سایر منابع:
سایر خبرها
کرامتی از شهید نظرکرده حضرت زهرا(س) / حماسه شهید برونسی در عملیات خیبر چگونه رقم خورد؟
دیگه ای هم داری؟ چند لحظه ای ساکت ماند. جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد، گفت: من هم عقلم به جایی نمی رسه. دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش ...
زن تهرانی یک هفته با جسد دختر 81 روزه اش زندگی کرد
به هتل رفتم و یک اتاق گرفتم. به همراه دختر فوت شده ام یک هفته در هتل بودم و با جسد او زندگی کردم و در این مدت هر روز به او خیره می شدم و گریه می کردم. در این 7 روز چندبار تصمیم گرفتم به زندگی خودم پایان دهم اما هر بار که به سمت ساحل رفتم نتوانستم وارد دریا شوم. درنهایت روز هفتم خودم را به اداره پلیس رساندم و هر آنچه در این چند روز اتفاق افتاده بود را بازگو کردم و جسد دخترم تحویل پزشکی قانونی شد. وی ...
جواب کشتی گیر آمریکایی را روی تشک می دهم
.... بعد از آنکه چند سال پیش در لیگ پتریاشویلی را شکست دادی، خیلی ها شما را آینده سنگین وزن کشتی ایران دانستند و امروز هم با عباس جدیدی مقایسه می شوی، نظر خودت چیست؟ من وقتی سال اول جوانان بودم و قهرمان امیدها هم شدم، در لیگ پتریاشویلی را شکست دادم و از آن مسابقه به نوعی استارت کارم در بزرگسالان زده شد. بعد از آن سعی کردم کشتی های خوبی بگیرم، ابتدا ملی پوش شوم و بعد هم تلاش کنم ...
پشت پرده دربی جنجالی ؛ این پرسپولیسی فاش کرد
کریمی ایجاد کرد و کریمی گل تساوی را زد. رئیس فدراسیون که استقلالی بود در ورزشگاه حضور داشت و من هم اول به سمت آنها دست تکان دادم و سپس پشتک زدم (با خنده). درون بازی هم درگیری های زیادی رخ داده بود. بعد از بازی چند نفر جلوی مرا گرفتند و گفتند که سوار مینی بوس شوم. سوار مینی بوسی شدم که شیشه هایش مات بود و بیرونش مشخص نبود. سوار شدم و دیدم تعداد دیگری از بازیکنان هم هستند. ما از سربازی که در ...
زندگی سخت و دردناکِ بازیگر تلویزیون در کودکی؛ روی مقوا در خیابان می خوابیدم
. وقتی پدرم سکته کرد، 13 روز در پشت اتاق سی سی یو ماندم؛ موقعی که سر چند تا کار بودم و نمونه بارزش سریال در چشم باد بود. بعد از به هوش آمدنِ پدرم، پزشکی از من سوال کرد که وقتی پدرت تحویلت نمی گیرد چرا آمدی این جا؟ من نگاهی به دکتر کردم و گفتم خانم دکتر از پدرم به وجود آمدم و فقط مرا نگاه کرد و نتوانست جواب بدهد. - می توانم بگویم بعضی از سرنوشت ها این است، من می خواهم ورق دیگری بزنم. پدرم ...
پیکر حاج احمد متوسلیان به تهران برگشته است؟
کردم حداقل نام آن ها را که امروز از نیروهای مقاومت اسلامی و کاملا در دسترس هستند بگوید، نگفت. 25 سال دنبال این دو اسم بودم. بر حسب اتفاق در یک مصاحبه متوجه اسم این دو نفر شدم. برای شنیدن داستان از زبان آن ها تا لبنان رفتم و جالب است، آن جا به من گفته شد که تو اولین ایرانی هستی که برای گرفتن اطلاعات این افراد آمده ای. او در این زمینه توضیح داد: سال 97 قصدم این بود که کار را تمام کنم. ...
حقیقت ماجرای کودتاگران خوزستان چه بود؟ | به روایت سید محمد غرضی
درباره ی ارزش ایران در دوره های قبل از اسلام و بعد از اسلام، برای پرسنل سخنرانی کردم. ما بین صحبت متوجه شدم تعدادی از افراد ارتش کم کم صف نماز را ترک می کنند و رفتار عجیبی دارند. این مراسم تا ساعت 4 طول کشید. بعد از مراسم من و آقای موسوی جزائری برگشتیم به شهر و در استانداری مشغول کار بودیم که آقای شمخانی که فرمانده ی سپاه بود، آمد و گفت چرا نشسته ای؟ اتفاقاتی افتاده و خبر نداری. پرسیدم ...
با تیم ملی فوتبال تا دم مرگ رفتم/ خوش به حال اسکوچیچ!
فوتبال وجود داشت که از آنجا فوتبالم را شروع کردم. وقتی که ششم ابتدایی را پشت سر گذاشتم، آقای اکبر کیا فوتبال من را کشف کرد و مرا به تیم شاهین برد. در نوجوانان و جوانان یعنی سال 1332 و 1333 وارد باشگاه شاهین شدم. بعد از پنج سال همراه همایون بهزادی و حمید شیرزادگان به تیم بزرگان شاهین اضافه شدیم. در سال 1339 بازیکن فیکس شاهین بودم و اولین بازی من برابر تیمی از روسیه بود. در پست هافبک بازی می کردم ...
32 بار شهید شده ام! | گپ وگفتی خودمانی با آقا معلم سختگیر محله نواب
بست در محله نواب منطقه 11 به دنیا آمدم، همانجا بزرگ شدم و ازدواج و زندگی کردم. البته برای ساخت بزرگراه نواب، خانه ما در طرح افتاد و مجبور شدیم به چند خیابان بالاتر نقل مکان کنیم. اما در مجموع 50 سال از عمرم را در محدوده نواب گذرانده و الان 5 سال است که ساکن یوسف آباد شده ام. شما را به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان، مجری و حتی خواننده می شناسند. اما شما 30 سال هم معلم بودید. بله ...
حاج قاسم گفت هر 4 دیپلمات ایرانی شهید شده اند
مورد بررسی قرار گرفت. حمید داوودآبادی، نویسنده، رزمنده و راوی دفاع مقدس در این نشست با اشاره به خاطره ای از شهید حاج قاسم سلیمانی گفت: سال 97 قصدم این بود که کار را تمام کنم. با خود گفتم باید نظر نهایی چند نفر را بگیرم. اول از همه خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی رفتم و به ایشان گفتم از حاج احمد چه خبر؟ گفتند: خبری ندارم ، گفتم پس اینکه می گویند شهید شده، درست است؟ گفتند: تو بهتر میدانی که مدام ...
جوابیه ی افشار سلیمانی به آب از سرچشمه گل آلود است
بر پیکر میهن مان وارد نموده ایم !؟ بنده در اینجا صرفا در رابطه با خودم و از جانب خودم، این نگارنده کذاب و نفرت افکن را مورد خطاب قرار داده و می گویم: 1- اولا ارزیابی فعالیت های یک سفیر هیچ ربطی به تو و امثال تو ندارد و دستگاههای ذیربط مسئول این کار هستند. 2- از شروع بازنشستگی بنده که به درخواست خودم و در اعتراض به عملکرد احمدی نژاد صورت گرفت 14 سال می گذرد. 3- اگر ...
ابوالفضل غضنفری، رفتگر تبریزی 118میلیون تومان چک را به صاحبش رساند
چک صحبت کن. چطور این کیف را پیدا کردی؟ آن روز تازه کارم را شروع کرده بودم. فکر کنم ساعت 6:45صبح بود که در خیابان شهید بلندی مشغول رفت و روب بودم که ناگهان یک کیف چرمی کوچک دیدم که گوشه ای افتاده بود. کنجکاو شدم و آن را برداشتم. داخلش پر از چک بود. کار را برای چند لحظه تعطیل کردم و چک ها را شمردم. دقیق 22فقره چک که با یک حساب سرانگشتی جمع مبلغ آنها بیشتر از 100میلیون تومان بود. ...
بعثی ها جرأت نداشتند به حاج احمد متوسلیان کمین بزنند
اتفاق در یک مصاحبه متوجه اسم این دو نفر شدم. برای شنیدن داستان از زبان آن ها تا لبنان رفتم و جالب است، آن جا به من گفته شد که تو اولین ایرانی هستی که برای گرفتن اطلاعات این افراد آمده ای. وی در این زمینه توضیح داد: سال 97 قصدم این بود که کار را تمام کنم. با خود گفتم باید نظر نهایی چند نفر را بگیرم. اول از همه خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی رفتم و به ایشان گفتم از حاج احمد چه خبر؟ گفتند: خبری ...
تاج ثانی از سال ها آوازخوانی اش می گوید
؟ ببینید، یک سال جلوتر از این اتفاق، من پدرم را از دست داده بودم و به جز این، ملک و املاکی از پدرِ مادرم در اختیار داشتیم که حدود پنجاه، شصت جَریب بود و خودمان آن را می گرداندیم. پدرم هشت فرزند داشت؛ شش پسر و دو دختر. به همراه پدر و مادر، ما دَه نفر هر روز دور سفره با هم می نشستیم و غذا می خوردیم. باغ و چند تا گوسفند هم داشتیم و همۀ اینها را خودمان اداره می کردیم. من پس از قبولی در ...
دختر 16 ساله با شوگرددی ها هوسرانی می کرد!
هوشمند و اینترنت آزاد خریدیم. از همین جا بود که مسیر زندگی دخترم تغییر کرد و کابوسی وحشتناک در برابر دیدگان من قرار گرفت. او مدام در فضاهای مجازی سیر می کرد و به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شده بود و دیگر از آن روابط عاطفی گذشته خبری نبود تا این که دو سال قبل و درحالی که بیشتر از 16 بهار از عمرش نمی گذشت ناگهان با خوردن چند قرص دست به خودکشی زد . وحشت زده و هراسان او را به ...
از کارتن خوابی تا اسارت
این پرونده صبح روز سه شنبه 23 آذر ساناز یکی از دخترانی که سه سال در خانه وحشت حبس شده بود برای تحقیق به دادسرای امور جنایی منتقل شد. در این جلسه پدر ساناز هم حضور داشت و نحوه گمشدن دخترش را توضیح داد. وی گفت: من در مجتمع دانشگاهی مشغول به کار بودم تا اینکه چند سال قبل از حادثه از همسرم جدا شدم و بعد از آن همراه دخترم ساناز و مادرم زندگی می کردم. ساناز همیشه بهانه گیری می کرد و از من می خواست ...
اعتماد زیاد زندگی ام را نابود کرد
که با خانواده ام رفت و آمد داشت، با هم آشنا شدیم. من مجرد بودم، اما او از شوهرش طلاق گرفته و دختری دوساله داشت. خانواده ام با این ازدواج مخالف بودند، اما وقتی پی بردند عاشق این زن هستم، قبول کردند و ازدواج کردیم. حتی از دخترش مثل بچه خودم نگهداری می کردم. همه زندگی ام در دست این زن بود. آنقدر به او اعتمادداشتم که این همه بلا برسرم آمد. بعد چه شد؟ او در یک سال گذشته با تحریک ...
پیرترین دزد ایران دستگیر شد
رفته شان بودند و اصلا حواس شان به وسایل داخل جیب هایشان نبود. همان موقع بود که فکر سرقت به سرم زد. چند روز بعد با پوشیدن لباس مشکی و کت وشلوار راهی بهشت زهرا شدم. به مقابل غسالخانه می رفتم، با شناسایی افرادی که عزادار بودند به سمتشان می رفتم و دست به جیب بری می زدم. معمولا چه وسایلی سرقت می کردی؟ از موبایل گرفته تا پول و کیف جیبی. سابقه داری؟ به همین جرم چند سال پیش ...
از دست دادن حاج احمد بزرگ ترین ضربه اسرائیل و عراق به ایران بود
داستان از زبان آن ها تا لبنان رفتم و جالب است، آن جا به من گفته شد که تو اولین ایرانی هستی که برای گرفتن اطلاعات این افراد آمده ای. وی در این زمینه توضیح داد: سال 97 قصدم این بود که کار را تمام کنم. با خود گفتم باید نظر نهایی چند نفر را بگیرم. اول از همه خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی رفتم و به ایشان گفتم از حاج احمد چه خبر؟ گفتند: خبری ندارم ، گفتم پس این که می گویند شهید شده، درست است ...
روایت شهادت "حمید نامجو" از زبان مادرش
هشت بود که مهدی آمد و گفت مامان، مسجد پر خون بود ولی من بچه ها و برادرانم را ندیدم و تا اینجا پیاده آمدم؛ به او گفتم که خدا را شکر که آمدی؛ یک ساعت گذشت و درب منزل را زدند و مهدی گفت دایی است و مجید نیز با برادرم آمد و تا من را دید زد زیر گریه و من متوجه شدم که اتفاقی برای حمید افتاده است؛ همان لحظه سوال کردم، حمید را کشتند؟ فدای سر امام حسین علیه السلام و فدای سر بچه های امام حسین علیه السلام ...
محمد حسین لطیفی: سال ها مدیون نوجوانان و کودکان بودم
...: اما واقعا کار بسیار سنگین تر از آن چیزی بود که ما در دستمان بود و آن را انجام دادیم. لطیفی با اشاره به اهمیت سینمای کودک و نوجوان اظهار داشت: حرف اصلی ام در اینجا، این است که سال ها بود من مدیون نوجوان ها و کودکان کشور بوده ام و این را یک بار به ایرج طهماسب گفتم که من همه ژانری کار کرده ام، اما از ژانر کودک و نوجوان واقعا می ترسم و او هم گفت، تو واقعا به درد کار کودک و نوجوان می ...
روایت نحوه شهادت شهید ابولفضل شیروانیان از زبان خودش
من گفت، بایست. ایستادم. پرسیدم، چرا ایستادی؟ گفت، در غربت یک آشنا پیدا کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم. گفت، پس بنشین. گفتم، سرم سنگین است. گفت، ابوالفضل سرت را روی پای من بگذار. سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم. بلند شدم. دیدم در یک باغ بزرگ پر از میوه ایستادیم. به من گفت، آقا ابوالفضل چند تا از این میوه ها بخوری سر دردت خوب می شود. منم تعدادی میوه خوردم. بعد هم رفتیم و تمام. ...
به نام راوی قصه دلیران تنگستان
جمله سیاحت ایران، داستان اسماعیل بزاز، سد شاه عباس، غار پرو کرمانشاه و... آغاز کردم تا در بهمن 1346 به اتهام فعالیت های سیاسی در دانشگاه، توسط ساواک دستگیر شدم و تا سال 1348 در زندان های قزل قلعه و عشرت آباد گرفتار بودم. اواخر سال 1349 زمانی که در کتابفروشی طهوری، مشغول تحقیق برای رساله پایان نامه علوم سیاسی بود به کتاب دلیران تنگستانی برمی خورد و همین، جرقه ای برای تحقیق بیشتر و نگارش فیلمنامه ...
ماجرای فوتبالیست یاغی و قمه کش/ مردی که از مرداب زندگی، گلستان ساخت
ا ابراهیم می گوید: در همان جلسه اول از همسرم و شخصیت او خوشم آمد و به مادر و خواهرم اعلام کردم که من از این دختر خوشم آمده است. ما به تهران برگشتیم و چند روز بعد خانواده همسرم تماس گرفتند تا قول و قرار عقد را بگذاریم که من تازه دو هزاریم افتاد که ما یک پروسه ای به نام آزمایش داریم و نباید همسرم و خانواده اش از اعتیاد من باخبر شوند، از این رو یک ماه تمام دست به مواد نزدم. به همسرم گفتم ...
مدیران وقت استقلال در را شکستند یا دزد به شیخ زده بود؟!
دوباره همان خانه را برای این بازیکن اجاره می کند و یک قراراد جدید با کد رهگیری جدید برای همان خانه بسته می شود. همچنین یکی از کسانی که درجریان اجاره خانه مورد بحث به باشگاه برای سکونت شیخ دیاباته قرار دارد هم می گوید که کم شدن وسایل این بازیکن مالیایی کار دزد بوده و وقتی که او در فرانسه حضور داشت و خانه برای مدت طولانی خالی بود از آنجا سرقت شده و وسایلی سرقت می شود و کم شدن وسایل از جکله لباس ها ی دیاباته ارتباطی به مدیران استقلال ندارد. به هر حال این ماجرا هنور کاملا روشن نیست و چند نکته ابهام آمیز در آن دیده می شود که نیاز است مدیران باشگاه درباره آنها شفاف تر توضیح بدهند . ...
خوشگذرانی السا فیروزآذر در طبیعت+عکس
گفتم نه که نه سال 1387 را ساخته ام من رشته ورزشی اصلی ام کاراته است و از 14 سالگی سبک کیوکوشین را دنبال کردم و کمربند مشکی دارم، بعد از دو کار آخر بازیگری ام تصمیم گرفتم حرفه ای تر این رشته را دنبال کنم، چون خیلی دوست دارم نقش یک دختر دزد و کسی که بتواند از کاراته اش استفاده بکند و اکشن باشد را بازی کنم بازی نگار جواهریان و ترانه علیدوستی را خیلی دوست دارم، همچنین بازی الناز ...
بانوقیامتی، شهیدی که پیشه اش مردمداری بود/ پرستاری که نامش را در اردوی جهادی جا گذاشت
پنج سالم بیشتر نداشتم، مادرم که از بیمارستان می آمد کارهای ما را انجام می داد و بعد باز هم برای انجام کار در خانه های مردم، بیرون می رفت. آن سالها با آن سن کم در حالی که نمی دانستم کجا می رود، ناراحت می شدم و می گفتم چرا باز هم بیرون می روی ، او برای اینکه مرا آرام کند می گفت باید بروم و کار کنم تا برای تو ماشین اسباب بازی بخرم ، 14 یا 15 سال بودم که متوجه شدم مادرم دو شیفته کار می کند و آبروداری تا ...
مصطفی چطور برنامه های بی بی سی را نقش بر آب کرد!
این چند قسمت می خوانید، حاصل گفتگویی است که در آن شب سر پاییزی پا گرفت و محسن باقری اصل نیز ما را در آن، همراهی کرد . **: آقامصطفی ورودی چه سالی بود؟ خودتان ورودی چند بودید؟ سجاد: من ورودی سال نود دانشگاه شریف هستم؛ فکر کنم مصطفی هم ورودی هشتاد وپنج بود. زمانی که من وارد شدم، مصطفی تقریبا فارغ التحصیل شده بود، ولی چون موضوع پایان نامه اش مربوط به موضوع جنگ ...
متهم: از قتل همسرم پشیمان نیستم!
درخواست دیه را مطرح کرده است. بعد از این درخواست پدر و مادر مقتول نیز درخواست قصاص کردند و گفتند راضی به گذشت نیستند. در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و با قبول اتهامش در شرح ماجرا گفت: چند سال قبل همراه همسرم به ایران آمدیم و دنبال کار بودم تا اینکه مشغول جمع آوری ضایعات شدم. زندگی خوبی داشتیم تا چند ماه قبل. روزی به منزل آمدم و بعد از بررسی تلفن همراه همسرم عکس های مشکوکی دیدم. از او در ...