سایر منابع:
سایر خبرها
ایجاد اشتغال برای 250 نفر با آموزش صنایع دستی
علاقه زیادی داشتم و در واقع عشق و علاقه به این کار مرا جذب صنایع دستی کرد و اعتقادداشتم به هر روشی می توان به مردم کمک کرد و این راه را برای رسیدن به مقصودم یعنی همان کمک به مردم ،انتخاب کردم. بانوی کارافرین چابهاری ادامه داد: برای شروع کار حمایت مالی چندانی نداشتم و با اراده و پشتکار خودم به اینجا رسیدم و هرکجا با مشکل و شکست مواجه می شدم باتوکل برخدا دوباره آغاز می کردم و اگر زمان به عقب باز ...
جوانی که وسوسه های شیطانی امانش نمی داد
تصمیم به خودکشی گرفتم اما نتوانستم کاری بکنم. 17 ساله بودم که خودم را به دستگاه قضایی معرفی کردم و 25 روز زندانی شدم اگرچه خانواده ام پس از آزادی، از من استقبال کردند اما چند ماه بعد دوباره به سراغ مواد رفتم و این بار به خاطر سرقت خودروی یک معلم به مدت یک سال دیگر راهی زندان شدم. مشاوران زندان وقتی ندامت مرا دیدند کمکم کردند تا به عنوان سرباز در زندان مشغول به کار شدم ولی باز هم اشتباهم را ...
پسری که مادرش را در کمددیواری کشت
به گزارش بولتن نیوز، نیمه شب شنبه بیست و سوم اسفند سال 93 پسر جوانی در تماس با پلیس 110 از مرگ مرموز مادر 75 ساله اش در خانه خبر داد.مأموران کلانتری 129 جامی تهران در پی این تماس تلفنی به خانه مورد نظر رفتند و جسد مادر خانواده را پای کمد دیواری پیدا کردند. کارآگاهان ابتدا به بازجویی از علی- پسر خانواده- پرداختند و او گفت: از مادرم خبری نداشتم و زمانی هم که با برادرم رضا تماس گرفتم او ...
متن کامل سخنان مهم رهبری در دیدار رمضانی با جمعی دانشجو
هیئتهای دانشجویی است که خیلی چیزهای پُربرکتی است؛ بنده کاملاً با این هیئتهای دانشجویی موافقم؛ هم گستره ی مخاطبین دارد، هم با امور معنوی همراه است. خب، من از اینجا به بعد دو سه موضوع درباره ی مسائل کشور یادداشت کرده ام که دیگر به نظر من دیر شده.(29) (بله، خب شما تا صبح هم بنشینید جوانید؛ بنده هم به سنّ شماها که بودم، گاهی اوقات شب تا صبح در شبهای بلند زمستان بیدار می نشستیم؛ می نشستیم ...
هیچ سندی مبنی بر شهادت متوسلیان و دیپلمات ها وجود ندارد
خواهر جاویدالاثر محمدتقی رستگار مقدم : من متولد سال 1343 هستم و محمد تقی متولد سال 1338و من 5 سال از ایشان کوچکتر بودم. بعد از گذشت مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب محمد تقی وارد در کردستان، پاوه و مریوان شد. وقتی جنگ ایران و عراق آغاز شد هم ایشان به صورت همزمان در جبهه های جنوب و غرب حضور داشت. به ازای هر دو یا سه ماه یکباری که در منطقه بود یک شب به خانه می امد تا آخرین بار که از مادر خداحافظی کرد و ...
گلایه پرستویی از مردمی که عمری نگران حرفهایشان بود!
...: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر ...
وداعی شاعرانه با ماه رمضان
آغاز نکردم من پُست غلامیِ تو احراز نکردم ساقی بده جامی که تو را درک نکردم شاید که دگر میکده را درک نکردم من لایق مهمانی ات ای یار نبودم من قابل الطاف تو ای یار نبودم بودم به حضور تو و انگار نبودم در محضر تو بودم و انگار نبودم من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای شبهای مناجات و دعا رفت ز دستم فیض سحر ذکر ...
فراستی، فرهادی و اسکورسیزی در پی درگذشت عباس کیارستمی چه گفتند؟
می شوی. خودی که با فیلم هایت چیز مهمی از آن برایمان نگفتی _که کاش می گفتی_ آن وقت قطعا من نوعی دیگر درباره شان می نوشتم. یاد خاطره ای می افتم مربوط به سال ها قبل _شاید بیست سال پیش_ جلوی سینما شهر قصه با بهزاد رحیمیان ایستاده بودم که کیارستمی آمد. بسته ای به بهزاد داد یا از او گرفت. بهزاد معرفی کرد و او در نهایت متانت و مهربانی دست داد و گفت: من همه نقد هایت را می خوانم بخصوص درباره ...
بیوک میرزایی: کسی بپرسد چگونه بازیگر شوم می گویم برو نقش بخر!
امامزاده حسن، سه راه آذری و پل امامزاده معصوم هستم. از سال اول دبیرستان وارد حرفه بازیگری شدم و تا اکنون آن را ادامه داده ام. شروع کارم با تئاتر و هنرکده آناهیتا بود. زنده یادان مصطفی و مهین اسکویی و مرحوم مهدی فتحی دوره های علمی بازیگری را تدریس می کردند. بازیگری را با تئاتر شروع کردم و در سال 61 به رادیو دعوت شدم. در نمایش های زیادی که از برنامه هایی مانند داستان شب و صبح آدینه و صبح جمعه با ...
شوهرم میگوید چرا خودت قبل از ازدواج با من رابطه داشتی؟
باشگاه خبرنگاران جوان؛زن 21 ساله که دست کودک خردسالی را می فشرد و در انتظار تولد دومین فرزندش روزشماری می کرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور کلانتری گذاشت و در حالی که عنوان می کرد می خواهم از همسرم طلاق بگیرم و زندگی خوبی را برای فرزندانم مهیا کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: 2 ساله بودم که مادرم پس از تحمل یک بیماری سخت از دنیا رفت ومدتی بعد پدرم با زن دیگری ازدواج کرد ...
کلاه صورتی به نهال رسید+عکس
...: همسر شهید قاضی خانی ، درباره گفتگوی دختر خردسالش، نهال با رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهدا با معظم له گفت: برای مدتی از نهال غافل شدم و متوجه نشدم کجا رفته است وقتی برگشت، پرسیدم کجا بودی؟ گفت رفته بودم پیش حاج آقا من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده، اصلا نمی دانستم منظورش از حاج آقا مقام معظم رهبری است. پرسیدم خب حاج آقا چی می گفت؟ گفت: من دیدم حاج ...
اعدام سربازان فراری و اسرای ایرانی در خرمشهر
.... ستاد فرماندهی عراق دست به اقدام تازه ای زد؛ از نیروهای ذخیره مستقر در شلمچه خواست به منطقه عملیاتی اعزام شوند. لشکر هفت با تجهیزاتی که شامل زرهی و توپخانه بود، به منطقه اعزام شد. با وجود شدت درگیری و تلفات زیاد توانستیم به کمک لشکر هفت، خاکریز میانی را تا روز پنجشنبه 20 اردیبهشت حفظ کنیم اما شب 21 اردیبهشت، نیروهای اسلامی با پشتیبانی تانک تا صبح با ما درگیر شدند. جنگ شدید تانک ها ...
دلایلی که متوسلیان را راهی لبنان کرد چه بود؟
5 ماه قبل از جنگ است) 3، 4 دقیقه بعد دیدیم اصلاً کن فیکون شد، همه جا را خاک فرا گرفت. حاج احمد یکدفعه گفت: ترمز بزن همه بروید پایین، بمب خوشه ای است. من اولین بار بود که نام بمب خوشه ای را می شنیدم. و اصلاً سربازی نرفتم، تفنگ دست گرفتن را هم از دیگران آموخته بودم اما متوسلیان خیلی ماهر بود و به عنوان یک نظامی خیلی خوب خدمت کرد، یعنی با انگیزه کار کرد چون انگیزه های نظامی برای مبارزه ...
قاسم خانی: مجبورم کردند خداحافظی کنم
...، ترتیب اولویت نقاشی و طراحی صحنه و فیلمنامه نویسی برای شما چگونه است؟ در این صورت جواب خیلی فرق می کند؛ چرا که نقاشی را به کل کنار گذاشتم. راحت زندگی کردن برای من مهم است و با نویسندگی راحت تر هستم. قاعدتا نقاشی آن شرایط مالی را که دلم می خواست تأمین نمی کرد. پس از نقاشی به سمت گرافیک و بعد به سمت طراحی صحنه کشیده شدم و بعد هم شروع کردم به نوشتن. الان هم ...
برای مجروحیتش به بنیاد شهید نرفت
شهید شدم این پیشانی بند را به پیشانی من ببند." او را عاشقانه دوست داشتم و نمی توانستم قبول کنم که ممکن است روزی او کنارم نباشد. پس از بازگشت به جبهه روزها در فراقش گریه می کردم. زمانی که متوجه این ماجرا شد پیشانی بند را از من پس گرفت. پس از اتمام جنگ بر این باور بودم که او دیگر مرا ترک نخواهد کرد به همین جهت آمادگی شهادتش را نداشتم. زمانی که خبر شهادتش را شنیدم به قدری شوکه شدم که ماجرای ...
از افراد خاله زنک به طوری جدی فاصله بگیرید
...> در کتابخانه پدرم چند جلد کتاب قطور بود که جلد آبی خوشرنگی داشت. می دانستم معنی خیلی از لغت ها در آنها نوشته شده است. دست به دامان خواهر بزرگم شدم. او رفت و آن را که رویش یک شماره یک بزرگ نوشته شده بود برداشت. یک راست رفت آخرهای کتاب و چند صفحه ای را این طرف و آن طرف کرد. بعد مثل این که من سواد درست و حسابی دارم، کتاب را آورد جلوی صورتم. بوی کاغذ توی دماغم و صدای خواهر بزرگم ...
جنایت خانوادگی پسر شیشه ای
. نگران شدم و با کلید یدک در را گشودم، ولی اثری از مادرم نبود. من همه جا را گشتم و متوجه به هم ریختگی رختخواب ها در کمد دیواری شدم. شروع به مرتب کردن رختخواب ها کردم که در یک لحظه پای مادرم را دیدم که از زیر رختخواب ها بیرون مانده بود. زن جوان که شوکه بود و اشک می ریخت، ادامه داد: برادر 29 ساله ام رضا از سال ها پیش به مواد مخدر معتاد شده است. از وقتی به خانه مادرم آمده ام خبری از او نیست و ...
بررسی حجاب در روایات معصومین و وصایای شهدا/ جملات ادبی در رابطه با حجاب و عفاف+ تصاویر گرافیکی
رمضانی) خواهران مسلمان را توصیه می کنم به حجاب، چرا که بی حجابی حربه ای است بزرگ از جانب استکبار برای ایفای مظاهر غربی وترویج فساد.(شهید سیف الله روستا زاده) خواهر عزیزم را به عفت وپاکدامنی ورعایت حجاب وقهرمان پروری سفارش می کنم.(شهید رضا زاهدی) خواهران کوچکم ، شاید شما الان صحبتهای مرا درک نکنید، ولی از شما می خواهم که در هرموقع وهر زمان حجاب وعفتتان یادتان نرود ...
دختری که از رهبر کلاه صورتی خواست!
شده است روی دیوار، تا هنگام دل تنگی بغلش کنند. سنگ شده است روی زمین، تا هفته ای سه بار با دست های کوچکشان مزارش را بشویند. خاطره شده است در ذهن هایشان، تا شب ها خوابش را ببینند. زخم شده است روی دل هایشان تا بهانه اش را بگیرند و مردان شبیهش را دوست داشته باشند. تا محمد یاسین دوساله که هفت ماهه است پدر را ندیده ،با دیدن اولین مرد ریش دار هم سن و سال پدر از جا بپرد و با ذوق بابا صدایش کند. بابا مهدی ...
زوجی که کار خیرشان شر شد
فکر و ذکرش بازی بود. امیر گفت: شرکت سازنده کلش یک میلیون دلار در روز درآمد دارد. ایرانی های زیادی این بازی را انجام می دهند. بر این اساس زبان فارسی هم به این بازی اضافه شد. امیر درباره اینکه چه وقت این بازی را کنار گذاشت، گفت: در ابتدا از کار دوستم که آپ مرا دزدید ناراحت شدم. بعد از آن به خاطر اینکه این بازی تمام شدنی نبود و شرکت سازنده هر لحظه در حال آپدیت کردن این بازی بود ...
جزئیات هولناک پدرکشی
تصادف ساختگی را درست کنم و هنگام اعتراض بهزاد، پدرش را بکشم ولی با آن که آن ها را تعقیب کردم اما جرات این کار را نداشتم ، تا این که شب بعد او با من تماس گرفت و گفت به منزل عمه ام بیا! من هم به آن جا رفتم و درصندلی عقب خودروی شاسی بلند که بهزاد درهایش را باز گذاشته بود پنهان شدم. سپس با اشاره او در بولوار معلم از مخفیگاهم بیرون آمدم و ضربات چاقو را زدم! وقتی اولین ضربه را زدم پدر بهزاد (مقتول) خطاب ...
حاج احمد: رژیم صهیونیستی را به سقوط می کشانیم
20 الی 30 روز در آنجا بستری بودم تا برای عمل آمادگی پیدا کنم. سرتاسر سینه ام را شکافته و استخوان ها را باز کرده بودند که آثار بخیه هایش تا مدت ها روی سینه ام بود. بعد از اخذ دیپلم در هنرستان صنعتی به خدمت سربازی اعزام شدم. ** این مربوط به چه سالی است؟ متوسلیان: 16 آبان 1353 به خدمت زیر پرچم احضار شدم. پس از اعزام در مرکز زرهی شیراز، دوره تخصصی تانک را با موفقیت طی کردم و سپس ...
فطریه بر چه افرادی واجب می شود؟
کسی که فقط شب عید را میهمان اوست بر عهده میزبان نمی داند، و میهمان مقلّد مرجعی باشد که فطر یّه چنان شخصی را بر عهده میزبان می داند، تکلیف فطر یّه میهمان چیست؟ جواب: در فرض سؤال بر عهده هیچ کدام نیست. سؤال: اینجانب پنج شب قبل از شب عید میهمان شخصی بودم. شب عید را در منزل خود افطار کردم، و چند شب بعد از عید را هم میهمان آن شخص شدم. فطر یّه ام بر عهده کیست؟ جواب: بر ...
حال مادران شهدای مدافع حرم را درک می کنم
که فرمودند: "سربازان من در گهواره ها هستند". جواد در بیست روزگی از زلزله بوئین زهرا نجات یافت تا در جوانی به انقلاب و اسلام خدمت کند. توی زادگاه پدری ما بعد از زلزله، قریب سی نفر در زلزله فوت شدند اما فرزند بیست روزه من زنده ماند و این به نظرم معجزه بود. هر شب قبل از خواب برای عاقبت به خیری جوانان دعا می کنم. هر بار که از سوریه شهیدی می آورند دلم می گیرد زیرا حال مادرهای این شهدا را درک ...
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
...: حیف که از دست ما ماه خدا می رود ماه مناجات و نور، ماه دعا می رود ماه سحر خیزی اهل صفا می رود ماه وصال علی، ماه ولا می رود ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر زمزمه های شب و لیلۀ قدرش به خیر بود به روی خدا، چشم تماشای ما خواندن جوشن کبیر، صوت دل آرای ما هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما ...
قصه مخترع جوان ماه عسل که پارتی اش خدا بود
باشگاه خبرنگاران جوان: بیست و پنجمین برنامه ماه عسل با دعای فرج و تیتراژ ابتدایی برنامه آغاز شد. بعد از پخش پشت صحنه برنامه دیروز، علیخانی جلال سجادی مهمان امروز را به قاب ماه عسل دعوت کرد . در ابتدا علیخانی طبق روال همیشه از سن و سال شروع کرد. سجادی گفت: 29 ساله با اصالت خوزستانی هستم. در حال حاضر ساکن تهرانیم، پدرم بازنشسته است و شش خواهر و برادر هستیم. در کودکی شیطون بودم ...
مثل کودکی بودم که پدر خود را بعد از گم شدن پیدا کرده است
موردعلاقه ام) پهن بود،با افتخار امضاکردم به صف پیوستم. از بازرسی ها گذشتم و کفش وتلفن همراه خاموش شده را تحویل دادم. از در حسینیه که وارد شدم چندچیز توجه مرا جلب کرد، زیلوهای آبی وسفید رنگ همیشگی که از تلویزیون دیده بودم، پرده ی آبی رنگ بزرگ و عکس امام خمینی (ره)نصب شده بالای محل سخنرانی رهبری. سریع محلی نزدیک به محل سخنرانی برای خود دست وپا کردم ونشستم ،هرچندلحظه ...
چیزهایی که نباید به خاطرشان احساس گناه کنید
فروشگاه استارباکس بود که من اتفاقی شنیدم. اما وقتی که چشمم را چرخاندم و سرم را تکانی دادم، دیدم که باید مچ خودم را هم بگیرم. من هم صبح همان روز، احساس گناه کرده بودم. به یکی از دوستان ام پیغام داده بودم که به خاطر فشار کاری نمی توانم مهمانی شام دوستانمان را بپذیرم. در واقع در امسال من مجبور بوده ام که تعداد زیادی مراسم این چنینی را رد کنم. نرفتن به این مراسم حس خوبی به من نمی دهد. نه فقط از دست دادن ...
مرگ... آن تجربه عظیم هولناک
... پیر شدم... بچه ها و نوه ها و مشکلات هرکدام و بازنشستگی و غصه ها و شیرینی ها و تجربه ها و... هم گذشت... و مرگ... آن تجربه ی عظیم هولناک! و حالا این منم... تنها... در تاریکی مطلق... زیر خروارها خاک... دست خالی... بی دفاع... متحیر... و اینجا به خانه ای نیاز دارم اما مصالح از کجا بیاورم؟ خانه های اینجا از خشت و گل نیست از ذکر و عمل نیکوست! و ...
کوچه ای از جنس خاطرات ناب همراه با سیدجوادآقا خامنه ای + عکس
برای پدرم میهمان می آمد(و معمولاً پدر بنابر اینکه روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیرزمین می رفتیم، تا مهمان برود. بعد عدّه ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم . زمانی که رهبر معظم انقلاب در سال 1343 در قم مشغول تحصیل بودند، از مکاتباتی که با پدر داشتند، متوجّه می شوند، یک چشم پدر به علت آب مروارید ...