دختر 15 ساله : مشروب خوردم و دیگر چیزی نفهمیدم
سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات بی شرمانه یک زن: می خواستم خواهرم را به قتل برسانم چون عاشق خواستگارش شدم
محبت آمیز شیطانی هوسران را خورده بود، درباره ماجرای دلباختگی اش به یک مرد معتاد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دو سال قبل زمانی که خواهرم 17سال بیشتر نداشت، یکی از بستگان دورمان به خواستگاری اش آمد اما پدر و مادرم به خوبی اردشیر را می شناختند و از وضعیت اجتماعی و اخلاقی او آگاه بودند. به همین دلیل با ازدواج فریبا با او مخالفت کردند چرا که خواهرم بعد از چند سال درمان و کلی نذر و نیاز به ...
داستان تلخ اولین سیاه پوستی که در تیم ملی انگلیس بازی کرد/ من فراموش شده بودم
کرد و در عین حال در فوتبال غیر لیگ حرفه موفقی را گذراند. اودجه با یادآوری آن روزها می گوید: پدرم می دانست در فوتبال استعداد دارم، اما مادرم دوست نداشت، و البته از او ممنونم. بچه های هم سن و سال من در خیابان ها وقت می گذراندند چون اهل علم و دانش نبودند. وقتی چارلتون من را بیرون کرد مادرم خوشحال شد. به من گفت: بهت گفته بودم، حالا برو سراغ کتاب. در آن زمان پدر و مادرم از هم جدا شدند. من ...
تصمیم سیاه زن تهرانی با برادر ناتنی اش + عکس
من می کرد و با دختر های زیادی رابطه داشت. به همین خاطر مدام با هم درگیر بودیم .حتی من چند روز قهر کردم و به خانه مادرم رفتم .اما به اصرار جاوید به خانه برگشتم .ولی او دست بردار نبود و همیشه با زنان و دختران زیادی رابطه پنهانی داشت. آخرین بار وقتی مرا به شدت کتک زد ماجرا را به برادر ناتنی ام گفتم و ما نقشه قتل شوهرم را کشیدیم . وی در تشریح جزییات جنایت خانوادگی گفت: آخر شب بود که به شوهرم ...
از همراهی با شهیدچمران تا دیدار با مقام معظم رهبری
ستند ببینند معنی جانباز یعنی چه! کلمه جانباز به چه کسی اطلاق می شود. مادرم از لحاظ روحی خیلی قوی و زنی بسیار شجاع است. زندگی 41 ساله با کسی که به جای پا با دستانش راه می رفت و به دلیل وجود ترکش های زیاد در بدنش، شب ها از درد خوابش نمی برد، کار بسیار دشواری است. مراقبت از 10 فرزند و انجام تمام کارهای شخصی و اداری شوهر در طی تمام این سال ها شاید اجری کمتر از مجاهدت نداشته باشد. پدر چو ...
اتوبوسی که آمبولانس شد
و خطوط عقب تر منتقل کند. خمپاره هایی که اتوبوس را نشانه رفتند یک روز حدود ساعت چهار صبح، پدرم سراسیمه به خانه آمد. مادرم وحشت کرده بود و از پدرم می پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ پدرم جواب داد هیچ چیز، آمده ام به شما سر بزنم. بعد با اشاره مرا به بیرون از منزل برد. از دیدن اتوبوسی که هیچ شیشه ای نداشت و پر از ملحفه های خونین بود، جا خوردم. گفتم: پدر! چه بلایی سر ما ...
دستگیری دخترجوان/ مست مست در کنار دوست پسرش
روزگارمان بگذرد اما در این میان من که دختر بزرگ خانواده بودم از نظر عاطفی خیلی احساس کمبود می کردم چرا که مرگ پدرم زخمی عمیق بر پیکر خانواده ایجاد کرده بود و هیچ چیزی نمی توانست مرا از اندیشیدن به روزهای دلنشین گذشته و نوازش های محبت آمیز پدرم باز دارد. خلاصه حدود هفت ماه قبل و در شرایطی که این خلأ عاطفی را بیشتر از گذشته احساس می کردم، با ابراز علاقه پسر یکی از بستگان دور پدرم رو به رو شدم ...
داستان مادری که کودک 4 ماهه اش کتک می زد
اختلاف شدم هیچ گاه روی کمک خانواده ام حساب نکنم اگرچه آن ها مرا به نوعی طرد کردند ولی من نمی توانستم خوشحالی ام را به خاطر ازدواج با هوشنگ پنهان کنم . خلاصه بعد از ازدواج منزل کوچک اجاره ای با شاهزاده رویاهایم تنها بودم و چیزی جز دود سیگار و تریاک نمی دیدم. او تا پاسی از شب به دنبال خوشگذرانی و مصرف مواد مخدر با دوستانش بود و گاهی نیز چند شب به خانه نمی آمد. دیگر کسی به همسرم کار ...
ترک مواد سخت بود؛ اما شد
یک روستا بود و یک اسفندیار. کدخدای روستا بود اسفندیار و همه قسم می خوردند روی اسمش. اسفندیار اما تنها آرزویش داشتن بچه بود و خصوصاً پسری که وارث مال و منالش باشد. مرد می گوید: پدرم اسفندیار بچه می خواست، پسر می خواست و آن طور که شنیدم خدا بعد از سال ها و پس از 3 خواهرم، مرا به او بخشید. سه روز و سه شب پدرم ولیمه داد بعد از به دنیا آمدن من... چه خواب ها که برایم ندیده بود و چه ...
نقشه غیراخلاقی خواستگار شرور برای دختر جوان
به خاطر دارم آن روز وقتی به خانه رسیدم و پدرم متوجه بوی سیگار شد، سیلی محکمی به صورتم نواخت. در این هنگام مادرم به دادم رسید و مرا از خانه بیرون کرد. پدرم نظامی بازنشسته بود. به نظم و انضباط اهمیت بیشتری می داد اما مسیر اشتباه من تغییری نکرد. همچنان به معاشرت با دوستان خلافکارم ادامه می دادم و دیگر ترک تحصیل کرده بودم و مدام در پارک، کوچه و خیابان پرسه می زدم. در دوران دبیرستان بود که به مصرف ...
حضور پدرم را در زندگی حس می کنم
می گوید: با پدر و مادرم رفته بودیم شاهچراغ که من گم شدم. آنجا پدرم را صدا می کردم و چند نی ریزی مرا دیدند و سپس مرا نزد پدرم بردند. به خاطر دارم پدرم آنها را با اصرار به خانه آورد و به طور مفصل از آنها پذیرایی کرد. برایش هم فرقی نداشت که چه کسی هستند و کجایی؟ شیراز که بودیم، هرجا همشهری ها را می دید، آنها را به خانه می آورد و پذیرایی می کرد. در نماز جمعه های شیراز که شرکت می کرد، اگر یک نی ریزی ...
ناگفته های آزار جنسی و قتل پسر زرین دشتی از زبان نزدیکانش
خاک سپرده می شود. امیرحسین.خ پسر 16 ساله در 20 شهریورماه سال جاری به دست صاحب کارش و دو نفر دیگر مورد آزار و اذیت جنسی قرار می گیرد. فردای همان روز، وقتی امیرحسین به دادگستری و پلیس آگاهی شهرستان برای ثبت شکایت می رود به او گفته می شود که فردا مراجعه کند اما فردا هرگز نمی رسد و امیرحسین حدود ساعت یک ظهر به دلیل تماسی که از سوی همان مظنونان پرونده با او گرفته شده نزد آنها می رود و هرگز به خانه ...
فداکاری و از خودگذشتگی پلیس شهید رنجبران زبانزد بود
و محبت او خاطراتی در ذهن دارند. وی با اشاره به اینکه سرهنگ شهید رنجبران بسیار به بیت المال حساس بود و همیشه یک خط بین خانواده و بیت المال قرار می داد، گفت: مادرم تعریف می کند که پدر در اوایل خدمت، با وجود اینکه محل کارش با اودر یک محله بوده، ولی حاضر نبوده با خودروی اداری که دنبالش می آید، مادرم هم با خود ببرد و یا یکبار خواهرم ساعت ها در مدرسه منتظر می ماند و مادرم به پدرم می گوید که سر ...
خدایا دعای همه برآورده شود جز بابا محمود!/ آرزویی که در اربعین مستجاب شد
...: برادرم بسیار مذهبی و طلبه هست، دختری می شناسی که به این شرایط بخورد؟ دختر دایی هم که از قبل شرایط مرا برای ازدواج می دانست سریع در ذهنش می آید که من را معرفی کند. آخر یکی از شروط اصلی ام برای ازدواج این بود که همسرم حتما باید طلبه باشد. به مادرم گفته بودم تنها کسانی را قبول کن که طلبه هستند فرزند دوم خانواده هستم و پیش از من خواهر بزرگترم ازدواج کرده بود. 21 ساله بودم و ...
ضجه و گریه های شدید خانم بازیگر برای مهسا امینی | گریه های جگر سوز زهره حمیدی اشک همه را درآورد
...، پدرم در بهداری کار می کرد و مادرم در اوایل زندگی، کار تدریس را انجام می داد، اما چون خانواده پرجمعیتی بودیم و من به غیر از خودم چهار خواهر و سه برادر داشتم، مادرم تصمیم گرفت که تدریس را کنار بگذارد و زمان بیشتری را به تربیت و آموزش ما اختصاص دهد، در کل با این که جمعیت خانواده ما، زیاد بود اما صمیمیت و گرمی بسیاری بین ما حاکم بود. فعالیت تئاتر زهره حمیدی در دوران دبیرستان با مخالفت ...
نیوشا ضیغمی عزادار شد | ضجه های بی امان نیوشا ضیغمی در بهشت زهرا تهران
داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد. روشا ضیغمی خواهر نیوشا ضیغمی روشا خواهر کوچکتر نیوشا ضیغمی است که متولد 29 دی ماه 1369 است. روشا ضیغمی هم به مانند خواهرش به فعالیت در حوزه هنر علاقه دارد و ...
رابرت دنیرو با رفتار نامناسب دیده می شود
دوباره بین این گروه رقم می خورد. فیلمبرداری این پروژه تا پایان همین ماه آغاز خواهد شد. رابرت دنیروی 79 ساله امسال با چند فیلم دیده خواهد شد و قاتلان ماه کامل ساخته اسکورسیزی احتمالاً سال آینده برای اولین بار در جشنواره کن به نمایش درمی آید. آمستردام ساخته دیوید اوراسل، مرا در رودخانه بشوی ساخته راندل امت، درباره پدرم ساخته لورا تروسو و سرباز حلبی ساخته برد فورمن دیگر فیلم های جدید وی در مرحله پس از تولید هستند. منبع: مهر ...
همیشه برای آدم های عاشق حرف در میاورند ، شما باور نکن
، گوشی را توی دستش تنظیم کردم: پاسپورت را رو به پنجره ای که شلوغی جمعیت از پشتش زار می زند بگیری عکست هنری تر می افتد با خوشحالی سر تکان داد و عکس استوری اش را گرفت، بعد ماسکش را بالا آورد: خیلی شلوغ است، ننه بفهمد کله ام را می کند. با خنده به شانه اش زدم: پس پیچاندی ابروهایش را بالا داد و لب گزید: پیچانده ام بدجور؛ گفتم می روم راهیان نور! من و خواهر و مادرم تنها زندگی می کنیم، در واقع ...
سوگ وارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران
ربی شنا است و متوجه بیماری قلبی پسر دوستش می شود، به آن ها اطلاع می دهد ولی در نهایت مرگ سرنوشت این کودک است که قربانی اختلاف پدر و مادر و بی توجهی آن ها شده است. ملبورن / نیما جاویدی داستان فیلم ملبورن از جایی شروع می شود که یک زوج آماده مسافرت هستند. امیر (پیمان معادی) و سارا (نگار جواهریان) قصد مهاجرت به استرالیا را دارند، اما تنها چند ساعت مانده به پروازشان متوجه می شوند ...
قتل زن جوان با 13 ضربه چاقو به دنبال شکست عشقی
به خانه شان بازگردد که مانع او شدم. سوسن فحاشی کرد و گفت دیگر نمی خواهد مرا ببیند. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با چاقویی که همان روز خریده بودم چند ضربه به او زدم و سپس فرار کردم. متهم در حالی که سرش را پایین انداخته بود ابراز پشیمانی کرد و گفت: باور کنید من سوسن را دوست داشتم و در یک لحظه حرف های او باعث شد کنترل اعصابم را از دست بدهم و او را بکشم. من باور نمی کنم 13 ضربه چاقو به او زده ام. از مرگ او پشیمان هستم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند. ...
ماجرای اسلحه ای که از ام الرصاص آورده شد
چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند، گفتند: پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما. من اکنون به حال مرتضی ها غبطه می خورم، آنها از من سبقت گرفتند و رفتند. حالا من مانده ام، یک حسرت همیشگی و خاطراتی که مرا به آن روزهای پر از عشق و حماسه می برد، از قول پدرش شنیدم که در مراسم ختم وی، نوارهای قرآن خودش را پخش می کردند! چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن / به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن کد خبر 605913 ...
راز شهید مصطفایی برای عاقبت بخیری اش
.... محمدحسین خیلی به این مسائل اهمیت می داد. 7. من و بابا که نداریم برادرم خیلی اهل قناعت بود. پدرم مغازه بزازی داشت و محمدحسین هم گاهی اوقات به مغازه پدرم می رفت و پدرم حقوقی که به برادرم می داد و برادرم پولی که از آن حقوق بدست آورده بود را جمع می کرد و در روز مادر و روز پدر برای پدر و مادرم هدیه می خرید یا برای خواهر و برادر ها چیزی می خرید و یا گاهی اوقات مادرم می خواست ...
آرزوی محقق شده محمود علی البنا برای پسرش + صوت
...: بعد از وفات پدرم، یکی از دوستان ایشان به من گفت چرا راه پدرت را در تلاوت ادامه نمی دهی؟ شب آمدم خانه و مادرم هم گفت که حتماً باید راه پدرت را ادامه دهی. من تاجر بودم و فکر نمی کردم واقعا قرائت را یاد بگیرم. شب وقتی خوابیدم در خواب دیدم که در چاه افتاده و فریاد استغاثه بلند کرده ام، پدرم دست مرا گرفت و از چاه بیرون کشید. مادرم گفت من هم دیشب پدرت را خواب دیدم که دو پیراهن به من هدیه داد و گفت ...
جان دادن دردناک پسر در آغوش پدر
به گزارش نصر، روز چهارشنبه 17 دی ماه سال 1399 بود که سرنوشت خانواده ای در کندرود عوض شد؛ پسر 19 ساله این خانواده به نام علیرضا به دست دایی های خود به طرز فجیعی به وسیله ضربه های متعدد ساطور و قمه به قتل رسید. "حسین حاجی زاده"، پدر مقتول در گفت و گو با خبرنگار حوادث رکنا در تبریز با بیان جزئیات این حادثه تلخ گفت: تقریبا 10 روزی بود که همسرم در خانه پدرش بود و عصر روز جنایت پسرم از سرکار ...
سردار شهیدی با 63 مهمان ناخوانده
پیغان اجازه نمی دهد چشم و دستش را ببندند و باز اعتراض کرده و آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند که افراد مسلح تیری به گلوی ایشان می زنند. شهید مسلم هم بعد از جلوگیری از بستن چشم و دستش، اقدام به فرار می کند که آنها منور شلیک می کنند و نیروهای تأمینی که در اطراف بودند، به برادرم تیراندازی می کنند؛ بردارم زخمی می شود و بعد بر اثر خونریزی در بیمارستان به شهادت می رسد. پدرم تصمیم ...
وعده کربلایی یک شهید به مادرش
گفت که آنجا خیلی کار داریم. دفعه دومی که آمده بود، می خواست مرا هم به آبادان ببرد. می گفت که مادر، عدس و برنج که می توانی پاک کنی، بیا برویم. بار آخر با هلی کوپتر به شیراز آمد و رفته بود در جهاد شیراز و شب را آنجا خوابیده بود. وقتی پرسیده بودند: امشب که شیراز هستی چرا به خانه نمی روی؟ گفته بود: از شیطان می ترسم؛ می ترسم اشک های مادرم را ببینم و دل نگران شوم و از رفتن خودداری کنم. به هر ...
درس خواندن آرزوی من است؛ اما باید کار کنم
به همین دلیل به رغم علاقه ام به تحصیل، از رفتن به مدرسه بازماندم.مسعود در ادامه افزود: همیشه آرزو می کنم بتوانم درس بخوانم و شغل مناسبی پیدا کنم اما چون پدرم توان کار ندارد من و برادرم باید از پدر، خواهر و مادربزرگ معلول مان مراقبت و مخارج زندگی آنها را تامین کنیم. درس خواندن ...
چهل روز بعد
... این عشق آنقدر زیاد است که از دوست داشتن ما پسر ها کمتر حرف به میان می آید. قوه عاطفه در مرد ها ضعیف تر است، اما سر جایش که هست! من از آن دست تک پسر ها بودم که مادرم را خیلی دوست داشتم، اما در مقابل عشق مادرم این علاقه زیاد به چشم نمی آمد. پسر درون گرایی بودم و احساساتم سخت بروز پیدا می کرد، اما مادرم دنیایی از عشق بود. همه چیز را عاشقانه می دید. در دنیای او انگار بدی وجود نداشت ...
شوهر بی غیرت مچ زنش را با پسر جوان در خانه مجردی گرفت !
انکارهایم ادامه می دادم تا این که دوباره با همسرم بر سر همین موضوع مشاجره کردم و او شب هنگام مرا از خانه بیرون کرد. این بار به منزل خالی از سکنه ای رفتم که پدرم در مشهد خریده بود تا هنگام مسافرت به مشهد سربار بستگان مان نشود. دستگیری توسط پلیس در آن خانه همه امکانات اولیه زندگی وجود داشت و سلمان نیز اوقات بیکاری اش را نزد من می آمد و تنهایی ام را پر می کرد. من هم ...
روایتی از دستگیری قاتل خونسرد زنان در گیلان
. با شناسایی هویت مقتول تحقیقات از خانواده آن ها آغاز شد که خانواده مرد راننده مدعی شدند قاتل را می شناسند و پیش از این دو عضو دیگر خانواده شان از سمت این فرد به قتل رسیده است. در این رابطه یکی از اعضای خانواده در تحقیقات به پلیس گفت: چندی قبل برادرم برای وساطت در یک اتفاق به خانه قاتل رفت، اما او از این اتفاق خوشش نیامد و برادرم را کشت. چندی بعد برای گرفتن رضایت به پدرم ...
فیلم سیاه پسر جوان از نامادری اش| این زن در دادگاه ادعایش را پس گرفت
همسر سومش به عنوان مظنون به قتل بازداشت شدند. پدر فرشاد گفت: من سالها قبل با مادر فرشاد ازدواج کردم اما چون با هم تفاهم نداشتیم از هم جدا شدیم. مدتی بعد با زن دیگری ازدواج کردم که او نیز به خاطر بیماری فوت شد و حالا چندین سال است که با همسر سومم به نام فرنگیس ازدواج کرده ام و صاحب دو فرزند هستم .من از ماجرای کشته شدن پسرم هیچ اطلاعی ندارم .فرنگیس به من گفته بود پسر من از خانه بیرون رفته ...