سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی دختر دانش آموز به خاطر اخراج یک هفته ای از مدرسه
با جسد دختر نوجوان درحالی مواجه شدند که از طبقه چهارم ساختمان سقوط کرده بود. در بازرسی از جیب های دختر 12 ساله، دست نوشته اش پیدا شد با این مضمون: وسایلم را بین دوستانم تقسیم کنید. پدر و مادر عزیزم من شما را دوست دارم، اگر خودم را می کشم به خاطر شما نیست، به خاطر خودم است. در ادامه تحقیقات، پدر دختر نوجوان به بازپرس جنایی گفت: چند هفته پیش دخترم نمره پائین گرفت و مدرسه مرا ...
فریبا از ترک اعتیادش به شهوت می گوید: لطفا من را قضاوت نکنید / 7 سال زندگی پاک و بدون وسوسه
واسطه حتی مدرسه را هم ترک کردم چون از نظر روحی بسیار آشفته بودم. مدتی گذشت که پدرم فوت کرد. پاییز 82 بود.دنیا روی سرم خراب شد. درست است از او دل خوشی نداشتم اما بالاخره به قول مادرم سایه ی بالای سرمان بود. بعد از این اتفاق تلخ، من تحت درمان روانی قرار گرفتم. مرتب قرص می خوردم و از اوضاع خانه خیلی با خبر نبودم. کم کم شروع کردم به یادگیری کامپیوتر. در مسیر رفت و آمد به کلاسهای کامپیوتر با مردی آشنا شدم ...
دانشجویانم جای فرزندانم هستند
تان را به یاد دارید؟ دوره ابتدایی ام را تا کلاس ششم در مدرسه ای نزدیک خانه سپری کردم. پدرم از کودکی در تهران بود و مادرم هم که تهرانی بودند. بعد از دبستان به دبیرستان انوشیروان دادگر رفتم و در آنجا دوره متوسطه را خواندم. در آن زمان رشته علمی و رشته ادبی وجود داشت. ما رشته علمی را انتخاب کرده بودیم ولی مدرسه انوشیروان دادگر سال ششم متوسطه را نداشت و در ایران فقط مدرسه شاهدخت و نوربخش بودند که ...
کمال کامیابی نیا: قدم دخترم عالی بود!
اتفاقات در کل دوران زندگی ام بود. در این سال ها که از خدا عمر گرفته ام خیلی اتفاقات را دیدم و فکر می کردم بعد از آن دیگر اتفاقی بهتر و لذتبخش تر نیست ولی روزی که پدر شدم را نمی توانم با هیچ روز دیگری قیاس کنم. شب ازدواج و جشن آن شب را هم خیلی دوست داشتم که برایم بسیار خاطره انگیز است ولی حسی که در این اتفاق بود چون توام با حس خوشحالی همسرم بود، معنی عشق داشت. دردسرهای شیرین اینکه ...
ناگفته هایی تازه از زبان همسر علی شریعتی
باردار بودم. خانۀ پدرم زندگی می کردم. پدرم بیمار شده بود و برای درمان برده بودندش پیش برادرم. پدر و مادر علی هم مریض بودند و تهران بودند. برادر دیگرم آلمان بود و حتی یک مرد در زندگی من نبود. دوستان برادرم من را به بیمارستان بردند. زایمان خیلی سختی هم داشتم و مجبور به سزارین شدم. به لحاظ روحی آسیب دیده بودم و وقتی نامه علی 15 روز بعد از تولد احسان به من رسید و گردنبد هدیه ای هم همراه با نامه برایم ...
نزاع خونین دو برادر به خاطر غیرت به مادر
سرعت خودم را به خانه رساندم و با مشاهده سر خونین مادرم با محمد درگیر شدم اما مادر و خواهرم با میانجیگری به دعوای ما خاتمه دادند. وی افزود: در آن لحظه همسرم نیز در خانه مادرم بود که محمد قصد داشت من و زنم را از خانه مادرم بیرون کند اما مجددا مادرم مانع از این کار شد و من که همچنان عصبی بودم به خانه خودم در نزدیکی خانه مادرم رفتم؛ زمانیکه در منزلم بودم، صدای داد و فریاد محمد ...
امپراتور آجیل و خشکبار
ای جهانی پیدا کرده است و از سوی خانواده جلیل یوسف پور یا تواضع اداره می شود. جلیل یوسف پور یا تواضع سال 1315 در تبریز و محله چهار راه شهناز متولد شد و امسال وارد 80 سالگی می شود. خود در یکی از مصاحبه ها گفته در زمان کودکی او آجیل فروشی به شکل امروزی وجود نداشته و پدرش یکی از نخستین کسانی بودهکه مغازه ای برای فروش آجیل و خشکبار در تبریز حدود 136 سال پیش راه اندازی کرده است. در آن سال ها ...
قناد: رگ خواب مخاطبم را می دانم/ ماجرای آمدن قلقلی به تلویزیون/ دلم برای بچه ها تنگ شده است
مشکلی دارد و اینکه در آینده چه مشکلاتی می تواند داشته باشد.از نگاه،نوع حرف زدن و نوع ارتباط هر کودک خیلی از مسائل را می فهمم.برای مثال در سال 63 برنامه ای داشتم به نام از مدرسه تا مدرسه .برای تولید این برنامه به مدرسه ها می رفتیم و بچه ها را به دو گروه تقسیم می کردیم و طی مسابقه می بایست یک گروه برنده شود و گروه دیگر بازنده، اما به این دلیل که کودکان در آن سن و سال دوست ندارند تا بازنده باشند، ما ...
زن مبتلا به سرطان در دام شیطانی گرفتار شد
قرار گرفت که در ابتدا شاکی گفت: پس از این حادثه با همسرم دچار مشکل شده ام و او قصد دارد مرا طلاق بدهد. خودم نیز دچار وحشت شده و از خانه خارج نمی شوم. متهم بدون توجه به التماس های من، نقشه شیطانی خود را اجرا کرد. در ادامه مرد جوان در جایگاه قرار گرفت و گفت: پس از این که این زن را به عنوان مسافر سوار کردم، در مسیر با هم صحبت کرده و من از او خوشم آمد. قصد داشتم با او صحبت کنم تا با من دوست ...
نقش مدیری در مجری شدن خانم چادری
را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم. من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از ...
زن 42 ساله خونسردترین مجرم اسیدپاش
به گزارش گیل خبر، بعد از ظهر پنجم اردیبهشت ماه سال جاری، ماجرای این اسیدپاشی فامیلی به کلانتری 145 ونک گزارش داده شد و مجرم اسیدپاش در حالی که قصد فرار داشت در خیابان برزیل شرقی دستگیر شد.این زن در همان بازجویی های اول به اسیدپاشی اعتراف کرد و درباره ی انگیزه اش گفت: از قبل با خاله ام اختلاف داشتم. من مقیم کانادا هستم اما به خاطر اینکه خاله ام در طبقه ی دوم خانه پدرم زندگی می کند؛ دوری من از ...
اکبر عبدی: دخترم را در تصمیم گیری هایش آزاد گذاشته ام/ رامبد جوان تمایل نداشت در خندوانه مسابقه بدهم/ در ...
...، احمد محمد اسماعیلی: چه ویژگی های باعث شد در فیلم اول کارگردان جوانی مثل علی ملاقلی پور بازی کنید؟ علی ملاقلی پور انسان بسیار دقیق و منضبطی بود و در حین کار دقیقاً می دانست چه چیزی می خواهد و بر کارش اشراف داشت. همان روز اول کار یقین پیدا کردم که در ذهنش دقیقاً فیلم را دیده است و می داند در هر صحنه چگونه باید چیدمان داشته باشد و از کار کردن با این جوان واقعاً لذت بردم. در طول کارهم اصلاً احساس نکردم این اولین فیلم علی است و در بحث کارگردانی خیلی پخته عمل می کرد. نام رسول ملاقلی پور در قبول پیشنهاد بازی در قندون جهیزیه برایتان مهم؟ ایشان داماد عمه من بودند و علی می شود نوه عمه ام و قرار بود در دهه هفتاد با رسول ملاقلی پور در فیلم کمک کن همکاری داشته باشم و قرارداد بازی هم بستم. اما به علت اینکه در فیلم دیگری بازی داشتم نتوانستم در کمک کن بازی کنم و بازیگر دیگری جایگزین شد. از همکاری با پسر رسول هم راضی هستم. علی در طول کار هیچ وقت نمای اضافه ای فیلم برداری نمی کرد. آیا برای ایفای نقش این پیرمرد بازنشسته قندون جهیزیه به سراغ تیپ سازی هم رفتید؟ نه، من از خودم چیزی به نقش اضافه نکردم. من در اختیار نظرات کارگردان فیلم بودم. شما استاد استفاده از لهجه هستید چرا از لهجه برای ایفای این نقش پیرمرد بازنشسته استفاده نکردید؟ من چند لهجه پیشنهاد دادم که علی گفت خوب و شیرین است اما قبول نکرد و اولویت اصلیم استفاده از لهجه یزدی بود. در سری قبل خندوانه در تابستان امسال رقابت بین کمدین ها به عنوان مدعو و مسئول قرعه ...
پدر و مادر عزیزم بووووووس /شاد باشید که خداوند پسرتان عمار را انتخاب کرده
می خواهم که خبر شهادت من را شنید هرگز از پدرم دلخور نباشد که رضایت داد در این راه قدم بردارم . چون میل خودم بود و خیلی دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب کنم و چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت و جهاد در راه حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)، از پدرم و مادرم عاجزانه می خواهم که مرا حلالم کنند و دعایم کنند. پدر و مادر و خانواده عزیزم ... اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر من گریه نکنید و ...
بهای سنگینی که برای زندگی شیشه ای داد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از پایگاه خبری دانشجویان بیدار، پدرم کارمند بانک و مادرم دبیر آموزش و پرورش است اوضاع مالی یمان بسیار خوب بود و خانواده فرهنگی و خوبی داشتم. در اوایل دانشجویم بود که گرفتارعشقی کورکورانه شدم حس می کردم دختر خاله ام را بسیار دوست دارم و بدونش نمی توانم زندگی کنم. دختر خاله ام هیچ احساسی به من نداشت و با وجود اینکه کاملا نسبت به ...
هنرجوی دختر دشتستانی رتبه برتر مسابقات فنی حرفه ای کشور را کسب کرد
...> من دید بازدیدهای زیادی را با خانواده را می رفتم ولی از همه خاطره انگیز تر مهمانی بود که دوست داشتم بروم ولی همان روز مسابقه اولم در بوشهر بود که خیلی در خاطرم است. چه آرزو و هدفی بعد از این موفعیت در ذهنتان دارید؟ دوست دارم در رشته ایی مورد علاقه ام در دانشگاه قبول بشوم و بالاتر از این آرزو موفقعیت و آرزوی سلامتی برای پدر و مادرم هستم. به عنوان صحبت پایانی هر ...
زن مچ دخترش را هنگام برقراری رابطه نامشروع در خانه گرفت!
.... حضور نداشتن من در خانه برای تأمین مایحتاج زندگی، موجب شد تا پسرم همانند پدرش فردی بی مسئولیت بار بیاید. او درس و مدرسه را رها کرد و به رفیق بازی روی آورد. من در این سن و سال کار می کردم و پسرم به دنبال خوشگذرانی بود. دخترم نیز وضعیت بهتری از او نداشت. دیگر نه تنها کمرم زیر بار سختی های روزگار خم شده بود، بلکه از دیدن وضعیت فرزندانم دچار عذاب روحی شدیدی شده بودم، چراکه دخترم نیز ...
امتناع زن از پذیرش پیشنهاد صیغه توسط کارگرش، منجر به قتل شد
به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران تسنیم پویا ؛ ساعت 1:30 بامداد 27 اسفند سال گذشته دختر جوانی به کلانتری 148 انقلاب اسلامی مراجعه کرد و به مأموران گفت: مادر چهل و نه ساله ام مفقود شده است. وی ادامه داد: مادرم، سمیرا از پدرم جدا شده و مدتی است که در شرکت خدماتی متعلق به برادرم واقع در خیابان کارگر شمالی کار می کند، در حال حاضر نیز چون برادرم به عراق سفر کرده است، مادرم اداره امور ...
استقلالی ام، امیدوارم یک جام بیاوریم
داشتید گفت: با توجه به اینکه تمرینات تیم ملی کاراته در استادیوم آزادی برگزار می شود مطلع شدم که تمرینات استقلالی ها نیز در آزادی است به همین دلیل راهی محل تمرین آن ها شدم و از نزدیک تمرینات آن ها را تماشا کردم. دارنده نشان طلای مسابقات جهانی پاریس در ادامه گفت: من استقلالی هستم و تیم استقلال را دوست دارم و همیشه نیز بازی های آن ها را پیگیری می کنم به همین دلیل دوست داشتم روز گذشته از نزدیک ...
برادران نمکی بخاطر خدمت به قرآن توسط گروهک های ضدانقلاب به شهادت رسیدند
و فرجه به امر تعلیم و تربیت فرزندان آن مناطق مشغول بود. شهید نمکی حدود دو سال در آبادی هوینه در معلم بود و به خاطر محبت هایی که به مردم روستا می کرد همه اهالی او را از جان و دل دوست داشتند، یک روز برای دیدنش رفته بودیم، اهالی روستا به استقبال ما آمده بودند و از ما خواستند مهمانشان باشیم نمی دانستیم، مهمانی کدامشان را قبول کنیم و برای اینکه کسی دل آزرده نشود به مدرسه نزد رحمت الله رفتیم ...
(معجزه تشویق!!!)
تشویق من بیان شده بود. لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم به خودم قول دادم بهترین باشم. آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد. همیشه شاگرد اول بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ میکنیم؟ به ویژه ما پدران، مادران، معلمان، استادان، مربیان، رئیسان و... انتهای پیام/ ...
دو سال قرارداد دارم، باید برای جدایی مشورت کنم / ترابی: دوست دارم به استقلال و پرسپولیس بروم
. نمی دانم چقدر موفق بودم اما از هیچ تلاشی دریغ نکردم. فکر نمی کردم اینقدر زود چهره شوم واقعیتش را بخواهید خودم فکر نمی کردم اینقدر زود در فوتبال ایران چهره شوم. من تازه 4 سال است در فوتبال ایران حضور دارم و در این مسیر دعاهای پدر و مادرم، فضای خوب باشگاه سایپا و.... تاثیرگذار بود. وظیفه ام بازی کردن است من بازیکن سایپا هستم و درباره مسائل حاشیه ای باشگاه در طول فصل ...
باور زندگی دردل محدودیت ها
.... قبل از معلولیت به ورزش علاقه زیادی داشتم و در رشته رزمی کاراته نیز به قهرمانی در استان تهران رسیده بودم. در کنار آن بدنسازی هم کار می کردم وی ادامه داد: بعد از مدتی سعی کردم با جست وجو در اینترنت، اطلاعاتم را درباره ضایعه نخاعی و آسیبی که دیده بودم بیشتر کنم و به این ترتیب با واقعیت تلخی مواجه شدم. متوجه شدم که دیگر هیچ وقت نمی توانم روی پاهای خودم راه بروم و باید برای همیشه روی ...
نوجوانی که یک ساله حافظ کل قرآن شد
کریم هستم با آنکه پدر و مادرم سواد چندانی ندارند اما همواره من و برادر بزرگم را به خواندن قرآن تشویق و هردو علوم دینی و قرآنی را فراگرفته و به دین مبین اسلام خدمت می کنیم. در طول چند سال توانستید که حافظ کل قرآن شوید؟ به دلیل علاقه ی شدیدی که به قرآن و تک تک کلمات و معانی آن داشتم با ترک تحصیل یک ساله و تلاش های شبانه روزی توانستم در عرض یک سال حافظ کل قر آن کریم شوم و مجدداً به ...
محمد رضا علیمردانی: تنها برای ارتزاق و رفع مشکلات مادی ام بازیگری می کردم
از من گرفتند، اما اگر کارهای هنری را از من بگیرند، دیگر اصل کاری است و بعد از آن چه کار کنم؟ نمی خواستم مهندس یا دکتر شوم. این مشاغل را دوست نداشتم. البته پدر و مادرم دلسوز من بودند و به فکر من بودند. برای اینکه راه را اشتباه نروم به من سخت می گرفتند. پس اولین کاری که جلوی دوربین رفتید پخش نشد؟ پخش نشد. سال 1374 بود. تئاتر، سرآغازی بر آغاز فعالیت های هنری ... یعنی تقریباً 20 ...
یک مصاحب جذاب و خواندنی با گزینه اول نیمکت استقلال / منصوریان: یک استقلالی – رئالی واقعی هستم و همان قدر ...
تهران در محله عباسی در یک خانواده 6 نفره به دنیا آمدم. من یک برادر و دو خواهر دارم و خدا را شکر سایه پدر و مادرم هم بالای سر ماست. من حتی الان هم با وجود مشغله زیادی که دارم، همیشه به خانه پدری و محله کودکی ام سر می زنم. هنوز هم به شدت به خانواده ام وابسته هستم و با اینکه خودم تشکیل خانواده داده ام اما خودم را برای پدر و مادرم کوچک می دانم. همه می گویند منصوریان خیلی وابسته خانواده است ...
دعا کنید رضا هم برگردد
امام زمان (عج) را همیشه بخواند. مادر این شهید تصریح کرد: بنده دارای دو فرزند پسر هستم که رضا پسر بزرگ خانواده برای برادر کوچک ترش هم دوست، برادر، خواهر، مادر، پدر بود، با این وجود تصور من این بود که شهادت او برای برادرش قابل تحمل نباشد. وی ادامه داد: زمانی که پسر کوچکم چند روز بعد خبر شهادت رضا، از سربازی به منزل آمد، نمی دانستم چگونه با او برخورد کنم تا بتوانم دلداری اش دهم ...
اعتماد به توانمندی ها سرمایه اصلی است/"سخت" نخستین کلمه حذف شده در کلاس هایم
طور که از روحیاتتون مشخص است به مستقل بودن خیلی علاقه دارید؟ من به کار کردن در مراکز دولتی علاقه نداشتم و بیشتر علاقه مند بودم که برای خودم کار کنم و به طور مستقل درآمدزایی داشته باشم و به همین خاطر از زمان حضورم در شهر تهران به آموزش کامپیوتر مشغول شدم و بعد از آن بود که به طور حرفه ای کار چرم دوزی روی آوردم. با توجه به اینکه در برهه ای از زمان در بیکاری به سر می بردم و هزینه هایی داشتم ...
ماجرای عجیب دختری که پیر به دنیا آمد
ها را درآوری مادربزرگ؟ کاتیا جز گریه جوابی برای حرف های آن ها نداشت. او در این باره می گوید: من در مدرسه بود که عمیقا فهمیدم شبیه دیگران نیستم و همیشه این سؤال را از خودم می پرسیدم که چرا مستحق این همه سختی و عذابم؟ هیچکس به خاطر چهره پیرم با من دوست نمی شد و من در آنجا بود که دانستم روح خیلی مهم تر از جسم است و سعی کردم تا با هوش و ذکاوت و درس خواندن برای خودم محبوبیت دست و ...
مصاحبه ای خواندنی با جناب خان، آقای همساده و ببعی!
ژرمن رو دوست داره. یعنی فکر می کنه بهنام سراج می تونه مربی تیم جوانان پاریسن ژرمن باشه (خنده). اونایی که محمد بحرانی رو از نزدیک می شناسن، می دونن چقدر طرفدار فوتبال آلمانه... برای همین چند سوال فوتبالی هم داریم. گفتی که بایرن مونیخ و آلمان همه زندگیته... از کی بایرنی شدی؟ اول بایرنی شدی یا اول آلمانی؟ - من سال 90 آلمانی شدم. اول آلمانی شدم. سال 90 جام جهانی بود. داداش بزرگم ...
شکار دختران دانشجو در تلگرام
شبکه های اجتماعی مختلف منتشر می کند. مثل دیوانه ها شده بودم. خودم را به درو دیوار می زدم. نمی دانستم باید چه کنم و چه خاکی بر سرم بریزم. اگر پدر و مادرم موضوع را می فهمیدند باید چه می کردم و برای آبروی بر باد رفته چه توجیهی داشتم. هر طور بود مبلغ درخواستی را تهیه کردم ولی کاش به همان یکبار ختم می شد. این شیطان دوباره از من اخاذی می کرد و به خرجش هم نمی رفت که هیچ پولی در بساط ندارم. چند بار تصمیم ...