سایر منابع:
سایر خبرها
پدر لشکر هوای رفتن کرده بود/بهشت در ایستگاه کربلای 10
... بعد از اینکه شناسایی ها تمام شد و ما را برای عملیات به منطقه بردند به یکی از بچه ها گفتم: لازم است یک بار دیگر حاجی را بیاوریم تا با بچه ها صحبت کند. احساس می کردم صحبت های حاجی در روحیه بخشیدن به نیرو موثر است و حقیقتاً هم همین طور بود، چند کلمه حاجی معجونی بود انرژی زا و روحیه بخش که به ویژه هنگام عملیات نیاز هر رزمنده ای بود. غروب حاجی آمد و اولین کاری که کرد، دستور داد جنازه ...
دستی که هنگام شهادت به نشانه سلام به امام زمان (عج) به روی سینه رفت
سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع کننده ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هشت ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته اند اما برای تداوم و گسترش این ...
بنیاد در آینه مطبوعات
نژاد آموزش می دیدیم بدون این که خانواده ما خبر داشته باشند .در این آموزش ما همراه با تجهیزات رزم داخل آ ب می شدیم . شهید حصاری فرمانده گردان ما بود. او در آموزش ها هم پیشقدم بود . او از طبقه بالای سکو، خودش پایین می پرید تا ترس بچه ها بریزد . بعد از اتمام آموزش یک فرصت چندساعته داشتیم که با خانواده ملاقات کنیم . بالاخره دوباره به منطقه هورالعظیم منتقل شدیم .حدود یک گردان بودیم وهنوز نمی ...
جانبازی که خرمای ختمش را خورد!
گفت مادر به خاطر خبر شهادت من حال خیلی بدی دارد. رفتیم که تماس بگیریم. زنگ زدم محل کار پدرم و هر کس که صحبت می کرد باورش نمی شد. می گفتند: چرا اذیت می کنید محمدرضای ما شهید شده، خودمان جنازه را شناسایی کردیم. هر طور که بود در عرض 48 ساعت مرا به تهران آوردند. حتی من پول هم همراهم نبود. چون با همان لباسهای بسیجی آمده بودم، داشتم به برادرم می گفتم از دوستت بپرس پول دارد که تا منزل برویم؟ چون من لباس ...
جانبازی که خرمای ختمش را خورد!
به خاطر خبر شهادت من حال خیلی بدی دارد. رفتیم که تماس بگیریم. زنگ زدم محل کار پدرم و هر کس که صحبت می کرد باورش نمی شد. می گفتند: چرا اذیت می کنید محمدرضای ما شهید شده، خودمان جنازه را شناسایی کردیم. هر طور که بود در عرض 48 ساعت مرا به تهران آوردند. حتی من پول هم همراهم نبود. چون با همان لباسهای بسیجی آمده بودم، داشتم به برادرم می گفتم از دوستت بپرس پول دارد که تا منزل برویم؟ چون من لباس ...
ماجرای دست به یقه شدن شهید علیرضا نوری با سردار محمد کوثری
سردار محمد کوثری نماینده کنونی مجلس شورای اسلامی و فرمانده لشکر 27 محمد رسوال الله(ص) در عملیات کربلای 5 در سال 65 در رابطه با شهید علیرضا نوری قائم مقامش در لشکر که در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید به خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس گفت: شهید علیرضا نوری جانشین لشکر بود. یک دستش هم در والفجر یک قطع شده بود. او چند سال قبل از انقلاب استخدام راه آهن شده بود. چهار پنج روزی از ...
قراری با خدای خود داشت
با ذلت). گرایش به چپ و راست، همان زندگی ذلت بار است و صراط مستقیم و شعار لا اله الا الله راه رهایی و ما بسیجیان، این خطی هستیم و پذیرای هیچ بیگانه و کافری در خاک میهن اسلامی مان، نخواهیم بود. این سفارش را می کنم که مبادا، همچون کوفیان دست از امام خویش بشویید و مبادا که خمینی کبیر را تنها بگذارید. از برادرانم نیز خواهانم، نگذارید اسلحه ام بر زمین بیفتد و راه شهیدان بی رهرو ماند که شعار ما همین است: ایمان، جهاد، شهادت. انتهای پیام/ ...
روزی نبود که به همه سرنزند و مشکلات آنها را حل نکند/ شهیدی که نامه همسرش را پاره کرد
از اتاق ها ایستاده بودم که یک دفعه متوجه شدم که آب ریخت روی لباسم. نگاه کردم ببینم کیست؟ دیدم حضرت امام در حال آب دادن به گلدان ها هستند. به ایشان نگاه کردم خندیدند من هم خندیدم... تأسف می خورد که چرا بیشتر زیر آن پنجره نایستاده است. (سردار فرهنگ دوست) ****** گفتند در ایام حج یکی از اقوام رفته بود با حاجی صحبت کنه گفته بود ببخشید اینجا فقط عبادت می کنیم صحبت در ایران هم ممکن ...
بنیانگذار گارد جاویدان چه کسی بود
، 4 درجه دار و 92 سرباز وظیفه؛ یعنی جمعاً 100 نفر. اگر رضا در کاخ شهر بود یک گروه مرکب از 9 سرباز وظیفه و یک درجه دار مامور حفاظت از کاخ و باغ سعدآباد می شد و بالعکس. یعنی در محلی که شاه اقامت داشت یک گروهان منهای ده نفر نگهبانی او را به عهده داشتند. غذای گروهان از لشکر مربوطه به وسیله کامیون تامین می شد. چون در تهران دو لشکر وجود داشت یک ماه لشکر یک و ماه بعد لشکر دو گروهان فوق را تامین می کردند ...
از ابتدا به اسلام حساس بود
در بهمن ماه شهدای زیادی تقدیم انقلاب شده است چه در روزهای انقلاب چه دفاع مقدس؛شهید عبدالعلی ناظم پور، فرمانده گردان تخریب تیپ 33 المهدی (عج) نیز یکی از شهدای جنگ تحمیلی است که سابقه انقلابی هم دارد. فرآوری: سامیه امینی - بخش فرهنگ پایداری تبیان سیری در زندگی شهید سردار شهید عبدالعلی ناظم پور در سال 1340 در خانواده متدین، مذهبی و عاشق اهل بیت (ع) تولد یافت و روزهای ...
کسی سراغی از ما نمی گیرد
عملیاتی به تپه لولان رفتیم. اقبال چون قد بلند و تنومند بود، همیشه تیربار و نوارهای آن را حمل می کرد. فاصله مان با عراقی ها بسیار کم بود و نمی توانستیم بلند صحبت کنیم. آن منطقه پشه های خطرناکی داشت که مانند زنبور به بدن هایمان نیش می زد. من و اقبال کنار هم بودیم. او به من گفت: چند روزی است که حس عجیبی دارم و احساس می کنم این آخرین ماموریتم است و شهید می شوم. چند روز بعد در حادثه ای که در ناوچه پیما صورت ...
گفتن این صحبت ها به کودک ممنوع است
گفتن این صحبت ها به کودک ممنوع است به گزارش ایران ناز نتایج یک تحقیق نشان می دهد، نباید این جمله ها را به بچه ها بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین می برد و روی آینده آن ها اثر می گذارد: – بچه بی تربیت؛ بیخود – چند بار بهت گفتم؟ – چطور روت می شه این کارو بکنی؟ بعد از این همه خوبی که بهت کردم! – صبر کن برسیم خونه! – خنگ بازی در نیار! – آگه همه ...
"مصطفی" گفت اگر این کار را انجام دهم، ترور می شوم! +عکس
معلوم است فرمانده بسیج سایت غنی سازی شهید احمد روشن است، صحبت هایش را شروع می کند. از مسیری صحبت می کند که بعد از شهادت مصطفی برای همه روشن شده و این راه دیگر بسته نیست. بعد هم بچه ها را معرفی می کند این بچه ها از شورای فرماندهی بسیج سایت غنی سازی شهید احمدی روشن هستند. آمده اند پیش خانواده شهید احمدی روشن که تشکر کنند از خانواده شهید که پرچم راه مصطفی را هیچ وقت زمین نگذاشتند. ...
ابارقیه هستی اش را فدای دفاع از حرم رقیه کرد
بعد از اینکه با صدای بلند خدا را شکر می کرد، بعدش چنان با این بچه قاتی می شد و بازی می کردند که گاهی تذکر می دادم خانه مان استیجاری است و سر و صدا همسایه ها را ناراحت می کند. او در اوج دلبستگی بود. اما هنر مردانی چون سجاد گذشتن از این دلبستگی ها برای رسیدن به سعادتی بالاتر مثل شهادت است. شهید یک دغدغه یا دلبستگی دیگر هم داشت که صحبت از آن کمی سخت است، فرزندی که در راه بود. گذشتن ایشان ...
یک عاشقانه آرام+عکس
ما زودتر انجام شود. ملاک من برای ازدواج اخلاق و مذهبی بودن و برای او هم این ها مهم بود. یک جلسه صحبت کردیم و جلسه بعد بله برون بود. *تفاوت قد نظر پدرم را جلب کرد اولین دفعه که عبدالله را دیدم در همان مراسم خواستگاری بود، هیکلی نبود ولی قدش خیلی بلند بود و چون ما کنار هم نیاستاده بودیم این موضوع نظر کسی را جلب نکرد اما در جلسه بعد یعنی روز بله برون پدرم وقتی ما را کنار هم دید ...
گمشده در باغ وحش
مامان کجا هستند؟ گم شدی؟ از چیزی ترسیدی؟ با کی اومدی باغ وحش؟ از حیوونا ترسیدی؟ کجا از مامانت جدا شدی؟ حرف بزن تا خانواده تو پیدا کنیم. رستمی باشنیدن صدای زنگ تلفن ،گوشی را برداشت چند لحظه بعد با هیجان فریاد زد: صمیمی، صمیمی بدو بدو، تلفن از مدیریته. بیا ببین چیکارت دارن. رستمی که دید صمیمی مشغول صحبت با تلفن شد باز طاقت نیاورد آمد نزدیک بچه دستی به سبیل های پر پشتش کشید و گفت: ببین بچه ...
کارگردان فرانسوی؛ دو سال پیش به تبعیض نژادی در اسکار اعتراض کردم
: دو سال پیش من چیزی درباره این گفتم که آکادمی خیلی سفیدپوست و مذکر است، که واقعیت هم همین است و رسانه ها من را تکه تکه کردند. دلپی که متولد فرانسه است در ادامه گفت: جالب است، زن ها نمی توانند صحبت کنند. بعضی مواقع آرزو می کنم آفریقایی-آمریکایی بودم چون مردم بعد از اینکه حرف تان را می زنید به شما حمله نمی کنند. زن بودن از همه چیز سخت تر است. فمینیست ها کسانی هستند که مردم بیشتر از همه از ...
شکری: علایق مشترک فرهنگی کشورها را در ترجمه آثار دفاع مقدس لحاظ می کنیم/ روسیه هدف بعدی نشر 27 بعثت
حلب ارایه می کردیم و ظرف دو روز این کتاب ها تمام می شد. دانشجویان این آثار را می خریدند نه این که رایگان بگیرند. بهتر نبود که کار انتشار را به ناشر عربی می سپردید؟ ما در واقع در پی ترویج فرهنگ شهادت و دفاع مقدس بودیم. بنابراین، ناشر کتاب، خودِ مرکز مطالعات پژوهشی 27 بعثت یا همان نشر 27 بود. ما از ترجمه کتاب های کم حجم تر شروع کردیم و اکنون، کتاب های قطور تر و پرحجم تری در دست ...
دلنوشتۀباشه آهنگربه یادشهیدسیاح طاهری
نفس را میبرید و حبس میکرد،پیامی تلفنی از دوستی آمد که زکات علم ات اگر داری چیست؟ گفتم چه میخواهی؟ گفت برای شهیدی مرثیه ای تصویری بساز. گفتم خدا من رانبخشد. شهید که مرثیه نمیخواهد! گفت نمیدانم کلیپ یا فیلمی که اورا بشناساند. گفتم شهید را فقط خدا میشناسد. اوست که روز ازل در دفتر کائنات و آفرینش ثبتش میکند. بلند بالایش میکند. خوش نفس و خوش دل و خوش نقش می آرایدش تا روزی که به بهانه ی تیری، ترکشی ...
قرار عاشقی، پنجشنبه ها
شهدا می پرسیم، می گوید: درست است که ما از نسل بچه های جبهه و جنگ نیستیم، اما خاطره رشادت شهدا زیاد به گوشمان رسیده است. آنها دلاور مردانی بودند که در سخت ترین روز ها، امام(ره) را تنها نگذاشتند و برای دفاع از کشور از جان خود گذشتند. پس ما همه مدیون شهدا هستیم و این کمترین کاری است که می توانیم برای آنها انجام دهیم. علاوه بر این رهبر معظم انقلاب هم فرموده اند زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت ...
بارها مجروح شد اما از خط مقدم برنگشت
کنارش از ناحیه دست راست مجروح شد ولی با همان وضعیت به طرف خط مقدم حرکت کرد و سرانجام در تاریخ 25/10/65 هنگامی که برای شناسایی رفته بود هدف گلوله های دشمن قرار گرفت و با دستی مجروح و چشمی خون آلود همچون قمر بنی هاشم به شهادت رسید. در ادامه خاطراتی از زندگی و رشادت های این سردار شهید را در ادامه می خوانید: تشکیل تیپی به نام امام حسن(ع) پیک فرمانده سپاه دنبال هاشم بود ...
تسلیت پرویز پرستویی، رخشان بنی اعتماد و حمید فرخ نژاد به خانواده شهید مدافع حرم
در دفتر کائنات و آفرینش ثبتش می کند. بلند بالایش می کند. خوش نفس و خوش دل و خوش نقش می آرایدش تا روزی که به بهانه ی تیری، ترکشی، جدایش کند ودر کنارش بنشاندش. گفتم اسم شهید که می آید دست و دلم میلرزد. در خدمتم، می سازمش. آری سعید پارسال هم مثل امسال حالا زمستان بود. لابد سرد هم بود. بله سرد بود که تو بالاپوشی گرم به تن کرده بودی. برازنده ات بود برادر. در خیابان طالقانی آنجا که باید دوستان و یاران ...
ترجمه زندگینامه سردار شهید حمید تقوی فر به زبان عربی
عملیات در منطقه عزیز بلد سامرا در روز ششم دیماه 1393 توسط تک تیر انداز تکفیری مورد هدف قرار گرفت و همچون پدر و برادرش به فیض عظیم شهادت نائل آمد. در بخشی از کتاب عاش حمیدا و مات شهیدا از زبان سردار امین شریعتی فرمانده لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس، در مورد شهید تقوی فر می خوانیم: حاج حمید با یک معنویت بسیار زیاد کار بزرگی را در سوسنگرد انجام داد. بچه ها از استان های مختلف در سوسنگرد ...
عبور از خط خطر با تن پوش توکل
ملحق شد و از آن به بعد تا پایان جنگ در اط( در ادبیات دفاع مقدس به واحد اطلاعات و عملیات تیپ ها و لشکرهای سپاه، اط اطلاق می شود) حضور دائمی داشت. در عملیات رمضان، مدتی گذشت تا آقا حجت مجدداً به بچه های واحد اطلاعات-عملیات ملحق شود. وی از مقطع فعالیت بچه ها در دهلران به اطلاعات آمد. در دهلران تقسیم شدیم. ما تیمی بودیم که شهید مجید زادبود همراه ما بود، بقیه هم با مرحوم حجت معارف وند همراه شدند ...
همه برای سعید نوشتند و گفتند
کارها را کرد و چرا یک نفر را نیاوردید برای کمکشون؟! که حبیب هم نه برداشت و نه گذاشت و گفت: ایشون سردار حاج سعید هستند! منم خونسرد برگشتم و مثل مجسمه بلاهت گفتم: جداً شما سردارید؟! ولی حاج سعید لبخندی زد و متواضعانه هیچ نگفت و رفاقت ما از همان لحظه شروع شد. مردی که در آن تاریخ بعد از هشت سال جنگ و شانزده سال جانبازی و کار مستمر فرهنگی نمونه ای از مردان مخلص دوران جنگ بود که هیچ طلبی از هیچ ...
سالروز شهادت حاج یدالله کلهر
امروز اول بهمن ماه سالروز شهادت حاج یدالله کلهر قائم مقام لشکر 10سیدالشهدا (ع) در جریان عملیات کربلای5 است. به گزارش سرویس فرهنگ حماسه ایسنا، سردار رشید، حاج یدالله کلهر، سال 1333 در روستای باباسلمان شهریار به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی و دبستان به دلیل نبود امکانات در روستا، مقطع دبیرستان را در شهریار گذراند. سال 1353 به خدمت سربازی رفت و پس از آن به کار آزاد روی آورد. از ...
سیروس قایقران، اسطوره فوتبال ایران
قایقران ( پدر ): آیا ورزشکار تا زمانی که زنده است عزیز است ؟ هیچکس از تهران و مرکز استان نیامده که حالی از ما بپرسد یا کمکی به ما بکند. او اولین فرزندم بود. غروب موقع اذان به دنیا آمد. اولین سالی که به تیم ملی دعوت شد با محمود فکری به تهران رفت و دو روز بعد با گرمکن و بی پول برگشت. چیزی به ما نگفت اما چند روز بعد فهمیدیم که لباسهای آنها را در اردو زدند تا آنها دیگر در تمرینات حاضر نشوند ...
همسر شهید: شهادت روح الله آرزوی مادر بود/من با روح الله رشد پیدا کردم
متاثر شدم. آقا روح الله هم چند روز بود که تماسی نگرفته بود و من خیلی انتظار می کشیدم تا روح الله تماس بگیرد و از اوضاع و احوال و چگونگی شهادت سردار جویا شوم، تا اینکه 2-3 روز بعد از مراسم خاکسپاری سردار همدانی ، تماس گرفت و من از دگرگونی احوالاتم با او صحبت کردم، اما روح الله در جواب گفت که چرا گریه کردی! عاقبت بخیر شد، این همه زحمت کشید مزد زحماتش را گرفت. خودت را برای سختی های بیشتری آماده کن، با ...
رئیس داریم تا رئیس!
می خوابیدم، اما یک آقایی به نام فاضلی صریح فرمود: مگر آمدی نانوا را ببینی؟ نمی شود، برو اُستانت. خوب حالا شما خودت را بگذار جای من، دست حسین دهقان را نمی بوسی؟ ما بچه های جنگیم، درکارِ ما چاپلوسی و خوش و بش، گویی عین خیانت است. آیا وقتی در منطقه، به سنگر فرماندهی می رفتیم، آن فرمانده ای که با ما عقیده اش فی سبیل الله بود، با آن فرمانده ای که خودش را مالک همه چیز می دید، یکی بودند؟ من در ...
"جان گز" ناتوان از گفتن حقیقت شهدا است
بچه را ازم گرفت، دو سه بار دست کشید به سرش و ... من به خودم آمدم دیدم بچه آرام خوابیده. به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است. خیلی ترسیدم. آفتاب که زد، بی قرار و گریان، بلند شدم رفتم دکتر. دکتر گفت: این بچه که چیزیش نیست. حضورش را گاهی همین طوری حس می کردیم. او همه جا با من است، او همه جا با ماست، یقین دارم. اگر ...