نزد نسل سلامت؛ پزشکی که با 40 درجه تب بر بالین بیماران ایستاد
سایر منابع:
سایر خبرها
نجات دختر 15 ساله از خطر تجاوز!
نجات دختر 15 ساله از خطر تجاوز ! دختر 15 ساله ای که با تلاش نیروهای انتظامی ردیابی و به کلانتری نجفی مشهد هدایت شده بود درباره ماجرای فرار از خانه به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 3 ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند به همین دلیل پدرم هر روز دست من و برادر بزرگ ترم را می گرفت و به کارگاه خیاطی خودش می برد تا در خانه تنها نمانیم آن روزها من چیزی از این شرایط نمی فهمیدم و ...
روایت دو خواهر از جمعه ای سیاه / آن روز در میدان ژاله چه گذشت
داشتم . نمی دانم اسمش را چه بگذارم .صبح که می شد پدرم با مهربانی و کلی نوازش بیدارم می کرد. می گفت بیا صبحانه بخور. من هم که می دیدم خریدارش هست می گفتم نان لواش نازک است ،مثل پوست پیاز. من نان لوش نمی خورم. این نان هم که خمیر است. خلاصه از هر کدام ایراد می گرفتم. پدر هم خدا رحمتش کند، می رفت و دو سه مدل نان می خرید و با کلی مهربانی و نوازش مرا سر سفره می آورد. یک روز صبح که با همه روزهای دیگر ...
فرجام ارتباط شیطانی!
است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدر و مادرم حدود 20 سال قبل از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و من در مشهد به دنیا آمدم و نهمین فرزند خانواده هستم. پدرم نیز در زمینه تجارت کفش های زنانه فعالیت می کرد و درآمد خوبی داشت اگر چه پدر و مادرم بی سواد هستند و هیچ کدام تحصیل نکرده اند اما رفتارشان با یکدیگر سنجیده است و هیچ مشکل خانوادگی نداریم. در همین حال من هم ارتباط خوبی با هشت ...
بیوگرافی محمد حسین میثاقی و همسرش+ عکس پسرش
می گوید تنها من بودم که درست درمان درس نمی خواندم برای همین پدرم سخت گیری می کرد انتخاب رشته اشتباهی در انتخاب رشته کنکور به جای مکانیک قزوین اشتباها کد رشته ریاضی کرمانشاه رو زدم و از قضا قبول شدم و با اصرار پدرم در دانشگاه کرمانشاه ثبت نام کردم چند روز بعد پدرم اثاث خانه را جمع کرد و اینطور شد که 4 سال ناله و نفرین خواهر و برادرم بدرقه راهم بود ورود ...
نزد نسل سلامت؛ خاطره ای تلخ از آخرین کشیک مشترک
عمیق کنده شده بود و می گفتند روی جسد اموات آهک ریخته شد. نحوه آشنایی و ازدواج فاطمه در مورد نحوه آشنایی و ازدواج خود با دکتر منصف کسمائی نیز گفت: خانواده های ما از قبل با هم آشنا بودند زمانی که ما با هم ازدواج کردیم وحید تحصیلات خود را در رشته پزشک عمومی به اتمام رسانده بود من نیز در حال اتمام تحصیلات خود در رشته پزشکی بودم، زندگی مشترک ما 25 سال به طول انجامید و حاصل آن 2 ...
ماجرای ربودن دختر 6 ساله تهرانی به بهانه نذری!
از ماجرا بی خبر بودم قبول کردم و خودم سرگرم نماز شدم. کودک ربایی 50 میلیونی او ادامه داد: نمازم که تمام شد، متوجه شدم کیف دستی ام که حاوی کارت عابر بانک و تلفن همراهم بود ناپدید شده است. ساعتی منتظر نوه ام و زن ناشناس ماندم اما وقتی خبری از آنها نشد نگران و هراسان به خانه برگشتم تا اینکه لحظاتی بعد زن ناشناس از تلفن همراه خودم با پدر نرگس تماس گرفت. او مدعی شد که ...
اصلی ترین ویژگی مرحوم رحیم پور ازغدی جامعیت شخصیت ایشان بود
اینکه پدرم فقط یک پدر برای ما نبود و بیشتر یک استاد و مراد بود. وی عنوان کرد: شاید سختی سخن گفتن درباره ایشان از این جهت باشد که من هنوز فوت ایشان را نتوانسته ام بپذیرم و امروز نه تنها با گذشت یک سال و حتی زمانی که با دستان خودم ایشان را داخل قبر می گذاشتم امید داشتم که وقتی به خانه باز می گردیم ایشان در خانه باشند و پای مباحث ایشان بنشینیم و به واقع که من هنوز هم فوت ایشان را نتوانسته ام ...
روایت برادر 3 شهید از 17 شهریور خونین میدان ژاله
...، روزهای انقلاب در تهران فعال بودیم. محمدرضا آن روزها تازه از سربازی آمده بود. محمدرضا سال های آخر دبیرستان، رفت مدرسه فلسفی. خیلی به رشته های فنی و مهندسی علاقه داشت. کنکور هم داد، ولی قبول نشد. سراغ رشته های دیگر نرفت. پدرم می توانست بفرستدش خارج ولی محمدرضا رفت سربازی. سال 56 که دوره سربازی اش تمام شد، مغازه پدر را دست گرفت. محمدرضا توی کسب وکار مثل پدرم اهل انصاف بود. سال 57 ...
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
وجود این، خانواده 9 نفره ما که من کوچک ترین آن ها بودم در آرامش زندگی می کردیم تا اینکه روزی صدای شیون و گریه در خانه ما بلند شد، همه اطرافیان مرا در آغوش می گرفتند و اشک می ریختند. آن ها می گفتند پدرم بر اثر تصادف در جاده جان خود را از دست داده است؛ آن زمان من شش سال بیشتر نداشتم و تنها به خاطر گریه های دیگران گریه می کردم و معنی مرگ را به خوبی نمی فهمیدم. بعد از مرگ پدرم ...
در رسانه | روزنامه شهرآرا | چند ساعت اورژانسی با اورژانس 123
پزشکی وارائه گواهی سلامت پدر به مراکز بهزیستی فرستاده می شوند. دوباره آرامش به چهره زن برمی گردد: خب پس خودش راببرید تاگوشمالی شود. همسرم ورشکسته شده است وبدهی زیادی دارد. پنج ماه است اجاره خانه مان عقب افتاده است. الان اگر بچه ها راببرید کنترلش راازدست می دهد. چندوقت هم باتیغ می خواست خودش رابکشد ومن چون بودم نگذاشتم وفقط کمی دستش برید که با باند جلوی خون بند آمد. اما آن روز من سرکار بودم. می ...
مدل لباس زیبا و لاکچری طناز طباطبایی در جشنواره ونیز | تشویق بی سابقه مخاطبان برای طناز طباطبایی
دانشگاه آزاد تهران مرکز می باشد. تحصیل بخاطر پدر پدرم پس از انتخاب راه بازیگری به من گفت دوست ندارم تو از کوچه و بازار بازیگری شوی ،دوست دارم تحصیلات آکادمیک داشته باشی ، به همین دلیل تصمیم گرفتم در دانشگاه کارگردانی نمایش و تئاتر بخوانم ازدواج این بانوی هنرمند تا به حال ازدواج نکرده و مجرد است. او درباره ازدواج اینگونه گفت: قبلا بر ...
دعوا بخاطر تماس های دختر 15 ساله
مادری که به همراه دختر 15 ساله اش به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی مراجعه کرده بود، گفت: دخترم به دلیل یک موضوع کم ارزش طوری عصبانی شد که به سمت من حمله کرد و با جیغ و فریادهایش همه همسایگان و اهالی محل را به خانه ما کشاند به گونه ای که از شدت شرم با پلیس 110 تماس گرفتم. وقتی نیروهای انتظامی به محل آمدند مرا راهنمایی کردند تا به دایره مشاوره کلانتری بیایم. بنابراین گزارش در حالی که ...
هزینه هایی که به سنت حسنه تبدیل می شوند
شده است،چرا که بسیاری از خانواده های متوفی بر این باورند؛ با حذف تشریفات علاوه بربازگرداندن سرپرست خانواده ای به کانون گرم خانواده ، دعای خیر زندانیان آزاد شده نثار روح عزیزان از دست رفته شان می شود. یکی از خیرین که هزینه ی مراسم ترحیم پدر خود را صرف آزادی یک زندانی جرایم غیرعمد کرده است، به ایسنا، می گوید: مرحوم پدرم فردی خیر بود و همواره در کارهای خیرانه، پیشقدم می شد ما نیز برای ...
ببینید | افتخار آفرینی طناز طباطبایی برای ایران در جشنواره ونیز | ایستاده تشویق کردن طناز طباطبایی توسط ...
...> تحصیل بخاطر پدر پدرم پس از انتخاب راه بازیگری به من گفت دوست ندارم تو از کوچه و بازار بازیگری شوی ،دوست دارم تحصیلات آکادمیک داشته باشی ، به همین دلیل تصمیم گرفتم در دانشگاه کارگردانی نمایش و تئاتر بخوانم ازدواج این بانوی هنرمند تا به حال ازدواج نکرده و مجرد است. او درباره ازدواج اینگونه گفت: قبلا بر این باور بودم که ازدواج کردن عاملی برای ...
روایت گنده لاتی که در پیاده روی اربعین توبه کرد!
گرفت و با همان صورت گریان گفت الهی به حق عزای امام حسین (ع) و این پرچم و ماه صفر، دفعه بعد که برای چاقوکشی و دعوا از در این خانه بیرون رفتی دیگه برنگردی! دوباره صورتش را میان پرچم کشید و گریه کرد. بیشتربخوانید جوانی که در 31 سالگی پدرِ توابین شد من هاج و واج نگاهش کردم. مادرم نفرینم کرده بود، برای اولین بار! آن شب تا خود صبح خوابم نبرد. با اینکه مست بودم، اما نفرین ...
زائران خارجی آرامش خاصی در حرم مطهر رضوی دارند
دارالترجمه به تدریس و مترجمی مشغول شدم تا امورات خودم و مادرم را بگذرانم. در مشهد دنبال کاری بودم که رضایت امام رضا(ع) را به دنبال داشته باشد و در بهمن ماه سال 1379 با راهنمایی یکی از دوستان به مدیریت اداره زائران غیرایرانی رفتم و به عنوان مترجم و راهنمای توریست، ابتدا به مدت پنج سال توفیق خدمت افتخاری داشتم و چندین سال هم در قالب پرسنل اداری مشغول به فعالیت شدم و تاکنون ادامه دارد. خدمت ...
تعبیر عجیب علامه مصباح برای این شهید مدافع حرم
به نقل از جوانف کمتر از یک ماه پیش بود که خبر آمد پیکر تعدادی از شهدای مدافع حرم، تفحص و شناسایی شده است. در میان این جمع، نام شهید محمدامین کریمیان هم وجود داشت. چند سال پیش که هنوز از پیکر محمدامین خبری نبود، گفت وگویی با پدر و مادر شهید انجام داده بودیم. آن زمان آن ها در انتظار آمدن خبری از فرزندشان یا بازگشت تکه ای از پیکرش بودند. امروز که مجدداً با پدر شهید همکلام شدیم، می گفت هر چند او و ...
داماد بی شرم: عاشق خواهر زنم شدم و با او ازدواج کردم!
نمی کردند روزی از چنین دختری خواستگاری کنم. پدرم مرا نصیحت کرد که این عشق و عاشقی ها فرجام تلخی دارد ولی من هم مانند خیلی از جوان های دیگر این حرف ها را خرافات می دانستم و معتقد بودم فقط عشق و دوست داشتن برای زندگی مشترک کافی است! بالاخره با همه کشمکش های خانوادگی با شیما ازدواج کردم و دو سال بعد نیز زندگی مشترک مان در حالی آغاز شد که من سعی می کردم همسرم هیچ گونه ناراحتی روحی یا مشکل ...
ازدواج سیاه داماد بی شرم با خواهر عروس ! / عاشق خواهرزنم شدم !
...> خلاصه دل به دریا زدم و مانند فیلم های سینمایی موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم. پدر و مادرم حیرت زده به من خیره شده بودند چرا که هیچ گاه تصور نمی کردند روزی از چنین دختری خواستگاری کنم. پدرم مرا نصیحت کرد که این عشق و عاشقی ها فرجام تلخی دارد ولی من هم مانند خیلی از جوان های دیگر این حرف ها را خرافات می دانستم و معتقد بودم فقط عشق و دوست داشتن برای زندگی مشترک کافی است! بالاخره با ...
قتل زن 16 ساله باردار به دست شوهر معتاد
دوستان ناباب رفتم و خودم را به تباهی کشاندم. هرکسی کوچک ترین توجهی به من می کرد، من هم با او دوست می شدم! -بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ پدرم چون خودروی سنگین داشت با یکی از تعمیرکاران کامیون آشنا بود و مرا به او معرفی کرد تا حرفه مکانیکی را بیاموزم و در آینده خودم استادکار شوم. حدود دو سال در آن جا کار کردم اما بعد اخراجم کرد.چون آن زمان آرام آرام مصرف مواد مخدر سنتی از قبیل تریاک و ...
قتل دردناک زن 16 ساله باردار به دست شوهر معتاد
مرا به او معرفی کرد تا حرفه مکانیکی را بیاموزم و در آینده خودم استادکار شوم. حدود دو سال در آن جا کار کردم اما بعد اخراجم کرد.چون آن زمان آرام آرام مصرف مواد مخدر سنتی از قبیل تریاک و شیره و همچنین مشروبات الکلی را شروع کرده بودم. در ساعات کاری، دوستانم به سراغم می آمدند تا به تفریح و مشروب خوری برویم! من هم استادکارم را به قول معروف فریب می دادم و با آن ها دنبال خلافکاری می رفتم. آن ...
شهادت بچه ها را مدیون جلسات مرحوم کافی می دانم
تصاویر شهدا و پدر شهیدان نشان می دهد که آدرس را درست آمده ایم. کنار تصاویر شهیدان حمید و داود عابدی تصویر شهیدی دیگر به نام شهید مهدی عابدی دیده می شود. مهدی پسرعموی شهیدان عابدی است که در بهمن سال 1365، در فاو به شهادت رسید. داخل خانه، مادرشهیدان به استقبال مان می آید. سلام و احوالپرسی می کند و گروه را راهنمایی می کند. چهره اش غصه در دلم می اندازد. چرا که ایشان را دو سال پیش دیده بودم و حالا شکسته ...
شلیک مرگبار به سارق گاوصندوق
پسر جوان که با همدستی دوستانش قصد سرقت از خانه ای را داشت با حضور به موقع پلیس اقدام به فرار کرد اما با شلیک گلوله از پا درآمد. به گزارش ایران، شامگاه یکشنبه 13 شهریور مأموران کلانتری 136 فرجام در تماس با بازپرس محمد وهابی اعلام کردند: لحظاتی قبل مردی 36 ساله به نام سروش توسط پدر و برادرش به بیمارستان منتقل شده اما بر اثر اصابت گلوله به پهلویش فوت کرده است.به دنبال این تماس، تحقیقات به ...
مرد بحران های بزرگ
.... فقط یک چیز را می دانست و اینکه همه جور امکانات باید سر وقت خودش به جبهه ها برسد. بعد از جنگ هم بیکار ننشست و در جبهه سازندگی خدمت می کرد؛ یک روز سیستان و بلوچستان و روز دیگر گیلان. هر جا که نیاز به کمک بود خودش را می رساند. هر سال نیمه شهریورماه که می رسد دوستانش سر مزار او جمع می شوند تا یادش را گرامی بدارند مثل فردایی که قرار است همه هم رزمان و دوستانش بیایند و خاطرات شیرینی که از او داشتند ...
احساس می کنم توجه پدرم به زوار اربعین حسینی است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ زهرا ،دختر شهید ابومهدی المهندس از شهدای مقاومت عراق در مصاحبه با رادیو اربعین در پاسخ به این سوال مهمترین خصوصیت پدر شهیدتان چه بود، اظهار کرد : مهربانی پدرم علاوه بر همه ویژگی هایی که داشتند همیشه مورد توجه من و اطرافیانمان بود، پدرم در کنار خصوصیاتی چون مقاومت، صلابت و تدین ،بسیار مهربان بودند. این فرزند شهید با بیان اینکه اکنون در نجف اشرف به سر ...
آنها بعد از مرگ هم زنده اند!
مغزی شده بود که به بیمارستان منتقل شدند، اما هرگز بازنگشتند. حالا خانواده هایشان مانده اند در حسرت لحظه ای دیدار دوباره؛ اما از اینکه قلب عزیزان شان همچنان می تپد، کمی آرام هستند. سیما فراهای _ شهروند آنلاین| تبسم عمرانی، دختربچه 10 ساله ای است که زندگی اش درست از همان روزی که با خانواده اش تصادف کرد، عوض شد. روز عاشورا بود که تبسم به همراه پدر و مادر و برادرش از شهرستان نهاوند به خانه ...
داوید آلابا: رویای خواننده شدن داشتم؛ بنزما دی جی رختکن رئال مادرید است
روبه جلو نگاه کنم، نه به گذشته. پدر شما موزیسین و خواهر شما خواننده است. نقش موسیقی در زندگی شما چیست؟ با موسیقی بزرگ شدم و این بخش مهمی از خانواده ماست. وقتی بچه بودم، تمام موسیقی ها را داشتیم. در ماشین و خانه، همه جا موسیقی پخش می شد. آیا وارد شدن به حرفه موسیقی را ارزیابی کردید؟ رویای خواننده شدن را داشتم اما فورا متوجه شدم قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد. هم چون موسیقی، فوتبال ...
اشک های رتبه 422 کنکور زیر طناب دار / او همکار زنش را کشته بود!
امتحان گرفتند؟ مسئول امور فرهنگی زندان به سازمان سنجش اطلاع داد که داوطلبانی برای کنکور دارند. روز کنکور یک نماینده از سازمان سنجش به زندان آمد و همزمان با داوطلبان دیگر کنکور دادیم. در آن روز من بودم که رشته عمران سازه را می خواستم و دو نفر دیگر که دانشگاه پیام نور شرکت کردند. در این سال ها فکر می کردی خانواده مقتول رضایت بدهند؟ به خانواده اولیای دم حق می دادم که ...
روایت جوان های تحصیلکرده ایی که نعش کشی می کنند
هم می ترسیدند! فقط پسر ته تغازی متوفی که گویا تنها کسی بود که از پدر در زمان حیات نگهداری می کرد و از صمیم قلب او را دوست داشت با من همراه شد. گفت: اینها فقط برای پول آمده اند، 3 سال است پدر چشم به راهشان بوده، بیخود به اینها دل نبند. خودمان انجامش می دهیم... آقای تحصیلکرده با دستان لرزان به همراه آن پسر جوان، متوفی را در کاور قرار داد و روی برانکارد گذاشت و به پسر متوفی گفت مدارک مرحوم ...