سایر منابع:
سایر خبرها
نقش مساجد در کشورهای اسلامی ممتاز است/جایگاه مسجد درکشور افغانستان
فعالیت کنید؟ من از سال 1375 که به تهران آمدم عهده دار امامت جماعت یکی از مساجد تهران در خیابان مجاهدین مسجد شفا شدم و تا سال 1388 نیز در آن مسجد حضور داشتم که بعد از آن به علت ماموریت دیگر به عنوان امام جماعت در مسجد شفا فعالیت نداشتم، سال 1388 به عنوان وابسته فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به هرات رفتم. مسجد شفا که من به عنوان امام جماعت در آن حضور داشتم نزدیک منزل ام بود. از عید ...
شُتر دیدی؟ ندیدی!
بهزاد در تمام زندگیش فقط یک بار عاشق شده بود. آن هم دخترِ تاجیک نه چندان زیبایی به نام محبوبه که دو کوچه آن طرف تر زندگی می کردند. پدر محبوبه در ایران کارگری می کرد. بهزاد هر روز برنامه ریزی می کرد تا به محبوبه ابراز علاقه کند اما رویش نمی شد. سه سال بعد بدون اینکه بهزاد حرفی زده باشد، محبوبه اینا برگشتند تاجیکستان. چند روز پیش محبوبه را جلوی دانشگاه تهران دیدم. با وجود گذشت 15 سال، تشخیص ...
ما را 18 سالگی دوباره سر راه گذاشتند
، اعتمادبه نفس عجیبی را به تو می دهد که هیچ وقت دیگر تجربه اش نکرده بودم . مسعود سال 78 وقتی هفت ساله بود به بهزیستی آمد، برادر بزرگ ترش را هم به پرورشگاه سپرده بودند، حالا آن برادر ازدواج کرده، همانی که مسعود با تبختر کتی را که برایش خریده نشان می دهد، همانی که فامیلی است که مسعود گاهی به خانه اش سر می زند. مسعود می گوید واضح است که برای ما بهزیستی و پرورشگاه جای خوب و هیجان ...
زندگی خصوصی محافظ خوش تیپ رییس جمهور+عکس
در نماز صبح های مسجد هم شرکت می کنند. زمانی هم که حاج خانم از من سوال کرد چند سالمه و پرسش هایی از این دست، با اینکه ارتباط راحتی با ایشان داشتم و حس هم کردم قضیه مربوط است به یک خواستگاری اما نمی دانستم برای پسر خودشان می خواهند. زمانی که داشتیم بر می گشتیم خانه در راه به مادرم هم موضوع را گفتند. مادرم چون من تک دختر بودم همیشه می گفت: دوست ندارم زود ازدواج کنی صبر می کنم 25 ...
فرهنگ در رسانه
به شکل خصوصی تولید می شود. او همچنین گفته بود: از اجرای این نمایش نگران بودم، اما بعد از اینکه بازخورد مخاطب را مشاهده کردم نسبت به تصمیم اجرای نمایشم خوشحال شدم و البته سعی کردم قوانین موجود در ایران را در نمایشم رعایت کنم. هم اکنون نیز خوشحال هستم که این نمایش با موفقیت به اجرا درآمد و همه مخاطبان آن را دوست داشتند. اجرای نمایش خاطرات و کابوس های یک جامه دار از نظر من خیلی عالی بود و اجرای فوق ...
زمانی که خدا، عاشق بنده اش می شود!
: ازدواج کنی و أنکحوا الأیامی منکم و الصّالحین من عبادکم و إمائکم . حتّی فرمودی: إن یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله و اللّه واسع علیم . امر رسولت را شنیدم که فرمود: تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا تَکْثُرُوا فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَوْ بِالسِّقْط . پیامبرت فرمود: النکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی ، امر بوده، اطاعت کردم. می شود انسان همه چیز خود را الهی کند ...
بنا: بمیرم، اسرارم فاش می شود/ استثنایی نیستم، اما خدا استثنایی نگاهم کرده است
هم می آید و سر من را روی عبایش می گذارد. علاقه بسیار زیادی به حضرت امام داشتم و حتی در سفری که به کربلا داشتم فقط برای سلامتی ایشان دعا می کردم؛ الان هم این علاقه وجود دارد. تا مدت ها این خواب را می دیدم. بعد از آن هم به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در زمان مرحوم آیت الله مهدوی کنی در آمدم هر چند به خاطر برخی مسائل زیاد دوام نیاوردم، اما جزء بهترین سال های زندگی ام بود که هیچ گاه فراموش ...
ترکش های خاطره
به همراه یک سرباز ، با هواپیما به تهران منتقل کردند، اما در نیمه های راه حالم بسیار بد شد به همین خاطر به بیمارستان امام خمینی (ره) منتقل شدم. در تبریز تحت نظردکتر ناصی زاده بارها تحت عمل جراحی قرار گرفتم. معده ، ارتوپدی و اعصاب ،چون اعصاب پاهایم قطع شده بود.همچنین تحت نظر چند پزشک خوب دیگر نیز بودم. اسم مرا به اشتباه به جای واروژ داریوش نوشته بودند. در تمامی مدارک بیمارستان ...
عکس من روی دیوار همایون خان؟!
عزیزان و دوستانی که به این بچه ها خدمت می کنند، باشد. وظیفه من بود تا سری به بچه های بی سرپرست و معلول مشهد بزنم و کاری را به اندازه وسع و اندازه خودم انجام دهم. جالب اینکه حتی حاضر نشدید خداداد برای تان بلیت هواپیما بگیرد و خواستید تا همه چیز به بچه ها برسد. یک بار خواهش کردم از این سوال ها نپرسید... همین که این بچه ها را دیدم، برایم کافی بود. راستی از قول من از مردم مهمان نواز مشهد هم تشکر کنید... امیدوارم که باز هم فرصتی شود تا به مشهد بروم و ضمن دیدار با مردم خوب این شهر، سری به کودکان بی سرپرست و معلول همدم بزنم. ...
آیت الله قرهی: زندگی روزمرّه با رنگ و بوی خدایی
قبر بیاورید، روی کفنم بگذارید و بردارید. آدم ساده ای بود، گاری داشت و دست فروشی می کرد، خیلی فقیر بود، امّا معرفتش را ببینید. می گفت: دندان هایم را بیاورید، روی کفن بگذارید و بردارید. بعد نگاه کنید من که چیزی نداشتم، همین دندان عاریه را هم از من گرفتید. آن وقت ببیند که همه چیز در دنیا، عاریه است. لذا انسان باید بداند که همه دنیا، عاریه است، ریاست ها عاریه است، خانه عاریه است ...
چیستی "فلسفه علم" و رویکرد حوزه و دانشگاه به فلسفه و حکمت الهی
مباحث حوزه را به طور جدی دنبال کردم. در دوره دانش آموزی علوم انسانی و دروسی مانند اجتماعی، تاریخ و جغرافیا مرا آزار می داد و ذهنم بیشتر ریاضیاتی بود. اما بعد از ورود به حوزه، تقریباً حدود 7 یا 8 سال روزانه چندین ساعت مطالعه داشتم. در کنار مطالعات حوزوی، کارشناسی ارشد فلسفه را در دانشگاه قم گرفتم. همچنین بعد از آن در آزمون ورودی اولین دوره دکتری رشته فلسفه تطبیقی این دانشگاه قبول شدم و ...
کنسرت من مجلس عروسی نیست
که ناگهان پشت تلفن ظاهر می شد و می گفت: این قطعه رو الان ساختم|! بشنو ؛ این بار اما گفتند: بیا اینجا! دستگاه ضبطت را هم بیار! همیشه از هم تعریف نکنیم بهتر است! گفتگو با ناصر چشم آذر در مورد کنسرت اخیرش در تمام این سال هایی که افتخار آشنایی شما را داشته ام، شاهد عشق و علاقه تان به بازگشت مجدد روی صحنه و اجرای کنسرت بوده ام. این مسئله بیش از همه به اجرای قطعات آلبوم باران عشق ...
داستان واقعی از یک عشق دیوانه وار هندی
؟ پاسخ می دهد: بله، خیلی وقت ها. پاهایم درد می گرفت. اما با هیجان دیدن شارلوت و دیدن جاهای جدید به راهم ادامه می دادم. او بالاخره در 28 می، از طریق استانبول و وین به اروپا رسید و از آنجا به وسیلۀ قطار به گوتنبرگ رفت. بعد از چند شوک فرهنگی و فائق آمدن بر دشواری های راضی کردن پدر و مادر خانم وون شدین، پی کی و شارلوت سرانجام رسماً در سوئد ازدواج کردند. ...
بخاطر شرایط جانبازی ام، مخالف ازدواج با همسرم بودم
متفاوت بود. * چه سالی مجروح شدید؟ سال 59 و 22سالم بود. * چطور با همسرتان آشنا شدید؟ ایشان با من آشنا شدند،(با خنده) چون من نابینا بودم. حدود یکسال برای درمان چشم، گوش، فک و دندان هایم در آلمان بودم. وقتی به ایران آمدم یکی از دوستانم گفت خبر خوشی برایت دارم. چون به مطالعه علاقه داشتم فکر کردم کتاب جدیدی منتشر شده است. دوستم گفت یکی از دوستان همسرش قصد ازدواج ...
با همسرم در یک "پارتی مختلط" آشنا شدم!
کرد و مرا قبول نداشت. برای رسیدن به او حاضر بودم هر کاری انجام بدهم تا این که در یکی از تماس هایم مرا به خانه مجردی اش دعوت کرد. بدون تأمل پذیرفتم و او چند روز مرا در آن خانه نگه داشت و مورد سوء استفاده قرار داد. وقتی به منزل بازگشتم پدر و مادرم گم شدن مرا به پلیس گزارش کرده بودند و من مجبور شدم برای آن که با آرش ازدواج کنم همه ماجرا را بازگو کنم. بدین ترتیب آرش به اجبار در ...
گزارشی از سایه سنگین تهاجم فرهنگی بر خانواده ایرانی
دعوت شدیم می دانستم که فرید ازدواج کرده اما همسرش را ندیده بودم زمانیکه زن جوان با قیافه و ظاهری بزک کرده سینی چای را روبه رویم قرار داد برای لحظه ای به وی خیره ماندم اما سریع نگاهم را برداشتم. آنروز چندین بار به خودم لعنت فرستادم چون وسوسه نگاه کردن رهایم نمی کرد. پوشش زن خیلی اغواگرانه بود احساس کردم همسرم نیز متعجبانه او را می نگریست.مهمانی آن شب نقطه شروع رفت آمد ما بود بعد از مدت ...
علاقه به آموختن و آموزش دادن از ویژگی های بارز هنرمندان فرهنگی است
ابتدای دوران نوجوانی به کاری هنری علاقه مند بودم و از دوران ابتدائی تا سوم دبیرستان نقاشی های متعددی از طبیعت و پرتره برخی از بزرگان را می کشیدم؛ در دوره چهارم دبیرستان علاقه وافری به کارهای منبت کاری بر روی چوب پیدا کردم اما با کمال تاسف مشوقی نداشتم و همه مرا ناامید می کردند ولی من تصمیم خود را گرفته بودم و تنها به موفقیت در این رشته فکر می کردم. با زحمت زیاد طی دوسال ابتدا در رشته منبت ...
پزشک خراسانی جایزه سازمان منع گسترش سلاح های شیمیایی جهان را کسب کرد
جهان بودم، گفت: انتخاب اعضای این گروه بر اساس دستاوردهای علمی در زمینه علوم و شیمی، فیزیک و علوم انسانی صورت می گیرد. پروفسور مهدی بلالی متولد سال 1321 شهر مود بیرجند در استان خراسان جنوبی است. وی در سال 1343 مدرک کارشناسی خود را در رشته شیمی کسب کرد و پس از آن در دانشگاههای علوم پزشکی تهران، مشهد و ادینبورگ انگلستان مدارک علمی خود تا سطح فوق تخصص سم شناسی بالینی ارتقا داد. پروفسور ...
جنایت دوم مرد شیشه ای پس از آزادی از زندان
، اسفند ماه قبل با گرفتن رضایت آزاد شده و با مادر، دختر و پسرش در این خانه زندگی می کرده تا اینکه این حادثه غم انگیز را دوباره رقم می زند. دختر 18 ساله متهم گفت: ساعت 21 شب پدرم به خانه آمد. ما هیچ مشکلی نداشتیم تا اینکه بعد از خوردن شام پدرم با برادرم به اتاق رفتند تا بخوابند. نیمه های شب ناگهان با شنیدن صدای خر خر شدید از خواب بیدار شدم. صدا از اتاق برادرم می آمد و من بلافاصله به اتاق او رفتم که ...
اقرار بوکس باز شیشه ای به قتل خاله
از شهرستان هم به روستای محل زندگی پدر و مادرم رفتم. به مادرت چیزی نگفتی؟ نه، اما دو روز بعد فهمیدم که مأموران پلیس موضوع را به یکی از خاله هایم خبر داده اند و متوجه شدم که پسرش زنده است. این بار از ترس اینکه دستگیر نشوم به کوه های اطراف روستایمان رفتم و آنجا مخفی شدم. چه شد که خودت را معرفی کردی؟ در این مدت با مادرم در ارتباط بودم. او از من خواست تا خودم را به پلیس معرفی کنم. اگر پسر خاله ات زنده نبود، خودت را معرفی می کردی؟ بله. من در این مدت همه اش عذاب وجدان داشتم. حرف آخر چیست؟ پشیمان هستم. امیدوارم خانواده ام مرا ببخشنند. ...
گفت وگو با گاوچرانی که بوش حاکم عراق کرده بود + عکس و فیلم
: آدم های زیادی در واشینگتن هستند که چنین ماموریت هایی را می پذیرند. الجزیره : شما هم یکی از آن ها... برمر : رییس جمهور از من خواست که یک ماموریت دشوار را بپذیرم. من حامی رییس جمهور در تلاش برای برکناری صدام بودم. این کار را درست می دانستم. ولی نمی دانم چرا برای این کار انتخاب شدم. ولی می دانم که آدم های زیادی بودند که می توانستند از عهده ماموریت برآیند. الجزیره : شما ...
مورد عجیب دستمزد پوریا پورسرخ
های برنامه هم از دوستان صمیمی من بودند. حامد بهداد که همه می دانند یکی از دوستان نزدیک من و محمدرضا فروتن هم که بازیگر محبوب و مورد علاقه من است. رضا یزدانی هم که خواننده بسیار خوبی است و همیشه کارهای او را دنبال می کنم. با اینکه در تعطیلات مالزی بودم که خب توریست و ساکن ایرانی زیاد دارد، متوجه شدم برنامه خیلی خوب دیده شده و از این بابت خوشحال شدم. البته جای کسانی مثل رضا گلزار و نیما شاهرخ شاهی ...
بنیاد در آینه مطبوعات
امدادگری به همراه رزمنده های دیگر ابتدا به بیمارستان امام رضای مشهد و سپس به کاشمر فرستاده می شوند. از به خاطر آوردن دوره امدادگری، لبخند روی صورتش می نشیند؛ در یک سالن بزرگ جمع شده بودیم. حدود 300نفر بودیم. آنجا بنا بود آمپول زدن را یاد بگیریم. 150نفر می خوابیدند و 150نفر دیگر آنها را آمپول می زدند. درواقع اولین ازجان گذشتگی را آنجا تجربه کردم. مسافر کربال بعد از این دوره به آنها ...
کارآفرینی یک زن برای 8 نفر به موازات پرستاری از فرزند ناتوان
و در نتیجه ضایعه مغزی شد. تلاش پزشکان بی نتیجه بود و او در کمای مغزی فرو رفت. پزشکان گفتند دیگر کاری از آنها ساخته نیست و از بهنام باید در خانه نگهداری شود. او می افزاید: با اتفاقی که برای بهنام افتاد، خودم را به طور کامل باختم، کارگاه تعطیل شد، برای 4 یا 5 ماه متوجه هیچ چیزی نمی شدم، کاملا از خود بی خود بودم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم شوهرم دچار غمباد (تیروئید پرکار) شده، پسر دومم دچار ...
این عشق کمر سختی ها را شکست
مسیر همین فداکاری، فرصت زندگی عادی را از خود گرفت. همسری که نگاه پر از تعجب دیگران را در مقابل ایستادگی برای نگهداری از بهانه زندگی اش بی دلیل می داند و فرزندانی که ریتم نفس های پدر را بهترین موسیقی زندگی می دانند. کبری حافظی معلمی است که از هفدهم اسفند ماه سال 1387 تا کنون کار را کنار گذاشته و فداکاری را نه روی تخته سیاه کلاس، که در خانه درس می دهد. او از همسر جانباز صد درصدش شهید زنده ...
طالبان به من گفتند امام جماعت ما شو!
هم نیستند؟ اسلام زاده: نمی توانیم بگوییم که طالبان افراد را به خاطر شیعه بودن کشته است؛ چرا که شیعیان قندهار می گفتند در 5 سال حکومت طالبان اشهدان علی ولی الله از مساجدمان پخش می شد. نسیم آنلاین : شنیده ام روبه روی خانه ملاعمر مسجد شیعه ای وجود دارد و از همان مسجد صدای اشهدان علی ولی الله پخش می شد. درست است؟ اسلام زاده: این مسجد روبه روی منزل ملاعمر نیست، ولی صدای ...
پایان 12 روز زندگی مخفیانه قاتل خاله در کوهستان
ادامه گفت وگوی همشهری با این جوان 20ساله را می خوانید. انگیزه ات از جنایت چه بود؟ من هیچ اختلافی با خاله ام نداشتم. اتفاقا خیلی هم او را دوست داشتم اما شیشه نابودم کرد و توهم ناشی از آن باعث شد که دست به جنایت بزنم. از شب جنایت بگو؟ مرگ ناگهانی برادرم مرا خیلی متاثر کرد تا جایی که احساس می کردم افسرده شده ام. برادر 16ساله ام چند روز پیش در تصادف فوت شد و اول ...
حمید بهرامی: شاید نتوانم ورزش حرفه ای را ادامه دهم / گالیکش استعدادهای فراوانی دارد
سرشاخ شدن و زورآزمایی تمریناتم را در آلیش ادامه دادم. همیشه دوست داشتم در کشتی آلیش قدرتمند و متمایز از بقیه باشم. تاکنون چه عناوین و مقام هایی کسب کرده ای؟ چند دوره قهرمانی و نایب قهرمان کشور در رشته آلیش بودم و پس ازآنکه ملی پوش شدم مدال برنز آسیایی 2010، مدال طلای مسابقات آسیایی 2015 تهران و مدال نقره مسابقات جهانی 2015 لهستان را کسب کردم. از اهداف خود در آینده؟ ...
ازدواج با جبار مرا به ایستگاه آخر رساند!!!(عجیب اما واقعی)
بیسکویت بیشتر داخل ساک نبود، یکی از بسته های بیسکویت رو باز کردم و متوجه شدم داخل بسته های بیسکویت پاکت های هروئین جاسازی شده است. داخل زندان افرادی که به خاطر حمل و نگهداری هروئین حکم اعدام براشون صادر شده بود رو دیده بودم و مطمئن بودم اگر دستگیر بشم با این مقدار هروئین حتماً اعدام می شم . اما چاره ای نبود باید ساک رو با خودم می بردم . به خدا از هر ایست و بازرسی که رد می شدم صد بار "می مردم" و زنده می شدم تا بالاخره اردکان آخرین ایستگاه مسافرت و زندگیم شد، با اینکه می دونم اعدام می شم آرزویی جز دیدن تنها فرزندم رو ندارم . ت ...
“ابوذر” می توانست “حزب الله”ای در افغانستان باشد/ نگذاریم لشکر “فاطمیون” به سرنوشت “ابوذر” بیانجامد
از دوستان به کردستان رفتیم و از آنجایی که سر نترسی داشتیم در محور عملیاتی ورزش های دسته جمعی مختلفی برگزار می کردیم. ** پدر و بزرگان ما مقلد امام خمینی(ره) بودند/ آروزیمان این بود برای آزادی قدس به فلسطین برویم زمان اکبری: در سن نوجوانی از یکی از روستاهای افغانستان به ایران آمدم. یک سالی می شد که در ایران بودم که خبر دادند تعدادی از برادران ما مشغول گذراندن دوره آموزشی برای ...