سایر خبرها
یادی از شهدای فصل بهار ابرکوه / امنیتی که امروز وامدار خون شهداست
ششم فروردین سال 65 عروج را انتخاب کرد. به نیابت از 17 شهید فصل بهار ابرکوه خاطره ای از نحوه شهادت چند تن از این شهدا به نقل از کتاب "نقش مردم ابرکوه در دفاع مقدس" در این گزارش تشریح می شود. نوروز خونین "مجید حاجی زاده مریم آبادی" فرزند غلامحسین از عید 64 می گوید: اولین گروه اعزامی بسیج ابرکوه در تاریخ 13/12/1363 به تیپ الغدیر بودیم، برحسب نیاز و دستور فرماندهی به ...
آخرین دیدار طیب با همسرش چطور گذشت؟
حاج رضایی در دادگاه؛ طیب چندی بعد در 11 آبان 1342 در میدان تیر حشمتیه تیرباران شد. از آن روز به بعد به او سخت می گیرند و حتی مسأله ی اعدام را هم مطرح می کنند. آقای کاتوزیان که امام جماعت مسجدی در همان مناطق بود نقل می کرد که که بعد از شهادت طیب، همسر او را دیده و از او پرسیده که طیب در آخرین ملاقات، به او چه گفته است؟ همسر طیب گفته بود: بعضی چیزها را مجاز نیستم بگویم. ولی من به او گفتم: تو ...
دیدار با والدین پس از 42 سال
به شهربانی ببرد تا شاید آنها بتوانند والدین واقعی ام ر ا پیدا کنند و مرا تحویلشان بدهند. نمی توانستم باور کنم که والدینم 42سال پیش مرا سر راه گذاشته باشند. پس از اطلاعات به دست آمده از زن غریبه، همچنان به جستجوهایم ادامه دادم تا این که چند روز بعد زن دیگری با من تماس گرفت و اطلاعات جدیدی را در اختیارم قرار داد که مرا به یک قدمی خانواده ام رساند. در گفت وگو با وی متوجه شدم او پس از ...
دختر سه ساله ام از لحظه شهادت پدرش با خبر بود
به کشورمان، شهرهای نزدیک مرز مثل کرمانشاه را مورد تهاجم قرار داد. اما از یک مقطع به بعد به شدت شهر ما را می کوبید و مشخصاً سال 65 برای اولین بار از بمب خوشه ای برای بمباران کرمانشاه استفاده کرد. 7/8/65 که مصادف با بمباران خوشه ای شهر بود، برادرم علی رضایی مقابل خانه با اتومبیلش سرگرم بود که در دم به شهادت رسید. پدرم شهید علی اصغر رضایی هم که در همان بمباران مجروح شد، چند روز بعد در بیمارستان به ...
از کارگری تا علمداری لشکر
...، هیچ گاه ولایت را تنها نگذارید. بار آخری که با محمدحسن به خانه آمدیم، قبل از عید سال 66 بود که بعد از دیدوبازدیدهای نوروزی و سرکشی از خانواده های شهدا، هفت فروردین سال 66 با همراهی او خواستیم به جبهه برگردیم، مادرم بسیار نگران بود و به نوعی بی طاقتی می کرد، که محمدحسن گفت: مادر و خانواده بی طاقتی می کنند، تو بمان و با من نیا. حلیمه عرب زاده طوسی همسر سردار شهید محمدحسن ...
عیددیدنی مرگبار پدر و پسر
: روز اول عید با پدرم تماس گرفتم و سال نو را به او تبریک گفتم اما پس از آن دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه خواهرم با من تماس گرفت و درحالی که نگران پدرم بود عنوان کرد که از او خبری ندارد و هرچه با موبایلش تماس می گیرد کسی پاسخگو نیست. من سفر بودم و قرار شد بعد از بازگشت به کارخانه سری بزنم. این درحالی بود که مادرم به رئیس کارخانه هم پیامک داده بود اما او هم مسافرت بود و خبری از پدرم ...
دعوا بر سر تماشای تلویزیون انگیزه جنایت خیابان فلسطین
چند مرتبه با خانه تماس گرفتم و کسی جواب نداد. می خواستم با این کار وانمود کنم آنها روز یکشنبه به قتل رسیده اند و من هم از همه چیز بی خبرم. آن روز را هم با دوستم بودم تا اینکه عصر او مرا به خانه مان رساند. من وارد خانه شدم و چند لحظه بعد با وی تماس گرفتم و گفتم پدر و خواهرم به قتل رسیده اند. فکر می کردم با صحنه سازی ای که کرده ام هیچ کس نمی فهمد که این جنایت را من مرتکب شده ام اما چند ساعت بعد همه ...
سردار دلاوری که شیفته ایثار و شجاعت بود+عکس
های مختلف همانند خیبر و والفجر 8 از شهید بنوی مردی کاردان و مملو از تجارب جنگی و نظامی ساخته بود. این سردار دلاور در سمت معاونت فرماندهی گردان امام حسن(ع) در جزیره مجنون بود که در تاریخ چهارم تیر سال 1367 در درگیری شدید نیروهای عراقی در سن 31 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. از این شهید یک فرزند به یادگار مانده است و مزار پاکش در گلزار شهدای شهر وحدتیه قرار دارد. ...
سجاد شهباززاده:نه کریس به من شبیه است نه من به او
...! به کسی اجازه نمی دهم که در این باره روی کارهایم نظر داشته باشد. البته همانطور که گفتم ممکن است خود من در جایی که لازم باشد بیشتر به سرو وضعم رسیدگی کنم اما در زمین مسابقه و زمان بازی به چیزهایی مهم تر از آن فکر می کنم. در مجموع من سال هاست که به این شکل زندگی می کنم و خیلی هم از این وضعیت راضی ام. تو در تیمی بازی می کنی که بازیکنانی مثل حنیف، فروزان، فخرالدینی و چند نفر دیگر خیلی ...
گربه وشاطراسدا...(10نظر)
هستی انها همیشه به سوی تو به نماز می ماندندانها که ترا دوست داشتند تو باید مرا میسوزاندی ... یک دفعه دختر کوچکش را دید که زنده مانده بوداما صورتش کاملا سوخته بود لباس بلند تا مچ پا برتن داشت گیسوانش اویزان بود عروسک بدون سری را بغل کرده بود وشعری که در کودکستان یاد گرفته بود وهمیشه برای پدرش می خواند را زمزمه میکرد. خدای مهربون ما چه خوبه...صاحب صبح صادق و غروبه...خدای ما مهربونه...هم تو خونه ...
عملیات اچ3 هشداری برای رژیم صهیونیستی
دستگاه رادار دیگر از نوع p-15 در منطقه هدف موجود بود که هر هواپیما را در ارتفاع 40000 پایی تا فاصله 700 کیلومتری از محل استقرار خود می تواند کشف کند (احتمالاً هواپیماهای مانوری در مرحله دوم سوختگیری هوایی بر فراز نوار مرزی مشترک عراق و سوریه در برد این رادار قرار خواهند گرفت . ) **تصویب طرح عملیات الولید توسط امام خمینی سرانجام طرح عملیات الولید معروف به اچ 3 در ستاد نیروی هوایی ...
رفتن به سینما پس از دیدن اجساد پدر و خواهر!
...> مأموران پلیس در شاخه دیگری از تحقیقات متوجه آثار زخم در کف و روی دست فرید شدند که نشان می داد با جسم برنده بریده شده است. بنابراین مشکوک شدند و وی را مورد تحقیق قرار دادند . ادعای پسر خانواده فرید ابتدا در ادعایی گفت: عصر روز شنبه من و خواهرم در خانه تنها بودیم که با هم به خاطر موضوعی درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت آرزو با چاقو به من حمله کرد و من موفق شدم چاقو را از دستش ...
دمی با خاطراتی از فرماندهان جبهه
مصطفی چمران رفته بودم قرار گاه گزارش بدهم . چند روز بود درگیر پاتک بودیم و اوضاع ناجور. خسته شده بودم دیگر از این همه فشار . گزارش تمام شد، خواستم برگردم خط دیدم از جایش بلند شد گفت: اخوی! مهمان نمی خواهی! گفتم: قدمتان به روی چشم. رفت لباسها و کتابهایش را بگذارد توی چفیه اش، کنار در منتظرش بودم. فکر کرد من رفته ام! به کسی که می خواست مانع آمدنش بشود، گفت: فشار و پاتک روی این یگان زیاده ...
روایتی از یک سقوط
مثل پرده سینما از جلوی چشمم گذشت؛ بیست و شش سال زندگی ، تمام زحماتی که برای خلبان شدن کشیدم، با تمام خاطرات تلخ و شیرینش . همه رویاهای بچگی ام ، زادگاهم ، سپیددشت، خانه مان در اندیمشک، چشم هایی نگران مادرم، قیافه مصمم پدرم. به یاد مهناز و عادل افتادم. یاد سعید هادی. یاد دوستان و همکارانم و ناخودآگاه چند بار حضرت ابوالفضل را صدا زدم و از ایشان مدد خواستم. خود را برای مرگ و شهادت آماده ...
سردار شهید "خوش سیرت"؛ 16 عملیات و 13 بار جانبازی + تصاویر
لحظه وصل است اشک شوق( شوق وصال محبوب) می ریزند. خدایا فردایم چگونه است، خدایا روز حساب چه بر من مقدر کرده ای ، خدایا با این آلودگی و رو سیاهی شرم دارم که پیشگاه تو حاضر شوم برای حساب و بازپرسی پس ای مهربان مرا به کرم خود ببخش و رسوایم مگردان خداوند اینک که مدت 5 سال و اندی از عمر این جهاد مقدس می گذرد به جز عده قلیلی از دوستان کسی را با خود در سنگر نمی بینم زیرا عده ای به لقای تو آمدند ...
ناگفته های کرباسچی از زندان پیش و پس از انقلاب
سختی گذشت تا دی ماه 1357 که جمعی از دوستان که مرا می شناختند به من گفتند بیا ارومیه و برای محرم سخنرانی کن. گفتم که پرونده دارم و نیایم بهتر است اما در نهایت رفتم، یک ماه بودم. یک روز در حال سخنرانی بودم که بیرون از مسجد هم جمعیت زیاد بود و شعار تند علیه رژیم می دادند، ناگهان تانکی که روبروی مسجد گذاشته بودند، به سمت مسجد شلیک کرد. تانک گنبد مسجد بالا بازار را مستقیم با گلوله هدف قرار داد، بخشی ...
نظرها به کی روش تغییر کرده است؟ /کی روش: به من اتهام دزدی زدند و......
دست داد و به تهران بازگشت. پیش از حرکت به سمت فرودگاه، کروش دقایقی با حاج صفی صحبت کرد و گفت: به خاطر تمام زحماتی که در این چند سال برای تیم ملی کشیدی از تو تشکر می کنم. همیشه با تمام توان بازی کردی. او ادامه داد: این آخرین باری بود که همدیگر را دیدیم، خداحافظ پسر و امیدوارم در آینده موفق باشی. حرف های کروش احسان حاج صفی و حاضرین را تحت تاثیر قرار داد و از کروش خواستند تا در تیم ملی ...
قتل زن ایرانی به دست شوهر عراقی
احمد رابطه برقرار کرده است. شماره دوستم را در گوشی تلفن همسرم پیدا کردم. دیگر نمی توانستم خیانت هایش را تحمل کنم و تصمیم گرفتم او را بکشم. متهم درباره اینکه چطور همسرش را به قتل رسانده، گفت: روز حادثه وقتی به خانه رفتم به سمیرا گفتم از حرف هایی که در مورد تو گفتم خیلی پشیمان هستم و می خواهم جبران کنم به همین خاطر هم برایت یک انگشتری به عنوان هدیه خریده ام. گفتم دستت را جلو بیاور تا انگشتری ...
سرداری که وصیت کرده بود نام شهید را برایش نیاورند
گرامی شما نیز به بزرگواری خودتان مرا عفو کنید. و اما تو ای همسر گرامی! که مدتی جز رنج و مصیبت و دوری در زندگی چیز دیگری ندیدی و من از تو راضی هستم، امیدوارم که تو نیز از من راضی باشی. به هیچ وجه در روی پارچه ها و پلاکارت ها نام مرا غیر از اسم و شهرت خالی چیزی دیگر ننویسید و الا همه شما را مدیون می گیرم. مسئولیت کارها را به عهده همسرم و مادرم می گذارم. مرا در داخل قبر جباری دفن کنید، اگر جا نبود داخل قبر شهید شعبان امیری، اجازه آن را نیز از پدرش گرفته ام. سه سال برایم نماز و سه ماه روزه بگیرید و آخرین پیام من این است که هیچ وقت امام را تنها نگذارید. ابراهیم زمانی ...
حاج علی آهی: ان شاءالله اهل بیت(ع) دست من را در قیامت بگیرند
و صف بندی می کنند. بدبختی ما این است که اگر دروغ و دغل گفته باشیم، و چیزی که مرثیه اهل بیت(ع) نباشد، ولی ما آن را گفته باشیم، در روز قیامت اگر بخواهیم در صف امام حسین(ع) برویم، راهمان نمی دهند. به صف امام علی(ع) برویم راهمان نمی دهند. می گویند کار تو، کار معاویه و یزید بود. پس اگر ما به فکر قبر و قیامت خودمان باشیم، در مقتل و گفته هایمان صادقانه عمل می کنیم. همان که اهل بیت(ع) گفتند ...
پای صحبت همسران شاهدان عرش نشین
. شرایط برایم خیلی سخت بود. از یک طرف آب و هوا غیرقابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خانه بداخلاق، روز دیگر طاقتم طاق شد و گفتم: زندگی تو این شرایط خیلی برایم سخت شده است. حسین هم سریع رفت خانه ای با موقعیت بهتر اجاره کرد ، چند ماه از رفتن ما به خونه دوم گذشته بود که فهمیدم، اجاره ای که برای این خانه می دهد، از حقوق ماهیانه او بیشتر است. به او گفتم: خواهش می کنم ...
در محضر راست قامتان تاریخ
اتاق خودمان. یک قابلمه گرفت و گفت: من می زنم روی قابلمه تو از روی صدای آن بگرد و هدیه ات رو پیدا کن. هدیه را گذاشته بود در جیب لباس فرمش، یک شیشه عطر و یک دستبند بود.به اندازه ای برایم لذت بخش بود که تا الان یادم مانده است. **شهید علی رضا کریمی آن روز به مسجد نرسیده بود، برای نماز به خانه آمد و رفت در اتاق، داشتم دور از چشم نماز خواندن او را تماشا می کردم، حالت عجیبی ...
آزار پاسداران و خانواده هایشان توسط منافقین
پس از محرمیت مرا صدا کردند و گفتند که من اهل جبهه هستم و امکان شهادتم هست، آن لحظه احساس کردم که ایشان را از دست خواهم داد و شهید می شوند. با وجود علاقه زیادی که به همسرم داشتم ولی هرگز مانع رسیدن به هدفش نشدم. وصیت نامه خود را بر روی قرآن گذاشته و عازم منطقه بازی دراز شد و سرانجام پس از 5 سال زندگی مشترک خبر شهادت ایشان را آوردند. در جست و جوی شهادت من کارمند ...
اسرار قاصد ونیزی درباره شاه طهماسب
دیگر بازرگانان ترک به سرزمین آناتولی در مکانی به نام چشمه آمدیم توصیف شهر طرابوزان در قلمرو عثمانی در فصل دوم آناتولی، کریمه و گرجستان مورد توجه نویسنده قرار می گیرد وی در شرح این شهر می نویسد: نیمی از خانه های شهر از چوب، نیمی از گل و بخشی هم از سنگ ساخته شده اند. شهر کوچک است و در شمال آن یک دژ سنگی نسبتا ویران وجود دارد. پادشاه آن منطقه، شاه لهراسب نام دارد. به گفته ملازمانش او پنج ...
من از هواپیما می ترسم
. من اگر در سوریه شهید هم بشوم می گویند چه کسی به تو گفت بروی سوریه. یادم می آید چند سال پیش روز عاشورا کنار خیابان روزنامه پهن کردیم و نماز خواندیم، چون چیزی نمانده بود نمازم قضا شود. بعد عکس نماز ما را منتشر کردند و گفتند ریاکار. می خواهم بگویم ما هر کاری که بکنیم حرفی در می آید، برنامه مدافعان حرم می گذاریم می گویند می خواهد خودش را مطرح کند. لطفا درباره چند تا از مداحان ...
ناگفته های ضرغامی در دوران ریاستش
.... قرار بر این نیست که وقتی فردی رئیس جمهور می شود، از تندروها تبعیت کند. این مساله را بارها حتی به صورت مکتوب نیز به آقای روحانی گفته ام؛ چراکه با ایشان نزدیک، رفیق و راحت هستیم و حرف هایی که دو نفر راحت با هم می زنند، با هم رد و بدل می کنیم. من از روز اول مسئولیت آقای روحانی، صراحتا به ایشان گفتم که آمدن شما می تواند فرصتی باشد که کارهای جدیدی در کشور انجام شود و این فرصت، به سرعت از دست می ...
واقعیات تکان دهنده زندگی زنان معتاد (16+)
مغازه به خاطر دزدی بیرونش کرد، هر جا هم رفت به خاطر سابقه بد و اعتیادش به شیشه چند روز بیشتر نگهش نداشتن. هر روز هم مصرفش بیشتر و بیشتر می شد، منم باهاش مصرف می کردم. اوایل، مصرفم خیلی کم بود ولی کم کم وقتی شوهرم خونه نشین شد، بیشتر مصرف کردم. حامله شده بودم. دردی که داشتم باعث می شد دیگه شیشه جوابگو نباشه. هروئین و مورفین کنارش مصرف می کردم. بچه م پسر بود. وقتی تو بیمارستان ازم پرسیدن معتادی، گفتم ...
هدیه جالب فرزند یک شهیدِ شیرازی به رهبر انقلاب/ بیانیه لوزان lose آن نشود!
... احتیاط .... دل گفت مرا علم لدنّی هوس است تعلیمم کن اگر تو را دسترس است گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو درخانه اگرکس است یک حرف بس است بچه های قلم نوشت: تیم هسته ای کلاه قرمزی و پسرخاله! کوثرانه نوشت: نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند تأکید حافظ روی نیاز نیم شب و وقت سحر بیشتر از آن است که آدم آن را یک لطافت شعری و صرفاً برخاسته از طبع شاعر ...
راز عاقبت به خیری برخی از خواص چیست؟
خانه قاسم رفتند بچه او را در را باز کرد و گفت بیایید که پدرم دیوانه شده و خودش را به در و دیوار می زند از قاسم پرسیدند چرا این کار را می کنی و او گفت امام حسین (ع) دیشب در خواب به من فرمودند قاسم تو که محرم و صفر به خاطر ما گناه نمی کنی چرا در 10 ماه دیگر سال گناه می کنی و من به حضرت گفتم بنده ضعیف النفس هستم مرگ مرا در عاشورا قرار بده صبح عاشورا هیئتی ها هرچه انتظار کشیدند قاسم نیامد وقتی به درب ...
به ندای قلب خود گوش کن!
کند که دیگر کارش تمام شده و یک انسان درستکار و خوبی شده است، در روزهای آخر سال تمرین بزرگی به من داد. نزدیک نوروز بود و باید وسایل و لباس و چیزهای دیگری را که برای خانه لازم داشتم تهیه می کردم. می دانستم که تا نوروز حقوقم را از محل کارم می گیرم و می توانم از پس مخارج مورد نیاز بربیایم. برای همین فهرستی از تمام چیزهایی که لازم داشتم را نوشتم و هر روز نیز مورد جدیدی به آن اضافه می کردم. ...