علی پروین همیشه فکر می کرد استقلالی ام
سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای عجیب و جنجالی گلزن هوادار پس از اعتراف به گل مارادونایی؛ هنوز نمی دانم توپ به دستم خورده یا نه!
آقای صفایی صحنه را دقیقا می بینند و هندی رخ نداده و تصمیم شان صد در صد درست بوده است. واقعا از ایشان تشکر می کنم که تشخیص بسیار درستی انجام دادند. باور کنید که خودم هم هنوز نمی دانم! بعد از بازی هر شب که می خوابم این فکر را دارم که توپ به دستم خورده یا نه؟! همان اولش هم فکر کردم که با دست گل زدم و بعدا فهمیدم که اشتباه کرده بودم و تصمیم داور درست بود. ...
پدر علم ژنتیک ایران: از رفاه و آسایش کسی دانشمند بیرون نمی آید
ناکامی در امتحان، من را واداشت تا کارهای بزرگتری انجام بدهم. به شهر ارلانگن رفتم و رشته پزشکی را ادامه دادم و در تعطیلات، در شهر ماینتس در آزمایشگاه ژنتیک کار می کردم. در شهر ماینتس در رفاه کامل بودم، اما در ارلانگن به خودم گفتم از رفاه کسی دانشمند بیرون نمی آید و باید سختی بکشی. بخاری اتاقم ذغال سنگی بود و کاسه آبی روی آن می گذاشتم تا هوای محیط عوض شود. صبح زود از خانه بیرون می رفتم و شب که ...
مرگ مرموز مرد جوان؛ خودکشی یا همسرکشی؟!
تماس گرفتم و بعد هم به پلیس خبر دادم . درحالی که این زن مدعی بود خبر ندارد شوهرش چرا و چطور فوت کرده است، پدر و مادر همسرش از او شکایت کردند و مدعی شدند عروسشان در قتل دست داشته است. آن ها گفتند: عروس و پسرمان با هم اختلاف داشتند و به خاطر همین اختلاف هم بار ها با هم درگیر شده بودند و ما فکر می کنیم او در قتل پسرمان دست داشته است . این گفته ها در حالی بود که پزشکی قانونی اعلام کرد علت فوت مرد جوان ...
بعد از بازی با پرسپولیس هیجان داشتم و فکر کردم با دست گل زده ام!
...، گفت: وقتی به رختکن رفتم، دیدم که فضای مجازی پر شده از این که گل من مارادونایی بوده و با دست به ثمر رسیده است. هنوز هم نمی دانم توپ به کجای بدنم برخورد کرده است. وقتی فیلم گل را دیدیم، این طور به نظر می رسید که با دست گل زدم؛ اما در آن لحظه خیلی هیجان داشتم و دستکش دستم بود. وقتی خبرنگار درباره گل از من پرسید، به خاطر هیجانی که داشتم گفتم با دست گل زدم؛ اما از دوربین پشت دروازه مشخص است که توپ ...
هوشیاری پدر شهید در فرار از دست نیرو های امنیتی!
شناسی؟ گفتم نه من نمی شناسم! او هم من را نمی شناخت. او که رفت طرف اتاقم، من فرار کردم و آمدم. **: شما به نیت تحصیل آمده بودید به ایران؟ پدر شهید: به نیت تحصیل آمدم ولی در تظاهرات شرکت می کردم. یک واجب شرعی بود. **: به خاطر علاقه ای که به حضرت امام داشتید؟ پدر شهید: بله. خلاصه یک هفته گذشت، هفته سوم باز آمدند سراغ ما ، در مدرسه آیت الله وحید بودم، فردایش هم ...
خاطرات هاشمی | راه درست این است که دست از افراط بردارند
های موجود در کادر انقلاب است و برنامه حذفی را خودشان در دوره قبل شروع کردند که به ضررشان تمام شد و راه درست این است که دست از افراط بردارند. سه شنبه 16 آذر شب برای عیادت آیت الله سیدمحمدرضاگلپایگانی، به بیمارستان قلب رفتم. حال شان به دلیل سن زیاد و کسالت قلب و پروستات و اخیراً عفونت شدید ریه به خاطر سرماخوردگی، خطرناک است. گروه پزشکان معالج و فرزندش آقای سیدباقر توضیحات دادند ...
نه کوچک تر می شوم، نه بزرگ تر
. در آن زمان به خاطر نداشتن پول، خیلی کم به سینما می رفتم و تفریحم در بچگی پارک گردی در شب های جمعه بود. 16-15 ساله بودم و در یک مغازه شاگردی می کردم، تا اینکه عمویم به رحمت خدا رفت و از صاحبکارم درخواست کردم که اجازه بدهد برای مراسم دفن و ختمش حاضر بشوم؛ اما صاحبکارم چون فکر می کرد من هم مثل سربازها که می خواهند از خدمت فرار کنند فوت قوم و خویش هایشان را بهانه می آورند، فوت عمویم بهانه از زیر کار در ...
پسر جوان عروسی مجدد پدرش را به خون کشید / چوبه دار در انتظار پسر جنایتکار
ازدواج بود و به همین دلیل با ابراهیم مشاجره لفظی کرده بود. وقتی این موضوع را شنیدم اعصابم به هم ریخت چرا که همان شب نیز مراسم عروسی پدرم با زنی برگزار می شد که ابراهیم واسطه این ازدواج مجدد بود ! خشم و عصبانیت سراسر وجودم را فرا گرفت . شب هنگام با ابراهیم تماس گرفتم و تلفنی به او فحاشی کردم حتی ناسزای ناموسی گفتم او هم پاسخ مرا داد. ولی هنوز شب به نیمه نرسیده بود که بعد از برگزاری مراسم ازدواج ...
افسانه چهره آزاد: مدیون مادربزرگ مرحومم هستم
هم گفت: هر طور مایلید. این صحبت ما تمام شد، شاید سه هفته بعد تلفن منزل زنگ خورد که برداشتم و پرسیدند خانم چهره آزاد؟ گفتم منزل شان اینجا نیست، گفتند چهره آزاد 25 ساله، بسیار خوشحال شدم و به من گفتند شما می توانید فلان ساعت به استودیو بیایید و رفتم. وی ادامه داد: قرار بود در این فیلم نقش دختری را بازی کنم و تست خوبی هم دادم اما آن کار سینمایی نشد و دلیلش را هم الان فراموش کردم. چندی بعد ...
رمز محبوبیت شهید بروجردی در غرب کشور
علیک کرد و گفت مرا می شناسی؟ کمی دقت کردم، گفتم نه، گفت من یکی از آن پنج نفری هستم که تو را اسیر کرد و به خانه ای روستایی برد، آن پیرمرد که به شما چایی داد پدرم بود. بعد از اینکه شما را بردم با من دعوای بدی کرد. چون قرآن در جیبت داشتی و پدرم دیده بود به من گفت تو خجالت نمی کشی یک بچه مسلمان را اسیر گرفتی؟ نان خودش و زنم را بر من حرام کرد تا وقتی که تو را آزاد کنم. هرچه گفتم به اسرا دسترسی ندارم ...
مجموعه زیبای شعر شب یلدا
...> خلاصه آن چنان آشوب گردید که از ترسم برون رفتم ز خانه ز پشت در زدم فریاد و گفتم: مدونا هم کنارش، هر سه وانه و آن شب در به روی من نشد باز شدم چون مرغ دور از آشیانه شب جمعه برای او نوشتم ندامت نامه، اما محرمانه نمی دانم پس از آن نامه دیگر عیالم کینه با من داره یا نِه ولی بگذار با صد بار تکرار بگویم آخرین حرفم ...
دکان های تبریز را در اثر تیراندازی بسته اند
مراجعت نمود. با تلفون از حالت میرزا علی اصغر که در بانک بود اطمینان به هم رساندم. فقط از مهدی خبری نبود. خانم اظهار نگرانی می نمود. من هم دلداری می دادم. صدای تیر گاه گاه می آمد. ناهار خوردیم. من مشغول خوردن چایی بودم و محرمانه مشهدی علی آقا را فرستاده بودم که برود از عدلیه مهدی را بیاورد. در این بین درِ خانه را زدند. گفتند: عیسی آقا امامی است؛ شما را می خواهد. عیسی امامی پسر چهارم حاجی ...
افشاگری کمک داور لیگ یکی: در دپارتمان داوری با وقاحت گفتند تو به چه درد ما می خوری؟ می توانی وام جور ...
که سهمیه یک ما حضوری نیافت برای تست کتبی و فقط بنده بودم، تستم را هم پاس کردم اما بعد از تست گفتند شما تست کتبی ات را قبول نشده ای و هر قدر هم تلاش کردم که مدارکش را ببینم قبول نکردند و ارائه نکردند. هر بار هم می گفتم نفر یک مان که اصلا تست نداده، من چرا باید رد شوم که سرانجام مرا به لیگ سه معرفی کرده بودند که آن وقت مسئولین کمیته و مسئول هیات ما به خدمت دبیرکمیته داوران می رسد، جناب مسعود عنایت که ...
سال ها به زیارت شهدا می رفت و عاقبت خودش در کنارشان آرمید
شدید؟ دم غروب که شد همه همسایه ها به خانه ما می آمدند و سر می زدند! خانه ما طوری است که با تمام همکاران آقاجواد همسایه هستیم. یک جا ساکنیم. برای همین انگار متوجه شده بودم اتفاقی افتاده است. نهایتاً ساعت 9 شب بود که مادرشوهرم زنگ زد و گفت: از جواد خبر داری؟ گفتم چطور... گفت: انگار بردنش بیمارستان. این را که گفت من متوجه شدم چه خبر است. تنها کاری که آن لحظه کردم موقع نماز مغرب بود، وضو گرفتم و ...
علی دایی ماجرای اخراجش را فراموش کرده/ شما دنبال قاتل بروسلی هستید؟
دایی را بردارند. من که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم و یادم نمی آید که زنگ زده باشد و بگوید دایی را بردار! علی کفاشیان درباره این موضوع که بارها تاثیر رئیس جمهور در این اتفاق را تکذیب کرده، اظهار کرد: من گفتم که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم. ارتباط ایشان با آقای علی آبادی بود و به هر حال اگر نظری داشتند، به ایشان می گفتند. بیشتر بخوانید: افشاگری بی سابقه از علی دایی بعد از 12 ...
پول نداشتم فیلم بسازم، کیمیایی کمک کرد
مراد) است و چه نویسنده و مرد بزرگی قرار است بشود. این کارگردان تاکید کرده: بهترین روزها و شب های زندگی من در کودکی و نوجوانی، در ماه رمضان گذشت؛ چون تازه از ساعت 10 شب به بعد، می توانستم به دورهمی ها، پاتوق های فرهنگی و فضاهای جذاب این شکلی بروم. او همچنین گفته: 37 سال قبل پس از اکران گل های داودی که اکران خوبی داشت، تصمیم گرفته بودم پاییزان را کار کنم. اسم این قصه ابتدا پس از تندر و ...
حسین خانی: هزینه کردند من به المپیک نروم
جهانی بین چهار نفر برتر بودم اما سخت ترین قرعه را داشتم. در هیچ سالی چنین قرعه ای به کسی نخورده بود در حالی که در المپیک توکیو تعدادی از قهرمانان یک طرف جدول بودند. اینها را کسی ندید و فقط منِ حسین خانی را کوبیدند. در خودم می دیدم که روی سکو بروم و هر کاری لازم بود انجام دادم. از بچه ها بپرسید، همه می گفتند چطور با این شرایطی که هست هنوز تمرین می کنی و می مانی؟ در این چند وقت خیلی ها می خواستند من ...
شهادت در نماز
.... بعد آمدیم داخل حیاط. آقای اصلانی حیاط را خط کشی کرد که اینجا اتاق درست کنید و آنجا این کار را انجام دهید و.... من رفتم بنیاد و به معاون تعاون گفتم: آقای نبی زاده فردا می روی منزل مادر شهید میرشمسی و کارها را پیگیری می کنی و خانه را درست کنی. گفت: قبول نمی کند. گفتم: امروز قبول کرد. فردای آن روز معاونمان را فرستادیم. دوباره گفت: نه به خانه من دست نزنید. من به همراه همسرم و یکی از خانم ...
چشمانِ روشنِ پشت برقع
قرار گرفته اند. یک روز شهید آورده بودند و مثل همیشه برای تشییع شهدا رفته بودم. متوجه شدم که قرار لست یکی از شهدا را کنار حسین دفن کنند. به دو رفتم جلو و گفتم :نمی ذارم کسی رو اینجا خاک کنید. بچه های من دوبه دو توی جبهه ان. شاید شهید بشن. شاید حالا هم که ما این خاطرات و یادآوری ها را می خوانیم این حرفِ مادر برایمان عجیب باشد، همانگونه که آن جمعیت در آن روز به مریم نگاه کردند و ناراحت شدند. من اما به ...
عمو داوود بنیانگذار اولین پیتزا فروشی تهران در خیابان نوفل لوشاتو درگذشت
داشت روز پنج شنبه درگذشته و مراسم تشییع او روز جمعه برگزار شد. اولین باری که رفتم پیتزا داود یادم نیست کی بود در این حد یادمه که خیلی وقت پیش بود با پسر خالم لاتی رفتیم تو گفتیم 2 تا پیتزا بده گفت مطمئنی 2 تا میخوای؟ گفتم آره دیگه دو نفریم پیتزاهام که یک نفره است. گفت حالا یه دونه سفارش بده سیر نشدی یکی دیگه می زنم واست گفتم اوکی یه دونه سفارش دادم، داشتم می رفتم گفت وایسا 4 تا مشت ازون ...
تعزیه خوان حضرت قاسم اول محرم حسینی شد
. در مدتی که باردار بودم تمام روزه هایم را می گرفتم. معتقد بودم نوزادی که در شکم دارم خدایی دارد که حواسش به روزی و سلامتی او هست. بعد از تولدش هم بدون وضو به ایشان شیر ندادم. اصغر ارتباطی خوب و صمیمی با خواهر و برادرش داشت. مخصوصاً با فاطمه دخترم. زمانی که هنوز فاطمه یک سالش تمام نشده بود من سر کار می رفتم. کارم در گلخانه های چهارباغ شهرستان ساوجبلاغ بود. گاهی از صبح تا شب طول می کشید برای همین ...
در گفت وگو با جانبار نخاعی بهمن تاج دولتی؛ ناسپاسی در حق جانباز دفاع مقدس در گلزار شهدای بهشت زهرا!
روایت پرغصه به سراغش رفتیم تا اتفاق تلخ آن روز را از زبان خود ایشان بشنویم. او که سال هاست هر شب جمعه تعداد زیادی نان و پنیر خریداری و از طریق ایستگاه های صلواتی و خانواده شهدا به اطعام زائران شهدای بهشت زهرا می پردازد می گوید: البته چندی پیش هم طبق معمول که نان ها را با ماشین به سمت گلزار شهدای گمنام می بردم، چند جوان شروع به پهن کردن موکت ها کردند و گفتند خیابان ها را برای نماز می ...
افشاگری جنجالی دیاباته از رفتار عجیب مدیران سابق استقلال
شیخ دیاباته، مهاجم سابق استقلال که 2 فصل در این تیم بازی کرد، در لیگ نوزدهم آقای گل لیگ برتر هم شد و زوج او با قائدی باعث شد استقلال بازی های چشم نوازی داشته باشد. شیخ اما در فصل بیستم لیگ برتر افت زیادی داشت و حواشی مختلفی برایش پیش آمد و نهایتا در تابستان امسال، استقلال را ترک کرد و به الغرافه قطر پیوست. دیاباته شب گذشته، در ارتباط تلویزیونی با برنامه شبهای فوتبالی، دست به افشاگری ...
درباره پرستاری که ماه عسل خود را در خاکریزهای دفاع مقدس گذراند
.... فرهادی با بیان اینکه اکنون دست راستش به خاطر مشکلات عصبی حرکت کمی دارد، گفت: امروز پس از سال ها وقتی شب ها می خوابم آن لحظات مرور می شود، همه زندگی من جبهه و شهدا هستند و خاطراتشان هرگز از یادم نرفته و نخواهد رفت؛ با عشق به جبهه رفتم، رفته بودم که در جبهه بمانم؛ در آن زمان شهید بلندیان خیلی تلاش کرد که مجدداً من را به جبهه ببرد ولی مسئولین اجازه ندادند. وی ضمن اشاره به ...
ناگفته های مجری دهه 70 تلویزیون در برنامه چهل تیکه؛
بینندگان عزیز بدانند از آن روز به بعد زندگی من متحول شد. افتخار است نام من امیر است، چون شب تولد حضرت علی (ع) متولد شدم و اسمم به همین خاطر امیر است. سریالی که فاخر است و هیچ وقت هم تاریخ مصرف ندارد. خدا را شاکرم با آقای میرباقری کار کردم که از هیچ ظرافت و دقتی نمی گذرند. سپس مجری برنامه از امیر افشار سؤال کرد که به کدام کارتون ها علاقه دارد و او به حنا دختری در مزرعه، گوریل انگوریل و ...
از زمین فوتبال تا میز قضاوت/ دریافتی یک قاضی از حقوق مامور بدرقه زندان هم کمتر است!
خاطره محور باشد برای همین به عنوان سوال اول برای ما بگویید چطور شد که شما وارد رشته حقوق شد؟ من ابتدا به رشته حقوق علاقه مندی نداشتم و بعد از آنکه مراحل تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را طی کردم به خاطر آنکه فوتبالیست بودم، به رشته تربیت بدنی علاقه مند شدم. آن ایام من فوتبالیست تیم ذوب آهن اصفهان بودم و مقطعی هم در تیم شهرداری اصفهان بازی می کردم اما دچار آسیب دیدگی شدم و ...
اخراج مرد ساواکی از کانادا / او به تهران منتقل می شود + عکس
میرزاعلی شد به این دلیل که او و همسرش هر دو در شرایط نامناسب از نظر سلامتی هستند و پنج سال از رد درخواست اقامت دائم او می گذرد. مسعود می گوید: آنها را پس از 65 سال در شرایطی که بیمار هستند و بیشتر به هم نیاز دارند، از هم جدا کردند. آقای واعظ زاده چهارشنبه شب دستگیر و بازداشت و سپس به فرودگاه اعزام شد. از آنجایی که این اتفاق بعد از ظهر روز پنج شنبه رخ داد، ظاهرا ...
عنایتی: بازیکن من جوزده شد که گفت با دست گل زدم!
ویدئو آن را من گذاشتم. در آن صحنه سانتر شد و حامد لک اشتباه کرد و اول توپ به مچ و بعد به پهلوی او خورد و گل شد. گل به خودی حامد لک بود و جواد محمدی تأثیری روی گل نداشت. مگر می شود جلو چشم شما هند کنند و اعتراض نکنید؟ من بیش از صدبار صحنه را نگاه کردم و دیدم جواد محمدی تأثیری نداشت و اشتباه محاسباتی حامد لک بود که توپ به بدنش برخورد کرد و به داخل گل رفت، چون مسیر توپ با برخورد ...
کفاشیان:احمدی نژاد به من که زنگ نزد!
صحبت های آخوندی درست یا خیر گفت: شاید رئیس جمهور به آقای آخوندی دستور داده که دایی را بردارند. من که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم و یادم نمی آید که زنگ زده باشد و بگوید دایی را بردار. او درباره این موضوع که بارها تاثیر رئیس جمهور در این اتفاق را تکذیب کرده اظهار کرد: من گفتم که با احمدی نژاد ارتباطی نداشتم. ارتباط ایشان با آقای علی آبادی بود و به هر حال اگر نظری داشتند به ایشان می گفتند ...