شوهر فیس بوکی ام بعد از 5 سال گفت" حلالم کن" و رفت دنبال کارش
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان رابطه با دختر مستاجر
پیش من بود برایش سنگ تمام می گذاشتم تا این که دو سال بعد من دچار نوعی بیماری روده شدم و از سوی دیگر نیز با شیوع کرونا کار و کاسبی ام را از دست دادم و به قول معروف ورشکست شدم. حالا دیگر نمی توانستم مانند گذشته پول داشته باشم. به همین دلیل طولی نکشید که او با وسوسه دایی های معتادش از من شکایت کرد که به او نفقه نپرداخته ام! وقتی با نامزدم تماس گرفتم، گوشی را قطع کرد و دایی اش در ادامه تماس های من مدعی شد که ندا طلاق می خواهد؛ چرا که تو عرضه داشتن چنین همسری را نداری و از سوی دیگر نیز یک انسان بیمار به درد خواهرزاده ام نمی خورد و تو باید همه حق و حقوق او را تا ریال آخر بپردازی و ... ...
پسر مادرکش: اعدامم کنید؛ مرگ برایم راحت تر از زندگی است
گردنش بود، پیچیدم و وقتی بیهوش شد متوجه شدم چه اشتباهی کرده ام به همین خاطر فوری با اورژانس تماس گرفتم. وقتی کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ را فشار بر عناصر حیاتی گردن و همچنین اصابت جسم نوک تیز به شکم اعلام کردند، آرمین اظهارات جدیدی را مطرح کرد. اعترافات تازه وی گفت: من قبل از این ماجرا هم چند بار با مادرم درگیر شده و به رویش چاقو کشیده بودم. هر بار او زخمی می شد به بیمارستان می ...
مجبور نبودم اما صیغه یک پیرمرد شدم تا...
کار کند.او از من خواست پس اندازهایم را به او بدهم و سهمی از کارکرد کامیون را دریافت کنم. من هم که بیش از 50 میلیون تومان از زمان پرستاری از سالمندان در منزل پس انداز کرده بودم، به همسرم دادم ولی همه وعده و وعیدهای تورج درباره پرداخت سهم دروغ بود و هیچ گاه پولی به من پرداخت نکرد.با وجود این اهمیتی به موضوع ندادم ولی مدتی بعد فهمیدم که تورج زن دیگری دارد و به من خیانت می کند. به همین ...
ویرانی زن عاشق پیشه با نقش پردازی زن شیطان صفت / وقتی به خودم آمدم خیانتکار شده بودم!
به مدرسه آمده بود. آن روز به اصرار سوسن سوار خودرویش شدم و این گونه ارتباط صمیمانه ای بین ما آغاز شد سوسن که در محله ما و به طور مجردی زندگی می کرد حدود 2 سال قبل از شوهرش گرفته بود به همین دلیل مدام مرا به مهمانی های شبانه اش دعوت می کرد و از زیبایی ها و متانت من نزد دوستانش به گونه ای غلو آمیز سخن می گفت من هم که از این تعریف و تمجیدها لذت می بردم هر بار بیشتر و با توصیه های سوسن چهره ام را ...
پشت پرده شوم پیامک های عاشقانه
روز بعد که برای گرفتن جزوه سراغ ساناز رفتن بودم موقع برگشت به خانه سر کوچه امان باهمان پسر موتور سوار که جوان قد بلند چشم آبی بود چشم تو چشم شدم ، شماره اش را داد ومن بدون اینکه فکری کنم شماره را گرفتم و خیلی زود به خانه امان که انتهای کوچه بود رفتم. در را باز کردم و وارد حیاط شد م و خیلی سریع در را بستم و روی پله نشستم صدای ضربان قلبم را می شنیدم تند تند می تپید ناگهان مادرم که زیر ...
این مرد بی رحمانه پدرش را کشت / هم شلیک کرد هم با چاقو به گردن پدرش زد + عکس
در خانه برگشتم و از پدرم خواستم چند لحظه ای در ماشین منتظرم بماند تا کارت ماشینم را بردارم. اما چند دقیقه بعد وقتی برگشتم ناباورانه با صحنه وحشتناکی مواجه شدم. پدرم غرق خون روی صندلی افتاده بود .به همین خاطر بلافاصله با پلیس تماس گرفتم من زمانی که در خانه بودم صدای شلیک گلوله را شنیدم. پدرم با کسی دشمنی نداشت و احتمالا از سوی یک ناشناس کشته شده است. افشای اختلاف های خانوادگی ...
درد دل با امام رضا؛ چگونه با این هزینه ها به مشهد برم ..
...: به مادرم قول دادم ......مدتی بود که پس انداز کردم تا بعد از امتحانات خرداد بچه ها ، بریم مشهد ...آخه چند سال میشه نرفتیم ....از وقتی که برای ماه عسل رفتیم تا الان که بچه ام 12 سالشه فرصتش پیش نیومد ..... البته فرصتش بود پولش نبود .... خوب امسال گفتم با قطار می ریم و مادرم هم میاد ...یه کوپه 4 نفره می گیریم ...خوش می گذره . با رفتن به اولین دفتر خدمات مسافرتی متوجه شدم بلیط ...
قشنگ ترین حس
ضبط را فراموش کرده بودم. آقای راننده با لهجه ی زیبای مشهدی گفت: اینم حرم آقا. خواستم وقتی از ماشین من پیاده می شین، حرم آقا رو دیده باشین. با تمام وجودم خوشحال بودم. اصلاً نمی توانم حسم را با کلمات توصیف کنم. به محل اقامت که رسیدیم گوشی ام را روشن کردم. ای داد بیداد! کلاسم دیر شد. سریع وارد کلاس شدم و اعلام حضور کردم. بعد معلم شاکی شد: چرا دیر اومدی؟ بدون این که چیزی بگویم ...
دکتر زهرا عالی نژاد: در کره زمین چیزی ارزشمندتر از اندیشه انسان نیست
نژاد معلم اول دبستان بودند ایشان پایه مرا به خوبی بنا نهادند و من در آینده با دانشجوهایم خیلی خوب ارتباط گرفتم. خانم مهندس حسینی مختصری از خودتان بفرمایید و از نحوه آشنائی خود با خانم دکتر بفرمایید. زهرا حسینی هستم رشته بهداشت حرفه ای خوانده ام. سال 80 برای درس تنظیم خانواده دانشجوی خانم دکتر بودم. سال 82 از دانشکده بهداشت دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم و حدود 15 سال است که در ...
رمال های شیادی که زنان و مردان خرافه پرست را فریب دادند
: رمال هیچ دانشی ندارد جز اینکه از ساده لوحی و گرفتاری خود شما سوء استفاده می کند.
خلبانی که پس از سه بار اخراج برگشت و جنگید و اسیر شد
. اما گفت این ها کار شخصی است و به من ربطی ندارد. بعد خبردار شدم نعمتی در طبقه دوم ساختمان آلرت است. شیفت آلرتش بود و باید 12 ساعت آن جا می ماند. رفتم و گفتم آقای نعمتی! حمیدخان! چرا وقتی کلید داده بودم، چنین کاری کردی؟ گفت زورش را داشتم و کردم. از من قدیمی تر بود. دو سال و نیم قدیمی تر. دیدم حالی اش نیست. اگر شروع می کرد، من را می زد. خم شدم به بهانه بستن بند پوتین، گوشه های لباس پروازش را گرفتم و ...
امروز از امام رضا (ع) چه بخواهیم؟
سال زنده خواهم بود. بیست روز گذشت در مزرعه ای که داشتم مشغول کار بودم، یک نفر آمد، خبر آورد که حضرت رضا (ع) در مدینه آمده و در همان مسجد وارد شده است. دیدم مردم با عجله به آن طرف می روند. من هم رفتم، دیدم امام (ع) در همان جایی که پیغمبر (ص) نشسته بود نشسته است، زیر آن جناب حصیری فرش است همان طور که در خواب پیغمبر (ص) را روی حصیر دیدم. مقابل حضرت رضا (ع) نیز طبق خرمایی از نوع صیحانی قرار داشت. سلام ...
2 روایت از گره هایی که سبب ایمان به عنایت امام رئوف(ع) شد| خوشا دردی که درمانش تو باشی
را هنوز به یاد دارم. روز دوم هم به همین منوال گذشت. روز سوم صبح خواب ماندم و بعد هم کاملا حرم رفتن را فراموش کرده بودم تا اینکه یک دفعه ساعت 8 شب یادم آمد. تا پنچری لاستیک خودرو را گرفتم، ساعت 9 شد. با مادرم عازم حرم شدیم که در راه دوباره لاستیک پنچر شد. دوباره تعمیرات و دوباره حرکت، تا اینکه سرانجام وارد حرم و رواق دارالحجه شدیم. آنجا از مادرم جدا شدم تا راحت تر با امام رضا (ع) حرف بزنم ...
اعتراف تلخ داور دربی؛ گفتند زن وبچه ات را می کشیم/ مثل آب خوردن دربی را سوت می زنم/ من 300 هزار تومان ...
هم همه چیز تمام شد. من که کاری نکرده بودم. شاید جالب باشد بدانید من برای قضاوت دربی از سوی فدراسیون فوتبال نیز تشویق شدم. تشویق؟ اینکه همه سوت هایم درست بود. به درستی کارت زرد و قرمز دادم. به درستی گل های پرسپولیس و استقلال را نپذیرفتم. هر تصمیمی گرفتم درست بود. حالا این تشویق و پاداش چقدر بود؟ 300 هزار تومان بابت قضاوت این بازی پاداش گرفتم. ...
ثواب کردن به ما نیامده! / تایدهای غنیمتی که دردسرساز شد
.... چند تا گونی کنار هم چیده بودند. با اطمینان از اینکه مواد داخل گونی ها پودر رخت شویی است. یک مشت برداشتم و آدم شروع به شستن لباس ها کردم. یک دفعه متوجه شدم دست هایم داغ شد. اهمیت ندادم. پیش خودم گفتم: شاید تایدها غنیمتی و خارجیه ، کیفیتش با تایدهای ما فرق می کنه. ادامه که دادم، تاروپود لباس ها از هم پاشید. یقه از یک طرف، آستین از یک طرف و.... لباس های چاک خورده را بردم ...
روایت حبیبی کسبی از سرودن قطعه شاه پناهم بده در حرم امام رضا(ع)
به گزارش خبرگزاری رضوی ، محمود حبیبی کسیبی در اختتامیه بیستمین جشنواره بین المللی امام رضا (ع) در مجتمع شهدای سلامت در خصوص چگونگی سرودن این شعر ماندگاز خود بیان کرد: تحویل سال 85 مصادف با اربعین حسینی بود و در لحظه آخر تصمیم گرفتم برای سال تحویل به مشهد سفر کنم اما بلیطی پیدا نمی شد تا اینکه در بوفه اتوبوس راهی مشهد شدم. این شاعر در ادامه افزود: یک ساعت به سال تحویل به مشهد رسیدم در ...
حمیده اسماعیل نژاد: تنها سه ماه در اردوی فدراسیون بودم
دونده خراسانی تاکید کرد: از مربی، خانواده و همسرم تشکر می کنم چرا که طی شش ماه گذشته در مجموع 20 روز در کنار آن ها بودم که واقعا این دوری سخت گذشت. امیدوارم با مدال آسیایی و رکورد های بهتر این روز های سخت را جبران کنم. اسماعیل نژاد در نهایت خاطرنشان کرد: امیدوارم روزی برسد که تمام دختران ایران به نقطه ای برسند که الگوی بانوان سایر کشور ها شوند. ...
نقشه شوم قهرمان شطرنج کشور برای زنان | دزد بی رحم به نامزدم مقابل چشمانم تجاوز کرد
تازه پلیس است که می گوید فوق لیسانس عمران دارد و فریب یک زن را خورده است. شاکی را می شناسی؟ مدت ها پیش عاشقش بودم اما به دوستی مان پایان دادیم و مدتی بعد با دختری به نام نیلوفر نامزد کردم. نیلوفر حسادت زنانه اش گل کرد و با دستور او تصمیم به ربودن شاکی گرفتم. حالا به شدت پشیمانم چون نیلوفر که دستور آدم ربایی داده حالا فراری شده است. درواقع او بود که فریبم داد. چطور ...
یک ملاقات اتفاقی با پدر شهید صنعت دفاعی!
بامحبت جواب سلامم را گرفتم. گپ و گفتی باهم داشتیم، چهره اش آشنا بود اما هرچه فکر کردم به خاطر نیاوردم جویا که شدم، خود را پدر شهید احسان قدبیگی معرفی کرد. یادم افتاد او را در مراسم تشییع شهید دیده بودم. شغلم را به او نگفتم، دوست داشتم سؤال هایی بپرسم و جوابشان را بدانم. وقت تنگ است، هر لحظه امکان دارد مسؤولین از راه برسند، سوژه ام را پیدا کردم و خیالم آسوده بود. پرده پنجم: صحبت ...
کتک زدن تازه عروس به علت راضی نشدن برای طلاق توسط داماد و خانواده اش
...، به در منزلمان آمد و تهدید کرد که اگر مهریه ام را نبخشم و به صورت توافقی طلاق نگیرم، من و خانواده ام را به جرم فریب در ازدواج به دادگاه می کشاند! رحمت این تهدید و ادعاها را در حالی بیان می کرد که راه رفتن مرا در تمام مراحل خواستگاری و حتی هنگام انجام آزمایش های ازدواج و غیره دیده بود. از سوی دیگر نیز به همراه خانواده اش برای تهیه مقدمات مراسم عقدکنان وخریدهای ضروری به بازار رفته بودیم ...
خرمالوی قاتل: از طناب دار می ترسم
ادامه تحصیل ندادی؟ به خاطر مشکلات مالی با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ پدرم سال 1400 به دلیل بیماری قلبی فوت کرد. من هم با مادرم زندگی می کنم! او در یک سوئیت آپارتمان کار می کند و در همان جا هم اقامت دارد. من هم برخی از شب ها را به همان سوئیت آپارتمان می رفتم. چند خواهر و برادر داری؟ یک خواهر و یک برادر دارم و فرزند آخر خانواده هستم. بعد از ترک تحصیل به چه شغلی مشغول ...
فریب دختران با وعده های توخالی
این پسر جلوی مرا گرفت و شماره تماس اش را به من داد از وقتی با او دوست شدم سرنوشت من سیاه شد او مرا فریب داد و با این ترفند که قصد ازدواج با من را دارد با من رابطه دوستی برقرار کرد. قاضی پرسید آیا خانواده ات از این ماجرا خبر داشتند؟! فرزانه جواب داد: نه هرگز ،چون خانواده من مخالف دوستی با جنس مخالف هستند و من همیشه می ترسیدم این ماجرا فاش شود چند وقتی گذشت و بعد ماجراهایی در خانه مان ...
سرنوشت سیاه زن نازا در دستان رمال شیاد + عکس جزئیات داستان 2 زن تهرانی
... زن غریبه که نامش هاجر بود چند ساعت بعد بامن تماس گرفت و پرسید آیا موفق به صحبت با حاجی شده ام یانه ؟! که پاسخ دادم خیر! بعد گوشی را قطع کرد چند دقیقه بعد تماس گرفتم وگفت آلان می توانم زنگ بزنم چون با حاجی هماهنگ کرده است. مردی حدودا 60ساله تلفنم را جواب داد و بعد ازگرفتن طالع ام گفت تو همزاد داری ! و افرادی در خانواده شوهرت هستند که باعث شدند تو نازا شوی و چله داری برای اینکه طلسم ...
سرگذشت تلخ زنی که از خانه شوهر فرار کرد
می کردند و معتقد بودند که این رفتارها در همه خانواده ها وجود دارد و زندگی بعد از به دنیا آمدن فرزند شیرین تر می شود. این گونه بود که من هم در برابر رفتارهای خشن او سکوت می کردم و به رویاهای آینده ام می اندیشیدم. سوء ظن های شوهر معتاد با آن که در طول 18 سال زندگی مشترک صاحب 4 فرزند قد و نیم قدشده بودیم،نه تنها تغییری در رفتارهای همسرم ایجاد نشد بلکه روز به روز روابط عاطفی ما ...
تولدی دوباره، هدیه ای از امام رضا(ع)
سید شما که لطف خدا شامل حالت شده و پیوند کبد موفقیت آمیز بود تعریف کن قصه زندگیت چگونه ورق خورد. زندگی من هم مثل خیلی از جوانان ایرانی ساده و معمولی بود بعد از خدمت سربازی در سن 25 سالگی تصمیم گرفتم ازدواج کنم، در تاریخ چهارم اردیبهشت ماه سال 1396 با زهرا خانم سر سفره عقد نشستیم و با تمام امیدها و آرزوهایمان تصمیم گرفتیم کنار هم باشیم. دوران نامزدی ما شروع شد. با خانواده ...
قصه بافی های مرد همسرکش در دادگاه/ به او گفتم یک لیوان آب بده، نداد/ بعدش خوابیدم اما یک نفر چاقو به ...
این مرد با دستانی خون آلود گفت: نیمه شب حالم خوب نبود و دل درد شدیدی داشتم به همین خاطر از همسرم خواستم به من یک لیوان آب بدهد اما او مثل همیشه به من بی اعتنا بود و اصلاً به من توجهی نکرد. من که از رفتار همسرم عصبانی شده بودم چاقوی آشپزخانه را برداشتم و چند ضربه به او زدم. مرد خشن به بازسازی صحنه جرم پرداخت و پرونده اش با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده ...
خاطره ازدواج ماه چهره خلیلی دل همه را خون کرد / داغ شوهر خانم بازیگر تازه شد!
همیشه برای پذیرفتن یک نقش برایم مهم است، سناریوی خوب است و همواره تأکید دارم که داستان را کامل بخوانم. سناریوی گذر از رنج ها به قدری زیبا و در عین حال داستانش غافلگیرکننده بود که مرا جذب خود کرد. در این مجموعه به مرور اتفاقاتی می افتد که اصلا انتظارش را نداریم. او ادامه داد: از طرفی دیگر ایفای نقش کتایون در گذر از رنج ها از این جهت برایم جذابیت داشت که تاکنون مشابه این نقش را ایفا نکرده بودم ...
ماجرای ارتباط سیاه زن جوان با برادر شوهرش
کردم که گویی این بار حسی دیگر به سراغم آمده و در وجودم طنین عشق و محبت به سهیل را طنین انداز کرده است. دیگر ارتباطم با سهیل بسیار صمیمی و گرم شده بود تا جایی که از هر فرصتی و نبود همسرم سعی می کردیم بیشترین استفاده را کرده و روزها را در کنار یکدیگر بگذرانیم و فکر می کردم چون اغلب بستگان نیز به مانند دیگران فکر می کنند که او به دلیل نبود برادرش با ما در ارتباط است و سعی می کند جای خالی ...