ماجرای انگشتری که حاج قاسم خواست تا همراهش در قبر گذاشته شود
سایر منابع:
سایر خبرها
حال سردار لایق در گنبد حرم سیدالشهدا + صوت خاطره
.... قرار شد من آنجا صحبت کنم اما حضور در آن مکان، چنان مرا منقلب کرده بود که نتوانستم حرف بزنم. فیلم این برنامه از تلویزیون پخش شد اما من آن را ندیده بودم. در حاشیه یکی از جلسات سردار سلیمانی با من شوخی کرد و گفت: یکی از فیلم های شما را از تلویزیون دیدم، فیلم خیلی خوبی بود. پرسیدم کدام فیلم؟ گفتند همان فیلمی که به زور می خواستی گریه کنی اما گریه ات نمی اومد. سردار همیشه از این شوخی ها ...
نقش شهید سلیمانی در قدرت گرفتن احمدشاه مسعود و آموزش فرماندهانی چون شهید مغنیه/ حاج قاسم در عملیات ها به ...
... بار آخر که ایشان را دیدم دقیقا خاطرم است. جمع، جمع دوستان بود. بار آخر ضمن یک سخنرانی بود که ایشان در دورهمی های معروف جمع بچه ها انجام داد. خوشبختانه دفتر یادداشتی که از سخنرانی ایشان دارم و آن خاطره عجیبی که ایشان با یکی از بچه ها در خصوص شهادت خود گفته بود را هنوز دارم. حاج قاسم پیش بینی شهادت خود را ابراز داشتند. ایشان گفتند که من به دست بزرگترین دشمن اسلام و دشمن جمهوری اسلامی به شهادت می ...
داماد روحانی: پدرزنم جعبه سیاه نظام است!
بیشتر از خانواده خودتان به دنبال ازدواج شما بودند ... (می خندد) بله. من آن زمان مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودم و گفتم قصد ازدواج ندارم. چهار سال بعد، سال آخر دولت اول آقای روحانی بود که باز آقای اکرمی به من گفتند ازدواج کرده ای یا نه؟ که گفتم نه حاج آقا. ایشان گفتند یک دخترخانم تحصیل کرده ای هست، شما و مادر بیایید و با او ملاقاتی داشته باشید. من رفتم با خانواده مطرح کردم و در نهایت به ...
بازخوانی روایت رهبر معظم انقلاب از فرزند شهید مغفوری در کتاب 《حاج قاسمی که من می شناختم》در رادیو جوان
ایشان گفتم که حاج آقا بیمارستان هستم ایشان نیز گفتند که من نیز در بیمارستان هستم و شما کدام بخش هستید؟ آن روز ایشان به همراه شهید پورجعفری در بیمارستان در کنار ما بودند، از طریق آقای پورجعفری متوجه شدم که سردار باید مأموریت بروند و فرصت چندانی ندارند من به حاج آقا اصرار کردم که به کارشان برسند و تاکید کردم که معلوم نیست که به چه میزان این عمل طول بکشد ولی حاج آقا اصرار داشتند که بمانند. من از یک طرف ...
گفتگوی تسنیم با روضه خوان منزل شهید سلیمانی/ صله منبری منزل حاج قاسم چه بود؟
من خورد. پس از مدتی حاج قاسم به من گفت؛ "حاج آقا، شماره کارتی را بدهید تا از شما تقدیر کنیم". من خیلی از این حرف ناراحت شدم، عرض کردم "دیدن شما باعث می شود گناهان من بخشیده شود، این چه حرفی است؟"، ایشان گفت "پس چند تا بچه، عروس و داماد دارید؟"، گفتم "چهارتا پسر دارم که سه تای آنها ازدواج کردند". حاج قاسم گفتند؛ "خودت، همسرت، پسرها و عروست همه یک هفته مهمان من در مشهد". من خیلی خوشحال شدم، گفتم ...
سرنوشت اشراری که از حاج قاسم امان گرفتند
تا شد و حرف حاجی را گوش نکردند، خودشان صدمه اش را دیدند. نارویی از اعتماد به قاسم سلیمانی و سرانجام خودش پس از تن دادن به پیشنهاد حاج قاسم می گوید: حرفی که حاجی می زد، دو تا نمی شد. کسانی که فهمیدند و حرفش را گوش کردند، مثلاً من که حرف حاجی را گوش کردم، با زن و بچه ام نشسته ام و زندگی ام را دارم و با سربلندی در منطقه و جلوی برادران سپاه می روم. نشسته ام بچه ام را تربیت می کنم. بچه من الان ...
خاطره ای از سردار که اشک رهبری را درآورد
. در سوریه و لبنان هم که بود، بچه های شهدا با او تماس می گرفتند، حرف می زدند و مشکلاتشان را می گفتند. حتی روز پنجشنبه ای که فردایش شهید شد، این تماس ها برقرار بود. وقتی به خانه شهید می رفت، فرزند شهید احساس می کردند پدرش آمده، احساس می کرد گمشده اش را پیدا کرده است. (صفحه 26) در فصل “سیر و سلوک” می خوانیم: حاج قاسم، توی میدان نبرد به حدود شرعی و حق الناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده ...
آقا مجید شهیدی که کلید بهشت را پیدا کرد
. آقا مجید روحانی بود، اما خودش را یک بسیجی معرفی کرده بود. زیاد حرف نمی زد. دوستانش می گفتند وقتی درخواست کردیم به ما گفتند مگر حاج مجید محمدی پیش شما نیست؟ از او کمک بگیرید. وقتی فهمیدم او روحانی است، خیلی اذیتش کردیم، گفتم چرا نگفتی؟ گفت لیافت ندارم پشت سرم نماز بخوانید. وقتی مجید شهید شد، پیکرش سه روز در مرز داعش بود. او و همرزمانش روی تپه بودند و موقع شهادت از روی تپه افتادند. وقتی ...
از گلزار شهدای کرمان تا همراهی شیخ التیجانی + گزارش تصویری
. گفتم بله دیدم. دوباره سر تکان و این بار نتوانست اشکش را نگه دارد: سید القائد تنها شد... همسر شیخ هر بار که از حاج قاسم حرف می زد، حلقه اشک در چشمانش می درخشید و اشک های همراه با لبخندش برای من غریب ترین چیزی بود که آن روز در چهره زائران حاج قاسم در کرمان دیده بودم. از ظهر که همراه شان بودم، هر کسی در کوچه و خیابان می دیدشان می خواست عکس بگیرد. یا شیخ را در تلویزیون و اینترنت دیده بودند ...
حاج قاسم فقط شهید شما نیست!/ واکنش مردم جهان به شهادت سردار سلیمانی
به خاطر آن رستگاری تبریک می گفتند. شاید هم به این علت تبریک می گفتند که ملتشان با شهادت آشنا بود. آرام تر که شدم تصمیم گرفتم اول پیام ها را جواب بدهم، بعد بروم سراغ گروه ها، محمدوف، دوست بوسنیایی ام،نوشته بود: برادر جان این جنگ فقط برای شما نیست، درگیری همه ماست. روی من هم حساب کن. خیلی قوت قلب بود تشکر کردم و نوشتم:حتما حاج قاسم شهید امت و فلسطین بود نه فقط مال ایرانی ها! ...
ناگفته هایی از سبک زندگی و سیره شهید سلیمانی
نزد ایشان رفتم و گفتم: چرا حاج قاسمی که من می شناسم در حد یک یادداشت باشد؟ این یادداشت می تواند با خاطرات رفاقت چهل ساله شما با حاج قاسم تبدیل به کتاب شود و اصلاً عنوان حاج قاسمی که من می شناسم به درد کتاب می خورد نه یادداشت! حرفم گرفت، گفت: باشد، فقط خودت باید آن را انجام بدهی. از خدا خواسته همانجا قراری برای روز بعد گذاشتم، مصاحبه ها شروع شد و بالاخره رسید به کتاب حاج قاسمی که من می شناسم. ...
سین جیم بازیگر نقش روناک در سریال نون خ | یک بار بزن؛ ولی محکم بزن!
...... یکبار همراه خانواده به رستوران رفته بودیم، خانواده ای که چند میز آن طرف تر نشسته بودند با صدای بلند گفتند: دوغ یا نوشابه؟ با این حرف، همه مشتریان مرا نگاه کردند و خندیدند. من هم در رودربایستی مجبور شدم به جای نوشابه، دوغ سفارش دهم. خوشحالی که پس از گذشت چند ماه از پایان پخش سریال هنوز مردم با نقشت شوخی می کنند؟ بله؛ و اینکه مردم پیگیر این سریال هستند و هر جا مرا می بینند ...
تحولی از آرشیدا تا زینب/ عمو قاسم منتشر شد
و از صمیم قلب مشتاق دیدار ایشان بودم؛ وقتی از ارادت قلبی خودم نسبت به سردار سلیمانی برای دوستانم می گفتم، من را با گفتن اینکه چطور کسی را الگوی خودت قرار داده ای که حتی یک بار هم او به شما سر نزده؟ مسخره می کردند، اما الان با کمال افتخار می توانم شیرینی این دیدار و رابطه پدر و دختری را به آنها یاد آوری کنم. عمو قاسم به من گفت که من از این به بعد دو دختر به اسم زینب دارم و من را هم دختر ...
سپهبد خودش را این طور خطاب می کرد؛ کوچکتان قاسم / عاطفی ترین ژنرال به روایت خانواده شهدا
! درست مثل دختر شهید، رفیق و همرزم قدیمی ات شهید شیخ شعاعی، شهید دفاع مقدس: عمو قاسم بچه های شما یکبار یتیم شدند و ما فرزندان شهدا 2بار! یکی با شنیدن خبر شهادت پدرانمان و بار دیگر دی1398 با شنیدن خبر شهادت شما. برای نماز صبح از خواب بیدار شده بودم و تلویزیون را روشن کردم که دنیا آوار شد روی سرم. با ذره ذره وجودم حس یتیمی به معنای واقعی را چشیدم. عموجان! وصیتت زمین نماد. گفته بودی زیر تابوت من را باید ...
درباره آن مرد
در دومین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی هنوز و همچنان حرف هایی هست که گفته نشده اند، یا قابل انتشار نیستند. ناگفته هایی که برای شنیدن و ثبت و ضبط شان سال ها وقت لازم است و گفتن همه شان نیز، حتی شاید گوشه ای از ابعاد وجودی سردار پر افتخار اسلام را برای مخاطبان روشن نکند. در مقال پیش رو، چون مشتی نمونه خروار، در این دومین سالروز فقدان بزرگمرد عرصه مقاومت، به سراغ خاطرات ثبت شده تعدادی از ...
گفتند برای شهادتم دعا کنید
.... ایشان انگشتر را از دست درآوردند، اما گفتند که من این انگشتر را به شما هدیه می دهم، اما شما هم حقش را ادا کنید. من گفتم چطور؟ یعنی چه که حقش را ادا کنم؟ من پیش از آن گفته بودم که ما از مشهد آمده ایم. گفتند که بروید حرم امام رضا(ع) و برای شهادتم دعا کنید! بعد که ما آمدیم مشهد اصلا دلم نمی آمد بخواهم برای شهادت کسی که واقعا به عنوان عمو ایشان را قبول داشتم، دعا کنم. بعد ایشان تشریف آوردند ...
ناگفته های سردار علایی و علی اکبر صالحی از سردار شهید سلیمانی
می داد و بعضی ها می گفتند ادوات باید در یگان های پیاده توزیع باشند. بنابر این می خواهم بگویم از سال 1360 که من با حاج قاسم در کنار فرماندهان دیگر آشنا شدم، یکی از فرماندهانی بود که دو یا سه ویژگی داشت. یکی اینکه سازمانده و ساختار آفرین بود. دوم اینکه جنگجو بود؛ جنگجو نه به معنای جنگ طلب، بلکه به معنی اینکه از دشمن نمی ترسید و می جنگید. به همین خاطر اگر بخواهیم 10 فرمانده بسیار تأثیرگذار ...
رازی که رزمنده مدافع حرم به حاج قاسم گفت
...، خانه کوچک با دو اتاق، به لحاظ وضعیت زندگی کم معونه بودند، وارد خانه شدم، عکس حاج قاسم با پدر و مادر همین شهید بر روی دیوار نصب شده بود، گفتم این عکس ها را کجا گرفتید؟ گفت همین جا در منزل مان، حاج قاسم دو بار به منزل ما آمدند، نام این شهید علی اصغر شنایی بود که سال 92 در منطقه القصیر به شهادت رسیده بود. جاهای دیگری هم برای سخنرانی دعوت شدم، همین اتفاق افتاد. متحیر بودم، علیرغم مشغله های ...
جلوی زخم زبان ها فقط سکوت می کردیم!
پول رفت؟ حتی بعد از یکی دو سال پسردایی اش با بچه من درگیر شد. یک جایی مراسم رفتیم بعد رفتیم خانه شان چایی بخوریم، گفت آره، اینها برای پول رفتند، اگر برای پول نرفته اند، چرا نرفتند افغانستان جنگ کنند؛ که افغانستان خودمان را نجات بدهند؟ بعد بچه ام گفت خب برای پول رفته، برای هر چه رفته، لازم نیست تو این حرف را بزنی؛ اگر مردی خودت برو جنگ. وقتی آقای رحیمی از سوریه آمد، بهش گفتم وقتی بهشت ...
مهربانی عاشقانه عموقاسم به روایت فرزند شهید کرمانی/ نمی دانستیم چه الماسی در کف داریم+تصاویر
که وقتی ما منزل ایشان هستیم بچه هایشان روی پای ایشان بنشینند. ایشان داخل اتاق کتاب می خواندند و به ما گفتند شما سرگرم بازی باشید ما خیلی ایشان را دوست داشتیم من رفتم پشت در و در را نیمه باز کردم و دیدم دارم کتاب می خوانند، ولی حاج قاسم حواسشان بود بعد دوباره برگشتم و دوباره رفتم سرک کشیدم زیرچشمی نگاهی کردند و گفتند کار داری عمو؟ گفتم نه همینجوری و نگاهشان می کردم گفتند دوست داری بیا ...
حاج قاسم سیاسی بود، ولی سیاست باز نبود/ امید ایجاد شده در بین مردم، مجازی و تبلیغاتی نیست
گناه کبیره کند از ولایت افتاده خودش می رود کنار و هدف از ترور حاج قاسم این بود که تمام بشود با ترور و شهادت حاج قاسم بحث مقاومت تمام شود، اما بحث مقاومت با ترور حاج قاسم در طی این دو سال نه تنها تمام نشد، بلکه به برکت خون حاج قاسم این حرکت رو به جلو سرعت بیشتری پیدا کرد و موفقیت های بالاتری به دست آورد. شما ببینید امروز عرصه یمن را ببینید، افغانستان را ببینید، آمریکایی ها با چه ذلتی از ...
آیت الله خاتمی: انتقام نهایی ما مجازات ترامپ و همه مسببان ترور حاج قاسم است
دومین سالگرد حاج قاسم سلیمانی است، اظهار داشت: ما دو حاج قاسم داشتیم. یکی حاج قاسمی که تا زنده بود نامش رمز مقاومت و شجاعت بود. آمریکایی ها گفته بودند ده سال طول می کشد تا دولت داعش از موصل بیرون برود اما ایشان وعده سه ماهه سقوط دولت داعش را داد و کمتر از سه ماه کلک دولت داعش کنده شد. خطیب نماز جمعه تهران ادامه داد: ما یک شهید حاج قاسم هم داشتیم و شهادت او کاری معرکه کرد. آن تشییع ده ها ...
روایت دادستان کرمان از نمازخواندن شهید پورجعفری در کوچه منزل حاج قاسم
به او گفتم که شما بروید و لحظه ای استراحت کنید، او جمله ماندگاری را بیان کرد که برای همیشه در ذهن ها باقی خواهد ماند، من نباید و نمی توانم زودتر از حاج قاسم بخوابم و در این 30 سال پیش از حاج قاسم نخوابیده ام و همین بود که حاج قاسم در نامه عاشقانه اش به حاج حسین او را بی نظیر در وفا، اخلاص و صداقت می داند. سالاری تاکید کرد: حاج حسین به همراه راننده سردار سلیمانی معمولا قبل از نماز صبح دنبال ...
جلوی زخم زبان ها فقط سکوت می کردیم!
بعد از یکی دو سال پسردایی اش با بچه من درگیر شد. یک جایی مراسم رفتیم بعد رفتیم خانه شان چایی بخوریم، گفت آره، اینها برای پول رفتند، اگر برای پول نرفته اند، چرا نرفتند افغانستان جنگ کنند؛ که افغانستان خودمان را نجات بدهند؟ بعد بچه ام گفت خب برای پول رفته، برای هر چه رفته، لازم نیست تو این حرف را بزنی؛ اگر مردی خودت برو جنگ. وقتی آقای رحیمی از سوریه آمد، بهش گفتم وقتی بهشت زهرا رفتیم ...