دستی که بنا بود بریده شود و اباالفضل(ع) شفایش داد/ ماجرای جاانداختن بینی ...
سایر منابع:
سایر خبرها
دستی که بنا بود بریده شود و اباالفضل(ع) شفایش داد/ ماجرای جاانداختن بینی در زندان استخبارات عراق
شعار نمی دادی! گفتم خب یک دفعه همه صورتم را خون پر کرد! با شناختی که از او داشتم می ترسیدم شاهرگ خودش را هم بزند. چون به نقیب جمال گفت شاهرگت را مثل این می زنم. * ولی با این کار جان محرم ولدخانی را نجات داد. محرم همیشه می گوید شما جانم را نجات دادید. اول خسرو، بعد تو. هنوز هم با او ارتباط دارم. * در تماس تلفنی که با هم داشتیم، بنا شد وقتی مهمان ما شدید، خاطره شهادت حسین ...
توسل به حضرت زهرا (س)
...: همه نیروها آماده باشن تا آرپی جی ها شلیک شد شما تکبیر گفته و به دشمن بزنید. آرپی جی ها شلیک شد، سنگر دشمن آتش مهیبی گرفت و منطقه را مثل روز روشن کرد. نیروهای خودی هم روی سر دشمن ریختند. آن شب حدود 50 دستگاه تانک از دشمن غنیمت گرفتیم. صبح مشخص شد یکی از سنگرها محل تجمع سرهنگ های عراقی بود و آن جا جلسه داشتند، که گلوله آرپی جی سبب هلاکت آنها شده بود! و من از نتیجه این حمله خیلی تعجب کردم! خاطره ای از شهید عبدالحسین برونسی راوی: سید کاظم حسینی، هم رزم شهید ...
وقتی مرگ تصنعی رزمنده ای را از دست عراقی ها نجات داد
سلاحی نیست، حتی تفنگم نبود، نارنجک ها و هرنوع سلاح جنگی بدرد بخور دیگر جمع شده بود. در همین گیر و دار متوجه شدم افرادی به من نزدیک می شوند. مثل روزهای قبل خودم را به مردن زدم. عراقی ها به من نزدیک شدند و مشغول درآوردن ساعت من شدند. وقتی ساعت را از مچم جدا کردند، دستم را به حالت خاصی به زمین انداختم. این همان ساعتی بود که بعنوان جایزه در مسابقات قرآن استان (مازندران) دریافت کرده بودم و خیلی به آن دل ...
گنج باارزش امام هادی(ع) به یک مالزیایی در حج (حکایت اهل راز)
. با اینکه حدوداً چهار ساعت از گفت وگویِ ما می گذشت، مشتاق شنیدن بیشتر بود. به او گفتم: به نظر می رسد شما خیلی دغدغۀ معرفت پروردگار را دارید و حتماً از او طلب کرده اید تا شما را به خود نزدیک کند؟ اشک می ریخت و می گفت: همین طور است که شما می گویید و یادداشت های خود را که در روز عرفه نوشته بود بیرون آورد و به من نشان داد که چگونه عاجزانه از خداوند، طلب معرفت کرده است ...
صدای بی صدایان بوده و هستم
با من آمده بودند مانده اند. همان طور که آقای تقوی گفت من وقتی می خواستم تصمیمی بگیرم قدم می زدم. آن روز در محوطه فرمانداری شروع به قدم زدن کردم بعد به نگهبان گفتم که در فرمانداری را ببندد. به اتاق فرماندار رفتم. لیست شورای اداری را برداشتم. از مسئولان دولتی به شدت انتقاد کردم و گفتم شما از دولت حقوق می گیرید یا از جای دیگر. دولت همه شما را برکنار می کند. بعد از یک ساعت تعدادی از مدیران برگشتند، شب ...
هادی شکوری: داشتم از استرس می مردم! / می دانستم پسرم پنالتی ها را می گیرد
آرشا افتادم و مطمئن بودم پنالتی ها را می گیرد. هادی شکوری در ادامه گفت: چون به چشم دیده بودم خیلی از بچه های فوتبالیست ها به خاطر پیگری های پدرشان به هیچ کجا نمی رسند و پیگری های پدر بیشتر تاثیر منفی دارد، من آرشا را در فوتبال به حال خودش رها کردم و البته که به خدا سپردمش. من فقط انسان بودن را به او یاد دادم و گفتم در فوتبال باید روی پای خودش بایستد. تا این جا هم خودش جلو رفته ...
ماجرای ثوابی که شهید باکری از خوش قولی گرفت
.... ساعت 10 شب را نشان می داد. زنگ منزل به صدا درآمد. زود در را باز کردم و چهره ی نورانی و صمیمی آقا مهدی توی قاب چشمانم جا گرفت. از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم. بدون هیچ صحبتی رفتم سر اصل مطلب: آقا مهدی! چرا شام نیومدین منزل ما، چرا بدقولی کردین؟! به خاطر شما برای شام کوفته تبریزی حاضر کرده بودم. آقامهدی گفت: کی گفته ما شام خوردیم؟! زود شام را آماده کن. با خوشحالی شام را ...
شلیک ناخواسته و اجری بالاتر از شهدا
خورد پایین. پشت بندش دست کشیدم به ساعدم. - حالا کی گفته من می تونم با ماهیا حرف بزنم؟ - مامان گفته حضرت سلیمان با همه حیوونا می تونسته حرف بزنه، حتی با ماهیا. سر بالا کرد و زل زد به عمامه مشکی ام. - مگه حضرت سلیمان مثل شما آخوند نبوده؟ از قیاسش وجودم پر از خنده شد. باز هم چیزی بروز ندادم. نقشه ای در ذهن داشتم و نمی خواستم لو برود. با بی خیالی ...
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود!
گفت هر کدام از شما ادعا دارید بیایید مسابقه روپایی نشسته بدهیم. کسی جرات نکرد با او مسابقه بدهد. علی فوتبال را خوب می فهمید و همیشه به من گلایه می کردند علی را خیلی تحویل می گیری گفتم ببخشید ریشه رفاقت من با علی از 18 سالگی است. من 2 جلسه با پروین و هاشمی نسب داشتم. به علی گفتم به خاطر من بگذر.گفت تو نمی دانی سر میز غذا در عربستان چه کاری کرد. از یکی دو تا از بچه ها پرسیدم و همه تایید ...
مسیر شهادتی که با یک سیلی باز شد
را از بقیه متمایز می کرد. مداح قابلی هم بود و با آن ریش حزب اللهی اش حسابی دل نشین بود. رابطه خیلی خوبی با من داشت و رفیق بودیم؛ اما یک روز بدون مقدمه آمد در کلاس و یک سیلی خواباند زیر گوش من! بعد هم بدون اینکه چیزی بگوید، در کلاس را محکم زد به هم و رفت! من و بچه ها هاج و واج مانده بودم که چرا؟! ریشه این ناراحتی سید عارف در اختلاف مدیریت مکتب با آموزش نظامی بود. مدیریت مکتب تصمیم گرفته ...
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود!
گلایه می کردند علی را خیلی تحویل می گیری گفتم ببخشید ریشه رفاقت من با علی از 18 سالگی است. *زمان هاشمی نسب شما از قدرت مدیریتی خودتان برای نگه داشتن او استفاده نکردید؟ من 2 جلسه با پروین و هاشمی نسب داشتم. به علی گفتم به خاطر من بگذر.گفت تو نمی دانی سر میز غذا در عربستان چه کاری کرد. از یکی دو تا از بچه ها پرسیدم و همه تایید کردند. گفتم این واکنش در جواب چه کنشی بود؟ گفتند قلیچ چنین ...
تیپ کژوال متین ستوده همه رو انگشت به دهان کرد | خانم با این لباس عجیب و مدل موی جدیدش دل همه رو برد
به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. رابطه ات با مطبوعات و گفتگوهایی که بهت پیشنهاد می شه چطوریه؟ چون بهم ثابت کردی که دغدغه جلد را نداری؟ نه! واقعاً دغدغه جلد ندارم، وقتی شما عکس این فرشته های کوچک و زیبا را چاپ می کنید که پر از حس زیبای زندگی هستند من چرا بگم جلد؟ نه حالا حتی قبل تر از این هم دغدغه جلد را نداشتم چون اصلاً دغدغه دیده شدن را ندارم. من همه تلاشم را گذاشتم برای کاری ...
روایتی از سبک زندگی شهید کاوه/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش
. می گفتم: سلام بابایی، چطوری؟ می گفتم: سری به ما نمی زنی. پس کی می آیی؟ از همین چیز ها می گفتم. می گفتم: پس چرا دیگر در خوابم نمی آیی؟ آن روز با مادرم دعوایم شد که شب به خوابم آمد. جلو آمد، سلامم کرد. او را نشناختم. حتی گفتم: شما؟ گفت: حالا دیگر پدرت را نمی شناسی؟ گفتم: چرا اینقدر پیر شده ای؟ گفت: آدم در خواب پیر می شود ...
توصیه شهید شجاعی به مادر برای تربیت فرزندانش/ صلابت مادر شهید شجاعی در برابر بدخواهان
از او ندارد، چشم انتظار او می شود و در خانه اش همیشه باز است. هرگاه زنگ خانه به صدا درمی آمد، مادرم می گفت: پسرم برگشته است. شجاعی در مورد صبوری های مادرش در نبود پسرش گفت: مادر سختی می کشد، اما اجرش نزد اباعبدالله (ع) است و آن نزد خدا محفوظ است، اما در این سال ها همیشه و همه جا خیلی ها به مادرم متلک می گفتند و می گفتند: شما بچه تان را دادید رفت و معلوم نشد چه شد، اما الحمد لله مادرم ...
نام بردن از این فرمانده ممنوع بود
صدام بودند به اسارت گرفته بودند. در قرارگاه یک آمبولانس وجود داشت. موضوع را به علی هاشمی گفتیم. علی تصمیم گرفت که حتما این دو اسیر که جراحت سطحی داشتند با آمبولانس به عقب بروند. این در حالی است که منطق نظامی می گوید نیروهای خودی باید از آن آمبولانس استفاده می کردند. این تکاوران گارد ریاست جمهوری آدم کشی و آدم سوزی های دوران جنگ تحمیلی را رقم زده بودند. اما با این حال که علی هاشمی به همه این جنایت ...
یکی تاریخ می سازد دیگری مازراتی می گیرد!
که برگه قرارداد دارم و هیچ دلیلی برای دروغ ندارم. کفش من به عنوان دونده استقامت 12 میلیون تومان است و قرارداد من که بین همه بچه ها بیشتر از همه بود، 36 میلیون تومان شده است! به نظر شما 36 میلیون تومان ارزش دروغ گفتن دارد؟ آن هم برای باشگاهی مثل تراکتورسازی. کسی که در آن بازی ها اول شد یک دونده کنیایی بود وگرنه اولی من در تمامی مسابقات ثابت است. من چند روز پیش رکورد خودم را دوباره جابه جا کردم و ...
راز قتل زن جوان در سینه پدر بچه هایش بود
. او به من شک داشت و می گفت تو به من خیانت می کنی. هر کاری برای جلب اعتماد او می کردم فایده ای نداشت و نمی دانم چرا چنین فکری درباره من می کرد. این شک به حدی در وجودش ریشه دوانده بود که حتی چندین بار تقاضای طلاق کرد و می گفت دیگر نمی خواهد با من زندگی کند. اما من می گفتم که راضی به طلاق نیستم چون بچه هایمان آسیب می دیدند. متهم در ادامه گفت: مدتی بود که من هم به رفتارهای مهناز مشکوک شده ...
ببینید | ابتکار یک مکانیک ایرانی در بازسازی کادیلاک آمریکایی
صفحه اصلی چندرسانه ای فیلم https://khabaronline.ir/xk9hv 5 تیر 1402 – 12:30 کد خبر 1782202 چندرسانه ای فیلم 0 نفر 5 تیر 1402 – 12:30 ببینید | ابتکار یک مکانیک ایرانی در بازسازی کادیلاک آمریکایی خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارش مفصلی به بررسی ابتکار این مکانیک ایرانی با نام خسرو دهاقین پرداخته است. خسرو دهاقین، مکانیک ایرانی، با جمع آوری قطعات ...
به همه می گویم من مادر دو تا شهیدم حاج قاسم و حاج علی!
علی را از دست داده بودم. علی که شهید شد انگار یک پاره از وجودم را با خود برد. حاج قاسم هم تکه دیگری از وجودم را کَند. اگر الان حاج قاسم و پسرم علی این جا نشسته بودند می گفتم حلالتان کردم. الان هم حاج قاسم را مثل علی ام دعا می کنم و برایشان نماز می خوانم. حاج قاسم یک چیز دیگر بود. همه شهدا خوبند اما قاسم پسرم بود. وقتی در قاب در می دیدمش انگار حاج علی را دیده بودم. حاج قاسم که می آمد عطر علی را می آورد. الان هم عکس حاج قاسم و حاج علی را گذاشتم کنار هم. به همه هم می گویم که من مادر دو تا شهیدم؛ حاج قاسم و حاج علی. کور بشوند این چشم هایم از غصه نبودنشان... ...
مروری بر زندگی و کارنامه امیر خلبان حسین یزدان شناس
. در مینی بوس که به سمت هواپیماها می رفتیم به او گفتم: جواد چرا لباس شخصی زیر لباس پروازت پوشیدی؟ گفت محض احتیاط. . اگر زدنم بتونم فرار کنم! گفتم: زدنت درش نیاری ها وگرنه جاسوس قلمداد میشی و اعدامت میکنن! پیش از رسیدن به هدف دو فروند سمت راستم که در Taċ spread بودن رفتن تو دسته پرنده ها جفت موتورهای جواد پویانفر رفت و پرید بیرون و اسیر شد. چند روز بعد غلامرضایی هم در یک ماموریت دیگه زدنش و ...
تا سه نشه راضی نشه!
به گزارش دفاع پرس از مشهد، حسین هریری فرمانده تخریب قرارگاه فاطمیون در حلب با نام جهادی سید عمار و ملقب به قمر فاطمیون سوم آبان 1368 در مشهد متولد شد و سرانجام 22 آبان 1395 به همراه جواد جهانی مسئول اطلاعات تیپ یک لشکر فاطمیون و محمدحسین بشیری از پاسداران پادگان قدس همدان در حین خنثی سازی تله های انفجاری در حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و پیکر ...
خاطرات تلخ و شیرین مقاومت در پد خندق از زبان آزادگان این حماسه
استان توصیف کرد . وی اسارت را مملو از خاطرات تلخ ذکر کرد و افزود : تلخ ترین خاطره اسارت رحلت حضرت امام (ره) بود که با شادی نیروهای عراقی مواجه شد و ما هم به هر راه ممکن تلاش داشتیم در سوگ امام عزاداری کنیم . "خداخواست پزشک" از حماسه پد خندق گفت که پس از ساعت ها مقاومت در محاصره کامل دشمن قرار گرفتیم و از زمین و هوا و هور مورد حمله دشمن واقع بودیم .در حال مقابله با دشمن مورد اصابت ...
خاطرات شنیدنی همرزمان شهید چمران در شب خاطره
موتور رفتم نخست وزیری و اول خیابان نخست وزیری هم تک چرخی زدم. دیدم بچه های دیگر هم آمده بودند. ما با عشق به جبهه اعزام شدیم و به سمت اهواز رفتیم. وقتی رسیدیم عراق موشک زده بود و در اهواز پشه پر نمی زد. یک مدرسه را کرده بودند اردوگاه، آنجا دیدیم که موتورهایمان را هم آورده اند و از آن به بعد بود که شدیم همررزم شهید چمران. با پایان یافتن برنامه شب خاطره، گروه سرود شمیم یاس به اجرای چند ...
تلخ و شیرین از عملیات پد خندق؛ شامی که عهد کردیم در ایران بخوریم+ فیلم و عکس
امروز روز اقتصاد است، رزمندگان شرمنده فرزندانشان هستند از مسئولان تقاضا دارم بخشی از مشکلات ما را حل و فصل کنند. وی به خاطره ای از شهید کریمی پرداخت و گفت: عملیات در پد خندق آغاز شده بود شهبد کریمی لرکه زد و با زبان لری گفت" ککایلم شروع کنید الان وقتشه" که عراقی ها به سمت جانمحمد کریمی تیراندازی کردند، دست شهید قطع شد و بالای سرش که رفتم ترکش به قلب او اصابت کرده و به شهادت رسیده بود. انتهای پیام/ ...
روایت یک وکیل دادگستری از جلسه شورای تامین قم پس از ماجرای خرداد 42 و پاسخ دادستان به رئیس ساواک
محمود علیزاده طباطبائی وکیل دادگستری به روزنامه اعتماد گفت: پاسخ شما را در خاطره ای می گویم تا پاسخ خود را بگیرید، مرحوم شهید بهشتی در راس تشکیلات قضایی حضور داشتند. عموی بزرگ پدر من مرحوم سید جعفر آزمایش (پدر دکتر علی آزمایش استاد برتر حقوق جزا در کشور) که از سال 1311 وکیل بودند، روزی مرا صدا زد و گفت: عمو جان، شما این سید را می شناسی؟ (منظورش شهید بهشتی بود) گفتم: بله، با ایشان ارتباط ...
خاطرات مقاومت در پد خندق از زبان آزادگان کهگیلویه و بویراحمد
ره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد و ثبت و ضبط خاطرات رزمندگان استان برگزار شد. 78 نفر از رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد که سال 67 در تیپ 48 فتح خدمت می کردند در حماسه پد خندق پس از آنکه دیگر گلوله ای برای شلیک نداشتند، توسط دشمن بعثی به طور کامل در محاصره و اسیر شدند. چهره های تکیده و رنج کشیده آزادگان حماسه پد خندق که اکنون دوران میانسالی را می گذرانند نشان می دهد در دو ...
قصه های زیارت/ دلش که هوای مشهد می کرد...
چشم هایم دیگر سویی ندارد و دست و پایم از رمق افتاده است. چهار قدم که راه می روم، نفسم می گیرد و سینه ام به خس خس می افتد. یکی باید دستم را بگیرد تا زمین نخورم. یکی که دستش مثل دست زری گرم باشد... دست های زری... اما دیگر کدام دست می تواند گرمای دست های او را داشته باشد؟ اصلش همین جا با هم آشنا شدیم. قبلش تا وقتی عقد کردیم، همدیگر را ندیده بودیم. آن وقت ها که از این رسم ها نبود. عقد هم ...
لو رفتن لیست بازیکنان درخواستی یحیی گل محمدی | یحیی : لیست را تحویل دادم
و دیر اضافه شوند، خوب نیست. شما وقتی می خواهید تمرینات را شروع کنید، باید همه بازیکنان باشند تا بدنسازی را شروع کنید و هماهنگی تاکتیکی داشته باشید. اینکه کسی 10 روز دیر بیاید، کار تیم لنگ خواهد شد. نگرانی من این است که وقتی می خواهیم تمرینات را شروع کنیم، همه کنار هم باشند. فکر کنم ما زمان را از دست دادیم. یحیی در مورد جدایی محمد محمدی عنوان کرد: محمد از دوستان خوب و همبازیان خوب ما بود و ...
تانک های دشمن را از خاکریز البحار عقب راندیم
پشتیبان حاضر بود. البته بچه های ما وارد عملیات نشدند، ولی من به عنوان فرمانده گردان روی اسکله الامیه رفتم و تا حد توان کمک حال بچه های گردان یونس بودیم. بعد از سه روز که اسکله دست نیرو های خودی بود و دشمن هم مرتب با موشک به ما حمله می کرد، بچه ها یکسری از وسایل و ادوات اسلکه را منتقل کرده و بعد آن را منهدم کردند. در میان عملیاتی که گردان امام محمد باقر (ع) شرکت کرد، کدام عملیات گل سرسبد آن ...