سایر منابع:
سایر خبرها
سوء قصد به کارمند شهرداری در پارک جنگلی یاسوج
انجام وظیفه و خدمت رسانی به همشهریان محترم بودم که در تاریخ پنج شنبه 25 آذرماه سال جاری ساعت سه شب توسط افراد ناشناس مورد هتک حرمت وفحاشی و تهدید به مرگ شدم که توسط همین افراد خودروی سواری پژو به شماره ......متعلق به خودم مورد اصابت چاقو و جام عقب آن به طور کامل شکسته شد لذا از ریاست محترم دادگستری استان فرماندهی نیروی انتظامی استان اداره اطلاعات استان ووو عاجزانه درخواست دارم با توجه به اینکه هیچ ...
روایتی از مرحومه نیره سادات نواب احتشام رضوی، همسر شهید نواب صفوی
شود به طوری که در اوج جوانی، موضوعاتی را که برای یک تازه عروس لذت بخش بود کوچک و بی ارزش می دانست. 8 سال با شهید نواب زندگی کردم و در این مدت در تهران مخفی بودم. هر 2 روز یکی از فدائیان اسلام دنبالم می آمد و در تاریکی شب به ملاقات همسرم می رفتم. حتی یک بار هم اعتراضی نکردم. علاقه ام به همسرم آن قدر زیاد بود که حاضر بودم خودم و بچه هایم را تیرباران کنند، اما این شخصیت مؤثر برای جهان اسلام زنده بماند ...
سوز گرانی در یلدای امسال
... تازه چیزهایی که گرفته بودم، ربطی به شب یلدا نداشت و در بین راه با خودم فکر می کنم، بچه هایی که یلدا برایشان خیلی طولانی تر از یک شب است، این روزها از پدر و مادرهایشان چه خواسته اند و بزرگترها چه تدبیری برای گذر از این یک طولانی دارند؟ زمستان دارد از راه می رسد و اگرچه کرونا دورهمی های خانوادگی را محدود کرده اما بازهم اعضای هر خانواده به بهانه این چند دقیقه ای بیشتر باهم بودن دور ...
زیبایی های “مهتاب کرامتی” به تصویر کشیده شد/ عکس
عنوان خانم بازیگر متین شناخته می شود. سال دوم دانشگاه فیلم هامون را با دوستان دیدم و تا مدت ها گیج بودم ، با تماشای این فیلم به سینما علاقمند شدم و دوست داشتم زودتر وارد آن شوم. در خیابان و دانشگاه خیلی مواقع به من پیشنهاد بازیگری می شد ولی جلوی خودم را می گرفتم تا از طریق درستی این اتفاق بیفتد. او سال 1375 وقتی 26 ساله بود بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی به کلاس های بازیگری امین تارخ رفت و تا یکسال اتود و تمرین بازیگری تئاتر انجام می داد. ...
شکنجه پسر 16 ساله به خاطر بدگویی!
خانواده ام زندگی می کنم. چند روز قبل داخل قهوه خانه در محله مان نشسته بودم که سه نفر از بچه های محلمان به نام های کامبیز، ستار و فرزاد که معروف به قلدر های محل هستند وارد قهوه خانه شدند و به من چپ چپ نگاه کردند. از آنجایی که آن ها آدم های شروری هستند از قهوه خانه بیرون آمدم که ناگهان به من حمله کردند و با تهدید چاقو و اسلحه مرا به زور به داخل صندوق عقب خودروی پژویی منتقل کردند. هر چقدر داخل صندوق ...
پلیس در جست و جوی گوشی قاب طلایی در خانه وحشت
خانه اش را ترک کردم. بعد برای گرفتن بلیت به راه آهن رفتم ولی بلیت نبود. سرگردان بودم که آنجا با سعید آشنا شدم. او گفت می تواند شب مرا به خانه اش ببرد. بعد با خواهرش تماس گرفت تا من مطمئن شوم خواهرش هم در خانه است. زن جوان ادامه داد: آن شب راهی خانه سعید شدم. روز اول با من کاری نداشت، اما از روز دوم، با گذاشتن چاقو روی گردن دختر 4 ساله ام مرا تهدید و آزار کرد. یک هفته با دخترم در خانه ...
آزار پسر جوان در جنوب تهران توسط 3 بچه محل
حادثه 24 - سه پسر جوان که به اتهام ربودن و آزار یکی از هم محله ای هایشان دستگیر شده اند در بازجویی ها منکر اتهام خود شدند. چند روز قبل پسر جوانی به اداره پلیس رفت و گفت: چند روز قبل داخل قهوه خانه ای در جنوب تهران نشسته بودم که سه نفر از بچه محل هایم وارد قهوه خانه شدند. آنها با تهدید اسلحه و چاقو، مرا از قهوه خانه بیرون کشیده و به زور داخل صندوق عقب خودرو پژو 405 شان انداختند و حرکت ...
عروجی به بلندای هفت آسمان در جوار ملکوتیان
سیزدهم تیر در شیراز تشییع و در روز چهاردهم تیر، در روستای خمیس منطقه سیاخ دارنگون شیراز به خاک سپرده شد. شهید علمداری از زبان همسرش: - قبل از فروردین سال 1393 وقتی فهمیدم که شجاعت پاسپورت گرفته است، به دلم الهام شد که بالاخره روزی شهید می شود. حتی به یکی از خانم های همسایه که با هم صمیمی بودم، گفتم که دلم خیلی آشوب دارد. می دانم که این بار دیگر علمدار من شهید می شود. گفت: خدا ...
خاطرات تلخ و شیرین مجری سیمای خانواده از اجرا در شرایط کرونایی
زمانی که بچه نداشتم هیچ وقت درباره آن نظر ندادم، اما حالا بچه دار شدم نظرخودم را می گویم اگرشرایط اش را داریدچقدر خوب است که بچه داشته باشیم. سلیمانی درخصوص بخش جذاب برنامه گفت: بخش پزشکی سیمای خانواده بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است، با وجود شیوع کرونا مردم نمی توانند به شهر های بزرگ برای درمان مراجعه کنند و هزینه ها بسیار افزایش پیدا کرده است. مردم با دیدن این بخش به پاسخ ...
سایه مرگ بر سر راننده خشمگین
اثر شدت خونریزی فوت کرده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، شاهدان که در بیمارستان حاضر بودند مورد تحقیق قرارگرفتند. یکی از آن ها به مأموران گفت: شب بود و از خیابان اندرزگو در حال عبور بودم که دختر جوانی را دیدم. او در حالی که به شدت از پایش خون می ریخت از یک پژو 206 پیاده شد. همان لحظه توانستم پلاک آن ماشین را بردارم سپس به کمک چند نفر دیگر دختر جوان را به بیمارستان رساندم، اما بی فایده ...
کالدرون: همه جز مدیرعامل می خواستند در پرسپولیس بمانم
رابطه ام خیلی خوب بود. هدف گذاری کرده بودم که در لیگ و آسیا برنده شوم. به همین دلیل چهار ماه ماندم تا به اهدافم برسم. اما وقتی متوجه شدم که مدیرعامل من را نمی خواهد، هیچ دلیلی برای ماندن نداشتم. باشگاه اشتباه بزرگی کرد و فقط می خواست وقت بخرد. همه می دانستند که باشگاه در این مورد بازنده می شود. کالدرون عنوان کرد: هیات مدیره، بازیکنان و هواداران من را می خواستند و می دانستم که می توانم به ...
آخرین یلدای قرن 14 شمسی به رنگ آبی
نرفته است، سال گذشته از ترس کرونا نتوانستیم مراسمی برای شب یلدای آن ها برگزار کنیم اما امسال دامادم و خانواده اش را دعوت کرده ایم که یک جمع ساده و خودمانی داشته باشیم. دلمان به همین دید و بازدیدها خوش است خانم کارخیران 72 سال دارد و شب یلدای هر سال میزبان جمع بزرگی از فرزندان، نوه ها و نتیجه ها در خانه اش بود، او می گوید: پارسال که جرأت نکردیم مهمانی برگزار کنیم اما امسال تصمیم ...
قربانی: منکر بازی خوب ذوب آهن نیستم ولی ما تا 3 روز هم گل نمیخوردیم
هفت تیر بابل را تایید نمی کنند؟ این زمین به هیچ عنوان شرایط برگزاری بازی را نداشت و تیم ما را خسته کرد. وی تصریح کرد: از دقیقه 60 به بعد به خاطر خستگی بچه ها مجبور به تعویض شدم. دلیل دیگر این است که تیم من تجربه بازی در زمینی که داورش، داور پینگ پنگ بود را نداشت. پنالتی هایی گرفته شد که واقعا مسخره بود. بچه های ما تا دقیقه 60 خیلی خوب بازی کردند اما زورشان به برخی مسائل نمی رسد. ...
پیام یک مرد به موبایل زنم زندگی ما را زیرو رو کرد
بگیرم و علت تاخیرش را جویا شوم ولی در همان لحظه پیامی در اینستاگرام به گوشی همسرم ارسال شد و من فقط تصویری مبهم از مردی را دیدم که آن پیام را برایش فرستاده بود. زمانی که قصد داشتم محتویات آن پیام را بررسی کنم ناگهان همسرم از راه رسید و گوشی را از دستم گرفت. آن روز چیزی به همسرم نگفتم اما سوءظن عجیبی مانند خوره به جانم افتاد. حالا دیگر همه افکارم به هم ریخته بود و در ذهن خودم به موضوعات ...
عکس کافه تنهایی عمو پورنگ بعد از اخراج از صدا و سیما !
، حسی که در فیلم های هندی قرار داشت از نظر من کم نظیر بود از آنجا که علاقه زیادی به بازیگری داشتم بعد از تماشای این فیلم ها آنرا برای خواهر و برادرهایم بازی می کردم و خوراکی مثل پفک بعنوان دستمزد می گرفتم دوست خیالی من در دوران کودکی ام بشدت بچه خیال پردازی بودم ، تخیل من تا جایی پیش رفت که برای خودم یک دوست خیالی پیدا کردم و بیشتر وقتم را با این دوست می گذراندم ...
ماجرای ضرب و شتم شدید یک کارمند بانک در گیلان چه بود؟
... او در شرح روز واقعه به اعتماد چنین می گوید: کارمند بانک سپه شفتم. راس ساعت دو و 35 دقیقه روز شنبه تا خواستم از بانک خارج شوم، آمدم از در بانک بیرون از خیابان رد بشوم چون آن طرف خیابان ماشینم را پارک کرده بودم، دیدم سه درب یک پژو پرشیا سفید رنگ با شیشه های دودی باز شد و سه نفر از ماشین پیاده شدند. دنبالم دویدند و من هم فرار کردم به سمت بانک. داخل بانک رفتم؛ پشت سرم آمدند و شروع کردند مرا ...
استایل یلدایی زهره فکور صبور /عکس
چند سالی که کمتر کار می کردم ، دوره های طراحی دوخت و طراحی پارچه را هم آموزش دیدم و اکنون در کنار بازیگری کارهای طراحی و دوخت انجام می دهم فیلم مورد علاقه کازابلانکا را همیشه دوست داشتم و بعد از این همه دیدن، باز هم برایم جذابیت دارد ورود به مدلینگ خانم بازیگر از سال 1396 که 39 ساله شد بصورت جدی وارد عرصه مدلینگ و تبلیغ محصولات شرکت های و برندهای مختلف ...
تدریس آنلاین خانم معلم در روز ازدواجش
بدون بچه ها سپری شود به من خوش نمی گذرد، اضافه کرد: اگر کرونا نبود دانش آموزان را به مراسم ازدواجم دعوت می کردم . ارذا بیان کرد: چون مراسم ازدواج در روز کاری من برگزار شد، نمی توانستم استرسم را کم کنم و حتی برگزاری کلاس آنلاین و حضور در جمع بچه ها باعث شد آرامشم بیشتر شود و آن روز هم اگر از جمع بچه ها دور بودم حس ناخوشایندی داشتم . وی تصریح کرد: دانش آموزانم از قبل می دانستند ...
هابیل کشی یا قابیل کشی؟!
پولم را پس نمی داد. آخرین بار سر همین موضوع با او درگیر شدم. او که عصبانی شده بود به رویم چاقو کشید و من برای دفاع از خودم چاقو را از دستش گرفتم و یک ضربه به شکمش زدم. من حتی چاقو نداشتم، چاقو هم متعلق به برادرم بود. این درگیری مقابل چشمان مادرمان رخ داد و او شاهد بود که من قصد کشتن برادر بزرگم را نداشتم. حتی شاید اگر برادرم را نزده بودم در آن درگیری کشته می شدم. متهم ادامه داد: من 10 ...
میم مثل معصومه؛ مهربان، نیکوکار و صبور
یادآور شدم، اما او انگار آن روز اصلا دلش نمی خواست از خانه بیرون برود. معصومه در آن صبحگاه شوم، دخترش را به شنیدن موسیقی دوست داشتنی و صرف چای دلنشینی دعوت می کند. بعد کم کم برای رفتن به محل کار آماده می شود و می رود: بلافاصله بعد از رفتن مادر، من هم راهی محل کارم شدم. جمعیتی که سر خیابان جمع شده بود، مرا سمت خودش کشید. باورم نمی شد، زنی که در خیابان غرق در خون بود، مادرم بود. به سختی نفس می ...
مادری که 7 روز با جنازه نوزاد 3 ماهه اش زندگی کرد!
دخترم شد. وی ادامه داد: چند روز قبل به همراه دخترم به حمام رفته بودم. نمی دانم چه شد که تعادلم را از دست دادم و بچه از دستم سر خورد و داخل تشت آب افتاد. دچار شوک بزرگی شده بودم و ناباورانه به نوزادم که داخل تشت افتاده بود نگاه می کردم. او ساکت شد و حرکت نمی کرد و فهمیدم که جانش را از دست داده است. وحشت عجیبی به جانم افتاد. بعد از 5دقیقه به خودم آمدم و او را از داخل تشت بیرون کشیدم، دخترم ...
حوض خون به چاپ هفتم رسید
شب می ماندند و همه آن ها را می شستند. من هم مدام می رفتم. هرچند از دیدن لباس های خونی زیاد گریه می کردم، دیگر بی تابی نمی کردم. هر لحظه ناصرم را حس می کردم که نشسته روبه رویم، زُل زده به دست هایم و ساییدن لکه ها را نگاه می کند. گاهی جلوی گریه ام را می گرفتم تا بچه ام نبیند. ننه ابراهیم وسط شستن و صدای گریه خانم ها صدایش را بلند می کرد و می گفت: کربلا کربلا، ما داریم می آییم. همین کافی بود تا ...
این پیرمرد ایرانی کیست؟ / بازیگری که باور نمی کنید! + عکس دیدنی
تنها بماند. معمولا شب کار نیستید؟ سیامک: 4-3 ماه اول ازدواج مان 4 ماه اجرا تئاتر آمدیم، نبودید، رفتیم داشتیم. پنجشنبه، جمعه ها هم دو سئانس نمایش داشتیم و من تا ساعت یک شب خانه نمی رفتم. درهوای آلوده بچه نمی خواهیم اولین باری که سیامک را دیدید ، کجا بود؟ در منزل دوست مشترکمان وقتی سیامک را از تلویزیون می دیدی هیچ وقت فکر می کردی یک روز ازدواج ...
گلایه های تلخ قهرمان ایرانی وزنه برداری جهان: در اردوی تهران آب معدنی را هم خودمان خریدیم
مجموع جهان را به نام خودم و کاروان وزنه برداری ایران ثبت کردم. بیش از موفقیت خودم، از موفقیت و مدال آوری امیرحقوقی خوشحال شدم. من و امیر هم رفیقیم و هم رقیب. برای این مسابقه هم از قبل با هم قرار گذاشته بودیم که هردو در پایان مسابقه جهانی روی سکوی قهرمانی باشیم. خدا ر اشکر که این اتفاق خوب رخ داد و ما بعد از مدت ها توانستیم باز هم یک سکوی قهرمانی جهان را ببینیم که دو وزنه بردار ایرانی روی آن ...
توسل به مصطفی برای اعزام پیکر به دانشگاه تهران + عکس
خانه و مدام می گفت مصطفی کجاست؟ می گفتیم رفته سوریه. می گفت باهاش صحبت کرده اید؟ می گفتیم دو سه روز قبل باهاش صحبت کردیم، گفته ما می خواهیم برویم عملیات. می گفت اگر مصطفی شهید بشود چی؟ مادرم می گفت ان شالله که خدا کمکش کند، شهید شود هم چه فرقی می کند؟ پدر من هم شهید شده؛ برادرم هم شهید شده؛ این هم روی آن ها. مادر می گفت که مصطفای ما چی از بچه های حضرت زینب و امام حسین زیادی دارد؟! خلاصه ...
سکانس رمز آلود در سناریوی پدرکشی!
تا دفن شد و اثری باقی نماند. در همین حال قسمتی از دستم نیز سوخت، ولی به آن اهمیت ندادم. سپس برادرم را به خانه رساندم و خودم نیز به منزلم رفتم تا این که مدتی بعد دستگیر شدم. احسان متهم به قتل 21 ساله نیز با تایید اعترافات برادرش به نقش خود در ارتکاب این جنایت معترف شد و گفت: من بعد از صرف شام به طبقه بالا رفتم، ولی منتظر بودم تا پدرم به خواب برود. وقتی پایین آمدم و متوجه خواب سنگین پدرم ...
راننده زن است، برگردیم!
چندان فرقی نمی کند. به هر حال باید حواست باشد کنار جاده های خلوت یا در بیابان توقف نکنی. در مسیرهای دور یا جاده های کم رفت وآمد یک همراه داشته باشی. خود من هرچند بیشتر شب رو هستم، اما سعی می کنم اگر مجبور نباشم جاده هایی را که امنیت کمتری دارند، مثل جاده های منتهی به چابهار را در روز بروم. اگر هم مجبور شوم که شب بروم باز سعی می کنم که تا می توانم نفهمند راننده خانم است و توقف هم ندارم. ناامنی ...
پیاده روی صبحگاهی ساناز سعیدی /عکس
قبل شروع حرفه ای من در رشته تحصیلی خودم یعنی معماری در یک شرکت مشغول کار بودم یکی دو هفته از تستم گذشته بود که مرا برای تست گریم و تست لباس خواستند. من در آموزشگاه به صورت نظری این را آموخته بودم که چطور یک کاراکتر را بسازم و به آن نزدیک شوم. عکسهای اینستاگرام ساناز سعیدی دوره های کاربردی رفتن به کلاس نقاشی و دوره پرستاری گرفته تا حضور در آژانس های ...