سایر منابع:
سایر خبرها
قیام مسجد
بچه ها ولی ول کن نبودند. دوباره مشت هایشان را پر سنگ می کردند... و بعد هم باران سنگ دوباره شروع می شد. وقتی برگشته بود ببیند بچه ها چه می کنند، سنگ رسیده و خورده بود درست گوشه دهانش تا درد، صورتش را مچاله تر کند... عرق، خون و آب دهانش ریخته بود روی چک و چانه و از آنجا رسیده بود زیر گلویش... حتی بچه ها هم که نبودند، یکی توی سرش انگار می خواند: پیر بی دندون... پیر بی دندون... دست هایش را گذاشت روی ...
من و علی ذره ذره عاشق شدیم
می دانستیم که باید یک جاهایی به علی کمک کنیم؛ ولی تحت هیچ شرایطی قبول نمی کرد؛ حتی اگر خریدی هم می کردیم هر طور بود رد میکرد. همیشه می گفت: خیالتون راحت باشه همه چی هست. برای کمک و همراهی در شستن و جابه جا کردن ظرف ها، شیما عروس هم به آشپزخانه آمده بود بهش گفتم امروز از صبح کلی از همه در مورد علی سؤال کردم. چقدر خوب کاش منم بودم تا بیشتر از علی می شنیدم. - اگر دوست داری کمی برای ...
رشوه برای تولد آسان!
، ادامه می دهد: همسر من وقتی به زایشگاه رفت فشارش به حدود 24 رسید. بعد عمل شکم همسرم خیلی بزرگ بود و حال خیلی بدی داشت ولی فردای آن روز همسرم را با وجودی که حال مساعدی نداشت مرخص کردند و ما به تایباد رفتیم. آن طور که برایم روایت می کند کم خونی و فشار خون بالای همسرش در پرونده پزشکی او ذکر شده و پزشک در جریان بوده است. وی در ادامه می گوید: شب بعد ما به شهرستان خودمان رفتیم و ...
شناسایی پیکر نعمت الله با کتاب دعا
، فکر نمی کنم از بچه های ما باشه... صورت شهید اصلا مشخص نبود؛ تیر قناصه به سرش خورده، کلاه سوراخ بود و صورتش غرق خون. در آن تاریکی هم چیزی معلوم نبود. راهش را کشید و رفت اما انگار کسی به او گفته باشد برگرد. بالای پیکر ایستاد. چراغ قوه گوشی را روشن کرد و به صورت پیکر انداخت. یکی از بچه های همراهش گفت: ابو علی... آقانجفیه با سر حرف او را رد کرد؛ یعنی نمی خواست قبول کند که او نعمت الله است ...
وقتی آناهیتا ناگهان فهمید که بچه ای در درونش وجود دارد
آرام در تاریک سالن نشسته ام. ناگهان دست بزرگی از دل سیاهی سالن بیرون میاید و قاشق پر از غذایی را فرو می کند در پرده سینما و محتویات را میریزد در دهن پسر بچه ای که آرایش صورتش را پاک می کند و دختر بچه ای که تفنگ های آبی رنگ را از سوراخ های گوشش بیرون می کشند. بچه ها روی پرده غذا می خورند. با سرعت جادویی بزرگ می شوند و با صداهای جا افتاده جوک می گویند. من دیگر نمی توانم ببینمشان. من حالا نای کوتاه ...
تعداد نیروهای راهور در مشهد با سرانه جمعیتی آن همخوانی ندارد | راه اندازی برخی فروشگاه ها در بلوار وکیل ...
فرستادم از بس که خودرو ها بدجور توقف کرده بودند. صد خودرو را که وسط خیابان پارک کرده بودند، جریمه کرد. یک هفته پشت سرهم سی تا از صد تا خودرو کم و ترافیک کاسته شد، شمای شهروند ناراضی هستید؟ پریروز خودرو خودم دست کسی امانت بود. پیامکش آمد که جریمه شدید. زنگ زدم و تذکر دادم که چرا با تلفن همراه صحبت کردی؟ گفت اتفاقا الان فلان جا پارک کردم برای تشییع جنازه. زود می روم و برمی گردم. گفتم جریمه می شوی و ...
چند وصیت نامه از شهدا
کارها و گفتارتان رعایت اخلاق اسلامی را بکنید؛ همیشه باید حالت جذب کننده ای داشته باشید، نه دفع کننده و همیشه باید مواظب حرکات منافقین باشید. وصیت نامه شهید حمید شهیدی امشب شب یازدهم عاشورای حسینی است و اگر خدا توفیق بدهد، من چند روز دیگر عازم جبهه جنگ یعنی آماده جهاد در راه خدا و اسلام هستم، البته اگر لیاقت آن را داشته باشم که در راه اسلام جان بی ارزش خود را فدا کنم. ...
بازیگران فینال ریالیتی شو پدرخوانده چه رزومه ای دارند؟ | امیر کاظمی بسیار متفاوت از گریم خود است | ...
رحمانی شبکه یک 1394 شمعدونی[7] سروش صحت شبکه سه 1393 هفت سنگ علیرضا بذر افشان شبکه سه 1392 خواب بلند احمد کاوری شبکه سه 1392 زمانی برای عاشقی محمدحسین لطیفی شبکه پنج 1390 خانه اجاره ای رامین ناصر نصیر و شاهد احمدلو شبکه سه وضعیت سفید حمید نعمت الله شبکه سه 1389 اینجا تهران است آرش معیریان شبکه پنج 1387 همه بچه های من مرضیه برومند شبکه یک 1385 ...
فاطمیون سر می دهند، اما سنگر نمی دهند
خانه ای مناسب پولی که داشتم پیدا کنم. همان روز از هیئت تماس گرفتند و گفتند اگر می خواهید برای پیاده روی بیایید، ما فردا حرکت می کنیم. من با ناراحتی گفتم شما بروید، من هنوز خانه پیدا نکردم. آن ها هم یک خانواده دیگر جایگزین کردند و رفتند. خیلی ناراحت بودم، بچه ها هم که متوجه شدند از سفر اربعین جا مانده ایم، گریه می کردند. دیدن اشک های آن ها مرا بیشتر اذیت می کرد. رفتم ...
شغل جدید خانم معلم همه را انگشت به دهان کرد
گرم رفته بودیم. به ما گفتند؛ خرس همیشه در وقت غروب، به آن اطراف می آید و برای بچه هایش غذا می برد. بچه ها بالای کوه رفتند و مشغول گرفتن عکس و فیلم شدند. ما هم مدام می گفتیم؛ پس خرس کجاست؟ نگو که خرس دور زده و وسط من و یکی از همسفرها است. بعد هم تنه ای به ما زد و رفت. نمی دانستیم بترسیم، بخندیم، لذت ببریم یا چه؟ ولی یک بار هم در گاوازنگ زنجان، سگ های گرسنه حدود دو یا سه شب، به صورت دسته جمعی و گله ...
مروری بر ریالیتی شو پدر خوانده 2 | هدیه بازوند بزرگترین تبر بازی ها را زد؟ | ماجرای رامین راستاد و تقلب ...
. اما از آنجاییکه همه چیز طبق سناریویی از پیش طراحی شده جلو می رفت او هم به این ماجرا پر وبال داد. در حالیکه می توانست همان جا اعلام کند که در فصل قبل اتفاقی نیفتاده است . اما این کار را انجام نداد تا همه چیز طبق سناریو پیش برود. درباره بازی منحصربفرد و شگفت انگیز امیر علی نبویان در هر سه رقابت گروه سوم رئالیتی شو پدرخوانده | نابغه لعنتی مافیا یک بازی استنطاقی و استنتاجی است ...
آزار شیطانی پسر 7 ساله توسط جوان همسایه
.... بعد هم در را بست و رفت. نیم ساعتی از رفتن پسر 7 ساله گذشته بود که صدای زنگ در خانه بلند شد. مریم خانم در را که باز کرد، زن همسایه را دید. دست سینا را در دست داشت و بچه در حال گریه کردن بود. با دیدن چهره مضطرب و هراسان زن که رنگ به صورت نداشت و وضعیت آشفته پسر کوچولو، مریم خانم وحشت زده و شوکه پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ چی شده، چه بلایی سر بچه ام آمده است؟ مادر مجید کمی این ...
خون عباس چگونه دخترها را چادری می کرد؟!
شرکت می کند. گاهی بعد از نماز جماعت در حسینیه امام علی یا در حسینیه آیت الله بهاء الدینی سخنرانی بود. راه دور بود و سوئیچ ماشین اداری هم در دست عباس بود. اما من ندیدم که عباس به تنهایی با وسیله نقلیه سپاه به نماز بیاید؛ بلکه ایشان با لباس آراسته و پوتین و پیاده در نماز جماعت حضور پیدا می کرد. * نصرت الله یعقوبی / همکار شهید آن قدر نسبت به او محبت پیدا کرده بودم که دلم ...
راهکار هایی برای پدرانی که باید به تنهایی فرزندشان را بزرگ کنند
کردیم بعد از جدایی همه چیز را با احترام پیش ببریم. مادرم با بچه ها رابطه خوبی دارد، ولی متاسفانه یا خوشبختانه من همیشه دنبال استقلال فردی و مالی بودم. حتی وقتی مجرد بودم در 22 سالگی با اطلاع پدرم خانه مستقل داشتم. همین اخلاق باعث شد بعد از جدایی کسی باورش نشود که باید جلو بیاید و به من کمک کند. می گفتند فلانی خودش از پس کارهایش برمی آید و این طور بود که فشار به حداکثر رسید. خودِ فرایند طلاق واقعا ...
شگفتانه جدید فوتبال
یک تک به تک را از مهاجم حریف گرفت تا همه را انگشت به دهان بگذارد. ژیرو که از نمایش خودش و برد تیمش به رغم حملات نفس گیر حریف در دقایق پایانی راضی بود، بعد از بازی در گفت وگو با اسکای اسپورت درباره این تعویض جالب گفت: حرکات یک دروازه بان را بلد نیستم، اما یک لحظه احساس کردم باید از دروازه خارج شوم و مقابل بازیکن حریف قرار بگیرم. البته باید بگویم دستم درد گرفت، اما خوب است. وقتی بچه بودم ...
روستاآباد؛ ظرفیتی برای نمایش و عرضه محصولات اصناف مختلف
بسته شد دیگر امکان پذیرش وجود نداشت یعنی در واقع تا ساعت 1 سوال: تعطیل هم بود دیروز؟ سعادت : مثلاً تا عصر که اوج بازدیدها بود و آن موقع خیلی جمعیتی نداشتیم برابر اعلامی که مصلی به ما اعلام کرد می گفت که 200 هزار نفر در واقع فقط صبح بازی داشتم حال نمی دانم اگر تشریف آورده باشید و یا کسانی که تشریف آورده باشند دیدند ما سه برابر یا چهار برابر این 200 هزار تا در بعد از ظهر داشتیم با ...