شهادت یک مدافع حرم بدون درد و خونریزی +عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی نافرجام پدر شهید مدافع حرم + عکس
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، همین چند روز پیش، زیر تیغ آفتاب ظهرگاهی تابستان، روبروی دانشگاه آزاد شهر پیشوا ایستاده بودیم که مردی میان سال با قامتی متوسط و نگاهی که برقش از پشت عینک قابل تشخیص بود، ما را از گرمازدگی نجات داد و به خنکای خانه اش در خیابان بالایی برد. حاج خدابخش حیدری، پدر شهید مدافع حرم فاطمیون، عباس حیدری، همراه با همسرش (مادر شهید) بدون فوت وقت، روی مبل های ...
لعیا زنگنه خودکشی کرد | مرگ دردناک لعیا زنگنه همه را شوکه کرد
به آقای رمضانی. آقای رمضانی گفت که نه، تو به درد ما نمی خوری. بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ چیز نمیدانستم غیر از این که گفتند دفتر آقای شاهسواری است. ایستادم وسط همان سالن بیرون و از یکی از اتاق ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده ام! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم ...
عروس، انگشتر برلیان سرقت شده از مادر شوهر را در مهمانی استفاده کرد و لو رفت
عروس خانواده در تحقیقات به مأموران گفت: شوهرم به مسافرت رفته بود و من برای دیدن خانواده همسرم به خانه آنها رفتم. آن شب تصمیم گرفتیم غذا را از بیرون تهیه کنیم. چند لحظه بعد زنگ آپارتمان خانه مادر شوهرم به صدا درآمد و با این تصور که پیک رستوران است، در را باز کردم اما ناگهان مردی نقابدار در حالی که اسلحه کلتی به دست داشت، وارد خانه شد. او با تهدید ما را داخل اتاق حبس کرد و از من خواست که دست و پای ...
ماجرای سرقت بزرگ عروس از خانواده شوهر!
با پارچه و طناب بسته و چسبی به دهانشان زد. او با مشت و لگد به جان آنها افتاد. چون می خواست رمز گاوصندوق را بگیرد و من فقط صدای تهدیدهای او و ناله های پدر و مادر شوهرم را می شنیدم. او پس از آنکه رمز را به دست آورد محتویات گاوصندوق را خالی و فرار کرد. به گفته مادر شوهرم، داخل گاوصندوق پول، طلا و جواهرات، دلار و سکه های طلا بود که در مجموع حدود 4میلیارد تومان ارزش داشت. وی ادامه داد: وقتی ...
فیلم لو رفته از مهران مدیری در دادسرا | دلیل دستگیری مهران مدیری چیست؟
وگفتند با شما تماس می گیریم، چند روز گذشت دیدم کسی تماس نگرفت. یکی از همان بچه ها به من زنگ زد و گفت معینی می دانی جای تو، مادر بهاره رهنما را گذاشتند؟ الگوی من مولا علی(ع) است که می فرمایند رگ ببر اما نان نبر. از همینجا به آن خانم می گویم چگونه توانستی جای من بازی کنی؟ و من یک هفته تمام گریه کردم چون تعداد زیادی مسکن می خوردم تا درد زانویم سرکار مشخص نشود. ویدوئو از مهران مدیری در فضای ...
محاکمه قاتلی که دوست دارد اعدام شود
فرار شود توسط شاهدان ماجرا دستگیر شد . متهم به نام پوریا در تحقیقات به این قتل اعتراف کرد و گفت: بچه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و من نزد مادرم در آلمان رفتم. در آنجا دو بار زندانی شدم و پلیس این کشور با کمک روانشناسان مرا شست وشوی مغزی دادند و سرانجام دیپورتم کردند و به ایران بازگشتم. روز حادثه برای این که به یکی از دوستان پول بدهم به محله مولوی رفتم اما وقتی مقتول سر قرار آمد . به ...
حرف های عجیب قاتل سفارشی پای چوبه دار: اگر دستگیر نمی شدم باز هم آدم می کشتم
ملاقاتی هم داشتی؟ یعنی در این 3 سال و چند ماه که در زندان بودی، هیچ کدام از بستگان یا دوستانت به ملاقات تو نیامده اند؟ پس این همه آدمکشی آن هم به خاطر رفاقت هیچ و پوچ بود؟ روزی که دستگیر شدی فقط به دنبال این بودی که بفهمی چه کسی تو را لو داده است. خوب به خاطر دارم به من گفتی اگر بفهمم چه کسی مرا لو داده است، او را حتی در زندان هم می کشم! بالاخره در این مدت متوجه شدی چه کسی تو را لو داده است؟ کی ...
بوق بزن! (گفت و شنود)
...: پادوهای کاسه لیس آمریکا و اسرائیل قرار بود ایران را تجزیه کنند! دانشگاه ها را تعطیل کنند! تمام کشور را به آشوب بکشند! و ... چی شد؟! گفتم: فعلاً هرکدامشان که دستگیر می شوند با صدای بلند می گویند فلان خوردم ! گفت: ادعا می کردند که مجلس را منحل می کنند! نیروهای نظامی را تار و مار می کنند! پرچم ایران را تغییر می دهند! و ... چی شد؟! گفتم: یارو به نامزدش زنگ زد و گفت آماده ...
توصیه حافظ اسد به وزیر سپاه ایران
توپخانه مان با محسن رضایی فرمانده کل سپاه نشسته اند و رنگ هر دوشان پریده است. گفتم چه شده؟ شفیع زاده گفت: شما برای 20 روز حمله و 40 روز پدافند به ما مهمات داده بودید، ما الان پنجاه و خرده ای روز است که داریم حمله می کنیم. اگر این چهار رقم مهمات را من با همین آهنگ شلیک کنم 48 ساعت دیگر تمام می شود. توپ 122 و موشک کاتویوشا و انواع دیگر مهمات نیاز داریم. محسن رضایی گفت: من اگر توپ 122 ...
اتباع خارجی قاتل که در ایران مخفی می شوند
...> همسرکشی در افغانستان، دستگیری در تهران تیرماه سال 98 وقوع قتل در یکی از روستا های کشور افغانستان به پلیس آن روستا اعلام شد. بر اساس تحقیقات اولیه مشخص شد پسر 20 ساله ای پس از این که همسرش از خانه به حالت قهر به خانه پدرش رفته است برای آوردن او به سمت خانه پدرزنش می رود، اما در بین راه از حرف های اهالی متوجه می شود که زنش به او خیانت کرده است. پسر جوان، اما این بار با ...
امید شهادت
ابوالقاسم محمدزاده عباس محمدجانی توی وصیت نامه اش نوشته بود: - خدایا! ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش همچنان ماندیم.اینک برای رضای تو به امر نایب برحق امام زمانت قدم به صحنه جهاد علیه کفر می گذاریم. با امید به اینکه شهادت نصیبم شود که کفاره گناه و کوتاهی هایم در راه ادای دین نسبت اسلام و جمهوری اسلامی باشد. پدر و مادر عزیزم! از من راضی باشید تا خدا هم از من خشنود گردد. امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف خود به اسلام و امام عزیزمان خدمتی کرده باشم و افتخار کنید که فرزند کوچکتان را فدای اسلام کردید. ...
وقتی شوهرم قاتل شد! / اعتراف تازه عروس به رابطه های سیاه در کلانتری مشهد
بسیار سخت گیری می کرد به طوری که من در خانه حبس شده بودم و اجازه بیرون رفتن هم نداشتم. در همین روزها از غفلت پدر و برادرم استفاده کردم و با فرار از منزل، خودم را به بهزیستی رساندم چرا که این بار نمی توانستم به جای دیگری بروم! ولی همان شب وحید به دنبالم آمد و مراسم عروسی برگزار شد، قرار بود یک ماه دیگر مرا به افغانستان ببرد و به همین دلیل منزلی را به مدت یک ماه اجاره کرد، اما چند روز بعد ...
شهادت مزد عمری مجاهدت و اخلاص/ روزی که شهید مویدی، جایگاه معنوی اش را پیش بینی کرد
. یک روز من توی خانه برای خودم پفک خریده بودم و داشتم با لذت می خوردم که محمد سر رسید. دیده بودمش که توی مدرسه خیریه باز کرده و زنگ تفریح خوراکی هایش را بین بچه ها تقسیم می کند منتظر بودم تا از من پفک بخواهد تا حرفش را پیش بکشم. همین طور هم شد تا گفت: من هم پفک می خواهم. گفتم: مگر بابا به هر کدوم از ما 10 تومن نداد؟ پولت را چی کار کردی؟ نگو که آن را گم ...
پِلوِردِه (1)
دی هِلِیهُو : دی والا مِی مو دیه هوش و گوش دارُم که چی یادُم مُندُو. سَرُم مثِ زُرزُروک زُره سی خوم میگردُم. یه پِریزِی حَب و کفسولی هم دارُم که هر روز وَشون میخارُم بَلکَم سرُم راعت واووُ اُما نِوِیمو. سه روزه که گُمِش کِردُمه وُ هر چی میگردُم طِلَوِش، نِوامیجورُمِش. یه چی مث بِلتَشا دیرازگوشتون نُهُی چیشمِه گرُفته وُ نِمِیلِه بِوینُم. دیگ پسین کَلماشَلا هاسی تو کیچه رد و ...
نقش حمایت خانواده بر موفقیت مجری رادیو
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ میثم کریمی گفت: پس از گرفتن مدرک لیسانس از حوزه عمران فاصله گرفتم و آن را کنار گذاشتم تا به سمت علاقه خود پیش بروم. با این حال حمایت های مادر باعث شد که بار دیگر به ادامه تحصیل بپردازم و در حوزه ای که دوست دارم وارد شوم. وی افزود: من کار تئاتر را از سال 98 آغاز کردم و با کارگردانی تئاتر توانستم در جشنواره های مختلف حضور پیدا کنم. پدر من نیز بسیار علاقه داشتند تا من در حوزه ای که علاقه دارم فعالی ...
همیشه هستی
خانه ام می آمد، می پوشید. با دست هایی لرزان پیراهنش را برداشتم. چشم هایم را بستم و به صورت نزدیک کردم. عطر تنش هنوز روی لباس هایش مانده بود. یاد آخرین باری که دیدمش افتادم، لعنت به این آخرین بارها... جمعه شب بود که زنگ زد به ما. چون تابستان بود اکثراً روستا بودیم؛ با من و خواهرها و پدر و مادر کلی صحبت کرد. نصیحت هایی که این بار فرق داشتند و مراقب خودتون باشیدهایی که محکم تر و جدی تر از قبل بودند ...
نوجوان 17 ساله ای که الگوی ایثار شد
... محمد زنده است همیشه حضور برادرم را کنار خودم حس می کنم. همیشه از او می خواهم که کنارم باشد و کمکم کند. چند شب پیش خواب دیدم که کسی به من می گوید: محمد شهید نشده و زنده است، همین کارهای رزمی را ادامه می دهد، مانند کسانی که برای دفاع از حرم می روند، یک بار هم آمده و به پدر و مادر سر زده. من به آن شخص گفتم محال است که محمد زنده باشد و نیاید به پدر و مادر سر بزند و پدر و مادر این همه ...
بعد از شهادتت برای ما آبرو نگذاشتی ابوسلفی!
هم پیغام می داد و فیلم می گرفت. یک دستش اسلحه بود و دست دیگرش موبایل! این خودش تخصص می خواهد که من هیچ وقت نتوانستم آن را انجام دهم. مرتضی آن قدر فیلم گرفته بود که حتی سوری ها هم او را شناخته بودند. بعد از شهادتش که به منطقه محل شهادتش رفتم، به سوری ها گفتم: ابوعلی را می شناسید؟ اینجا در عملیات شهید شده است. یکی از آن ها گفت: ابوعلی سلفی! بعد همه زدند زیر خنده. با خودم گفتم: تو روحت مرتضی! با این فیلم گرفتنت! آبرو برای ما نگذاشتی! در ادامه تصاویری از شهید مرتضی عطایی فرمانده خوش خنده لشکر فاطمیون را مشاهده می کنید: پایان پیام/ ...
انتقاد شدید روزنامه های اصولگرا از مادر کیان پیرفلک
لباس شخصی روبه روی شان و در طرفی دیگر. یکی شان داد زد برگردید. کیان گفت بابا، این دفعه را به پلیس ها اعتماد کن و برگرد. میثم [پدر کیان]درجا دور زد، اما ماشین را به رگبار بستند. دو دقیقه قبل تیراندازی به بچه ها گفتم بروید زیر صندلی، بچه کوچکم زیر داشبورد بود، اما کیان زیر صندلی جا نشد. به ماشین تیر زدند. همسرم فریاد زد که فهمیدم تیر خورده. در را باز کردم، گفتم آقا نزنید، زن و بچه داخل ماشین هستند. نگویید کسی که شلیک کرده تروریست بوده است. همان ها که به بچه ام تیر زدند و خودروی ما را به رگبار بستند، همان ها هم فرزند کوچک ترم را بردند داخل هلال احمر. ...
صعود به قله های ایثار با قلب خونین
.... بعد هم بیرون رفت. صدای سروصدای اغتشاشگران می آمد و همین مادر را نگران کرد. چند باری به حسین تلفن کرد اما کسی جواب نداد. ساعت 9شد که مهدی برادر حسین به مادر تلفن کرد که امشب حسین خانه نمی آید و نگران نباشد. مادر خاطره آن شب تلخ را فراموش نمی کند: بعد از مهدی پسرم، فرد دیگری به تلفن همسرم زنگ زد. از صحبت های آنها متوجه شدم برای حسین اتفاقی افتاده و در بیمارستان است. همسرم به بیمارستان رفت و اما ...
رسم و رسوم بازاری های قدیم چگونه بود؟
برسیم به زمان فوت پدر. مادرم خیلی جوان بود که بابا از دنیا رفت. من، 12 ساله بودم. چرخ زندگی نمی چرخید. هرچه داشتیم، خرج کرده بودیم. مغازه بابا حالا دیگر خالی مانده بود و سرمایه ای هم نداشتیم جز یک خانه دو اتاقه. یکی از اقوام که وضع مالی خوبی هم داشت، یک روز از حال وروز ما پرسید. برایش گفتم آشنای گیوه دوزی در قم داریم که من را به خوبی و زرنگی می شناسد. اگر هزارتومان پول داشته باشم، برایم ...
ماجرای دستگیری مهران مدیری در مرز چیست؟ | علت فرار پنهانی مهران مدیری چه بود؟
: من هرگز آقای مدیری را نمی بخشم، من پنج روز تمام در سرما کار کردم، آبان بود ولی نیاوران هوای بسیار سردی داشت. نقش مادر مهران غفوریان را بازی می کردم. با آن پا درد شدید چند قرص خوردم تا کسی حال بد من را نبیند. او ادامه داد: دو، سه روز به ما تعطیلی دادند وگفتند با شما تماس می گیریم، چند روز گذشت دیدم کسی تماس نگرفت. یکی از همان بچه ها به من زنگ زد و گفت معینی می دانی جای تو، مادر بهاره ...
نوجوان بود که حاجی شد
که برای مکه و حج عمره اسم نوشته بودند. اسم حسین هم در آمده بود. بعد مدیرش حسین را فرستاده بود خانه که برو به مادرت بگو اسمت درآمده و بیاید دفتر. من رفتم دفتر مدرسه و آقای مدیر گفت که حسین اسمش در آمده برای مکه. گفتم من قبول دارم و هر چه هزینه اش می شود می دهم تا حسین را ببرید. آن آقا گفت خودتان رفته اید مکه؟ گفتم نه؛ من مکه نرفته ام اما دوست دارم حسین برود. آن وقت همان جا قبول کردم و رضایتش را ...
مهران مدیری در مرز دستگیر شد | دلیل فرار پنهانی مهران مدیری چیست؟
چند روز گذشت دیدم کسی تماس نگرفت. یکی از همان بچه ها به من زنگ زد و گفت معینی می دانی جای تو، مادر بهاره رهنما را گذاشتند؟ الگوی من مولا علی(ع) است که می فرمایند رگ ببر اما نان نبر. از همینجا به آن خانم می گویم چگونه توانستی جای من بازی کنی؟ و من یک هفته تمام گریه کردم چون تعداد زیادی مسکن می خوردم تا درد زانویم سرکار مشخص نشود. ویدوئو از مهران مدیری در فضای مجازی منتشر شده و نظر مخاطبان ا ...
انگشتری برلیان راز سرقت عروس کینه جو را بر ملا کرد
شوهرم به مأموریت رفته بود و من مهمان پدر شوهر و مادر شوهرم شدم. طبق نقشه قرار بود فرزاد به بهانه آوردن غذا وارد خانه شود و پس از سرقت، آن ها را کمی کتک بزند، اما او آنقدر پدر شوهر و مادر شوهرم را کتک زد که آن ها به پرتگاه مرگ رفتند و اگر من کمی دیرتر با اورژانس تماس گرفته بودم، الان به اتهام قتل دستگیر شده بودم. ما نقشه مان به خوبی اجرا شد و از آن سرقت من فقط همین انگشتر برلیان را برداشتم و همین ...
ارمکی، استاد دانشگاه تهران: بیشتر آدم های این جامعه اعتماد اجتماعی پایین دارند
این اوضاع را چه کسی به این جوان داده است؟! مدرسه که نداده بود؛ مدرسه که کنترل شده بود. تلویزیون داده است؟! تلویزیون هم که کنترل شده بود. کجا داده است؟ خانه؛ در خانه ها این اتفاقات افتاده و کسانی که مجوز ورود به خانه دارند؛ پدران و مادران. کدام پدر و مادر به پلیس زنگ زد و گفت بچه من را بگیرید، دارد می رود اعتراض؟! نیروی انتظامی یک شکایت حوزه امنیت نشان بدهد که خانواده ای زنگ زده باشد و بگوید بچه من دارد به اعتراض می رود و بگیریدش؛ یا در را ببندد. ...