زنم به پارتی های مختلط عادت کرده و می گوید شوهر پاک نمی خواهد
سایر خبرها
لعنت به آن پیامک ناشناس که زندگیم را نابود کرد | همسرم با خانم منشی روی تخت من بود که ...
به گزارش اینتیتر به نقل از خبرجو24، زن جوان درباره سرگذشت خود گفت: پدر و مادرم که فرهنگی هستند خیلی علاقه داشتند من تا مدارج علمی بالا تحصیل کنم اما زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد وقتی پدرم به او پاسخ منفی داد 5 عموی دیگرم یک صدا پدرم را به باد انتقاد گرفتند که رحیم را به خوبی می شناسیم و نیازی هم به تحقیق نداریم از سوی دیگر فامیل هستیم و آبروی یکدیگر را حفظ می ...
وصال به معبود در سرزمین وحی، پاداش صبر بانوی شهیده اهل سنت گلستان
می زد که به نوعی همان فرشته بود. خرمالی ادامه داد: مادرم مرا خیلی دوست داشت چون قیافه ام تداعی کننده چهره پدرم است و او با دیدن من یاد و خاطره همسرش شهید و جاویدالاثرش را زنده نگه میداشت و همیشه به من می گفت: تو را جای پدرت می بینم. دختر شهیده خدیجه خرمالی همچنین درخصوص ویژگی های اخلاقی مادرش گفت: مادرم با ایمان و با محبت بود و هر شب تا قبل از خواب به ذکر و تسبیح نبی مکرم ...
با معلولیت نجنگیم، با موانع معلولیت بجنگیم
.... آن ها در گفت وگویی به سؤالاتم پاسخ دادند. ابتدا فرزانه گفت: معلولیتم جسمی- حرکتی و مادرزادی است، اما ژنتیکی نیست. در دوران بچگی به خاطر پوکی استخوان شدید، شکستگی های متعددی داشتم و مدام در بیمارستان بستری بودم. کمی که بزرگ تر شدم، بریس گذاشتم و حالا با آن راه می روم. آیا خواهر و برادر دیگری دارید؟ بله. من دختر سوم خانواده هستم و دو خواهر دیگرم سالم هستند. در ...
محاکمه 3 مرد جوان به جرم تجاوز به دو دختر
کرده است، اما قبول دارم با ستاره دوست بودم و با دخترخاله اش بیرون رفتیم. چون ستاره و دخترخاله اش مشروب خورده و مواد زده بودند با من و دوستم رابطه برقرار کردند. ستاره که از حرف های متهم به شدت ناراحت بود گفت: من به تازگی عمل اسلیو معده انجام داده بودم و اصلاً نمی توانستم چیزی بخورم و رژیم غذایی خاصی داشتم. اگر می خوردم بالا می آوردم. او دروغ می گوید تا تجاوز را لاپوشانی کند. وقتی نوبت به متهمان دیگر رسید آن ها هم اتهام را رد کردند و مدعی شدند تعرض نکرده اند و دختر ها را نمی شناسند. در نهایت دادگاه برای تصمیم گیری در خصوص ادامه پرونده وارد شور شد. ...
غلامعلی آمد اما در این لحظه های وصال عزیز با درد فراق چه کند؟
...، خدا شما را چشم به راه بگذارد. این نامه که به دست ما رسید، مادرم منقلب شد و به پدرم گفت: اگر این پسر از جبهه سالم برگردد، من به او دختر می دهم. او مرا نفرین کرده و نمی خواهم آهش پشتم باشد. سلیمه خانم وقتی غرق در مرور خاطرات می شود آهی می کشد و انگار که تازه داغ دلتنگی نبود همسرش تازه شده باشد می گوید: غلامعلی خیلی مهربان بود و اخلاق بسیار خوبی داشت. اصلا عصبانی نمی شد و همیشه مرا ...
منتظر بازگشتش به خانه بودم، اما خبر شهادتش را آوردند!
ادامه گفت شاید من شهید شدم، گفتم خدا نکنه که شهید بشوی گفت مادر جان شهادت سعادت است و شهید شدن آرزوی من است و رفت. اسدی قارخونی از شنیدن خبر شهادت پسرش می گوید: ابتدا خبر دادند که پسرم به همراه دوستانش اسیر شده و من منتظر بازگشتش به خانه بودم، اما بعد از مدتی یک مرد روحانی منزل ما آمد و گفت فرزندت به شهادت رسیده، اما من قبول نکردم و گفتم فرزندم به همراه دوستانش اسیر شده و به خانه باز می ...
باند اصغرکوچولو با جرثقیل به سرقت خودرو می رفت
...> برای چه کاری خودروی سرقتی می خریدی؟ با خودرو های سرقتی مشروبات الکلی از مرز های غربی به تهران منتقل می کردم. معمولاً همه خودرو هایی که می خریدم، موتورش را تقویت می کردم و پلاک آن را هم تغییر می دادم و بعد هم راننده ای که استخدام کرده بودم، مشروبات را به تهران منتقل می کرد. چه شد وارد این خلاف شدی؟ من کارم کولبری بود و باسختی های زیاد از شهر های مرزی عراق جنس می ...
ماجرای حضور بازیکن 11 ساله در تیم ملی زیر 15 سال
قبل فصل خودت را می گیری. ایمنا: حرفه ای ورزش کردن همراه با فعالیت های دیگر مانند درس خواندن سخت هایی دارد، چطور این سختی ها را سپری می کنید؟ براتی: قبل از ورودم به لیگ فوتبال زمانی که سال اول متوسطه بودم اوضاع درسی خوبی داشتم و با توجه به زمان کوتاه دو ماهه تیم ملی خیلی مشکلی نداشتم، در ادامه با ورودم به لیگ برتر فوتبال و آغاز متوسطه دوم، امکان حضور در مدرسه برایم سخت شده بود و ...
آموزش قرآن به زندانیان با اجرای طرح تا آسمان
زبان قرآن و روخوانی آن را یاد ندارند، فقط با شنیدن صوت قرآن متحول شده اند. من نیز همین طور بودم؛ از دوران کودکی خیلی قرآن را دوست داشتم، برنامه های حافظان و قاریان را در تلویزیون می دیدم و آرزو می کردم من هم حافظ قرآن شوم. همیشه در ذهنم بود اگر قوی آرزو ها که سه آرزوی بچه ها را برآورده می کند، پیشم آمد، بعد از آرزوی سلامتی و طول عمر پدر و مادرم، از او بخواهم که حافظ شوم. تلاش برای رسیدن ...
درباره نخستین کتاب فروشی مشهد که 100 سال عمر دارد
موضوعاتی گذرانده که در صفحات کتاب ها جست وجو کرده است. او درباره کتاب فروشی باستان به شهرآرا می گوید: اول کتاب فروشی بود و بعد انقلاب لوازم تحریر هم داشت. من نوجوان بودم، اما ریش و سبیل داشتم و به خاطر شکل ریشم صاحب کتاب فروشی مرا پروفسور صدا می کرد. می گفت پروفسور برو بالا. یا آقای خوره صدایم می زد! می گفت عجیب است یک نفر در این سن و سال هفته ای دو سه بار می آید اینجا! هر چه پول از پدر و ...
همکلاسی ها آمدند
به گزارش ایسنا، فرهیختگان همزمان با ورود پیکرهای سیدمصطفی صادقی و علی آقاعبداللهی از شهدای خان طومان به کشوردر مطلبی با عنوان همکلاسی ها آمدند نوشت: همان هایی که فارغ از سن و سال شان و شرایطی که در کشور داشتند به سوریه رفته بودند تا نام شان برای همیشه در تاریخ حک شود. این شهدا در جریان جنگ سوریه به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم های آل الله به این کشور رفتند و در نتیجه عملیات هایی به شهادت رسیدند که پیکرشان در منطقه ماند و عنوان شهید جاویدالاثر به خود گرفتند. چهار تن از این شهدا برای تهرا ...
همکلاسی ها آمدند
زن و بچه دارید. گفت مگر تمامی شهدا زن و بچه نداشتند؟ من هم رضایت دادم. روز اعزام علی، پدر تک پسرش را تا محل اعزام بدرقه می کند. وقایع آن روز خیلی خوب در ذهن محمد آقاعبداللهی پدر شهید ماندگار شده است. او می گوید: نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه! روز اعزام علی، من از صبح با او بودم. اول مرا سوار موتورش کرد و با هم به خیابان جمهوری رفتیم تا کار بانکی اش را انجام بدهد. بعد با دوستش رفت دنبال ...
مانکن خلافکار
. از همان جا کم کم شروع به خوردن مشروب و کشیدن سیگار کردم و به خاطر ظاهر خوبم موردتوجه پسرها بودم که همین باعث حسادت دختران می شد و در واقع هیچ کدام شان چشم دیدن مرا نداشتند. یک شب در یکی از این مهمانی ها پسر جوان و خوشتیپی را دیدم که فامیل یکی از آن دختران بود. هومن به گفته خودش در تهران زندگی می کرد و درآمد خوبی داشت و در واقع آرزوی هر دختری بود با او دوست شود. البته من هم از او کم نداشتم به همین ...
فرجام تلخ عاشقی در باغ ویلا؛ روزگار سیاه زن جوان زیر کتک های شوهر خیانتکار
دچار هیجانات دوران جوانی بودم و شوق ازدواج داشتم نفهمیدم که بزرگ ترهایم صلاح و خوشبختی مرا می خواهند.خلاصه زندگی مشترک ما در یک منزل اجاره ای در مشهد آغاز شد و من همه سختی های زندگی را با درآمد اندک شوهرم تحمل می کردم تا به دیگران ثابت کنم که من در ازدواجم اشتباه نکرده ام، اما همه این روزهای شیرین بیشتر از 6 ماه طول نکشید به طوری که دیگر اکبر اجازه خروج از خانه را به من نمی داد و مانند یک برده با من ...
رازهای زندگی دختربچه ای که به دست پدرش کشته شد
خواست این بچه را بکشم تا راضی شود با من زندگی کند. من دخترم را دوست داشتم ولی زنم مرا تحریک کرد. وقتی نوبت به نرگس رسید، اتهام را رد کرد و گفت: من از این مرد یک بچه دارم. او خیلی آدم بی مسئولیتی است و پنج بار ازدواج کرده است؛ البته قبلاً ماجرای همه ازدواج هایش را نمی دانستم و از او به دلیل پرخاشگری و اذیت هایش بارها شکایت کرده بودم. ما در یک شهرستان کوچک زندگی می کردیم و چندین بار به ...
فراز و فرود کارنامه هنری پروانه معصومی
همان مکان مشخص شده بود. من آن صحنه سریال را خیلی دوست دارم و با جان و دل آن را بازی کردم. به اعتقاد من ایفای یک نقش مذهبی عشق و ایمان می خواهد. در این کار همه با ایمان خاصی بازی می کردند و از طرفی بازتاب عشق و ایمانی که میرباقری به فیلمنامه امام علی (ع) داشت خیلی عالی به بازیگر ها انتقال پیدا کرده بود. وقتی کار پخش شد من در سوریه بودم و خیلی برایم جالب بود که وقتی مردم آنجا مرا می دیدند ...
شهیدی که حاج قاسم به همرزمی با او افتخار می کرد
از صبح گریه و زاری را شروع می کرد که تا شب ادامه داشت. من هم در قم طلبه بودم. وقتی این حال و روز مادرم را می دیدم نمی خواستم به جبهه جنوب بروم تا مبادا مادرم متوجه شود و بیشتر دلتنگی کند؛ بنابراین بدون اطلاع به پدر و مادرم به جبهه غرب و شمالغرب می رفتم. مقاومت در برابر 200 تانک عراقی وی درباره خاطرات برادرش از روز های نخست جنگ اظهار می دارد: مجید می گفت بنی صدر ضد سپاه است؛ او یا به ما ...
من کتاب های تمام اعصار را گرامی می دارم | نگاهی به مقوله کتاب بازی در گذشته و امروز به اتفاق اظهارنظر ...
یافتند و از این دانش برخوردارند، شایسته ستایش هستند نه نکوهش. نگاه مثبتی که تا امروز هم ادامه پیدا کرده و کتاب باز های کتاب خوان را از آن وجهه فرهیختگی عاری از تجمل و ادا برخوردار کرده است. البته ما نظر چند تن از آدم های کتاب خوان و کتاب باز را هم در این باره پرسیدیم. در ادامه حتما بخوانید درباره کتابفروشی امام، یکی از قدیمی ترین کتابفروشی های مشهد یکی می خواهد کلکسیون جمع کند ...