سایر منابع:
سایر خبرها
سرگذشت تلخ یک مادر؛ از دست دخترم می خواستم خودکشی کنم!
به گزارش تازه نیوز و به نقل از خراسان، زن 48 ساله درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت و در یکی از شهرک های حاشیه مشهد به دنیا آمدم ولی هنوز به 17 سالگی نرسیده بودم که پدرم به دلیل فقر و تنگدستی مرا مجبور کرد با مردی تبعه افغانستان ازدواج کنم. او 15 سال از من بزرگ تر بود و تجارت می کرد. من هم برای آن که پدر و مادرم را از این فلاکت و بدبختی نجات ...
هنرمندی که تصویر امام را مخفیانه می کشید/ نذر کردم 100 تصویر امام خمینی را نقاشی کنم
کنان بودم و با چشمانی گریان از همدیگر خداحافظی کردیم ولی بعد از گذشت 55 سال باز هم با آنها در ارتباط هستیم. بعد از اتمام سربازی در شهر پاوه به عنوان معلم استخدام شدم. دامنه اورامانات که یک منطقه خطرناک و صعب العبور بود مناظر بسیار زیبا و بکری برای طراحی بود. در آنجا نیز در خانه" کاه دان" کدخدا مستقر شدم و به شدت روزهای سختی داشتم و سپس به کرمانشاه آمدم. در کرمانشاه نیز روزها به ...
روایت یک مبارز انقلابی از شکنجه های طاقت فرسا توسط ساواک تا نجات معجزه آسا از چوبه دار/ عزت شاهی: ...
گچ گرفتند و برای بازجویی آوردند اما اعترافی نکردم. عزت شاهی عنوان کرد: 15 سال برایم حبس بریدند و بعد از 15 سال حبس یکی از دوستانم که از او اسلحه خریده بودم بعد از شکنجه های زیاد اعتراف به اسلحه داشتن من کرد و دوستان دیگرم که دستگیر کرده بودند هم اعتراف کردند؛ بنابراین مرا شدیدا شکنجه کردند و تصمیم به اعدام من گرفتند که اعدامم مصادف با پیروزی انقلاب شد و من آزاد شدم و تا سال 64 با کمیته ...
مادرانه های خانم دکتری که 22 هزار نوزاد به دنیا آورده است
. این را بر خود تکلیف می دانستم که خدا هم کمک کرد تا به اهدافم برسم. زمانی که وارد این رشته شدم هنوز ازدواج نکرده بودم. سال دوم دانشگاه ازدواج کردم و بعد فرزندانم به دنیا آمدند. هدف، تلاش و توکل، شما را در مسیر مناسبی قرار می دهد.
نواک جوکوویچ: در استرالیا شانس خوبی برای قهرمانی داشتم
با زورف در نیمه نهایی المپیک توکیو را مرور کردم و سعی کردم بفهمم چه مشکلی پیش آمد. تا آنجا همه چیز فوق العاده پیش رفته بود، اما احساس می کنم از نظر روحی و جسمی خسته بودم. در مورد رد کردن پیشنهاد تابعیت بریتانیا در نوجوانی: نه تنها پشیمان نیستم، بلکه برعکس، بسیار از آن تصمیم راضی هستم. همیشه به خودم شرایطی که در آن بزرگ شدم را یادآوری می کنم، این باعث می شود قدر آنچه اکنون ...
وقتی اعتقادات یک ارتشی شاهنشاهی او را مردمی می کند
به خانه می آمدم نوحه خوانی را تمرین می کردم، در مساجد و هیات ها روحانی هر مطلب و نوحه ای که در منبر می گفت در کوچه و محل با همسن و سالان خودم تمرین می کردم و به این ترتیب با حال و هوای مذهبی و دینی کودکی وارد دوران نوجوانی و جوانی شدم. تا کلاس ششم درس خواندم و در سال 1344 در سن 18 سالگی در ارتش استخدام شدم. وی بعد از ورود به ارتش هر روز از پنج صبح تا 6 عصر در پادگان ارتش ...
چند خبر متفاوت که حالتان را خوب می کند
در بک گراند تصویر پدرم بدون توجه به نوه اش، به دختر تازه زایمان کرده اش رسیدگی می کند. " هنوز برای تسلیم شدن زود است دختری که در تصویر می بینید به تازگی با معدل ممتاز و یک ترم زودتر از دانشگاه فارغ التحصیل شده است. این دختر عکس فارغ التحصیلیش را همراه این پیغام پست کرده است:"به خاطر اعتیاد مادرم، من با اعتیاد به هرویین متولد شدم. وقتی فقط سه سالم بود پدرم کشته شد و من دو بار در 11 و 16 سالگی اقدام به خودکشی کردم با این وجود هنوز زنده ام و امروز از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. " منبع: برترین ها انتهای پیام/ ...
درخواست مردی که همسرش را وحشیانه با شکنجه کشت
دختر بعد از گم شدن مادرش درخواست کمک کرد. او شهریور سال 89 به مأموران پلیس مراجعه کرد و گفت: مادرم مدتی است گم شده و من نسبت به سرنوشت او بسیار نگرانم؛ چرا که پدرم به خاطر سوء ظن به مادرم او را شکنجه می داد و در خانه حبس می کرد. بیشتر بخوانید: چند نکته درباره ماجرای قاتل اهوازی آخرین بار وقتی پدرم بی رحمانه مادرم را کتک می زد، از صدای فریاد های او به طبقه بالا رفتم. دیدم دست و ...
سربازی که 241 میلیون طلا را به صاحبش برگرداند
را به بازرسی هنگ تحویل دادم مهران درباره این که بعد از برداشتن بسته طلاها، چه کار کرده هم می گوید: راستش من در آن جا نتوانستم به کسی اعتماد کنم و آن همه طلا را به دیگری بدهم تا به دست صاحبش برساند. گفتم شاید بالاخره وسوسه شوند و طلا ها را برای خودشان بردارند بنابراین تصمیم گرفتم خودم طلا ها را به صاحبش تحویل بدهم. چند دقیقه ای همان اطراف اتوبوس قدم زدم تا شاید کسی را پیدا کنم که دنبال طلا ...
روایت بخشش دو قاتل در روز پدر
زندگی می کرد، اما پس از این ماجرا فراری شده بود تا اینکه مدتی بعد دستگیر شد. او در بازجویی ها به قتل همسایه اش اعتراف کرد و گفت: من ساکن ورامین بودم و مدتی قبل برای پیدا کردن کار به تهران آمدم، اما نه تنها کاری پیدا نکردم بلکه در دام اعتیاد گرفتار شدم. مقتول همسایه من بود و با هم در یک خانه زندگی می کردیم. خانه ای قدیمی که چند اتاق داشت و مقتول هم در اتاقی زندگی می کرد که چسبیده بود به محل زندگی من ...
ماجرای سیلی خوردن کمدین معروف | سکانس رقصم جنجالی شد
. هژیر برعکس من، شاگرد بسیار زرنگ و درسخوانی بود اما من مدرسه برایم یک کابوس بود و از اول راهنمایی سالی یک بار تجدید شدم. پدرم هم از اوضاع درسی ام ناراضی بود. با اینکه درستان خوب نبود اما نخستین بار در کنکور رشته نمایش قبول شدید؟ بیژن: این موضوع باعث تعجب خودم هم شد! تقریباً آنقدر از قبول نشدنم مطمئن بودم که حتی پیک سنجش را که اسامی قبول شدگان دانشگاه در آن چاپ می شد، نگرفتم. وقتی ...
6 سال کابوس چوبه دار بخاطر شوخی مرگبار با همسایه
. فرد مصدوم که از حال رفته بود در بیمارستان تحت درمان قرار گرفت اما بعد از 2روز به دلیل شدت سوختگی جانش را از دست داد. با گزارش ماجرا به پلیس، تحقیقات برای کشف راز مرگ این مرد آغاز شد. پرسنل بیمارستان می گفتند که مقتول پیش از مرگش گفته بود که همسایه اش به نام پیمان او را آتش زده است. پیمان در خانه ای قدیمی در منطقه پانزده خرداد زندگی می کرد، اما پس از این ماجرا فراری شده بود تا اینکه ...
بهاره کیان افشار از شوهرش رونمایی کرد | آشپز معروف تهران با بهاره کیان افشار ازدواج کرد
... نحوی بازیگر شدن کیان افشار فعالیت اش را با گروه تئاتر آزیتا حاجیان در ماه های اول سال 83 شروع کرد. سپس با معرفی تینا پاکروان (همکلاسی دوران دبیرستانش) به محمدرضا شریفی نیا باعث شد در سریال کلاه پهلوی بازی کند. کیان افشار گفته است: من سال 83 به پروژه کلاه پهلوی دعوت شدم. همان موقع هفت ماه بود که در گروه تئاتر خانم حاجیان تمرین می کردم. خانم پاکروان – که همکلاسی دوران ...
داستان کوتاه/ جذبه استاد
خبر ناگواری دوهفته کلاس هایم را از دست دادم. از دست دادن برادر به شکلی غیر منتظره و ناگهانی، آن هم در سن جوانی به کلی مرا به هم ریخت. این اتفاق برای همه ما بی نهایت دردناک بود. پس از دو هفته با روحی پریشان در کلاس حاضر شدم. ........................................ آن روز در کلاس زبان شناسی استاد، روی یکی از صندلی ها، اتتهای کلاس نشسته بودم. اطرافم تقریبا خالی بود. دلم می خواست تنها ...
قیمت خودرو
عکس و فیلم های شخصی مرا به دست آورده بود و با آن تهدید می کرد که اگر از زندگی پدرش بیرون نروم آن ها را در فضای مجازی منتشر کرده و آبرویم را می برد. علاوه بر این من رازی داشتم که کاملا شخصی بود، اما او متوجه اش شده بود و تهدیدم می کرد که رازم را به پدرش می گوید تا اینکه روز حادثه باهم درگیر شدیم و من که از تهدید های او خسته شده بودم یک میله آهنی برداشتم و ضربه ای به سرش زدم. بعد از آشپرخانه چاقویی ...
اعمال پرفضیلت شب و روز نیمه رجب+ اعمال امّ داود
که منصور دوانیقی، علی (ع) را در خواب دیده بود و حضرت علی (ع) به منصور فرموده بود، اگر فرزند مرا آزاد نکنی تو را در آتش خواهم انداخت، منصور هم درحالی که لهیب آتش را نزد خود مشاهده می کرد ناچار به آزادی تو اقدام کرد. ام داود می گوید از امام صادق (ع) سوال کردم: ای مولای من آیا این دعا را در غیر ماه رجب هم می توان خواند؟ آن حضرت فرمود: اگر روز عرفه با جمعه هماهنگ شود این دعا را می توان ...
قبل از عابدزاده به من می گفتند عقاب آسیا
این صحنه را می دیدند تعجب کردند. بعد از این ماجرا آقای شبان کاره خیلی تشویقم کرد که دوباره بپرم. ایشان هر ماه، یک یا 2بار مرا مثل یک گردش علمی به ورزشگاه امجدیه می برد تا تمرین کنم. البته همان موقع ها به دلیل اوضاع نامساعد مالی ای که داشتیم ترک تحصیل کردم و 17 ساله بودم که در اداره آتش نشانی حسن آباد به صورت کارگر بلیتی مشغول به کار شدم؛ چرا که آن زمان استخدام ممنوع بود. پس ماجرای تبدیل شدن ...
ماجرای قتل همسر بعد از 100 ساعت شکنجه
اقتصاد24 - گزارش زندگی هولناک این زن را دخترش به پلیس اعلام کرد. این دختر بعد از گم شدن مادرش درخواست کمک کرد. او شهریور سال 89 به مأموران پلیس مراجعه کرد و گفت: مادرم مدتی است گم شده و من نسبت به سرنوشت او بسیار نگرانم؛ چراکه پدرم به خاطر سوء ظن به مادرم او را شکنجه می داد و در خانه حبس می کرد. آخرین بار وقتی پدرم بی رحمانه مادرم را کتک می زد، از صدای فریاد های او به طبقه بالا رفتم. دیدم دست و ...
مردی که با چنگک زنش را کشت و 100 ساعت از این شکنجه فیلم گرفت، آزاد شد!
از آن پدرم من و برادرم را به اجبار راهی سفر کرد و بعد از چند روز وقتی به خانه برگشتیم و سراغ مادرمان را گرفتیم پدرم گفت او از خانه فرار کرده است! این در حالی است که من دیدم که پدرم مادرم را با زنجیر بسته بود و امکان فرار کردنش وجود نداشت. از این رو فکر می کنم پدرم بلایی سر مادرم آورده و موضوعی را از ما پنهان می کند. به نقل از ایران، پس از اظهارات لیلا، مأموران تحقیقات شان را پی گرفتند ...
قیمت خودرو
ماجرای هولناک این جنایت از شهریورماه 1389 و با مراجعه پسر جوانی به پلیس آگاهی تهران فاش شد. این پسر در جریان شکایت خود به مأموران گفت: پدرم سوءظن شدیدی به مادرم داشت و سر این موضوع همیشه با هم اختلاف داشتند. آخرین بار هم به دلیل همین سوءظن دست وپای مادرم را با زنجیر بست و چنگکی را در شکم او فرو کرد. روز بعد هم برای من و خواهرم بلیت گرفت و ما را به مسافرت فرستاد. وقتی از مسافرت برگشتیم ...
عکاسی که به خاطر ثبت لحظه های ناب، کوهنورد حرفه ای شد
...، در قاب عکس، جهانی شد وی با بیان اینکه به مرور به سمت عکاسی پرنده گان رفتم و ژانر ماکروگرافی را ادامه ندادم افزود: سال 2015 بود که عکاسان ماکروگرافی جهان را رتبه بندی کرده اند و نام من در رتبه 8 جهان ثبت شد، به جایی که مد نظرم بود رسیده بودم و خواستم خودم را در ژانرهای دیگر عکاسی نیز محک بزنم، چون می بینم که بعد از گذشت 6 سال، با توجه به اینکه تجهیزاتی مثل الان در دسترسم نبود ...
نوه شهید مدرس: در مراسم یادبود مدرس در دوره پهلوی، فردی سخنرانی کرد که جزء لات ها بود!
قامت خود نشسته اند و دست تکان می دهند. آن روز مرحوم آقای رسولی محلاتی -که از قدیم الایام در امامزاده قاسم (ع)، همسایه روبه روی منزل ما بود و خود و خانواده شان، همگی بیماران پدرم بودند- مرا در میان جمعیت دیدند و آمدند و در را باز کردند و مرا به داخل خانه بردند! در اتاق خالی ایستادم تا حضرت امام وارد شدند. دستشان را روی شانه من گذاشتند و پیشانی ام را بوسیدند! البته قبلاً به ایشان گفته بودند که من ...
به یاد تو و همه پدران ایران عزیز تمام شب عملیات را نماز عشق خواندم
من کردی، ولی من از خیلی از آنها سرپیچی کردم و جامه عمل به آنها نپوشاندم. مرا ببخش و از گناهانم درگذر تا فردای قیامت شرمنده نباشم و انتظار دارم که در شهادت من صابر باشی. شهید علی فارسی : همانطور که امام امت فرمودند: شما خانواده شهدا چشم و چراغ این مکتبید؛ ولی من نتوانستم به شما خدمت کنم و شاید هم لایق نبودم. ولی پدرم روزی تو حلال بود که چنین فرزندانی تقدیم اسلام کردی. شهید غلامرضا ...
دلبسته هنر و ایرانم
.... فقط عشق بود. می د انید بعضی مواقع آدم به یک چیزی علاقه مند می شود و دوست دارد آن را دنبال کند و من نسبت به هنر نمایش همین طور شدم. ایکنا _ و از این مؤانست 70 سال می گذرد.. استاد نصیریان: 70 سال. یعنی دقیق بگویم در دبیرستان کلاس هشتم که بودم 1328 وارد نمایش شدم. یک دوستی به نام بهمن فرسی داشتم که نمایشنامه نویس خوب و نوآوری است، الان در انگلیس زندگی می کند. در مدرسه دو کلاس ...
روایت بانوی هنرمند از خلق اثری جهانی با ورق برنج!
صورت فشرده به من آموزش نازک کاری را دهید. استاد قبول کرد، در اوج کرونا مهمان شیراز شدم، وقتی ترمینال رسیدم رفتم کارگاه! قبل از اینکه استاد لباس کار به تن کند با اینکه سر گیجه داشتم من در کارگاه آماده بودم! در نهایت در طول یک هفته به صورت فشرده هم صبح و هم بعد از ظهر آموزش نازک کاری را در شیراز سپری کردم، خدا را شکر همه چیز های که دوست داشتم را یاد گرفته و با دست پر به زنجان ...
جریان زندگی در رگ های خشکیده
.... مادرم هم خانه دار بود، با 5 بچه قدونیم قد. زندگی خوبی در سی متری طلاب داشتیم، اما سر همین اعتیاد از دست رفت. بعد از آن مجبور به جابه جایی و اسباب کشی بودیم، آن هم در محدوده های حاشیه شهر. مادرم هم مجبور شد تا در بیکاری پدرم سرکار برود و نان آور باشد. من در چنین فضایی در حاشیه مشهد بزرگ شدم. دوستانم هم افرادی بودند که سر به درس و مدرسه نداشتند و بیشتر دنبال شیطنت بودند، شبیه خودم ...
پدر بودن به روایت یک قهرمان/نمی توانم بچه هایم را در آغوش بگیرم ولی برای آن ها زندگی می کنم
زندگی این پدر روایت جالبی دارد که گرچه شاید تلخ به نظر بیاید اما او تمام مدت با لبخند و شوق بیان شان می کند. او می گوید: 42سالم است و متاهلم. دوفرزند دارم. دخترم 14 ساله و پسرم 7 ساله است. از سال 88 یعنی 12 سال پیش و زمانی که دخترم 2ساله بود متوجه بیماری ام شدم. پاهایم بی حس می شد قدرت راه رفتن نداشتم و می افتادم. کم کم تعادلم را از دست دادم و نمی توانستم به راحتی راه بروم. قبل تر کارمند راه آهن بودم ...
سارقی که ماشین را با راننده سرقت می کرد
شد و خواست مرا پیاده کند که نتوانست و به خودرو آویزان شد و او را با همان حال ربودم که بعد از طی مسیری ماشین را رها کرد اما خیلی زود دستگیر شدم. برگه معاینه فنی و کارت سوخت را هم یک بار که در خودروی اینترنتی مسافر بودم، پیدا کردم. ماموران در ادامه به استعلام از دو مدرک پیدا شده از وی پرداختند و معلوم شد متعلق به دو راننده بوده که از آنها سرقت شده است. با شناسایی دو راننده از آنها تحقیق ...
روایتی تلخ از بد رفتاری با بیماران در یک بیمارستان خصوصی!
دستور پزشک معالجش دچار تنگی نفس ناشی از آب آوردن ریه شد. پزشک دستور تزریق لازیکس داد. من در منزل بودم که این خبر به گوشم رسید. یکساعت بعد که بالای سر بیمارم رسیدم، با تعجب متوجه شدم هنوز لازیکس تزریق نشده است! پرستار تخت مادرم با گلایه کردن به من مبنی بر اینکه من رفته بودم چای بنوشم، پاسخ اعتراضم را مبنی بر اینکه چرا بعد از یک ساعت هنوز دارو تزریق نکرده اید داد. هنوز برایم جای ...