوب بازی کنم. خدا را شکر با گرفتن یک پنالتی توانستم برای پیکان مثمن ثمر باشم. هافبک پیکان در مورد احتمال ادامه یافتن روند خوب تیم پیکان گفت: هر بازی با انگیزه تر از دیدارهای قبلی ...
ماجراهای بانوی محبوب هنر
خاطرات و کابوس های... نوشتند گلاب نجومی. قبل از به صحنه بردن دایره گچی، داریوش فرهنگ گفت باید تکلیفت را با فامیلت روشن کنی. یک روز در خانه او با حضور سوسن تسلیمی (همین جا این را هم بگویم که همیشه سپاسگزار داریوش فرهنگ و سوسن تسلیمی هستم؛ چون بسیاری از آموخته هایم از آنهاست) و مهدی هاشمی نام گذاری انجام شد. سوسن به شوخی گفت: حالا که قرار است فامیلی ای برای گلاب انتخاب کنیم، بهتر است با حرف آ شروع شود ...
پورحمیدی: دوست داشتم در استقلال بازی کنم
اروپا هم فکر کنم. خیلی ها معتقدند استقلال نباید تو را از دست می داد. در مورد روزهایی که در استقلال بودی صحبت کن. هم اکنون گلر آلومینیوم هستم و تمام تمرکزم روی موفقیت این تیم و خوشحال کردن هواداران است. من دوست داشتم در استقلال بازی کنم ولی هیچ وقت یک فرصت هم به من ندادند و به نوعی حقم در استقلال خورده شد. بازی های زیادی در لیگ برتر، جام حذفی و لیگ قهرمانان بود که می توانستند حداقل یک بار به من فرصت بازی بدهند ولی این اتفاق رخ نداد. یک روز به استقلال برمی گردم و پیراهن شماره یک این تیم را می پوشم. ...
روایت زندگی معلولی که عروسک هایش به هند رسیده است!
، داشتم حیاط را جارو می کردم که یک دفعه صدای نصرالله بلند شد و گفت؛ خانه خراب شدیم زن، من هراسان کمر راست کردم گفتم چه شده است مرد گفت؛ رفعت نمی تواند روی پاهایش بایستد. من هر آنچه در دستم بود زمین انداختم و رفتم سراغش، با صحنه عجیب و باور نکردنی روبه رو شدم رفعت یک تکه گوشت شده بود. مادر با آه و افسوس ادامه می دهد؛ خودمان را آن روز به هر آب و آتشی زدیم تا اینکه خودرویی پیدا کردیم ...
مرد باشیم، یک آدم درست و حسابی!
را گذاشته ام و به وظیفه ام عمل کرده ام. بله احترام گذاشتن به دیگران وظیفه است و یک نوع شکر کزاری هم به درگاه خدا باشد. چون خدا به ما توانایی و عقل و فهم داده که دیگران را خوب ببینیم و خوب با انها رفاقت کنیم. همین احترام گذاشتن یعنی شکر نعمت. یعنی این که به خدای خوب بگوییم حالم خوب است و می توانم حال دیگران را هم خوب کنم. این یعنی ما شکر گزار نعمت عقل و فهمی هستیم که خدا به ما ...
به شعار خواستن توانستن است اعتقاد عجیبی دارم/ به دنبال ایده های نو هستم
و کلی دربطری برایم آوردند. وقتم خیلی کم بود چون فقط سه الی چهار روز وقت داشتم توی کمترین زمان این ایده به ذهنم رسید ولی عجیب حس خوبی داشتم خودم باور داشتم که داخل این کار موفق میشوم برای شروع کار اول که شروع کردم دیدم وای نه انگار خوب نمی شود خیلی وقت گیر است. خیلی استرس داشتم و عصبی شدم مدام از تهران زنگ میزدند که اثرت چه شد؟! تابلو و وسایلم را برداشتم و به خانه مادربزرگم رفتم. از ...
نعیمه نظام دوست با عجیب ترین لباس در بین مردم ! / همه حیرت کردند !
به همین دلیل تنبل شدم، ورزش را رها کردم، از طرفی حال روحی ام به دلیل بیماری یکی از نزدیکانم خوب نبود و همه چیز دست به دست هم داد که من کاهش وزن را رها کنم و روز به روز چاق تر شوم. مشکل بزرگ من برای چاقی این است که نمی توانم جلوی غذا خوردنم را بگیرم. من زمانی که عصبی، ناراحت یا افسرده می شوم به غذا خوردن پناه می برم و از این طریق می توانم خودم را آرام کنم. هرکسی برای کسب آرامش به چیزی ...
فیلم نا امیدکننده از ریحانه پارسا بعد از کچلی ! / او رد داده است !
تا دو سال پیش جزو استعدادهای نو ظهور سینما و تلویزیون بود و بسیاری آینده درخشانی برای قابل تصور بودند اما به یک باره همه چیز تغییر کرد. به یکباره و در یک تصمیم عجیب به ترکیه مهاجرت کرد و کم کم پل های پشت سرش را یک به یک خراب کرد. ریحانه پارسا حال تبدیل به نماد دیوانگی و ابتذال میان مردم شده است. به گزارش رکنا، ریحانه پارسا چندی پیش استوری ای را گذاشت و اعلام کرد قصد ندارد مثل قدیم در ...
رزاق کریمی، کارگردان مستند بانو قدس ایران : دنبال جنجال نبودم/ ما به سادگی داخل بیت امام نشدیم
بخش ها، خانم دکتر طباطبایی ساعت 11ونیم شب به اندرونی بیت رسید. گروه فیلمبرداری از ظهر منتظر بودند اما مشغله های خانم طباطبایی زیاد بود؛ تدریس و پژوهشکده و... هر چند گفت وگو با ایشان کوتاه بود اما بسیار کلیدی بود. درباره خانم مصطفوی هم در تحقیق پی برده بودم که خیلی به امام نزدیک بود، به همین خاطر دوست داشتم ایشان حتماً باشد. واقعاً چنین چیزی بر من تحمیل نشد که از چه کسی مصاحبه بگیریم یا نگیریم ...
خونی که قطره قطره اش بوی گل گرفت
1384 نیز دو دختر او مونا و مبینا به دنیا می آیند. بازگشت یادگارهای فائزه به خانم محسنی دوست، یکی از اتفاقاتی است که او با ذوقی سرشار آن را روایت می کند:《سال ها بود که انتظار دیدن فرزندان فائزه و بازگشت پیکر شهاب و فائزه به وطن را داشتم تا اینکه بعد از 13 سال و توسط وزارت اطلاعات فرزندان دخترم به من برگشتند و آن روز به قدری خوشحال بودم که انگار تمام دنیا را به من داده بودند.》 ...