سایر منابع:
سایر خبرها
بگرد رفیق خوب پیدا کن
که همه اش از دست رفته که خب همه اش از دست رفته. نماز هایی که ناقص است. یک کمی مشکل دارد. یک کمش درست است و یک مقدارش مشکل دارد، دستور داده شده است نافله بخوانیم. نافله مغرب چهار رکعت است. رفقا یا همینطور می نشینند یا صحبت می کنند. تمام مدتی که بین دو نماز است و امام جماعت مشغول نافله است، همینطور می گیرند می نشینند و وقت شان را حرام می کنند. می گویند این نافله ها را دستور داده اند برای اینکه ...
سرنوشت تلخ کودکان ترخیص شده از بهزیستی
نمی گذاشت. بچه ها شب ها غذاهایشان را برای شام به امید می دادند. یک روز صبح جنازه اش پشت در پیدا شد... . تلخ ترین خاطره مصطفی همین است... . بعد که فکر می کند یک خاطره دیگر هم دارد، می گوید: رفته بودم استادیوم. وقتی برگشتم فردا صبحش بیرونم کردند، گفتند دیر آمدم، تا صبح پشت در نگهم داشتند. فقط 15 سالم بود... مصطفی آرزو دارد یک روز عطاری خودش را باز کند. آرزویی که به خاطرش به ...
چرا باید در تشییع جنازه شرکت کرد؟
نکن که اگر فقط یک لحظه غافل باشی، چیزی نمی شود؛ آنجا می فهمی که برای همان یک لحظه چه حسرتی خواهی خورد که چرا غافل بودم و چرا حواسم نبود؟! چرا موقعی که گفتند: صلوات بر محمّد و آل محمّد، من فراموش کردم و حواسم نبود صلوات بفرستم. چرا به ختم هم رفتم، حتّی یک فاتحه نخواندم. گاهی برخی این طور هستند، ختم می روند، امّا یک فاتحه هم نمی خواند، فقط برای این که حالا همسایه است، رفیق است، دوست است، فامیل است ...
واکنش امیر قلعه نویی به انتقادات از خاکپور و تیم امید
با هم صحبت کردیم. ایشان با حال و روز بدی که داشت خودش را به مراسم ختم رسانده بود و همین نشان می داد که مرام و اخلاق را سرلوحه کارهایش قرار داده است. روزهایی که مربی تیم ملی بودم هر وقت به فدراسیون می رفتم ابتدا به کمیته پیشکسوتان نزد آقایان ظلی، جاسمیان و مرحوم بهزادی رفته و با آنها چای می خوردم و رخصت می گرفتم. وی ادامه داد: مرحوم بهزادی را به جرات می توان محبوب ترین و معروف ترین فوتبالیست ...
ترکش های خاطره
بیمارستان امام خمینی(ره) تبریز بستری هستم. او هم به محل کار پدرم در کرج رفته و به او اطلاع داده بود. پدرم کارش را تعطیل کرده و به خانه می رود تا به مادرم اطلاع دهد. مادرم تعجب کرده بود که در آن ساعت از روز آنها حتما از من خبری دارند. خصوصا اینکه دختر عمویم خواب دیده بود! دایی وزن دایی ، مادر و پدر به زنجان رسیده بودند که ناگهان متوجه می شوند که برادر 10 ساله ام میان آنها نشسته است! جالب است بدانید که ...
زندگی خصوصی محافظ خوش تیپ رییس جمهور+عکس
چیزی شده؟! گفتم: نه دخترم به دلت بد راه نده. همین که این جمله را گفتم ناگهان صدای گریه آمد. سریع رفتم بالا دیدم مادر شوهرم داره گریه می کنه، پرسیدم چه شده؟ گفت: هیچی بچه ها با هم صحبت می کردند، یکسره از کسایی که شهید شدن حرف زدند من حالم بد شده. هنوز مادر شوهرم هم واقعیت را نفهمیده بود. البته در هیئت اعلام کرده بودند که چند رزمنده در سوریه شهید شدند اما نام کسی را نبرده بودند ما هم از ...
بخاطر شرایط جانبازی ام، مخالف ازدواج با همسرم بودم
راضی به این ازدواج شدند؟ می گفتند چرا دختران ائمه(س) با جانباز ازدواج نکردند. البته آن ها اطلاعات کافی نداشتند، چون ممکن است ازدواج با جانباز در آن زمان در تاریخ ثبت نشده باشد. یا مثلا می گفتند شما احساسی تصمیم گرفتی و بعد پشیمان می شوی. سال های زیادی باید سختی را تحمل کنی و دوام نمی آوری، این جانباز را هم دچار مشکل می کنی. در نهایت دستخط و امضا از همسرم گرفته بودند که اگر رفتی و پشیمان ...
محاکمه مردی که 5سال پیش همسرش را در برابر چشمان فرزندانش شکنجه کرد
. نمی دانم چطور شد که مرد. حرف های سعید در تناقض با اعترافات او در بازجویی ها بود. او پیش از این گفته بود: روز قتل خیلی عصبانی شدم. چنگک را در بدن زنم فرو کردم و فریاد زدم با همین تو را از سقف آویزان می کنم. جلوی دهانش را هم گرفتم و گفتم خفه ات می کنم. می خواستم او را بترسانم. به بچه ها هم گفتم اگر همکاری نکنید با شما هم همین کار را می کنم. زنم که بیهوش شد رفتم دوش گرفتم. وقتی برگشتم پسرم گفت ...
عزیزم شهادتت مبارک
شما من را نمی بینید اما من زنده ام و شما را می بینم؛ هم من مواظبتان هستم هم پدر و مادر و خداوند هستند. شهید آوینی می گوید شهدا زنده اند و ما مرده ایم. به من گفته بود اگر من به شهادت برسم شما برایم چه کار می کنی؟ من هم گفته بودم تا صبح برای شما قرآن می خوانم و تنهایت نمی گذارم. ایشان گفت این کار را نکنید و چون شما خانم هستید برایتان سخت است. گفتم با پدر و برادرم می آیم و شما نگران نباشید. حمید هم ...
اقرار بوکس باز شیشه ای به قتل خاله
از شهرستان هم به روستای محل زندگی پدر و مادرم رفتم. به مادرت چیزی نگفتی؟ نه، اما دو روز بعد فهمیدم که مأموران پلیس موضوع را به یکی از خاله هایم خبر داده اند و متوجه شدم که پسرش زنده است. این بار از ترس اینکه دستگیر نشوم به کوه های اطراف روستایمان رفتم و آنجا مخفی شدم. چه شد که خودت را معرفی کردی؟ در این مدت با مادرم در ارتباط بودم. او از من خواست تا خودم را به پلیس معرفی کنم. اگر پسر خاله ات زنده نبود، خودت را معرفی می کردی؟ بله. من در این مدت همه اش عذاب وجدان داشتم. حرف آخر چیست؟ پشیمان هستم. امیدوارم خانواده ام مرا ببخشنند. ...
همسر طالب لو:نمی دانم آن خانم موفق شد با وحید سلفی بگیرد یا نه!
به گزارش افکارنیوز ، او نوشت: نزدیک های صبح از خواب پریدم. دیدم آقامون نفسش بالا نمیاد، چشم هاش قرمز شده و با صدایی گرفته از اعماق قلبش فریاد می زنه حالم بده. اول فکر کردم خواب می بینم. دوباره خوابیدم. بعد شیء تیزی دستم را سوراخ کرد. بلند شدم دیدم خودکارمه که هر شب با یه کاغذ می ذارم بالای سرم. همسر جان از خودکار برای بیدار کردنم کمک گرفته بود. چشم هایم را باز کردم، این دفعه خودش بود ...
روایت سایت رهبری از نقش هاشمی در تعیین رهبری/ نامه سفارشی آقای وزیر/ دلالی در خطبه خوانی عقد!/ آمر حمله ...
الله خامنه ای را این گونه برمی شمرد: حجت الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی، نزدیکترین فرد به امام خمینی که مشاور و مورد وثوق کامل ایشان بود، نقل کرده که امام در پی سفر خارجی آیت الله خامنه ای گفتند: الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند [249] . زهرا مصطفوی، دختر امام خمینی (ره) بیان کرده که آنگاه که از امام درباره ی رهبری آینده نظام پرسیده است ایشان از آیت الله خامنه ای نام بردند و آنگاه که از مقام علمی ...
فرزندمان زنده است و صدایش را می شنویم!/ با سماجت، فرماندهانش را راضی کرد تا به سوریه برود
.... گفتم "چیزی شده؟" گفت "نه فکر کنم مسموم شده ام. حالم خوب نیست." بعد متوجه شدم که با دوستانش تماس گرفته و جویای حال امین شده است. آنها هم خبر شهادتش را دادند. به تهران که رسیدیم مستقیما به محل کار امین در میدان پاستور رفتم. برادرم هم همان زمان به لانه جاسوسی رفت. در آنجا متوجه شدم که دو تن از پرسنل سپاه انصار به شهادت رسیده اند. ولی به من نگفتند که یکی از آنها امین است. به ...
احسان علیخانی سکوت خود را شکست +ماجرای اخاذی برادر قلابی اش!
کرده بودیم که در فرودگاه کیش پسری نزد من آمد موبایلش را به من نشان داد که پر از عکسهای من بود و گفت ما خیلی به هم شباهت داریم من برای جبران محبتهایش که بسیار به من ابراز محبت می کرد 5 بلیط کنسرت به او دادم و در روز کنسرت دیدم که او در ردیف اول به همراه یک خانواده دیگر نشسته بود در آن هنگام که برای خوشامد گویی به روی سن رفته بودم در مقابل ابراز احساسات او تنها گفتم مخلصیم داداش آن پسر از این جمله ...
فرهنگ در رسانه
به گمانم حضور همه دوستان در بخش داوری، به دلایل مالی ارتباط چندانی ندارد و فقط به خاطر رشد و پیشرفت موسیقی کشور است. من به شخصه به خاطر حضور دوستان موزیسینم در بخش داوری و همین طور برای اینکه بتوانم در پیشرفت موسیقی کشور تاثیرگذار باشم، دعوت برگزارکنندگان را برای حضور در بخش داوران پذیرفتم. او برنامه ریزی را یکی از ارکان مهم انجام دقیق و اصولی کارها دانست و ادامه داد: بی توجهی به هزینه ها از سوی ...
“ابوذر” می توانست “حزب الله”ای در افغانستان باشد/ نگذاریم لشکر “فاطمیون” به سرنوشت “ابوذر” بیانجامد
مهرآباد شنیده شد و به جبهه های خودمان رفتیم. سردار محمدرضا حکیم جوادی نیز در این رابطه می گوید: ما از سال 58 همراه با یکی دو نفر از فرماندهان کنونی همچون سردار مرتضی صفاری(فرمانده کنونی دانشگاه افسری امام حسین(ع)) در رابطه با افغانستان کار می کردیم. همچنین با شهید مزاری از فرماندهان افغانستانی که آن وقت رئیس حزب وحدت بود، همراه بودیم. ما قبل از آغاز جنگ به عنوان پاسدار به ...
گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم
خوشحالی زیاد به منزل آمد. پرسیدم چی شده که گفت: مصطفی زنگ زده ، گفتم: آرام تر بگو. مصطفی گفته هیچ کس، نباید متوجه شود کجا رفته و چه کاری انجام می دهد. همرزمانش تعریف کردند که در سوریه برای پسرم جشن تولد گرفته بودند. گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم/روز آخر محرم شهید شد مصطفی چه زمانی شهید شد؟ خبر شهادتش چطور به شما رسید؟ چند روز قبل از شهادت، خواب ...
ماجرای اولین روزهای مقاومت در آبادان و شکل گیری گردان زرهی آبادانی ها
تجربه جنگی بود که ما در آن یکی، دو سال کسب کرده بودیم. در عملیات فتح المبین آقای حمید قبادی نیا که مسئول بسیج بود، به شهادت رسید لذا بعد از عملیات بنده را به عنوان فرمانده بسیج آبادان انتخاب کردند و برای عملیات بیت المقدس نیز ما دو گردان برای عملیات فرستادیم. بعد از عملیات چون تعداد زیادی تانک و نفربر غنیمت گرفته بودیم، برادر صمدی، مسئول بسیج استان خوزستان در جلسه ای در شهر اهواز، در حضور ...
مسئولین ، پیرو راه شهدا باشند
گفتند که مجروح شده و بعضی هم می گفتند که شهید شدند . مادر شهید از احساس لحظه شهادت جواد به ما گفت: من از دو ماه قبل بهم الهام شده بود لذا من هر روز صبح بعد از نماز دعای که امام حسین (ع) برای صبر حضرت زینب (س) وبازماندگان در روز عاشورا کرد خواندم لذا لحظه ای که خبر شهادت جواد را بهم دادند زیاد ناراحت نشدم و رفتم سر سجاده نشستم و دو رکعت نماز خواندم و دعای توسل را خواندم و متوسل شدم به ...
قتل زن در شکنجه گاه شوهر
، از شدت ناراحتی بیرون رفتم و سرگرم سیگار بودم که پسرم آمد و گفت مادرم را کشتی. وقتی رفتم و نبض او را گرفتم دیدم نفس نمی کشد. جا خوردم و نمی دانستم چه کار کنم. همان لحظه با برادرم تماس گرفتم و گفتم معصومه را کشتم. جسدش را چه کار کنم، او به من گفت جسد را به بیرون از خانه انتقال بده! جسد را داخل خودرویم گذاشتم و به جنگل های چالوس بردم، آنجا رها کردم! به دنبال اعتراف های این مرد تیمی از کارآگاهان ...
عبور از خط خطر با تن پوش توکل
مثال زدنی اش سرانجام پای او را به اطلاعات -عملیات باز کرد و از سال دوم جنگ، (پس از فتح خرمشهر) همنفس مردانی شد که دشمن از ترس حضور شبانه آنان در بیخ گوش خود، خواب و راحت نداشتند. نبوغ و تسلط وی در امر شناسایی بدانجا کشید که در عملیات کربلای یک(آزادسازی مهران)از سوی خلبان شهید عباس بابایی، معاون عملیات نیروی هوایی ارتش، برای بهتر هدف قرار دادن ماشین جنگی دشمن به عنوان مشاور به کار گرفته شد. حجت ...
همزمان با داغ شدن تنور انتخابات، مهدی هاشمی زندان نرفته به خانه بازگشته است
درخواست مرخصی جدید او موافقت شده است. با این وجود چندی بعد سید وحید ابوالمعالی وکیل مهدی با بیان اینکه مرخصی مهدی هاشمی از جنس برخی از مرخصی های محمدرضا رحیمی نیست، گفت: مدت دوهفته ای را که مهدی جهت گذراندن دوران نقاهت در منزل می ماند جزو ایام محکومیتش محسوب نمی شود . در همین راستا و با وجود این که مهدی هاشمی رفسنجانی قریب به 20 روز است که بهانه سپری کردن ایام مرخصی استعلاجی خود ...
مرگ خریدار عتیقه با ضربات چاقو
بازپرس اینگونه ادامه داد: زمانی که سکه ها را به برادرم نشان دادم، محمود اصل بودن آن ها را تأیید کرد و بعد از این ماجرا ما قرار خرید سکه ها با دوستم را در ساختمان نوسازی در منطقه پاسداران گذاشتیم، ساعاتی پیش در محل قرار حاضر شدیم، دوست من نیز با یک مرد دیگر در آن ساختمان حضور داشت، ما در اتاقی منتظر بودیم که دوستم به من گفت طلاها برای نفر دیگری است و باید منتظر بمانیم، اما ناگهان 5 مرد داخل اتاق شدند ...
عشق مرگبار
فهمیده بودم که چگونه با زندگی خود بازی کرده و عفّت خود را در بازار هوس آلود حماقت های بی پابان،به حراج گذاشته ام . گیج و حیران بودم،چند روزی لب فرو بسته و چیزی به خانواده ام نگفتم، تا این که سرانجام با وخیم شدن حالم، بغضم ترکید و ناگفته های شرم آور خود را برای آنان باز گو کرده ام،پ در و مادر بیچاره ا م شوکه شده بودندبه گونه ای که پدرم، چند روز بعد سکته مغزی کرد و راهی دیار باقی شد. ...
صدور کیفرخواست در پرونده قتل عام خانوادگی
.... درحالی که تصور می کردم شوخی می کند، به خانه شان رفتم ولی پس از ورودم با اجساد خانواده اش روبه رو شدم که جسد پدرش را داخل صندوق عقب خودرواش گذاشته بود. همان موقع درحالی که به شدت ترسیده و شوکه شده بودم، با او صحبت کردم و گفتم به کلانتری بیاید و خودش را تسلیم کند. با این اظهارات ماموران پلیس بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار داده و راهی محل جنایت شدند. با حضور بازپرس کشیک ویژه قتل ...
فرهنگ در رسانه
فضای دلنشینی دارد مدیر شبکه دو سیما گفت: منتظریم تا با حمایت های مالی سازمان صدا و سیما تولید آثار نمایشی به طور پیوسته صورت گیرد و روند پر شتاب تری داشته باشد. محمدرضا جعفری جلوه مدیر شبکه دو سیما در گفت وگو با فارس گفت: همانطور که می دانید تولید فیلم و سریال در دوره جدید ریاست سازمان صدا و سیما به شکل متمرکزی انجام گرفته و دوستان نیز در این زمینه به خوبی فعال هستند. وی درباره آثار ...
جانبازی که خرمای ختمش را خورد!
آمده بود تا محل شهادت من را ببیند و مقداری از خاک آنجا را به عنوان تبرّک برای مادرم ببرد. به من گفت: فقط بیا که برویم، گفتم اینجا کار دارم اما مرا به زور به پایگاهشان در اهواز بردند، به آنجا رسیدیم و روحانی بزرگواری وقتی من را دید با آغوش باز استقبال کرد و خرما آوردند. گفتم: نمی خورم. گفتند: بخور این خرمای خودت است! دیشب برایت مراسم ختم گرفته بودیم. من آن لحظه در شوک بدی بودم. برادرم گفت مادر به ...
شبی برای صفدر تقی زاده برگزار شد
نشست ادبی "آیینه ای رو به جهان؛ شبی برای صفدر تقی زاده" در حاشیه برپایی دهمین نمایشگاه بزرگ کتاب خوزستان در محل دائمی نمایشگاه های بین المللی خوزستان برگزار شد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان صفدر تقی زاده، مترجم ادبی، در این نشست اظهار کرد: این سومین باری است که به اهواز می آیم. دفعه اول جوانی شاید 17 یا 18 ساله بودم که در آبادان پرونده ای برای من و ...
چرا خطورات ذهنی مان، نفسانی و شیطانی می شود؟
که الآن این طور بیان می کنند. جالب است که دوستان برای من بیان کردند که درست همین چیزهایی را که این طرف گفتند، بیگانگان هم همین ها را بیان کردند که معلوم است خوب رصد می کنند، به خصوص این یهودی ها و صهیونیست ها. این را دیگر خوب می دانید که این وهابیّت ملعون بازوی یهود است و من این را بارها بیان کردم که یهود، دو بازو به نام وهابِیّت و بهائیّت دارد. بهائیّت را در تشیّع قرار داد، موفّق نشد ...
قرار مرگبار برای فروش سکه های عتیقه
...> مرد میانسال که خود را تیمور معرفی می کرد در بازجویی ها گفت: مقتول برادرم بهرام است. او در کار خرید و فروش اشیای قیمتی و عتیقه بود. یک ماه قبل من با مردی به نام سیروس آشنا شدم که ادعا کرد کسی را می شناسد که سکه های قدیمی طلا دارد که زیر قیمت می فروشد. موضوع را به برادرم گفتم که او مخالفت کرد و گفت یا این افراد کلاهبردار هستند یا سکه ها تقلبی است. کسی سکه طلای عتیقه را زیر قیمت نمی فروشد. وقتی حرف ...