سایر منابع:
سایر خبرها
ای دوستان که در صف اول نشسته اید
شگفت جهادهاست آری، نبرد، روزه و افطار، فتح ماست از تابش نماز علی ماه روشن است در نور خطبه های ولی راه روشن است با دشمنان بگو، هوس خام کرده اند بیهوده رو به لشکر اسلام کرده اند حاشا که بیم حمله احزابمان برد حاشا که پشت سنگر خود خوابمان برد ما وارثان سلسله های رشادتیم ما راهیان قافله های شهادتیم با ما فقط حساب تفنگ و خشاب نیست ...
ماجرای خواستگاری حاتمی کیا از زبان خودش
. گفت: یعنی چی؟ گفتم: تو کاره ما تهمت زیاده. سالی بود که یکی از بچه های ما ، همین آقای حاج میری، فیلمی به اسم حلوا برای زنده ها ساخته بود؛ بر اساس داستانی از آقای دولت آبادی. بعد به او بسته بودن که این مارکسیست و توده ای است. حالا این بچه خط امامی بود، سفارت آمریکا را گرفته بودند. ما همه مانده بودیم که چه جوری ثابت کنیم، ما که نماز می خوانیم. من می دانستم این پیچیدگی ها در این عرصه هست. ...
من و تو با هم هوو شدیم خاله جان/ دختر از کودکی با ما بود / ازدواج شوهرم با دختر پرورشگاهی
توجّه به حرف های او در دنیای خودم سیر می کردم. خیره شده بودم به گل های سرخ داخل گلدان و پوست لب پائینی ام را با دندان می کندم. با ضربه ای که روشنک به شانه ام زد، از حال و هوای خودم بیرون آمدم. او بشقابی از میوه به دستم داد و گفت: “کجایی تو؟! چند بار صدات زدم متوجّه نشدی.داداشت گفت بهت چیزی نگم ها امّا نتونستم جلوی زبونم رو نگه دارم! اگه می دونستم ناراحت می شی بهت چیزی نمی گفتم!” لبخندی زدم ...
3 داستان کوتاه طنز، به مناسبت عید سعید فطر
کرد و گفت: " هی پسر! یه پیشنهاد برات دارم؛ اهل معامله هستی؟ !" - چه معامله ای؟ ! - من به مامور ایستگاه نمی گم که تو خروس داری؛ درعوض تو خروس رو بده تا گربه من بخوردش؛ آخه حیوونی چند روزه هیچی نخورده و خیلی گشنشه ! - نخیر، چه زرنگ؛ اصلاحرفش رو نزن ! - چرا؟ ! - چون من عضو انجمن حمایت ازحیوانات هستم و این کار،خلاف اساسنامه ماست ! ...
پایان مرحله اول مشروطیت و آغاز استبداد صغیر
.... روز قبل از توپ بستن تمام روز را تا قریب سه ساعت از شب گذشته در مجلس تقلا داشتم و وقتی همه رفتند و من نیز خواستم به منزل خود برگردم، یادی از دوستان متحصن کردم و خواستم سری به آن ها بزنم. به بالاخانه مسکن متحصنین رفتم و حالت افسرده آن ها را که روی گلیمی نشسته بودند، دیدم و بسیار متاثر شدم به طوری که عزم کردم که من هم شب را آنجا بمانم و به آدم خود گفتم: برو به منزل و هرچه برای شام داریم بیاور. بگو ...
یک روز با حداد عادل در نوتلابار!
شعار سال: : در راستای این خبر که دکتر حداد عادل در نامه ای به فرمانده نیروی انتظامی، خواستار تغییر نام نوتلابار ، به نان داغ، شکلات داغ شده است، مهرآباد همراه ایشان وارد یک نوتلابار شد - بچه، بدو برای آقای دکتر "منو " رو بیار انتخاب کنن ... آقای دکتر خیلی خوش اومدین ... جدا افتخار دادین . - بله ... خیلی ممنون ... در ضمن لطفا به جای واژه بیگانه و نامانوس " منو" از "فهرست نان ...
لاتی که انقلابی شد
قسمت اول ماده 70 قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند و این حکم در سحرگاه 11 آبان 1342 اجرا شد. شهید طیب حاج رضایی در آخرین دفاع خود چنین گفت: من در عمرم خیلی گناه کرده ام و از خیلی چیز ها گذشته ام، اما قیام آیت الله خمینی یک قیام دینی است. این جا دیگر نمی توانم گذشت کنم چون از دینم نمی توانم بگذرم. و بعد گفت: من طیبم، ای خدا پاکم کن، خاکم کن. امام خمینی(ره) نیز پس از شنیدن ...
وقتی دیگران شما را دست کم میگیرند، چه باید کرد؟
رو به سراشیبی رفت، ولی بعد از اینکه تو رو دیدم و فهمیدم چقدر زندگی وحشتناکی میتونی داشته باشی، بدون شک به زندگیم می چسبم. تو الهام بخش من بودی و بهم نشون دادی که خیلی ها وضعشون از من هم بدتره! همانطور که من به سمت دانشگاه می رفتم و او به سمت جایی که پس از آزادی از زندان می خواست برود، بغضی گلویم را گرفت. آن فرد، بدون اینکه کمی فکر کند، من و زندگی ام را دست کم گرفته بود و فقط ...
معجزه اذان گفتن شهید ابراهیم هادی
طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم: بچه ها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه! لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند. من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم. با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که ...
فیش های نجومی ،بی راهه ای در مسیر شهدا +تصویر
!! یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و می گفت: وام است و وقتی می گفتند دفترچه قسطش را بده می گفت " کسی دیگر پرداخت می کند ". یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه ی آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش می داد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !! یاد شهید مهدی باکری بخیر که انباردار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو ...
شهره آغداشلو درباره خاطرات کودکی با کیارستمی گفت؛ همه چیز از دبیرستان جم قُلهک شروع شد
کاری از من نمایش بدهند. من لبخند زدم و خوشم آمد چون دیدم روی من حساب کرده اند! البته آن زمان موافقت نکردم و گفتم پنج سال بعد کی مرده و کی زنده است؟ که اگر قبول کرده بودم، الان زمانش بود. لطف این کار در این است که تو نیستی که بخواهی قرار را به هم بزنی و بهانه بیاوری! یکی از نکات جالب و عجیب در دوستی شما این است که با وجود سال ها همکلاسی و هم دانشگاهی بودن خیلی به هم نزدیک نشدید و به خانه ...
بابای آسمانی نیایش
سوریه آماده هستند به من بگو؛ اسم خودم را گفتم و اسم رضا را بدون اینکه از او بپرسم. برای اسم 2نفر دیگر هم اسامی را دادم اما گفتند که خودشان حرف می زنند. وقتی به رضا گفتم، خیلی خوشحال شد و گفت خوب کاری کردی. گفتم همسرم حامله است و هنوز بچه ام به دنیا نیامده ولی تو بچه داری، زندگی ات ممکن است به خطر بیفتد. گفت من هستم، خانم ام را راضی می کنم. یک ماه اول را به همسرش نگفته بود ولی بعدش گفت. یک شب ...
کلاه صورتی به نهال رسید+عکس
می رسد. می گفت از من عکس شهادتی بگیرید اخلاق خاص شهید قاضی خانی حالا تبدیل به خاطراتی شده است که همسر و فرزندانش آن ها را هرروز در خانه مرور می کنند و سعی می کنند یاد پدر را در خانه زنده نگه دارند: یکی از چیزهایی که خیلی بدش می آمد اظهار شرمندگی صاحب خانه بعد از پهن کردن سفره غذایش بود. بیشتر مردم وقتی می خواهند تعارف کنند مثلاً می گویند: تو رو خدا ببخشید از این جمله بدش می ...
خداحافظ ای ماه خوب خدا
آن نعماتی هستی که رحمتی و فرصتی برای بندگان خدا. و خدا در مورد تو نیز از ما سؤال خواهد کرد که با تو چگونه رفتار کرده ایم. و تو زنده ای که جانهایمان را به امر خدا زنده می کنی. به خدا بگو بندگانی بودند که در تابستان سوزان از آب و نان دهان بستند و چشمشان را به رحمت واسعه خداوندشان دوختند و می دانستند اجرشان را ضایع نمی کند.7 ماه مبارک به خدا بگو که ما دلخوش به بیداری سحرهایت بودیم و نسیم ...
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
گذاشتی نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته! بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته! ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره ...
کوچه ای از جنس خاطرات ناب همراه با سیدجوادآقا خامنه ای + عکس
کتاب شرح اسم که زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال 1318 تا 1357 به رشته تحریر درآمده است، می خوانیم: با آغاز نهضت امام خمینی(ره) و ورود پسران حاج سیدجواد به صحنه مبارزه با حکومت پهلوی، خانواده آیت الله خامنه ای در مشهد تحت مراقبت و گاه فشار قرار گرفت. گاه سه پسر او پشت میله ها به سر می بردند. در نیمه دهه 40، رفت و آمد اجباری سیدعلی خامنه ای به شهربانی و ساواک فزونی یافت. از این رو از دی ماه سال ...
چگونه کیارستمی، کیارستمی شد؟
...، مدتی بعد به دعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشت به کانون رفت و در سال 1349 فیلم کوتاه نان و کوچه را ساخت و دو سال بعد، فیلم زنگ تفریح را ساخت و در ادامه در سال 1353 با ساخت فیلم مسافر به شدت مورد توجه قرار گرفت و مطرح شد اما سینمای واقع گرای کیارستمی در سال های ابتدایی انقلاب اسلامی ایران نمود یافت و امضای منحصر به فرد این سینماگر برجسته در ...
#هیس منتقدها فریاد نمی زنند
... پ .ن : فکر کنم 14خرداد 1389 امام خامنه ای در سخنان خود بیان کردند رودر روی حق وانقلاب ایستادن به یک باره اتفاق نمی افتد، حالا معنی آن حرف را می فهمم ، شاید منظور همین لقمه های ناپاکی است که برسرسفره بعضی از مسئولین وارد شد.خدا آخر وعاقبتشان رابه خیرکند. انتشار هر گونه یادداشت، تحلیل و حتی خبر به معنی تایید آن توسط پایگاه خبری تحلیلی غریو نیست؛ بلکه ما می کوشیم آینه ی باشیم در راستای انعکاس دیگاه های مختلف؛ از همین رو هر گونه یادداشت، کامنت و... را در نقد این یادداشت و دیگر مطالب این سایت با آغوشی باز پذیرا خواهیم بود. انتهای خبر/ ...
خداوند انسانهای مودب را دوست دارد / در سیره اهل بیت(ع) تادیب وجود داشت اما تضریب نه! + گزارش تصویری
آن را بخوانید. بنده در قنوتم می خوانم تا بچه ها یاد بگیرند چون بچه ها دنباله رو پدر و مادر هستند خود ما هم برنامه ی دین را از والدین آموختیم. آن دعا این است: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَی دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ 2 ؛ خدایا مرا از این دنیای فریب بر کن و نجات بخش و بازگشت به دنیای جاودان آخرت ...
خواندنی هایی از بازطراحی واحد اطلاعات سپاه
جان بر کف سربازی انقلاب اسلامی را بکند، اگر نفس در میان بیاید خیلی بد است. شما را نمی گویم، ولی... خلاصه با تلطیف کردن روابط سعی می کرد هشدارهای گرایش به نفسانیت و خواسته های شخصی را هم تذکر بدهد؛ روحش شاد . شهید بروجردی در آن جلسه خواهش کرد و گفت بروید و رو به قبله بنشینید و دو رکعت نماز بخوانید و خوب فکر کنید. خیلی لازم داریم به کارها و حرف هایمان فکر کنیم. از این به بعد انقلاب ...
در دانشگاه علم و صنعت هم کلاسی متوسلیان بودم/ احمد سر رئیس گارد را شکست
کباب کردند غلام حسین صفاتی هم از بچه های منصورون بود که سال 55 شهید شد. برادر ایشان هم زندان بود که وقتی آزاد شد تعریف کرد: من وارد زندان کمیته مشترک که شدم دیدم مهدی را روی میز فلزی خوابانده و کبابش کرده اند. تمام بدنش سوخته بود و بعد از 16 روز هم فوت کرد. صفاتی می گفت: دیدن صحنه شکنجه مهدی به شدت مرا بهم ریخت. وقتی حرف های صفاتی شنیدم با خودم گفتم او می توانست در آن شرایط سخت مرا لو دهد ...
مهربانی به بی آرزوها/ 90 درصداز بیماران سرای احسان اسکیزوفرنی هستند
چی کار می کنی؟ نقاشی، از روی کتاب می کشم چند سالته؟ 44 سالمه ولی 10 ساله اینجام برای چی اومدی؟ به خاطر اعصابم، سرم گیج میره ولی الان که دارو می خورم خوب شدم.منتظرم حالم خوب بشه گوشه سالن زنی میانسال، دار قالیش را به دیوار تکیه داده چهار زانو نشسته و قیافه خندانی دارد چرا اومدی؟ جا ومکان نداشتم اومدم اینجا، پدرو مادرم اختلاف داشتن و الان 10 ...
این خبر تیتر ندارد خجالت دارد
خود سرافکنده نباشند. مردم از دولت تدبیری و امید انتظار دارد در سال پایانی دوره چهار ساله به جای وعده های 100 روزه به مردم با ترسیم واقعیت های جامعه بدور از فرافکنی با مردم رو راست حرف بزند تا مردم با شعار امید به آینده دلخوش نباشند. انتظار مردم تحقق وعده های دولت در بخش اقتصادی است. در کشوری که این همه منابع و ذخایر و ثروت های بیکران وجود دارد اما افرادی به دلیل نداشتن شغل هر ...
کلاه صورتی به نهال دختر شهید رسید + عکس
؟ گفت: من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را میدهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر... از نهال پرسیدم آقا دیگر چه گفتند؟ گفت: حال تو و داداش ها را پرسید و گفت چرا برادر هایت را نیاورده ای؟... قند توی دلم آب شد. سرتا پای نهال ...