دختر نوجوان در دام عشق شیطانی پسر همسایه گرفتار شد
سایر منابع:
سایر خبرها
جنایت نوجوان 17 ساله در مشهد برای حمایت از پدرش + عکس
بود که پیرمرد پاکبان با تنگ شدن حلقه محاصره، خود را به پلیس معرفی کرد و به تشریح چگونگی وقوع جنایت پرداخت و گفت: پسر 17 ساله ام مرتکب قتل شده است. این گونه بود که دامنه تحقیقات به منزل یکی از بستگان پیرمرد در منطقه سیدی کشید که امیرعلی طبق ردزنی های کارآگاهان در منزل آن ها مخفی شده بود، اما وقتی کارآگاهان به کوی سیدی رفتند، مشخص شد که نوجوان 17 ساله به دلیل مصرف تعداد زیادی قرص های ...
شوهرم در خانه دوربین کار گذاشت تا مچم را...
.... در واقع خانواده ام به رفتارهای دوران نوجوانی ام ایرادی نمی گرفتند و من با هرکدام از دوستانم که ارتباط داشتم، بیرون می رفتم. تا این که تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید و با راهنمایی مادرم که دختر باید هنری داشته باشد به کلاس های ترمه دوزی رفتم. آن جا با وحیده که مربی ترمه دوزی بود آشنا شدم و ارتباط صمیمانه ای بین ما شکل گرفت. تا حدی که او مرا ...
شوهرم در خانه دوربین کار گذاشت تا مچم را...
آغوش می فشرد با بیان این که 11 سال است مانند یک زندانی به زندگی مشترکم ادامه می دهم اشک ریزان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:پدرم کارگر ساده ای است که در یکی از ادارات نیمه دولتی کار می کند و من اولین فرزند خانواده هستم که تا مقطع دیپلم درس خواندم. اما از همان دوران کودکی و نوجوانی، دختر آزادی بودم و هیچ کس برای نوع پوشش یا رفتارهایم مرا سرزنش ...
عاشقانه های پدر بچه ها را از مادرشان دور کرد/ مادرمان کجاست؟
پدرم در اطراف آرامگاه خواجه ربیع، بساطی داشت و با دست فروشی هزینه های زندگی خودش را تامین می کرد. بعد از این ماجرا پدرم به خدمت سربازی رفت و سپس با دختر خاله اش که بیشتر از 15 سال نداشت، ازدواج کرد به طوری که به گفته اطرافیانم آن ها خیلی یکدیگر را دوست داشتند. به همین دلیل هم وقتی من در روز اول فروردین به دنیا آمدم آن ها جشن باشکوهی گرفتند و به این مناسبت همه بستگان و اقوام را به جشن تولد دعوت کردند ...
وقتی قرآن پشتوانه آغاز یک زندگی مشترک شد
برای زندگی بود و نسبت به خانواده و پدر و مادرش فوق العاده احترام و توجه داشت. از همان شروع زندگی حرف از شهادت مشترک دائماً میزد. انگار که بخواهد مرا آماده کند. بار ها می گفت اگر من شهید شدم شما این کار را بکن. به این حرف هایش حساس شده بودم و در خلوت خودم گریه می کردم. یک روز از مزار شهدای نظرآباد رد می شدیم. ماشین را نگه داشت. رفتیم داخل گلزار و شروع کرد به زیارت قبور شهدا. من هم در کنارش حرکت می ...
شهید سهراب زرین چگینی: سرباز امام زمان(عج) شوید
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، شهید شاهد شهود عرفانی شد و نقش هر چه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. شهید همان ستاره خاک نشین همیشه بیدار شب های خون و آتش که تا لمس شعله های بصیرت و حقیقت در مقتل عشق رزم عاشقانه کرد تا ...
فرش آینه فرهنگ ترکمن در تاریخ و تمدن این قوم است
می کشد و با خود همراه می کند، می گوید: از زمانی که یادم می آید در خانه ما حرف نخ، بافت، قالی، نماد و طرح فرش بوده و با اینکه الان هشت سالم شده ولی همه قالی ها را به خوبی می شناسم. وی افزود: مادرم الگوی من و خواهرانم است و همیشه دوست داریم مثل او شویم، شناخت ما از نقش و گل های بافته شده روی فرش دستباف و طرح های هندسی آن با راهنمایی های ایشان ممکن شد. مهسا آق آتابای، دختر دیگر ...
منوچهر عابدینی نیا ؛ شهید شاخص ملایر در سال 1402
زندگی ننگین و خفت بار است، پس چگونه می توانیم شیعه گری کنیم در حالیکه افرادی چون صدام و دیگر ابرجنایتکاران روی زمین زندگی کرده و بر ملت های مظلوم جهان حکم فرمایی می کنند. من راه خود را که همان راه و هدف مولای مظلومان حسین(ع) است با عشق و علاقه و به اراده خود انتخاب کرده و تمام مشکلات آن را به جان و دل پذیرایم. پدر و مادرم اگر چه فرزندی لایق نبودم مرا عفو کنید و از لغزش ها و ...
حافظان کوخ نشین ایران
ور می شود و در این جریان، سروان محمد قنبری به شهادت رسید. سحر قنبری دختر 18 ساله این شهید در گفت وگو با فرهیختگان می گوید: پدرم تا ساعت 5 صبح شب قبل از شهادتش شیفت بود. از پیش به پدرم آماده باش داده بودند، بعد از شیفت در خانه خوابیده بود که طرف های ساعت یک ظهر، چند نفر از همکارهایش تماس گرفتند و به او گفتند که سریع خودش را برساند، چون آماده باش هستند و باید برای گشت بروند. مادرم هم سریع برای پدر ...
ازدواج یک مرد کاشمری با دو زن در یک روز!
شد و محمد و فاطمه به عقد هم درآمدند اما این پایان ماجرا نبود. درست در لحظه ای که خانواده محمد تصور می کردند که پسر کوچکشان را سر و سامان داده اند، حکایت عاشقانه دیگری برای محمد پیش آمد و تمام معادلات آنها بر هم خورد؛ تا جایی که در روز عروسی محمد، اهالی روستای دهمیان کار و بار و زندگی شان را رها کردند تا خود را به این جشن عروسی منحصر به فرد برسانند؛ جشنی که یک داماد داشت و دو عروس. حالا با گذشت چهار ...
داستان مادری که در 57 سالگی در حضور فرزندانش با خودش ازدواج کرد
گل خریدم و دسته گل خودم و دو دسته گل دیگر برای دخترانم درست کردم. سوگند ازدواجم را رو به آینه گفتم. یک قطعه موسیقی زیبا پخش شد و حلقه ای در دستم کردم. رابی در توضیح احساسات عزیزانش در آن روز گفت: حمایت دوستان و دخترانم فوق العاده بود. یکی از دوستانم کمی غافلگیر شده بود و تصمیم مرا درک نمی کرد، اما به مراسم آمد. مادرم و پسرم هم به مراسم عروسی نیامدند، اما بعد از آن هر دو به جشن آمدند ...
شهیدیونس سلگی: راه درست حمایت از روحانیت اصیل است
...، تا بتوانند مانند دیگران خدمتی به اسلام بکنند و همچنین برادرم را انجمن اسلامی بگذارید تا بتواند مانند دیگر برادران به خدمت مشغول باشد. در پایان از خداوند برای شما پدر و مادرم برای شما آرزوی صبر کرده و از خداوند می خواهم امام بزرگوارمان خمینی کبیر را تا انقلاب مهدی حفظ کند. پایان پیام/ 3140 ...
تابستانی صورتی و فیروزه ای
بالای 9 سال هم مناسب است. شخصیت های داستان یک دختر و پسر هستند و احتمالاً هم دخترها هم پسرها از خواندن آن لذت خواهند برد. سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) - مریم رحیمی پو ر ، مروج کتابخوانی: من همیشه دلم برای کتاب هایی مثل نیکولا کوچولو تنگ می شود. نیکولا کوچولو فارغ از داستان بامزه اش باعث می شد که اوقات خوشی را سپری کنم. تقریباً با هر بخش یک بار بلندبلند می خندیدم و از ...
تبهکار سابقه داری که یک پسر نوجوان را مورد آزار شیطانی قرار داده بود دست به قتل زد!
. وی ادامه داد:من در آن ماجرا بشدت زخمی شدم و حتی کسی حاضر نبود مرا به بیمارستان برساند که به ناچار با یکی از دوستانم تماس گرفتم و به بیمارستان رفتم و همانجا بازداشت شدم. حالا دوستم نیز در دادگاه حاضر نیست تا حقیقت را بگوید. وی درباره دو اتهام دیگرش گفت: من اتهام آدم ربایی و آزار پسر نوجوان را قبول ندارم و اصلاً نمی دانم شاکی ها چه می گویند.من آنها را نمی شناسم و خصومتی با آنها ندارم. با پایان دفاعیات متهم، قضات ادامه جلسه را به بعد موکول کردند. ...
10 فیلم عاشقانه با پایان تاثیرگذار و به یادماندنی
کردن آنا بزرگترین اشتباهی است که تا به حال مرتکب شده، با کمک دوستانش در یک کنفرانس مطبوعاتی عشق خود را به آنا اعلام کند. در پایان این فیلم عاشقانه و بعد از اعتراف ویلیام، آنا از یک روزنامه نگار می خواهد که سوالش در مورد این که چقدر در بریتانیا می ماند را تکرار کند و این بار آنا با پاسخ برای همیشه خیلی ساده اما تاثیرگذار نشان می دهد که او هم عاشق ویلیام است و آنها آینده خود را با هم ...
رابطه نامشروع با زن متاهل بدجوری گرفتارم کرد/ اشتباه کردم ولی دیگه هیچ فایده ای نداره +جزئیات
: من لکه ننگ خانواده و فامیلمان هستم و وقتی به گذشته برمی گردم، می بینم که فقط یک حرف برایم باقی می ماند و آن هم اینکه خودم کردم که لعنت بر خودم باد. دلم برای پدرومادرم می سوزد. در حق زحمت هایشان خیلی نامردی کردم؛ البته رو ندارم به چشمان مادرم نگاه کنم، چون یک بار چند تکه طلایش را دزدیدم و او متوجه شد. می گوید مرا بخشیده؛ ولی از خودم بدم می آید. این خبر مربوط به چند وقت قبل می باشد و تنها برای عبرت آموزی بازنشر گردیده است. ...
شلیک های شوم شیطان خانه متروکه / این مرد مخوف کلکسیون تبهکاری دارد
ادامه داد :من در آن ماجرا به شدت زخمی شدم و حتی کسی حاضر نبودم مرا به بیمارستان برساند که به ناچار با یکی از دوستانم تماس گرفتم و به بیمارستان رفتم و همانجا بازداشت شدم .حالا دوستم نیز در دادگاه حاضر نیست تا حقیقت را بگوید. وی درباره دو اتهام دیگرش گفت: من اتهام آدم ربایی و آزار پسر نوجوان را قبول ندارم و اصلاً نمی دانم شاکی ها چه می گویند .من آنها را نمیشناسم و خصومتی با آنها ندارم . با پایان دفاعیات متهم، قضات ادامه جلسه را به بعد موکول کردند. روزنامه ایران کدخبر: 900587 1402/03/24 07:00:31 لینک کپی شد ...
آزار جنسی پسر نوجوان به دست مرد شیطان صفت
زمین افتاد اسلحه اش را گرفتم و برای دفاع از خودم بی هدف چند تیر شلیک کردم؛ اما اصلاً متوجه نشدم تیرها به کجا برخورد کرده است. من علت حمله مردان مهاجم را نمی دانم و گمان می کنم درگیری آنها سر خرید خانه باغ متروک بوده است. او ادامه داد: من در آن ماجرا به شدت زخمی شدم و حتی کسی حاضر نبود مرا به بیمارستان برساند که به ناچار با یکی از دوستانم تماس گرفتم و به بیمارستان رفتم و همان جا بازداشت شدم ...
شوهر بی غیرت خواسته های بیشرمانه از همسرش داشت!
، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما ...
پایان تلخ سخت گیری های دختر دل پاک به خواستگارهایش / وقتی راز شوم شوهرش را فهمید بچه اش سقط شد
بر نمی داشت. آرزو می کردم جای فرش بودم تا جایی در مردمک آبی رنگ چشم هایش پیدا می کردم. یوسف وقتی شروع به حرف زدن کرد لذت بردم. پدر و مادرم می دیدند که من خوشحال هستم به خاطر همین ریش و قیچی را به دستم دادند و خودشان تماشاچی شدند. روز عروسی وقتی با یوسف تنها شدم، به او گفتم که نجابتش و متانتش من را جذب او کرده است. خنده ای کرد و با تشکری گفت که امیدوار است نا امیدم نکند. زندگی ...
رفتار شرم آور یک شوهر ناسپاس | با خیاطی و فروش ترشی او را دکتر کردم | مرا زنی نفهم و دور از شأن همسری یک ...
به گزارش همشهری آنلاین، زن 55 ساله ای است با مراجعه به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرهای استان خراسان جنوبی به دنیا آمدم و دومین فرزند خانواده ام هستم. پدرم در زمینه خرید و فروش املاک و خودرو فعالیت داشت و مادرم نیز خانه دار بود، اگرچه پدرم اوضاع اقتصادی بدی نداشت اما بعد از ازدواج برادر بزرگ ترم به مشهد مهاجرت کرد ...
سرنوشت دردناک زنی در عشق مثلثی شیطان
. منیره که برخورد های همسر و پدرش را پیش بینی می کرد، پیگیر این ارتباط نبود و سیم کارتی که با مرتضی در ارتباط بود را شکست، اما مرتضی دست بردار نبود. بازگشت به دنیای خیانت بعد از این مدت دوباره سر و کله اش پیدا شد. منیره اصرار به پایان ارتباط داشت و مرتضی مصر به ادامه آن بود، اما دوباره لغزش منیره شروع شد؛ و این بار دختر و پسر نوجوانش در جریان این رابطه قرار گرفتند. ...
کتاب زمانی برای عاشقی مرثیه ای از زندگی عاشقانه یک فرمانده
برقرار شده است و در نهایت عاشقانه پای کار بودن یک نویسنده. در ادامه کتاب وقتی با لبخند ها می شود لبخند زد و با گریه ها می شود گریست قدرت این عاشقی را در یک اثر می توان پیدا کرد. چرا که اگر یک نویسنده عاشق اثرش نباشد نمی تواند آن را به خوبی خلق کند درست مثل یک مادر که با عشق فرزندش را پرورش می دهد. کتاب آغاز می شود، در ابتدای داستان به روز های کودکی راوی برمی خوریم در روستای قلعه ...
قلب یخی!
علاقه زیادی به زهرا داشتم، دختردایی ام بود و از دوران نوجوانی هر وقت به خانه شان می رفتم یا در میهمانی او را می دیدم، زیرچشمی حرکاتش را زیر نظر می گرفتم. دختر نجیبی بود و این برای من یک اصل مهم بود، بطوری که با وجود اطمینان از علاقه زهرا به خودم که از نگاه هایش می شد فهمید، حتی جرأت پیدا نکردم سراغش رفته و حرف دلم را به او بگویم. روز ها می گذشت و من در رؤیای ازدواج با زهرا ...
زن متاهل اسیر هوس های شیطانی شد/ او با فروشنده لباس رابطه نامشروع برقرار کرد!
بود که من بیماری روانی "اختلال دو قطبی" دارم و بایستی تحت درمان قرار گیرم. بعد از مدتی که حالم بهتر شد مرا از بیمارستان مرخص کردند و تا حدودی مورد توجه همسرم قرار می گرفتم با بزرگ شدن فرزندانم تصمیم گرفتم حرفه ای را برای خودم دست و پا کنم و با توصیه یکی از دوستانم به صورت اشتراکی آرایشگاهی را دایر کردیم و بیشتر اوقات خودم را در در محل کارم سپری می کردم و دیگر به کمبود محبت هایم فکر نمی ...
صابر ابر؛ از اجرا تا بازیگری
دوست داشتن را تجربه کند و علیرضا زمانی از ماجرا آگاه می شود که با او تماس می گیرند و اطلاع می دهند که الی ناپدید شده است. میمیک علیرضا در اولین سکانس از بازی ابر در فیلم درباره الی روی یک بهت تراژیک تأکید دارد؛ بهتی از بی خبری یک مرد از آنچه در رابطه عاشقانه اش با الی پیش آمده. او یک بازنمایی درخشان از همه افراد بی خبری ست که بسان همان جمله معروف دیر از خواب برمی خیزند. بهت نگاه علیرضا خبر از سونامی ویرانگری در درون عاشق او می داد؛ درونی شیدا که ویرانی آشیانه عشق را باور نداشت و تنها زمانی آن را باور کرد که جنازه معشوق را دید. نیما بهدادی مهر/ نماوا ...