سایر منابع:
سایر خبرها
پسر خجالتی بودم تا با یک زن شوهردار دوست شدم /رابطه نامشروع با زن متاهل نابودم کرد!+جزئیات
جوان موج می زند. وقتی با او روبه رو شدم که خماری به سراغش آمده بود و مدام تقاضای زهرماری داشت. پسر جوان پس از کمی کش وقوس رازهای مگوی زندگی اش را چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون ...
همسرم خیلی بی غیرت است/ او خواسته های بی شرمانه ای از من دارد که از گفتنش شرم دارم!
سرگذشت غم انگیز زن جوان که خواسته های بی شرمانه همسرش از او منجر به هم آغوشی با دوستان ناباب شوهرش شده بود. بیشتر بخوانید: پسر خجالتی بودم تا با یک زن شوهردار دوست شدم /رابطه نامشروع با... مرگ مشکوک دختر 17 ساله در اتاق عمل این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده ...
قتل فجیع پیرزن تنها به دست مرد معتاد
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتمادآنلاین، مرد معتاد که برای تامین هزینه های مواد مخدر زنی را در خانه به قتل رسانده و سر از تنش جدا کرده بود، محاکمه شد. متهم که مردی جوان است بعد از قتل، سر مقتول را در باغچه خانه دفن کرد. اولین برگه قتل زن تنها وقتی در پرونده گذاشته شد که دو سال قبل همسایه اش با پلیس تماس گرفت و خبر از ناپدید شدن او داد. او گفت: ما سال هاست در ...
کمبودهای عاطفی شوهرم مرا به بیراهه کشاند! /در نبود آرش با مردان غریبه ارتباط می گرفتم!
ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم. از آن روز به بعد مدام با هم در مکان های مختلف قرار می گذاشتیم. او چنان با حرف هایش مرا خام کرده بود که گاهی فقط منتظر تماس او بودم. در روزهای اول این آشنایی فکر می کردم همه چیز یک ماجرای شوخی و تفریح گونه است اما کم کم دیدارهای مخفیانه ما به مکان های خصوصی کشیده شد ...
کارگری همسر صاحبکارش را بخاطر سرقت طلا کشت و با تیغ،رگ او را هم برید/ چون او مرا شناخت چاره ای جز قتل ...
برداشتم و وقتی می خواستم از خانه خارج شوم ترسیدم که زن جوان با دیدن چهره ام مرا شناسایی کند و راز سرقتم لو برود، به همین خاطر با یک پتوی طوسی رنگ او را خفه کردم و در زمان خروج از خانه نگران بودم که شاید او زنده باشد به همین خاطر در خانه را بستم و با کاتر رگ دست راستش را بریدم و از خانه خارج شدم. وی افزود: بعد از قتل به مغازه رفتم و به بهانه اینکه می خوام با همسرم به خرید بروم زودتر از همیشه از مغازه خارج شدم و بعد فهمیدم طلاها بدل هستند. بنا بر این گزارش، متهم پس از تحقیقات تکمیلی و بازسازی صحنه جنایت، روانه زندان شد ...
جنایت هولناک براثر عشق ممنوعه بلاگر مشهدی + عکس
جزئیات این جنایت تکان دهنده گفت: از حدود یک سال قبل هنگام جست و جو در شبکه اجتماعی اینستاگرام با دختری آشنا شدم که بلاگر بود. خیلی زود با او ارتباط برقرار کردم، ولی نمی دانستم که آن دختر هویت واقعی خود را در فضای مجازی پنهان کرده است. تصورم این بود که آن دختر زیبا مجرد است! به همین دلیل ارتباط عاشقانه ام را با او ادامه دادم، ولی ف-ز در حالی هویت خود را آرام آرام آشکار کرد که دیگر دیر شده بود و من ...
پسر جوان برای جور کردن جهیزیه، مجرم شد
بعد فهمیدم اشتباه کردم. حاج رضا گفت اگر می دانست به من کمک می کرد. *چقدر لوازم سرقت کردی؟ چند قطعه لوازم یدکی ماشین سرقت کردم، چیز زیادی نبود در حد 10 تا 15 میلیون بود. *خانواده ات برای رضایت کاری کرده اند؟ پدر که ندارم، از وقتی بچه بودم پدرم را از دست دادم و خرجی خانه با من بود. از همان بچگی کار می کردم بعد هم که در مغازه لوازم یدکی مشغول به کار شدم ...
شوکه شدن زن در نیمه های شب/ باورش سخت بود، همسر صیغه ای او در اتاق خواب دخترش بود!+جزییات
نپذیرفت و من را مورد آزار و اذیت قرار داد. منصور که متاهل است در دفاع از خود گفت: آن روز همسرم سر کار بود، ارتباط با الهه را قبول دارم اما او را با زور به خانه ام نبردم و اگر او را با زور به خانه ام برده بودم، همه اهالی ساختمان این موضوع را می فهمیدند.
سرنوشت تاریک زنی که در فضای مجازی اسیر شیطان شد
دوات آنلاین -به خاطر یک اشتباه در دوران جوانی، همه عمرم را در سیاهی و تباهی گذراندم و اکنون دخترم نیز تجربه تلخ مرا تکرار می کند به طوری که پس از آشنایی با یک پسر جوان در فضای مجازی، از خانه و کاشانه خودش فرار کرد و سرنوشت تاریکی را مشابه سرنوشت من رقم می زند چرا که ... زندگی تلخ یک مادر روزنامه خراسان نوشت، زن 43 ساله که نگرانی و اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود، با بیان ...
بیوگرافی امید عالیشاه بازیکن پرسپولیس|عکسهای امید عالیشاه
... باشگاهی هم بازی می کردی یا فقط تیم ملی نوجوانان بودی؟ - زمانی که در تیم ملی نوجوانان بودم اولین باشگاه حرفه ای ام نساجی مازندران بود. بعد به مدت دو سال به نفت تهران آمدم که سال اول حضورم، رباط پاره کردم و بعد از آن هم به مدت دو فصل در راه آهن با علی دایی کار کردم و حالا هم که در پرسپولیس هستم. 2- عاشق این شغل پردرآمد هستم پس از دوره تیم ملی نوجوانان با علی ...
ماجرای عجیب از لحظه تدفین یک فرمانده شهید
رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد. بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونه اش چیزی مثل ستاره می درخشد. پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورت می درخشد؟ رضا گفت: وقتی که شما مرا داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این همان قطره اشک است که می درخشد. شهید چراغی - نفر وسط یکی دیگر از بخش های ...
آینده زنان تهرانی روشن است
تاکنون در همه مراحل زندگی همراه من بوده. ما با هم خاطرات زیادی از دوران تحصیل، سال های دانشجویی، فرزندآوری و در حیطه کار داریم. سال اول دانشگاه، دختری هیجده ساله بودم که با همسرم آشنا شدم و نزدیک به سی سال با او زندگی مشترک موفقی را پشت سر گذاشته ایم. او به من اعتماد کرد و هر لحظه مشوقم در همه امور بود و هر مرحله از زندگی اگر پیشرفتی برای من حاصل شد او با خوشحالی مرا همراهی کرد و حامی شد. این نوع ...
دفاع عقلانی از باورهای دینی را رسالت خویش می دانم
.... در سال های بعد، مطالعات تاریخی و دقیق تری در باب کتاب مقدس انجام دادم و از طرفی سعی کردم تا اندازه ای نیز با قرآن آشنا شوم. همان طور که گفتم در ابتدا بسیار مطالعات تاریخی و زمینه ای در باب کتاب مقدس و مجموعه دین داشتم، اما دیری نگذشت که به سمت فلسفه کشانده شدم. به یاد دارم زمانی یکی از اساتیدمان دفاع بسیار نامناسبی از دین کرد و به شدت ناراحت شدم و تصمیم گرفتم به عنوان یک معتقد و مدافع دین به ...
کودکی آرات حسینی بر باد رفته است؟
باشم در کشور های خارجی و یا در محافل داخلی در حال اجرای برنامه بودم و دروسی را که تا دبیرستان خواندم همه را غیر حضوری امتحان دادم... می توانستم در مدرسه حضور پیدا کنم به همین دلیل با بچه ها ارتباط و همراهی نداشتم که توسط آن ها حسادتی متوجه من باشد. در پاسخ به سوالی درباره آموزش قرآن به فرزندانش گفته بود: مطمئنا من هم دوست دارم فرزندانم را از سنین پایین تر از 4 سال به یادگیری قرآن تشویق ...
زمانی که همسرم سر کار می رفت به منزل ما می آمد و با یکدیگر شیشه مصرف می کردیم
آلوده مواد افیونی شده بودم و برای تامین هزینه های اعتیادم مجبور می شدم بخشی از هزینه ها و مخارج زندگی را به آن زن بدهم تا برایم شیشه تهیه کند. حدود سه سال قبل بود که بالاخره همسرم متوجه اعتیادم شد و اختلاف خانوادگی ما به خاطر همین موضوع شدت گرفت، همسرم نمی توانست شرایط اسفبار مرا تحمل کند پس از من خواست بین فرزندان یا مواد مخدر یکی را انتخاب کنم. در این اوضاع و احوال من با حالت قهر منزل ...
مردم را باید به داشته ها و ارزش های خود توجه داد
عزیزالله محمدی(امتدادجو) زن، زندگی، آزادی، شعاری است که از آغاز اغتشاشات پاییز 1401 تا کنون، تبدیل به ملعبه دست رسانه های معاند فارسی زبان و اپوزیسیون از هم پاشیده، شده و هر روز، گرچه ناامیدتر از دیروز، اما، با بلاهتی محض و تمام نشدنی در گوشه ای از دنیا سیرکی خاص را با تجمعی برگزار می کنند و در همان سیرک به جان هم می افتند تا موجبات مضحکه و تمسخر خود را فراهم کنند که باز، در ...
همراه با پیرمرد دوست داشتنی محله صفائیه | از آبرویت برای مردم خرج کن!
داشت بدون توجه به خیر و شر معنوی اش، همان را انتخاب می کردند. تعدادی از جوان ها در میدان صفائیه امروز می نشستند و قماربازی می کردند. آن طرف تر زیر سایه درختان تعدادی در روز روشن مشروب می خوردند. این وضع برای من آزاردهنده بود. باید قدمی برای تغییر این اوضاع بر می داشتم. خودم پولی در بساط نداشتم اما این جمله پدرم را آویزه گوش کرده بودم که می گفت اگر پول نداری از آبرویت برای مردم خرج کن. با کمک چند ...
موادفروش هوسران/ زن جوان در دام مرد شیاد افتاد!
همین دلیل از خرده فروش موادمخدر خواستم تا خودش مواد را به در منزلمان بیاورد. در همین روزها وقتی فریدون مرا در حال گفت و گو با فروشنده موادمخدر دید خیلی به من مشکوک شد، اما همه چیز را انکار می کردم. در این شرایط مجبور بودم دوباره خودم برای خرید موادمخدر بروم، اما آن جوان که از سرگذشت من آگاه بود و حتی می دانست به طور پنهانی از همسرم مواد مصرف می کنم، آرام آرام رفتارهایش تغییر کرد و با چشمانی هوس آلود ...
ایجاد 51 شغل توسط کارآفرین گرگانی/ چرم دوزی در خون من است
محصولاتم مواجه شدم و شیرین ترین دستمزد زندگیم را تجربه کردم. این کارآفرین نمونه ابراز کرد: تقریبا 6 سال است که کارگاه ایجاد کردم و محصولاتمان را در کارگاه چرم دوزی تولید می کنیم. قاسمی همسرش را بهترین مشوق در حرفه چرم دوزی معرفی کرد و گفت: بعد از اینکه وارد این حرفه شدم، پدرم و خانواده همسرم مرا تشویق کردند تا در این حرفه فعالیتم را ادامه دهم و نهایتا در سال 1393 توانستم با سرمایه ...
یک عمر ضرب و زنگ
...: سال 1324 در شهر ساری متولد شدم. پدرم روحانی بود و به بچه های محله قرآن و عم جزء یاد می داد. او با درس خواندن در مدرسه مخالف بود. آن سال ها تازه دبستان به وجود آمده و به قول پدرم مدرسه های جدید دایر شده بود. وی می افزاید: پدرم خیلی سنتی و مذهبی بود. کلا با ورزش و این چیز ها مخالف بود. کدخدای محله برای منزلش یک رادیو گرفته بود که پدرم می گفت شیطان را به خانه آوردی! سفر به مشهد؛ آغاز ...
تبهکاری های باورنکردنی 5 شرور در تهران
... یعنی در چه سنی ازدواج کردی؟ 15 سالگی ازدواج کردم و در نهایت هم در 18 سالگی طلاق گرفتم. خب مصرف کننده شیشه شده بودم بنابراین طلاق اول من مربوط به همین مسأله بود تا اینکه پدرم مرا ترک اعتیاد داد و برای اینکه اصلاح شوم دوباره برایم زن گرفت و من از سر ناچاری و مشکلات مالی به تهران آمدم. چرا زورگیری می کردی؟ چاره ای نداشتم. با درآمد الان که زندگی نمی چرخد پس شروع ...
تبهکاری های باورنکردنی 5 شرور در تهران
.... سابقه داری؟ نه ندارم. ازدواج کرده ای؟ دو بار ازدواج کرده ام که از همسر اولم دو بچه و از همسر جدیدم هم دو بچه دارم. یعنی در چه سنی ازدواج کردی؟ 15 سالگی ازدواج کردم و در نهایت هم در 18 سالگی طلاق گرفتم. خب مصرف کننده شیشه شده بودم بنابراین طلاق اول من مربوط به همین مسأله بود تا اینکه پدرم مرا ترک اعتیاد داد و برای اینکه اصلاح شوم ...
قتل زن ثروتمند تهرانی توسط سرایدارش
در ادعایی گفت: من و شوهرم سرایدار و مستخدم ماهرخ بودیم. شوهرم می گفت با ماهرخ اختلاف حساب دارد تا اینکه شب حادثه به او داروی بی هوشی داد و پس از اینکه از او سفته و کاغذ سفید امضا گرفت، از من خواست از آنجا فرار کنیم. او یک روز بعد مرا ترک کرد و از آن روز از شوهرم بی خبر هستم. پس از بازداشت یکی از متهمان، تلاش مأموران همچنان برای شناسایی مخفیگاه متهم اصلی ادامه داشت. بررسی های تخصصی تیم ...
مزاحمت پیامکی؛ از فروش زمین و ویلا در شمال تا کاشت ناخن و مو
مو های سرم ریخت هیچ وقت به کاشت مو فکر نکردم و به این اوضاع و احوال هم عادت کرده بودم، اما از روزی که در یکی از شرکت ها مشغول کار شدم پیامک های کاشت مو دست از سرم برنمی دارند. یکی دوبار هم تماس گرفتم و پرسیدم شماره تماس مرا چه کسی به شما داده، اما پاسخ درستی ندادند. بار ها کد هایی را که برای مسدود کردن پیامک های تبلیغاتی است در گوشی ام وارد کرده ام، اما فقط یک روز خبری از پیامک تبلیغاتی نمی شود ...
روایت امدادگر بوشهری از نجات شگفت آور دوقلوها زیر آوار
صحبت نمی کردم او در مورد شغل و خانواده اش می گوید: ابتدا که مجرد بودم و هنوز خانواده ای تشکیل نداده بودم در مورد کارم زیاد صحبتی نمی کردم و در جریان نبودند که در چه حدی است. اما سال 1399 بود فکر می کنم به تازگی نامزد کرده بودم و یک روز با من تماس گرفتند در حالیکه شیفت نبودم و روز استراحتم بود و گفتند که در کوه یک حادثه است و من به همراه همسرم با ماشین شخصی عازم همان منطقه شدیم ...
جشن طلاق شرط دختر جوان برای بخشش مهریه اش
هم نشده که باهم ازدواج کردید. چرا زندگی تون به این مرحله رسیده؟ آرمین با نگاهی به آوا آهی پرافسوس کشید و گفت چی بگم حاج آقا خیر سرم عاشق شدم، به عشقم اهمیت دادم، فکر می کردم عشق پاک است و مقدس، نمی دانستم عشق این دختر پاک نیست و بلای جانم می شود. آرمین ادامه داد روز اولی که این خانم را با دوستاش تو سینما دیدم، حس کردم نیمه گمشده مو پیدا کردم، به هزار و یک زحمت جلو رفتم و هر ...
مادران ایل قشقایی زنانی از جنس کوه
هم کار خانه انجام می دهد و در کنارش درس هم می خواند. این زن جوان در ابتدای آشنایی مان خیلی خون گرم تر از آن چه فکرش را می کردم از من مهمان نوازی کرد و مرا به داخل چادرشان دعوت کرد. او هنگام صحبت از زندگی و ایلشان تدارک آش دوغ شب را می دید و خواهرش هم گلیم بافی می کرد. بیشتربخوانید: گبه هنری اصیل از دل تاریخ زندگی لذت بخش در کوچ او می گفت 4 سال پیش با صلاح دید پدر و ...
دروازه های جهان را به روی خودت باز کن
دوچرخه سواری را می بیند که هر روز صیح جلو خانه ها روزنامه می اندازد و شب ها هم در پیتزا فروشی کار می کند. آن پسر می گوید: خانم اندرسون با من رفتار خوبی داشت و همیشه مرا با نام خودم که مالوم باشد صدا می زد. او تنها کسی بود که به دلیل فراجنسیتی بودنم در مدرسه به من محبت می کرد و حتی به معلم های دیگر هم می گفت که هوای مرا داشته باشند. مالکوم یک شب به خانه اتو می رود و می گوید پدرم به دلیل ...
مصائب بزرگ طلاق
شده است و بعد از تحقیق و تفحص معلوم می شود که زنی هرزه و آلوده وارد زندگی مرد شده و زانوهای مرد از رؤیت جمال ظاهری او لرزیده است. از رسول خدا مروی است در معراج ، زنی را دیدم که هزار رنگ از عذاب بر او بود. این ملکوت تبرج جاهلی است. وقتی زن خود را برای نامحرم می آراید و وارد جامعه می شود، طبق روایات معصومین او تا از خانه خارج شده و به خانه برمی گردد بر هرچه می گذرد بر او لعنت می فرستد ،چنین زنی ...