سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای فیلمنامه های مشترک مهرجویی و همسرش
او ادامه داد: فکر می کنم ما چون همدیگر را خیلی خوب می شناسیم در نتیجه می توانیم با هم کار کنیم. می توانیم به تفاهم برسیم و اینکه نقاط اشتراک زیادی داریم برای این است که علاقه هایمان خیلی مشترک است. خیلی نزدیک به هم است؛ چه در بخش ادبیات، چه در بخش سینما، موسیقی و حتی ورزش. یک موضوع کافی است تا ما را جذب کند. تازه ما کلی فیلمنامه داریم که گذاشته ایم کنار. اینها به مرحله تولید نرسیده است. برایمان هم مهم نیست که اصلا این کار ساخته بشود یا نشود، فقط یکباره یک داستانی ما را جذب می کند و می رویم به سمتش. بعد دیگر در موردش گفت وگو می کنیم. یادداشت می نویسیم و به همدیگر می دهیم. من هم که هنوز یک شاگرد هستم. در واقع ایشان استاد من هستند و هر کاری ایشان می گویند انجام می دهم. این نویسنده گفت: نخستین چیزی که همیشه می خواهند خلاصه کوتاه یک صفحه ای است که به من می گویند آماده کنم و این کار را من می کنم. گاهی اوقات هم خودشان خلاصه می کنند. بعد خلاصه که آماده م ...
تکفیری ها کنار پیکرش نشستند و ناهار خوردند!
جلوی تیر آنها هستند و در نهایت هم اگر شهید می شوند هم از طرف همین افراد گهگاه مورد بی احترامی و آزار قرار می گیرند. حالا آقاجواد که رفته بود سوریه همه می گفتند برای پول رفته؟ چقدر قرار است بهتان پول بدهند؟ چطوری است مگر؟ چه خبر است؟ و خیلی حرف های دیگر... اتفاقا از سوریه هم که برگشته بود اصلا راضی نبود به کسی بگوییم سوریه رفته. می گفت به خاطر دل خودم و قلب خودم پاشدم رفتم از حریم حضرت زینب دفاع کردم ...
آقای قاضی! چه دلیلی دارد که همسرم عکس مشترک با نامزد سابقش را ماهها پس از ازدواجمان در خانه به صورت مخفی ...
خراب شود هیچ وقت آن را نگه نمی داشتم. این وسایل مربوط به چند سال پیش بود و چند بار خواستم موضوع را به رضا بگویم اما ترسیدم که به من انگ خیانت و دروغگویی بزند. من اگر رضا را دوست نداشتم جلوی پدر و مادرم نمی ایستادم و همسرش نمی شدم. حاج آقا من همسرم را دوست دارم. قاضی حرف های سحر را قطع کرد و از رضا پرسید: چقدر به حرف های همسرت اعتماد داری؟ آقای قاضی من عاشق همسرم بودم اما از وقتی آن جعبه ...
حکایت های ملانصرالدین با داستان های کوتاه | حکایت های جالب ملانصرالدین
: پیر مردی با این سن و سال پیاده و بچه فسقلی سوار خر است ، پس احترام بزرگتر چه؟ بچه خجالت نمی کشد! بعد از این حرف ، هر دو سوار خر شدند. باز همان مردم گفتند : بیچاره خر ، دو نفر سوار یک خرِ نحیف شده اند ، چه آدم های پستی! ملا خجالت کشید و از خر پیاده شد ، پسرش را نیز پیاده کرد و پیاده به راه افتادند. این بار مردم با دیدنشان به خنده ...
احمد مدرس زاده: آقای شیخ عبدالحسین اعتصامی گفت کِلِکو چه کرده ای؟ / در زندان کریم خانی، دکتر صدیقی، دکتر ...
وطن است و...، همین که رسید به این عبارت، گفتم خفه شو . رییس دادگاه گفت ساکت، توهین چرا می کنی... و خلاصه اژدری نخجوان هر چه دلش خواست در دادخواستش گفت و بعد هم تقاضای اعدام کرد. اژدری که نشست، سرگرد دژبخش بلند شد که از من دفاع کند. گفت تا رسید به این که موکل من طفلی است که هنوز مو در صورتش نروییده، شاه دوست، وطن پرست و... ؛ گفتم جناب قرار بود شما از پرونده من دفاع کنی؟ من کجا؟ شاه کجا؟ من اصلا ...
شادمانی شهید رجایی پس از مشورت با امام
ام را فشاری داد من از فشارش می فهمیدم که خوشحال است یا بدحال و عصبانی! گفت: خوب شد گفتی، من رفتم خدمت امام، گزارش ها را دادم. بعد گفتم: آقا این استاندار من آن روز اینجا آمد و مشاور من هم این را گفته است. مشاور تو درست گفته است. استاندار نباید به من گزارش بدهد. استاندار، باید همان کاری را بکند که تو گفتی و من هم به تو اعتماد دارم؛ اما آقای رجایی ارتباط من را با مردم قطع نکن. من باید با مردم ارتباط داشته باشم، نه تنها استاندار بلکه کمتر از استاندار؛ اما در مورد مسائل دولت مطمئن باش که اگر گزارش منفی به من برسد، اولین کسی که از او سؤال می کنم شمایید. خدا را شکر، ترس ما ریخت. ...
حمله ناگهانی”خانم بازیگر” به ترانه علیدوستی: چرا ادای رابین هود را درمی آوری؟
آزیتا ترکاشوند در واکنش به حرف های ترانه علیدوستی در جشنواره کن با حرف های تند به او حمله کرد. به گزارش وقت صبح به نقل از کیهان ، آزیتا ترکاشوند در واکنش به حرف های ترانه علیدوستی در جشنواره کن، نوشت: شعار را همه ما بلدیم. ای بانوی آزادی خواه و مردم دوست کاش زمانی که رقص کنان و خرامان خرامان روی فرش قرمز کن قدم می زدی و حرص قدرت طلبی باعث شده بود فراموش کنی ارزش نخل سوخته آبادان بیشتر ...
یه پراید تو خونه دارم پرواز می کنه (طنز)
.... قرار نیست به همین زودی ها از نام و نشان پراید خلاص شویم. از این به بعد دیگر هیچ چیز در این دنیا عجیب و غریب نیست. عزیزانی که می گفتند یه کفتر تو خونه دارم روپایی می زنه توجه کنند. این حرف ها دیگر خز شده . الان یه پراید تو خونه دارم پرواز می کنه روی دست همه زده. شما به کفتر بگو پراید قرار است در آسمان پرواز کند، مطمئن باشید آن قدر تلاش می کند، تا روپایی زدن را یا بگیرد و کلاً بی ...
شهیدی که آخرین پیامک همسرش را ندید!
خوشحال بود از دیدن محمدحسین چون همه می گفتند کپی برابر اصل خودش است. خیلی از دیدنش خوشحال بود. حالا چون آن بچه دخترم از بین رفته بود همیشه می گفت که خیلی آرزو دارم بچه ام را ببینم. بعد از تولد محمدحسین هر روز ظهرها برمی گشت خانه و خیلی مشتاق بود همیشه ببیندش. در خانه سعی می کرد همه اش کنار محمدحسین باشد. **: دوستان آقاجواد از نحوه شهادتش برای شما چیزی تعریف کردند؟ همسر شهید: چون ...
علی دایی: من گریه ام می گیرد که راجع به یارانه صحبت می کنیم/ این توهین به مردم ماست/ چرا فوق لیسانس باید ...
سال 1394 بود. از آن موقع، خیلی همه چیز عوض شده. مطمئنا. اول از همه دوست داشتم خدمت شما و تمام کسانی که این برنامه را می بینند، عرض ادب و سلام داشته باشم. هم خیلی وقت بود و هم من کمی فراری بودم. دیگر آنقدر عزیز بودی که نتواستم از دست شما فرار کنم و الان در خدمتتان هستم. *این اولین گفت وگوی 360 هست و چه کسی بهتر از علی دایی ؛ افتخار نه تنها فوتبال مملکت، افتخار ایران و کسی که خیلی من ...
متن زیبا و احساسی مادر به فرزند دختر
از صورت ماهت لبخند، نشود غصه دمی نزدیکت، لحظه هایت همه زیبا باشند، از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشی دلتنگ... دوست دارم دخترم ************************************* دختر زیبا روی من بیمار خنده های توام بیشتر بخند... خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب... بخند و بتاب تا زندگی روی خوشش را همیشه به من ...
برادر کوچکم، پدرِ خانواده ما بود
نمی آید، اما احساس این وابستگی را من تا به حال دارم. الان برادر بزرگم خیلی زحمت کشیده برایمان، خواهرهایمان بودند، اما خب اصلا کلا خانوادگی یک حس دیگری به سیدهادی داریم؛ احساس می کنیم هیچ وقت نمی توانیم دوری اش را تحمل کنیم. درست است سنش از همه مان کمتر بود اما مثل یک پدر بود؛ رفتارش یک طوری بود که با ما خیلی راحت بود. اصلا رودربایستی نداشت، خیلی مهربان بود. یک بار مثلا اینطور نشسته بودیم، بغلمان می ...
پشت پرده کناره گیری کتایون ریاحی از بازیگری
کتایون ریاحی فارغ التحصیل لیسانس رشته ادبیات و مردم شناسی می باشد. کتایون ریاحی با نقش زلیخا در سریال یوسف پیامبر مشهور شد. کتایون ریاحی یک موسس خیریه برا کمک به ناشنوایان دارد. این بنیاد مختص کودکان ناشنواست، فعالیت اصلی این بنیاد برای بچه های ناشنوای مادرزادی است که با عمل جراحی کاشت حلزونی، شنوایی خود را بدست می آورند کتایون ریاحی چند سالی است که در عرصه بازیگری فعالیت نمی کند. خانم ...
افشاگری سحر زکریا؛ همواره با بیشترین خشونت از سوی زن ها مواجه می شویم | در سینمای ما هر چه هست رابطه هست
ها در باره ناامنی در سینمای ایران حرف هایی زده بود اما آنچنان مورد حمایت و پیگیری قرار نگرفت. سحر زکریا که با سریال در پناه تو تلویزیون راتجربه کرد با حضور جلوی دوربین مهران مدیری در طنزهای 90 شبی پاورچین به شهرت رسید. این بازیگر طی سال های بعد هم در دیگر مجموعه های طنز مهران مدیری مانند در حاشیه و مرد دوهزارچهره و قهوه تلخ حضور داشت اما پس از آن دوران طولانی، کم کاری و بیکاری را تجربه ک ...
پرسش های فلسفی کودکان
کار هایی می کنند که دوست نداریم انجام شان دهیم. آیا کسی تا به حال تو را مجبور کرده کاری که دوست نداری را انجام بدهی؟ این کار اصلاً جالب نیست، مخصوصاً اگر آن فرد بی رحم باشد. اما بعضی وقت ها آدم ها تو را مجبور به انجام کاری می کنند که شاید برایت ناخوشایند است، اما به نفع ات است، مثل بردنت به دکتر، آمپول زدن یا فرستادنت به تخت خواب. والدین مجبورند زیاد این کار را انجام بدهند، زیرا کودکان همیشه ...
شأن پیشکسوتان استقلال را له کردند/ نگران سلامتی پیرمردهای استقلال شدم/ همه بدنم را کبود کردند تا به ...
رشیدی و پرویز مظلومی بودم که تحت فشار و ضرباتی که به ما وارد می کردند پس از مدت زمان طولانی انتظار و سرپا ایستادن وارد استادیوم شدیم. فکر می کنم بدنم حسابی کبود شده است. اینقدر که لابه لای نرده ها و در ورودی تحت فشار بودیم. چرا شما را راه نمی دادند؟ می گفتند هماهنگ نشده! در صورتی که باشگاه بلیت های وی آی پی را داشت و از طرفی مسئولان مجموعه ورزشی می گفتند برای وی آی پی بلیت فروشی ...
در مسیر تحول زندگی دانش آموزان
خواهد جای کدام از این شخصیت ها باشید. همکلاسی هایم بدون مکث گفتند دلمان می خواهد به جای ادیسون باشیم.یک مخترع بزرگ! اما من گفتم دوست دارم مثل مادر ترزا به دیگران کمک کنم و بنیاد خیریه داشته باشم. همیشه در رویاهایم دلم می خواستد به افراد نیازمند کمک کنم اما چون اوضاع مالی آنچنانی نداشتیم و شرایط خانواده خودم هم متوسط بود هیچ وقت تصور نمی کردم که روزی به این رویا دست پیدا کنم. زنگ تفریح که شد. دبیر ...
3 یار دبستانی همرزم جبهه های جنگ شدیم
زودتر از ما به جبهه رفت. معمولاً زمان جنگ اولین بار که به جبهه می رفتند رزمندگان را به کردستان می بردند. حسن آقا که به جبهه رفت برای ما نامه فرستاد. من و حسین فلاح نامه را خواندیم و منقلب شدیم. گفتیم هر طور است باید به جبهه برویم. هوایی جبهه شده بودیم. دوست مان که مرحله اول به ساری آمد سال 1361 بود. من دوم دبیرستان بودم. حسین آقا از من کوچک تر بود. می خواستیم برای دوره آموزشی جبهه ثبت نام کنیم گفتند ...
دوره تکاوری جواد تمام نشده بود که دخترم از دست رفت!
علاقه داشتند به شغل پدرشان و نظامی گری و این شرایطی که بود. می گفتند (و در دفترچه خاطراتشان نوشتند) سال 88 که وارد این شغل شدند، یکی از بهترین روزهای زندگی ام امروز بود که در سپاه قبول شدم و از امروز به بعد می توانم خدمتگزار مردم باشم و در سپاه امام زمان باشم. مهرماه سال 88 بود که وارد سپاه شدند. **: تاریخ ازدواج شما کی بود؟ همسر شهید: اسفند 89 عقد کردیم و تیرماه 90 هم عروسی ...
داستانهای شیرین از بهلول | داستانهای بهلول
بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان ...
بهروز افخمی: جشنواره کن جشنواره دگرباش های جنسی است
. اینطور نیست که در هر زمینه ای با هم موافق باشیم مواقعی که یک نفر دارد حرف می زند خودش بعد نظرش را عوض می کند. اگر شما نشان بدهید که نظرات تان عوض نمی شود و با شنیدن حرف مخالف نظرتان را تغییر نمی دهید یک برند و انگ ایدئولوژیک به شما می زنند و به لحاظ چارچوب هم می گویند دگم هستید که شاید درست هم بگویند. شاید اصلا یکی از ویژگی های نظر کارشناسی این باشد که حتی یک نفر درباره یک فیلم نمی تواند نظر ثابت ...
علی عامل هاشمی مجری برنامه شوتبال شبکه نسیم:
بازیگری برای آنها از هر چیزی مهم تر است. یک اتفاق بامزه من اوایل به هدفن عادت نداشتم و بعضی چیزها را نمی دانستم. این که نباید مثلا از واژه های خارجی استفاده کنم یا این که موضوعاتی بود که درباره آن اطلاعاتی نداشتم. مثلا در یکی از گفت وگوها مهمان در حال صحبت کردن بود و من هم درباره آن موضوع اطلاعی نداشتم. حرف ایشان که تمام شد من فقط نگاه می کردم. بعد از طریق هدفن به من می گفتند چیزی ...
طلاب مکتب امام(ره) مشتاق همراهی با رزمنده ها بودند
...، اما حاج آقا همان جا رو کرد به من و گفت آقای اسدی! خداوند تبارک و تعالی همه ما انسان ها رو هدایت می کنه. یه وقت یه کسی از شما آدرسی می پرسه، شما به اش راه رو نشون می دین. یه وقت یه هدایتِ بالاتریه که شما روی کاغذ برای اون کروکی می کشین که از کدوم راه بره بهتره و زودتر می رسه، اما یه وقتی اونو سوار ماشین می کنی و می بری سرِ آدرسی که دنبالشه. بعد رو کردند به بچه ها و ادامه دادند شماها رو خدا از ...
با نقش فرعی زخم کاری بیشتر از نقش اول تلویزیون دیده شدم
سریال ایلدا نقش یک را بازی می کردم و شیرعلی خان بودم. در این سریال بیشترین زحمت را کشیدم، ولی اصلا دیده نشدم. ولی در سریال زخم کاری با نقش حاج مظفر دیده شدم. خیلی ها گفتند چقدر خوب بازی کردی. قصه قشنگ و کارگردانی و گروه خوب نیاز به پول و سرمایه دارد. چطور آقای تخت کشیان تهیه کننده زخم کاری توانست این پول را جذب کند و مدیران صداوسیما نمی توانند؟ دستمزدهای شبکه نمایش خانگی بهتر است ...
شهاب حسینی بازی در فیلم موهن عنکبوت مقدس را رد کرد؟
نقش های فیلمش را به او داد تا برای همیشه این تشکر در تاریخ ثبت شود. اما اگر می خواهید بدانید پریچهر قنبری چه ناگفته هایی از زندگی مشترک شان دارد، گزیده حرف هایش در سال های اخیر در گفت و گو با مجله زندگی ایده آل و نشست خبری و رونمایی از فیلم ساکن طبقه وسط، ساخته شهاب حسینی را برای تان جمع کرده ایم. شهاب واقعا چه کاره است؟ شهاب هیچ وقت کافه دار نبوده است. بعد از تولد محمدامین ...
فرصت تماشای برگ زرین تاریخ از فاصله نزدیک!
درگیر شدم. تا یک سال هم خبری از محمود نداشتم. این را هم بگویم که خانه آن ها به تهران منتقل شده بود و هر وقت هم که خودم به خانه برمی گشتم، محمود را در شهر نمی دیدم. خلاصه بعد از یک سال که به مرخصی رفته بودم شنیدم محمود هم به میانه آمده است. پیشش رفتم و با هم صحبت کردیم. متأسفانه به خاطر مشکلات گوارشی دیگر نتوانسته بود به جبهه برگردد. اما در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت می کرد. آن روز یک سؤال از محمود ...
4 قانون رابطه دختر و پسر
مغازه های بزرگ میز تخفیف دارند .اشیا روی آن میز ارزان هستند زیرا توسط افراد زیادی دست به دست شدند . هیچ کس نمی تواند شما را روی میز تخفیف بگذارد ، اما شما با اجازه دادن به دیگران برای لمس بدنتان می توانید . اگر خودتان را انسانی ببینید که ارزش والایی دارد قانون تصویر شخصی برایتان جواب می دهد . هر انسانی ارزش والایی دارد . به گروهی از مردم که بعد از ظهر دیر وقت به کوه می روند ...
سروده هایی در مدح امام رضا(ع): خوش به حالم که اهل ایرانم / خادم بارگاه سلطانم
خاک سایه افکنده است بگو به آلِ سعود و یهود بازنده است بگو به دشمنِ ایران مکن خیالِ دگر قرار ما همه تا بیست و سه سالِ دگر *صائب **اشاره به داستانی از شفای دخترکی حضرت فرموده بودند پدرت شکایت مرا به خواهرم نبرد قاسم نعمتی روزی که نام عشق بازان را نوشتند این قوم را مجنون ، تو را لیلا نوشتند آنگاه مُلکِ عاشقی تقسیم کردند ...
هفتادوپنجمین جشنواره فیلم کن ،وقتی حواشی بر متن غالب می شوند
سوی دیگری در یک جشنواره بین المللی می داشت و حتما باید به موضوعات کلان تر اشاره می شد. به عبارتی می خواهم بگویم مشکلات اداره داخلی یک کشور (مشکلاتی که در همه کشورهای جهان وجود دارد)، به هیچ وجه توسط خبرنگارانی که فقط دارند وظیفه خود برای تهیه خبر و گزارش را انجام می دهند، حل نخواهد شد. آنها که درجشنواره ها حضور دارند اصولا دل شان به حال هیچ مردمی در هیچ جای جهان نمی تپد و صدای شما در جهان نخواهند ...
خواندنی های تاریخ| حال ناصرالدین شاه در کربلا وقتی جمله هل من ناصر را شنید
صدراعظم گفت: من شاه را می گریانم. به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید، خطاب به قبر امام حسین(ع) عرض کرد: یا حسین! تو در وسط میدان کربلا، آن وقت که یکه و تنها شدی فریاد می زدی: هل من ناصر. حالا این ناصر آمده، اما حیف که دیر آمده! شاه همین که این را شنید به اندازه ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضه خوان گفت: بس است دیگر نخوان. ناصرالدین شاه که طبع شعر هم داشت بعد از این صحنه که به ...