سایر منابع:
سایر خبرها
خاطراتی کوچک از شهیدی بزرگ
در ساختمانی مقابل زندان اوین منتقل شدم. طی زمان کوتاهی که در آن جا مشغول بودم، گاهی برای انجام امور اداری به ساختمان اداری وسط زندان اوین رفت و آمد می کردم. در همان جا بود که چندین نوبت با چهره مومن و باصفای حاج اسدالله روبه رو شدم. بچه ها راست می گفتند که: هیچ کس نمی تونه در سلام کردن، بر حاج اسدالله پیشی بگیره... با بچه ها سر این موضوع قرار گذاشتیم و گفتم که من می توانم. ...
غوغا(قسمت دوم)
نمی دانم چرا یک دفعه وحشت مانند گلوله ای در قلبم فرو رفت و با گردش خون در بدنم چرخید. به سمت در رفتم و چند قدمی برداشتم که دوباره با صدای او در جایم میخکوب شدم. الان حرف گوش کن شدی؟ نمی خواد. کیسه رو بذار گوشه حیاط و دنبالم بیا. کیسه را کنار دیوار گذاشتم و پشت سرش راه افتادم. از پله ها پایین رفت و در چوبی کوچکی را باز کرد. من همین طور نظاره گر کارهایش بودم که با فریاد او به خودم آمدم قراره ...
پرواز در آسمان بهشت / حرف های مادر سرباز شهید ناصر حیدری دژ + عکس
بودند و می گفتند برایت رخت و لباس سفید آورده ایم، تو سربلند و آبرومند شده ای. از خواب پریدم. فکرم حسابی مشغول بود. ساعت 10 صبح روز بعد خبر شهادت ناصر را برایمان آوردند. آقا رمضانعلی می گوید: این بچه ها به خطر ناموس و وطن از جان خود گذشتند و من از مردم می خواهم برای دفاع از خون این شهدا غیرتمندانه بایستند و به خصوص حجاب و اصول شرعی و اسلامی را رعایت کنند و از مسئولان هم انتظار دارم از ...
این زن از سرویس بهداشتی عمومی یک جای عجیب ساخت/ عکس
. مبلغ وثیقه بالاتر رفت؛ چشم انتطارش هستیم که عفو شود . عکس پسرش را از کیف درمی آورد و نشانم می دهد. دستی روی عکس می کشد و می گوید: پسرم دلسوز عالم و آدم است... . می خواهد حرف را از پسرش برگرداند که بغضش به اشک تبدیل نشود؛ ماهی سه میلیون و نیم از پیمانکار می گیرم و برای این همه ساعت کار و نظافت بیمه ای ندارم. خسته ام. نفسم سخت بالا می آید. آخرین باری که کرونا گرفتم ...
حضرت معصومه(س) شهادت الیاس را امضا کرد
به خودم می گفتم چرا آقا الیاس اینطوری شده؟ چرا اینقدر آروم شده؟ چرا کم حرف می زنه و همه اش توی خودشه؟ نکنه اتفاقی افتاده و داره از من پنهان می کنه؟ اصلاً فکرم به سمت هیچی نمی رفت و برام سئوال بود.
تو باید با من بیایی جبهه؛ من شهید می شوم
مصطفی، من طاقت دوری تو را ندارم، واسه همین هم باهات جبهه نمیام . تو هم حق نداری تنها بری . - این حرفا یعنی چی؟ جبهه نمیام و حق نداری؟ تو باید با من بیای . حالا که همه کارا درست شده، داری بازی در می آری؟ - همین که گفتم. من نمیام . خیلی دوست داری، خودت تنها برو، اصلاً با آقا مهدی برو. شاید تا حالا داشت حرف های مرا به حساب شوخی می گذاشت. اخم هایش را در هم کرد و گف ...
پایان تلخ سخت گیری های دختر دل پاک به خواستگارهایش / وقتی راز شوم شوهرش را فهمید بچه اش سقط شد
...! وقتی از زبان یوسف شنیدم که او را آبجی زهرا صدا می زد، نفس راحتی کشیدم. هنوز نوبت به آنها نرسیده بود البته به عمد همیشه نفر آخر او را به داخل اتاق دکتر می فرستادم و در مدت سه ماه چند باری به بهانه هایی با یوسف حرف زده بودم که آبجی زهرا نزدم آمد و اجازه گرفت خصوصی با من حرف بزند. از خدا خواسته به همکارم گفتم که پشت میز بنشیند، آن روز بهترین و شیرین ترین لحظه زندگی ام بود. من به ...
حکایت یک مادر قهرمان و محجبه ای که مشت محکم بر دهان معاندان زد!
مسؤولان سپاسگزارم که پیگیر احوالم بودند. فارس جدا از بحث اهدای مدال، استوری های بعد کسب مدال شما بیشتر رسانه های معاند رو آزار داده، مخصوصا شعری که در خصوص شهدا نوشتید به نظرم خیلی عالی بود. پیامی یا تهدیدی در فضای مجازی هم داشتید! بابایی: زشتی ها همیشه هست! اما ما خدا پشت و پناهم ون هست و دلگرمی بهتر از این نداریم.بنده برای تک تک ورزشکاران آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم. انشالله همه ...
دخترکی در آغوش عاطفه های گمشده ! / درخواست جدایی برای عشق مرده
از اون طرف تا 4 بعد از ظهر می خوابه!؟ من هیچی این بچه گناه نیست!؟ ** مهسا که با هر حرف علیرضا سری تکان و لبخندی تحویل می داد و منتظر نوبتش بود تا او نیز پرده دری کند از دردهای این زندگی نامیزان، اینگونه گفت: آقا همه اینهایی که با داد و بیداد پشت سر هم قطار کرد، درسته! ولی اینها همه واکنش های من به رفتار اونه! من از اولش اینطوری نبودم! به خدا ...
سلیمان سبز
جک وجونورای دیگه رفیق شن، اما این مدلش رو ندیده بودم. مرد گفت: آقا این چه حرفیه! اینا هم جون دارن، از خیلی آدمای دیگه هم بااحساس ترن! راننده گفت: برا همینه این قدر رشد کرده شاخ وبرگ داده. وقت کردی یه آرایشگاه ببر سلیمان رو. مرد گفت: آقا این جوری صحبت نکنید! اینا حس دارن، می فهمن. برای اینکه فضا را عوض کنم، گفتم: این آقاسلیمان شما چه جوری این همه رشد کرده؟ ماشاءا... آبشار برگه. مرد گفت ...
ماجرای چند لباس نوشته در جبهه
ا را روشن می کرد. خلاصه آمدند و نوید را بردند. چفیه نوید را یادگاری پیش خودم نگه داشتم. منتظر بودم کسی بیاید و پست را از من تحویل بگیرد؛ ولی از کسی خبری نبود. یک ساعت بعد خبر دادند نوید شهید شده و مرتضی را هم برای مداوا فرستادند عقب. روز بعد به همان سنگر رفتم و مقداری از خاک محل شهادت نوید را برداشتم. به مراسم چهلم نوید رسیدم. بعد از نوید، اصلاً مثل دیوانه ها شده بودم. خاک تربت نوید را ب ...
دفاع صریح میرسلیم: کفشهایم، ساعتم، پسرم، اعدام های سریع و تفاوت 206 با لندکروز
باید مجازات شود. فرزند من اعدامی نبود،گرفتار شده بود و به پنج سال زندان محکوم شده بود که رفت و طی کرد و کارش انجام شد. بله بخشی را طی کرد و بعد به عفو خورد. این را من دقیقا نمی دانم چون من اصلا پیگیری نمی کردم، باید از خودش بپرسید. البته من فکر می کنم کارهای ایشان در حال درست شدن بود که با عفو مقام معظم رهبری تلاقی کرد. یعنی کارها داشت پیش می رفت که با عفو رهبری تلاقی کرد و یکبارکی شد. 216212 برای دسترسی سریع به تازه ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. ...
حسین دارابی در اکران مردمی شهر همدان مطرح کرد؛ خاک پای شهید بهشتی هم نمی شوم/ حرف مصلحت حرف امروز جامعه ...
اللهی ها به اون ناسزا می گفتند. در حالی که ایشان صبوری کرد و پس از مدتی بین مردم عزتی پیدا کرد که ختم به شهادت شد. دارابی در پایان تصریح کرد: شهید بهشتی واقعاً انسان بزرگی بود و من ایشان را الگوی خودم در صبوری قرار دادم. البته که من خاک پای او نمی شوم؛ اما هر زمان که کارد به استخوانم می رسید، یاد صبوری های شهید بهشتی میفتادم. ایشان با استقامت راهش را رفت و خدا هم اجرش را داد. ...
شوهرم با نسرین همکار صمیمی ام رفت و آمد شیطانی داشت! / قرار کافی شاپ لو رفته بود!
و در همه قلبم ریشه دوانده است، بگویم جز او هیچ کس را در خواب نمی دیدم و بگویم که... خلاصه همه این حرفها را گفتم و زندگی مان شروع شد، هر دو درس می خواندیم و من کاری می کردم، روزهای خوبی بود، ماه عسل کل ایران را با ماشینی که از دوستم قرض کرده بودم، گشتیم و ناگفته هایم را به زبان آوردم، جالب اینکه حرف های زهرا شنیدنی تر بود و تازه فهمیدم او هم آرزویی مثل من داشت. چند سال بعد ...
این مردان هیچ جایگاهی نزد زنان ندارند| نشانه هایی که خانم ها را فراری می دهد!
بعضی از آقایون بیش از حد به خانوادشون وابسته هستند و یه جورایی انگار بدون مشورت با اون ها آب نمی خورن. این عدم استقلال و وابستگی باعث می شه که جذابیت و مردونگی فرد مقابل، در نظر خانم ها پایین بیاد. یکی از شکایت های خانم ها از فرد مقابلشون دمدمی بودنشه. بعضی آقایون یه روز عاشقونه می گن دوستت دارم و ...، بعد یه هفته غیبشون می زنه و اصلا هم هیچ حرفی نمی زنن. این رفتارها، خانم ها رو گیج می ...
پرسپولیسی ها برای اخراج ساپینتو برنامه داشتند/ سرمربی استقلال حرف کمیته فنی را گوش نمی کند/ آقای مایلی ...
استقلال هر کسی که باشد حرف کمیته فنی را گوش می کند؟ نه. واقعیت امر این است که هرکس سرمربی شود حرف کمیته فنی را گوش نمی کند چون اصلا این کمیته در فوتبال ما جا نیفتاده است و مسئله صرفا به استقلال هم محدود نیست. کمیته فنی مهمترین کمیته برای هر باشگاه است و سرمربی باید پس از هر مسابقه پیرامون عملکرد تیمش به این کمیته توضیح بدهد اما چنین مسئله ای در فوتبال ایران وجود ندارد. من به همه عزیزانی که برای ...
سروش رفیعی: کی روش گفت خودم کارهایت را می کنم؛ برو استقلال!
او داشتم، زمانی که داشت خدمت سربازی ام تمام می شد به کی روش گفتم هر کاری که تو بگویی انجام می دهم. به او گفتم کمکم کن تصمیم خوبی بگیرم. کی روش هم کمک کرد و با چند نفر ارتباط گرفتم تا بیرون از کشور بازی کنم ولی یک هفته قبل از اینکه سربازی ام تمام بشود، در اردوی دبی دعوای برانکو و کی روش شروع شد. بعد از اردو، وقتی از کی روش سئوال کردم، راحت و مستقیم به من گفت برو استقلال! من فقط به کی روش ...
با خواندن این مطلب، قید سفر به ترکیه را خواهید زد
حواست به همه چی می بود. هر قیمتی رو باید چک می کردی. اگه رفیق تنکابنیم حرف می زد قیمتا یک سوم می شد. من کلا سکوت می کردم. (به جز اون لوازم صیادیه که بعدا در موردش می نویسم 7. ایروان: 2٪؛ کلا فقط دوبار پیش اومده که راننده یاندکس بخواد بازی در بیاره. البته اگه تاکسی آزاد بگیره کسی قضیه فرق می کنه و از توریست بیشتر می گیرن که من تا حالا نگرفتم. بعد گرون شدن کرایه ها بعد جنگ روسیه هم شنیدم ...
ادعای عجیب سروش رفیعی؛ کی روش گفت همه کارهایت را می کنم، برو استقلال!
اتفاق افتاد. من پرسپولیس را انتخاب کردم ولی از آن روز به تیم ملی دعوت نشدم. با اینکه شرایطم در پرسپولیس بهتر از تراکتور بود. حرفی هم که زدم (علیه کی روش) حرف دلم بود. گفتم کی روش با من عالی بوده است ولی این کی روشی که می شناسم کی روشی نیست که از بیرانوند، پورعلی گنجی و امیری را از نفت به تیم ملی آورد. کی روشی نیست که رامین رضاییان را از راه آهن و سروش رفیعی را از فولاد آورد. مشخص بود که مسائل غیر فوتبالی است. برای همین ناراحت بودم. صحبت های سروش رفیعی و پرده برداری از این اقدام عجیب کارلوس کی روش پس از گذشت چند سال حالا در فضای مجازی بازتاب زیادی پیدا کرده است. ...
محمدحسین مرادمند : روز آخر به ساپینتو گفتم که در حق من و استقلال بد کردی
نیاز باشد این پیشانی بشکند و هوادار هم شما را نگاه می کند و انتظار دارد که ساپینتو گفت باید فکر کنم. مدافع استقلال عنوان کرد: پس از مصدومیت دوباره برگشتم و در آن مقطع توازن خط دفاعی استقلال برهم ریخت که من اضافه شدم. آن روز به ساپینتو گفتم شما خیلی به من بد کردید چون می توانستم خیلی به شما کمک کنم ولی خودت نخواستی. گفت می خواهم از تو استفاده کنم که من گفتم اول بخاطر خودم و ...
نبش قبر راز مرد گمشده را بعد از 18 سال فاش کرد + جزییات
...: تو که چیز زیادی از پدرت یادت نیست، پس چرا این قدر روی او تعصب داری؟ زیرلبی گفتم نمی دانم. واقعاً هم نمی دانستم. فقط این را می دانستم که همیشه خلأ نبودنش برایم مثل خنجر داغی بود که در قلبم فرو می رفت. روز اول مدرسه، روز عروسی اقوام دور و نزدیک، وقتی در خانه تنها بودم و مامان سرکار بود، وقتی به سفر می رفتیم؛ خلاصه همیشه و همیشه نبودنش مثل سیلی محکمی بود که توی صورتم می خورد. ...
مرادمند: اخلاق ساپینتو هم مضر بود و هم مفید / آقا یحیی را تبدیل به یحیی تایم کردم
هر تیمی پیروز شود، تا چند بازی بعدی هم روی روال است اما هر تیمی که بازی را ببازد تا مدتی نمی تواند به شرایط نرمال خود بازگردد. وی اختلافاتش با ساپینتو را علنی کرد و گفت: رابطه ام با او تنها در حد بازیکن و مربی بود، نه بیشتر. همیشه خیلی راحت حرف هایم را به او می زدم و قبل از دربی هم طبق تجربه ام، مواردی را به او گفتم، اما او خیلی از رفتار من خوشش نیامد. بعد از مصدومیتم تا 4 هفته اصلاً از ...
رازی که از زندگی شخصی بریتنی اسپیرز لو رفت
داستان سازی متهم کرده است. این ستاره موسیقی پاپ روز یکشنبه پس از اینکه پسر بزرگش، شان پرستون 17 ساله و همسر سابقش از او خواستند قبل از اینکه خیلی دیر شود درخصوص اعتیادش کمک بگیرد، سکوت خود را شکست. عصر یکشنبه، بریتنی 41 ساله در یک پست طولانی در اینستاگرام به خانواده خود پاسخ داد و مدعی شد که این اتهامات بی اساس هستند. او نوشت: اینکه مدعی چیزهایی می شوند که اصلا حقیقت ندارد ...
تصاویر/ تولد دوقلوها با 8 هفته و 1.200 کیلومتر فاصله از دو مادر جداگانه!
برای بچه دار شدن را آغاز کردند. ماه ها یکی پس از دیگری می گذشت اما هیچ اتفاقی رخ نمی داد. کلسی که ساکن ایالت مینه سوتای آمریکا است با ترس و وحشتی فزاینده به سراغ پزشک رفت. او می گوید: نتیجه ی همه ی چیز بد بود. استروژنم پایین بود و تخمک هایم مثل تخمک های یک زن 40ساله بود. بعد از هر بار دکتر رفتن می نشستم و کلی گریه می کردم. بعد از آن دکترها متوجه شدند لوله ...
رونمایی ملیکا شریفی نیا از ویلای میلیون دلاریش | خانم با پولش چه فخری میفروشه
جا بلندم می کنه ... می رم توی بالکن بارون همه جا رو برق انداخته .... لبخند می زنم .... صدای خنده هاش توی گوشم پیچیده ....لبخندم پهن تر می شه ....منتظر بارون تولدش بودم اصلا مگه می شد روز تولد دختر فروردین ....بارون نیاد؟ ....لبخندم بند نمیاد .... با خودم می گم ....خدا همیشه حواسش هست ....خدا حواسش به بارون های مهم هست .....خدا ....اون قدر حواسش هست .....که چنین فرشته ای رو آفریده .... ...
نژادفلاح: تاج و ساکت در کار بازار آهن هستند
شود که گل محمدی را از دست بدهیم. الان مربی بهتر از گل محمدی برای پرسپولیس نیست؛ حتی برانکو. الان برای بازی های آسیایی پرسپولیس فقط گل محمدی را می خواهد چون با بچه ها شناختی کافی از هم دارند. بچه های پرسپولیس هم قسم شدند راه سال های گذشته را تا انتها بروند. ما نفس بچه های تیم را نشکنیم! برای همه بازیکنان تاریخ احترام قائلم اما یک نسل زلال در تمام تاریخ در همین فصل است. ضمن احترام به همه پیشکسوتان تک ...
پسری که دختر شد! | ماجرای واقعی زندگی یک جوان
این اتفاق برایش رخ داد: شبی که برای عمل به بیمارستان رفتم مادرم همراهم بود. تا صبح کنار تختم نشست، چون من خیلی درد داشتم. یک شب از خواب بیدار شدم و دیدم همین طور به من زل زده. نگاهش کردم و گفت: کاش خدا از همون اول تو رو به من داده بود و الان برای وضع حمل اومده بودیم بیمارستان نه جراحی. اما الان خیلی حال خوبی با هم داریم و تلاش می کنم مادرم احساس کند الان دختری دارد که همه جوره کنارش است، همان طور که ...
احمد ابوالقاسمی: اعزام قاریان قرآن به حج، ارزان ترین و پراثرترین سفر تبلیغی کشور است + فیلم
...، باز می کرد یک نگاهی می کرد می گفت بله بله بله می فرمودید، داشت قرآن را چک می کرد و من هم متوجه می شدم چیست، چون ما سابقه اش را جای دیگر داشتیم بعد از 2 و 3 دقیقه شاید مثلا سی چهل جای قرآن را بازکرد، دید همان قرآن است که همه جا هست، بعد به دوستش گفت که درست است، او هم بلافاصله استغفار کرد و گفت آقا ما را حلال کنید. چرا؟ ما که می دانستیم، این صحنه را بارها در کشورهای دیگر دیده بودیم گفت به خاطر ...