شکست عشقی یک تبهکار!
سایر خبرها
ماجرای گرفتار شدن دختر نوجوان در دام زن مرموز
زن جوان با مراجعه به کلانتری برای بازگرداندن دخترش به خانه و نجات او از دست زنی مرموز دست به دامان پلیس شد. زن 47 ساله که درمانده و مستاصل وارد مرکز انتظامی شده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: من 16 سال بیشتر نداشتم که با دایوش ازدواج کردم [...]
رابطه عجیبی بین دخترم و پدرش وجود دارد
زن 46 ساله گفت: من 15 سال بیشتر نداشتم که با دایوش ازدواج کردم و سارینا سومین دخترم است اما 2پسر بزرگ تر از آن ها دارم که یکی از آن ها نیز به خاطر اختلافات خانوادگی از همسرش جدا شده است ولی بقیه فرزندانم زندگی آرامی دارند. در این میان اما دختر 17 ساله ام وابستگی شدیدی به پدرش داشت. البته رابطه من و همسرم نیز خیلی خوب بود تا این که شوهرم به دلیل نداشتن مهارت نه گفتن و معاشرت با همکارانش ...
وصال به معبود در سرزمین وحی، پاداش صبر بانوی شهیده اهل سنت گلستان
...: زمانی که خبر این دیدار را دادند بسیار خوشحال شدم زیرا بچه شهید جاویدالاثر بودم و بسیار دوست داشتم و آرزویم این بود که رهبر را از نزدیک ببینم. فرشته خرمالی افزود: ما فرزندان شهدا، مقام معظم رهبری را پدر خود می دانیم و من هم دوست داشتم برای نخستین بار به ایشان بابا بگویم که چون در آن دیدار با معظم له فاصله زیادی داشتم فقط از دور فریاد زدم بابا ! بابا! وی اضافه کرد: حادثه ...
منتظر بازگشتش به خانه بودم، اما خبر شهادتش را آوردند!
می کند: در دوازده سالگی با پسر دایی ام ازدواج کردم، شغلش آزاد گچ کار، معتقد به ارزش ها و رعایت حق الناس و لقمه حلال و حرام بود، زندگی مشترک مان را نزد مادرشوهرم در روستای عباس آباد آغاز کردم. مادر شهید کشاورزافشار ادامه می دهد: بعد از ازدواج، بچه دار نمی شدم خیلی آرزو داشتم و دعا می کردم بچه دار بشم، که یازدهم دی ماه سال 47 پسرم حمزه به دنیا آمد، اسمش را یک مرد قرآن خوان روستا انتخاب ...
بازداشت اعضای باند تبهکاری سرقت خودرو
.... هر محموله ای که به دستم می رسید را 70میلیون تومان می فروختم. موتور خودروهای سرقتی را تقویت و از سیستم دودزا استفاده می کردیم که هربار پلیس به ما مشکوک شد نتواند دید خوبی داشته باشد. از 50 تا 150میلیون تومان بابت خرید خودروها می پرداختم. با پول هایی که از راه خلاف به دست آورده بودم خانه، ویلا و خودرو خریده و به نام اعضای خانواده و اطرافیان ثبت کرده بودم تا اگر دستگیر شدم اموالی به نامم نباشد ...
تجاوز وحشیانه 3 شیطان صفت به نوعروس جوان جلوی چشمان نامزدش
دختر جوان و نامزدش از ترس آبرویشان ماجرا را به پلیس گزارش نمی کنند، اما چند روز بعد متوجه شکایت آن ها شدیم و تصمیم به فرار گرفتیم. نامزد دختر جوان که این سناریوی سیاه در برابر چشمان وی به اجرا رسیده بود به بازپرس پرونده گفت: همسرم در خانه تنها بود که برای سرکشی به دیدنش رفتم و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه جا ماندن ریموت خانه پدرم در خانه نامزدم شدم و به همین خاطر دوباره به ...
غلامعلی آمد اما در این لحظه های وصال عزیز با درد فراق چه کند؟
به قول خودش آن روز لبخندی از من دیده بود که باعث شد یک دل نه صد دل عاشقم شود. می گفت: به خودم گفتم هر طور شده باید با این دختر ازدواج کنم. اما هر چه می آمدند خواستگاری پدرم جوابش یک کلام بود و می گفت: نه که نه! این نه گفتن پدرم به گوش غلامعلی که در جبهه بود، رسید و او هم نامه ای نوشت و چند قطره اشک زیر آن نقاشی کرد. در آن برگه نوشته بود: آقای علیاری خدا شما را نبخشد! مرا چشم به راه ...
با معلولیت نجنگیم، با موانع معلولیت بجنگیم
دارید؟ آن ها سالم هستند؟ یک خواهر و یک برادر دارم که خدا را شکر مشکلی ندارند. قبل از آشنایی با مؤسسه هم مشغول کار بودید یا به خاطر معلولیت خانه نشین بودید؟ یک روز هم در خانه ننشسته ام. دو سال روزنامه نگار بودم. کلاس های مختلفی مثل نقاشی و موسیقی می رفتم و سه سال هم معرق کاری می کردم؛ و آشنایی با مؤسسه؟ از طریق یکی از دوستانم به اینجا معرفی شدم. ...
ماجرای یک شکایت عجیب!
بیان می کرد زن و زندگی ام را دوست دارم و نمی خواهم از او جدا شوم، درباره شکایت عجیب همسرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: من و آناهیتا به دنبال یک آشنایی خیابانی با هم ازدواج کردیم. آن زمان من ثروت زیادی داشتم و از سوی دیگر نیز پدرم که اوضاع مالی بسیار خوبی دارد، مرا حمایت می کرد؛ اما من جوانی خوشگذران بودم و مدام در پارتی ها و دورهم نشینی های دوستانه و مختلط شرکت می ...
مانکن خلافکار
مشغول کار و کسب درآمد شدم، آن قدری که وقتی شنیدم پدرم فوت شده فرصت نکردم به شهرستان بروم. در واقع فقط به درآمد و خوشگذرانی فکر می کردم و زندگی گذشته ام را فراموش کرده بودم و دیگر آدم سابق نبودم. اما خوشی ها گذری بود و بالاخره دستگیر شدم. یک روز هومن بسته ای به من داد و گفت فرصت ندارد مرا ببرد و باید خودم بروم. من هم اسنپ گرفتم و به آدرسی که هومن داده بود، رفتم. وقتی رسیدم زنگ واحد را زدم و منتظر ماندم ...
اخبار حوادث امروز 8 آذر از یک بار اعدام و یک بار قصاص برای سعید جنایتکار خانه وحشت تا قتل هولناک مادر با ...
... دستگیری زنی در گیلان که خود را دندانپزشک جا زده بود زن جوانی که با راه اندازی یک واحد دندانپزشکی غیرمجاز در شهرستان رشت سلامت مردم را به خطر انداخته بود از سوی پلیس دستگیر شد. پشیمانی تبهکار عاشق پس از سرقت مسلحانه در مشهد سردسته باند خطرناک سرقت مسلحانه که با شلیک گلوله، فروشنده یک دستگاه خودروی تویوتا هایلوکس را روانه بیمارستان کرده بود، روز گذشته ریشه ...
باند اصغرکوچولو با جرثقیل به سرقت خودرو می رفت
نام فرشاد است. او فوق دیپلم مکانیک دارد و در باز کردن در خودرو ها مهارت خاصی دارد. فرشاد از افرادی سفارش سرقت خودرو می گرفت و بعد به صورت مهندسی شده خودرو ها را سرقت می کرد و می فروخت. فرشاد سابقه داری؟ نه سابقه ای ندارم. چه شد که وارد جرگه خلافکاران شدی؟ بیکار بودم و مدتی قبل هم با سارق حرفه ای آشنا شدم. او به من یاد داد چطور در خودرو ها را با وسیله ای که ...
پایان سرقت خونین رمز ارز های 20 میلیارد تومانی
در نهایت وی تحت بازجویی های فنی قرار گرفت و به قتل مهران با همدستی یکی از دوستانش به نام خسرو اعتراف کرد و گفت: مهران از دوستان قدیمی ام بود و تا حدودی در جریان کارهایی که انجام می داد بودم. چند وقت قبل متوجه شدم که او حدود 20 میلیارد تومان بیت کوین خریداری کرده است. وسوسه شدم و برای به دست آوردن پول ها با خسرو نقشه ای طراحی کردیم. وی افزود: بعد از آن من و خسرو به باغ مان در دماوند ...
ماجرای جان دلینجر ایرانی
در بازرسی از منزل صلاح، دو قبضه سلاح کلاش، یک قبضه سلاح ام پی فایو، بیش از 200فشنگ جنگی، دو قبضه نارنجک، کلت زیگزائور مجهز به صدا خفه کن جاسازی شده در جا کفشی پشت در و بخش زیادی از تراول های سرقتی در جریان سرقت های گذشته، کشف شد. دیگر همدستان صلاح نیز بدون درگیری و با شگردهای دیگر دستگیر شدند. خوشحال بودم بعد از گذشت پنج سال، بزرگ ترین و خطرناک ترین باند سرقت مسلحانه ایران را کشف و دستگیر کرده ...
هشتم آذر سالروز شهادت دانشمند هسته ای ایران اسلامی
کلاس بیشتر با شهید شهریاری آشنا شدم. این استاد دانشگاه بیان داشت: مراسم ازدواج من و شهید شهریاری در سلف سرویس اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد که به نظرم اکنون این محل به یک محل اداری تبدیل شده است و به یاد دارم که پس از آن با لباس عروس به خوابگاه رفتیم و زندگی بی تکلف خود را آغاز کردیم. وی افزود: شهید شهریاری از نظر رفتاری بسیار نمونه و فردی بسیار متشرع بود. در کلاس ...
خواستگاری جنجالی در دانشگاه که به سرقت کیف دختر کشیده شد!
ناگهان کیف او را برداشت و از کلاس فرار کرد. به دنبال این اتفاق چند پسر دانشجو او را تعقیب کردند و در حیاط دانشکده وی را گرفتند و کار به حراست دانشگاه کشیده شد. وقتی موضوع به پلیس اعلام شد پسر جوان در حالی که منکر ماجرای سرقت بود، گفت: مدتی قبل به این دختر علاقه مند شدم و بعد از چند ماه هم به خواستگاری اش رفتیم اما پدر و مادرش مخالفت کردند و گفتند ما از نظر اقتصادی و فرهنگی با شما ...
تمایل به پسرزایی در خانواده ها سوژه سونوگرافی / دخترها سقط می شوند؟
پسر به دنیا بیاورند. او ادامه داد: تولید فیلم من حدود 2 سال است که آغاز شده اما حدود 6-7 سال پیش در اطرافیان خودم نیز زیاد مشاهده می کردم که بیشتر زوج هایی که تازه ازدواج کرده اند و حتی خانواده های تحصیلکرده هم بیشتر درباره پسردار شدن صحبت می کردند. این فیلمساز درباره دغدغه اولیه ساخت این مستند اظهار کرد: چندسال پیش در جایی نشسته بودم و یک دکتر خطاب به خانم هایی که در آن جمع ...
فرجام تلخ عاشقی در باغ ویلا؛ روزگار سیاه زن جوان زیر کتک های شوهر خیانتکار
مشهد شاگرد کارگاه مبل سازی بود. همین نگاه ها موجب شد تا من هم به اکبر دل باختم و این گونه روابط پنهانی ما آغاز شد، اما طولی نکشید که اکبر به خواستگاری ام آمد، ولی پدرم به شدت عصبانی شد و به او پاسخ منفی داد، چراکه پدرم او و خانواده اش را به خوبی می شناخت و معتقد بود که اکبر از شهرت خوبی در روستا برخوردار نیست و همه او را به رفتارهای خلافش می شناسند، ولی من که یک دل نه صد دل عاشق او شده بودم به حرف ...
خواستگاری در کلاس دانشگاه به سبک فیلم های هالیوودی
روز قبل هم همراه خانواده ام به خواستگاری اش رفتم. فکر می کردم پدر و مادر شیرین از اینکه دخترشان خواستگار پولداری دارد و قرار است با پسرپولداری ازدواج کند، سر از پا نشناسند، اما اشتباه فکر کردم، چون آن ها با ازدواج ما مخالفت کردند. پدرش مدعی بود سطح زندگی ما با آن ها تفاوت زیادی دارد و امکان دارد چند سال بعد همین موضوع باعث اختلافاتی بین من و دخترش شود و دوست ندارد دخترش با خانواده ای در ...
تیزهوشی مالباخته دزد بدشانس را نقره داغ کرد
دست او نزدیک جیبم است که خودم را جمع وجور کردم و یک ایستگاه جلوتر پیاده شد. بعد از او پیاده شدم و پی به سرقت گوشی ام بردم. متهم را شناسایی و با کمک عابران دستگیرش کردم. میلاد، متهم پرونده نیز در اظهاراتش گفت: تابه حال چند بار به خاطر گوشی قاپی دستگیر و زندانی شدم. آخرین بار درهنگام فرار پایم شکست و ماموران مرا به بیمارستان بردند. سه روز آنجا بودم و بعد با پوشیدن لباس پزشک فرار کرده و ...
سقوط سارق بدشانس به حیاط کلانتری در هنگام فرار
سرقت کرده و در اولین ایستگاه پیاده می شدیم و منتظر همدستانمان می ماندیم. تابه حال چندبار بازداشت شدی؟ خیلی، فقط می دانم بیشتر عمرم را در زندان گذرانده ام. آخرین بار هم چهار سال زندان کشیدم و شش ماه پیش آزاد شدم. همان روزی که آزاد شدم، با بچه محل هایم تماس گرفتم و از آنها خواستم برای سرقت برویم. از آخرین دستگیری ام که باعث شد به زندان بیفتم یک خاطره دارم که خیلی جالب بود. چه ...
با بدشانس ترین سارق تهران اشنا شوید
فهرست اخبار زیرنویس1 هشت گوشی سرقتی2 خاطره جالب متهم از فرار سارق سابقه دار وقتی بعد از محکومیت چهار ساله از زندان آزاد شد هنوز مهر آزادی اش خشک نشده بود که بار دیگر سرقت هایش را شروع کرد. به گزارش زیرنویس به نقل از ایران، چند روز قبل مرد جوانی در یکی از ایستگاه های مترو تهران در [...]
7 ترانه برای آنها که به دنبال نابودی عشق سابقشان هستند!
/ کاری کند که دیگر هیچ وقت آن آدم قبلی نشوی، دقیقا همان کاری که تو با من کردی" کلی و برندون پس از هفت سال زندگی مشترک در سال 2020 تصمیم به طلاق گرفتند و در سال 2022 پروسه جدایی آن ها نهایی شد. در این پروسه کِلی حضانت کامل دو فرزندشان را به دست آورد و البته قرار شد هر ماه برای دو فرزندی که برندون از ازدواج قبلی اش داشت و کِلی پذیرفته بود مادرخوانده شان باشد، مبلغی بپردازد. کلی ...
سارق بدشانس موقع فرار داخل به حیاط کلانتری پرید!
...، در ادامه تحقیقات از اتفاق عجیبی که در پرونده قبلی اش افتاده بود، گفت. وی توضیح داد: 6 ماه قبل، پس از تحمل 4 سال حبس از زندان آزاد شدم، اما هنوز مهر آزادی ام خشک نشده، با همدستی 2 نفر از بچه های محله، سرقت ها را از سر گرفتیم. من سرکرده گروه بودم و همیشه حرفه ای عمل می کردم، اما یک سوتی دادم و دستگیر شدم. او گفت: در آن زمان و در جریان یکی از سرقت ها، پلیس سر بزنگاه رسید و به تعقیبم پرداخت. من ...
قتل هولناک برای سرقت بیت کوین
بترساند اسلحه را به سمتش نشانه رفت ولی یکباره به او شلیک کرد. اتهام قتل را قبول ندارم. من مازیار را نکشتم. وقتی عرفان روبه روی قضات ایستاد، گفت: تحت تاثیر حرف های وسوسه انگیز فرزاد قرار گرفتم و با او همراه شدم؛ اما در قتل هیچ دخالتی نداشتم. حتی اتهام معاونت را هم قبول ندارم چون قرار بر قتل نبود. نمی دانستم فرزاد با خودش اسلحه آورده است. فرزاد قتل کرد. من از ترس برملا شدن این راز فقط کمک کردم که جسد را دفن کنیم. بعد از گفته های متهم و وکلای آنها قضات شعبه 13 برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند. ...
کتک مرگبار کودکی که غذا نمی خورد
! سردسته باند خطرناک سرقت مسلحانه که با شلیک گلوله، فروشنده یک دستگاه خودروی تویوتا هایلوکس را روانه بیمارستان کرده بود... بیشتر بخوانید دردسر خواستگاری رمانتیک از همکلاسی پسر جوان که به تقلید از ملودرام های سینمایی قصد داشت سر کلاس دانشگاه از دختر مورد علاقه اش خواستگاری کند با اتهام سرقت کیف او مواجه و تحویل پلیس شد. بیشتر بخوانید توصیه پلیسی: ...
تیپ متفاوت انا نعمتی در طبیعت + عکس
بزرگ شدم، فضایی که پدرم مرا به سمت کارهای نقاشی و خطاطی و ورزش هل می داد و خودم هم علاثه زیادی به موسیقی داشتم بعد از کنکور و قبولی در رشته هنرهای دراماتیک که نرفتم، مسیر تازه ای در بازیگری پیدا و سعی کردم آنرا ادامه بدهم. آناهیتا نعمتی در سال 1375 وقتی 19 ساله بود قید تحصیل در دانشگاه را زد و به کلاس های بازیگری استاد حمید سمندریان رفت در کنار یادگیری و کار تئاتر از همین کلاس بازیگری ...
قتل هولناک دوست قدیمی بخاطر کیف دیجیتالی میلیاردی / کشف جسد در باغ دماوند + عکس
قتل مازیار با همدستی یکی از دوستانش به نام عرفان اعتراف کرد. به این ترتیب عرفان نیز ردیابی و بازداشت شد. فرزاد 40 ساله در تشریح ماجرا گفت: مازیار را از سال ها قبل می شناختم و با او دوست بودم. می دانستم به تازگی کیف پول دیجیتالی تهیه کرده که در آن به ارزش 20 میلیارد تومان بیت کوین وجود دارد .وسوسه سرقت بیت کوین ها به سرم زده بود .به همین خاطر با دوستم عرفان نقشه کشیدیم تا ...
شناسایی پیکر شهید مدافع حرم از طریق آزمایش DNA
حدود دو سال دارد. پای حرف که به او می افتد. مادر شهید از خاطرات ازدواج شهید و عشق و علاقه او به فرزندش می گوید: ما اسفند 91 برای علی آستین بالا زدیم و عقدش را طی یک مراسم ساده محضری برگزار کردیم. 30 اردیبهشت 92 هم که جشن شان برگزار شد و کمی بعد سر خانه و زندگی شان رفتند. نوه ام امیرحسین 11 شهریور 93 به دنیا آمد. علی آن قدر امیرحسین را دوست داشت که یک بار می خواست ناخنش را بگیرد، اندازه سرسوزنی ...