سایر منابع:
سایر خبرها
بازخوانی پرونده ای از جنس کابوس/ ایامی که به چشم انتظاری کامنت های او گذشت
پرایدم به خمین رفتم و شب ها را داخل چادر مسافرتی می خوابیدم. آن جا بود که فهمیدم آن زن نه تنها متاهل است بلکه فرزند سه قلو دارد ولی دیگر نمی توانستم از او جدا شوم چرا که او با حرف هایش مرا دلباخته خود کرده بود. در حالی که همه این اتفاقات را باور ندارد، می گوید: در همین روزها بود که آن زن 28 ساله از من خواست تا همسرش را به قتل برسانم ابتدا قبول نمی کردم ولی بعد از آن راضی شدم و فرزندان او را ...
همسرم فحاشی کرد، او را کشتم
را خواند و با توجه به درخواست اولیای دم، خواستار صدور حکم قانونی شد. وقتی نوبت به اولیای دم رسید، مادر مقتول از سوی خودش و به عنوان قیم نوه اش خواستار صدور حکم قصاص شد. او گفت: مژگان دخترم خیلی بساز و خوب بود اما شوهرش مدام او را اذیت می کرد و دخترم به خاطر بچه اش مانده بود. مدتی بود که در خانه من زندگی می کرد، می خواست از شوهرش جدا شود و قهر کرده و به خانه من آمده بود. آن روز هم دامادم به خانه ...
همراه با خاطرات علیرضا قزوه از کودکی تا روزهای انقلاب
تنفس در این طراوت سیال بگویید. یکی از خاطرات بسیار قدیمی من در هیئت است، کنار سماور بزرگی در هیئت می نشستم و خیلی دوست داشتم به من چایی بدهند و من پخش کنم. غروب هیئت تشکیل می شد. من گاهی وقت ها سه چهار ساعت زودتر می آمدم ،جارو را برمی داشتم و تمام حیاط را جارو می زدم می رفتم تا راه پله و تا جلوی در دستشویی را جارو می کردم. زنجیر زدن ها و سینه زدن ها همه در خاطرم نشسته است و به ...
جزییات حادثه خودکشی پسر 13 ساله - مادرم من را ببخش
عصر روز دوشنبه یک دانش آموز کلاس سوم راهنمایی خودش را از کمد دیواری خانه شان به دار آویخت و جان سپرد. اسمش رضا بود. مادر رضا آن روز هم مثل همه روزها خسته از سر کار به خانه آمد و کلید خانه را در قفل در چرخاند. انتظار داشت خیلی زود رضا پس از شنیدن صدای چرخاندن قفل در کلید در آستانه در اتاقش ظاهر شود و به مادر سلام کند. به گزارش اعتماد ؛اما خبری نشد که نشد. شروع کرد به صدا زدن، رضا رضا ...
فاطمه دانشور عضو شورای شهر تهران
طلبکارم سال 81 و دو بود که اوج بدهکاری من بود. حول و حوش سی میلیون تومان بدهکار بودم و این بدهکاری را تا سال هشتاد و سه با خودم کشیده بودم. وقتی از سفر حج برگشتم، از لحاظ قلبی اعتماد به نفس خوبی پیدا کردم و رفتم پیش کسی که از او می ترسیدم. شما آدمی را که در دوران گرفتاری روز و شب به شما زنگ می زند را دوست ندارید ببینید اما من با حالت اطمینان خاصی خطرش را پذیرفتم و پیش او رفتم. ممکن بود یک ...
قتل دخترجوان توسط دکتری که با او رابطه داشت/جسدی در سطل زباله
گرفته و بلافاصله فرار کرد. مادر میترا گفت: بعد از آن فردی با من تماس گرفت و مدارک شناسایی و مدارک خودروی میترا را خواست و گفت مدارک را به پیک موتوری بدهم که تا دقایقی دیگر به مقابل خانه مان می آید اما من مخالفت کردم.به دنبال شکایت زن میانسال تحقیقات برای کشف سرنخی از دختر جوان آغاز شد. تا اینکه چند روز بعد خودروی 206 او در یکی از خیابان های غرب تهران کشف شد. پس از حضور ...
پاسداری که فیش حقوق و پاداشش را حضرت زینب(س) صادر کرد + تصاویر
تا فرودگاه بیاییم. گفت : من از این لوس بازی ها خوشم نمی آید. با آژانس رفت، پشت سرش آب ریختم، انگار از همه دنیا دل کنده شدم. نمی دانم چه حسی بود داشتم. برگشتم توی خونه دیدم گوشی شون جا گذاشتن. زنگ زدم دفتر آژانس تا به راننده شون اطلاع بدهند . یک ربع بعد برگشتند. رفتم گوشی را دادم . آخرین لحظه، آخرین نگاه بین ما رد و بدل شد. من هم به مدرسه رفتم و هر نیم ساعت به نیم ساعت زنگ می زدم، ببینم ...
بلای وحشتناکی که پسران در پارک بر سر دختر جوان آوردند
باری به مدرسه رفتم و از مدیرش خواستم که به وضع مهسا رسیدگی کنن که چرا یهو اینقدر افت درسی داشته، چرا مدرسه رو دوست نداره، هر روز بهانه می آورد و نمی رفت. اما مدیر اصلاً براش اهمیتی نداشت ،می گفت ولش کنید بذارید مردود بشه تازه حساب کار دستش می آد. اما من مادر بودم دلم نمی خواست دخترم مردود بشه. به مشاور هم گفتم مهسا اون مهسای سابق نیست اما هیچ کدومشون توجهی نکردند نهایتش یک هفته از ...
با شهادت پدر قهرمان زندگی ام را از دست دادم/در خانه ما همیشه به روی مردم باز است/مادر راضی نبود پدر ...
شد و با سلام در کنارم نشست. از اینکه با تکرار و خواهش او را به این مصاحبه دعوت کردم معذرت خواهی کردم و گفتم لطفا آنچه از دوران زندگی با پدر شهیدتان بیاد دارید برایم بازگو کنید. خیلی سخت بود که قهرمان زندگیم را از دست بدهم زهرا افتخاری با اینکه امروز سن و سالی از او گذشته و خود مادر و خانه دار است ولی باچهره ای که همه ی غمها و مشکلات را نشان می داد گفت:من دختر 16 ساله بودم که ...
آخر خط دانش آموزان؛ از خودکشی تا سونامی دستبند
حالا ندا به سوم دبیرستان رسیده، درس ها سخت تر شده، اضطراب کنکور، هم در کلاس و هم در خانه موج می زند و ندا خیلی کم در آزمون ها نمره قبولی می آورد. او احساس می کند یک کوه سنگین به اسم درس روی دوشش است. اما نمی داند چطور باید آن را از شانه هایش بردارد. نمی تواند با مادرش درباره اینکه به درس علاقه ای ندارد صحبت کند. در مدرسه دوست زیادی ندارد. دخترها در گروه های سه، چهارنفره با هم معاشرت می کنند و ندا نتوانسته عضو هیچ یک از این گروه ها شود. از معلم ها و اول ...
اصلا نمی گذارم پسرم سمت فوتبال بیاید
دیگران دارید؟ یکی از دلایلی که دوست ندارم فرزندم سراغ فوتبال برود همین نگاه فراگیر نسبت به این قشر از ورزشکاران است. برای کسانی که اگر یک نفر گناهی مرتکب شود همه ی آن قشر را آلوده و گناهکار خطاب می کنند از فرمایشات امیرالمومنین علی(ع) استفاده می کنم که برگرفته از بطن قرآن است. آن حضرت خطاب به مالک اشتر فرمود: اگر دیدی کسی شب گناه کرده، روز او را به چشم گناهکار نبین. شاید شب توبه کرده باشد ...
چادر، عشق به اهل بیت را برایم به ارمغان آورد/ چادر مقدمه خوب شدن
گلی ام نمازم را خواندم. گذشت، و من بعد از امتحانای نوبت آخر سال دوم راهنمایی آمدم خونه شنیدم مامانم دارد با تلفن در مورد کربلا رفتن حرف می زند بعد از تموم شدن تماسش توضیح داد که قرار است همراه با تعدادی از خانواده به کربلا برویم!، من اصلا علاقه نداشتم که به این سفر بروم و با کلی گریه و زاری گفتم: دلم نمی خواد بیام من می ترسم... ولی آخرش مادر من را راضی کرد. اون موقع به این ...
مرحوم شیخ مرتضی گفته بودند از ابتدای سن تکلیف خلاف شرع و گناه نکرده ام
. کسانی که نزدیک آقا بودند، شنیدند که ایشان گفتند خدا بیکارت کند!بعد ها حاج مقدس تعریف کرده بود: بعد از آن ماجرا یک سال بیکار بودم و هیچ کس مرا برای سخنرانی دعوت نمی کرد. یک روز که خدمت مرحوم شیخ مرتضی بودم، رو به من کردند و گفتند خیلی به منزل ما می آیی! گفتم آقا! بیکارم. ایشان گفتند خدا به تو کار بدهد. از درب منزل مرحوم شیخ مرتضی که بیرون آمدم، اولین نفر مرا برای یک مجلس دعوت کرد و دوران بیکاری من ...
ع . ص در برابر تهمت التقاط چه پاسخی داد
تهیه می شوند و هر باطلی از مقداری حق بهره مند است، که یوخذ من هذا ضعف و من... . یکی از خوانندگان به من می گفت که کتاب های شما مثل هم هستند و تکرار یکدیگر هستند...گفتم من هم وقتی که تازه مدرسه می رفتم و الفبا یاد می گرفتم خیال می کردم تمام کتاب ها مثل هم هستند؛ چون همه از الفبا درست شده بودند... این گونه برخوردهای سطحی و شتاب زده فقط ریش خود ما را رنگ می کند و ما را کنار می زند...نه نوشته ...
اس ام اس های خنده دار شبکه های اجتماعی
ام اس های خنده دار دخترخالم گوشی مامانشو که 3 میلیون قیمتش بوده گم کرده، هیچی بهش نگفتن که روحیش خراب نشه ! حالا من همسن اون بودم، پاک کنمو گم کردم، با پادرمیونی فامیلا تو خونه رام دادن منبع :نمکستان
به جای دویسبورگ، پرسپولیس را انتخاب کردم
خروج می گرفتم. چند روز بعد با تیم ملی به تورنمنت ال جی مصر رفتیم و یادمه ابروم هم پاره شد، تو بازی با کانادا و درضمن بدون اینکه من بدونم با هماهنگی باشگاه سایپا مربی دویسبورگ آلمان هم اومده بودن و بازی ها رو دیده بودن و وقتی من نصفه شب با تیم رسیدم تو فرودگاه دیدم یکی از مسئولین سایپا با یه پوشه منتظرمه که باید فردا برم دویسبورگ برای تست های فنی و پزشکی. رفتم و تمام اون یک هفته فکر و ذکرم پرسپولیس ...
عزت و شخصیتم را مدیون چادرم هستم/در شلمچه عهد بستم از چادر حضرت زهرا (س) حفاظت کنم
در سال اول دبیرستان بودم که در کلاس های پایگاه تابستانی مسجد ثبت نام کردم و حضور مداوم دراین کلاس ها باعث شد دیگه خیلی با دوستان دوران راهنمایی ارتباطی نداشته باشم و در حقیقت اون خوشی هایی که باهاشون داشتم دیگه برام بی معنی بود و جای خودشو به چیزای بهتر داده. به طور مثال چه کار هایی؟ به طور مثال به جای اینکه هر روز به پارک با دوستانم بروم، هرشب تصمیم گرفتم که به مسجد بروم و ...
حرمت قداست جامعه پزشکی خدشه دار شده است
وجود آوردند و من هم به عنوان روان پزشک دعوت شدم. ولی همیشه همه در هر سطحی از ابا داشتند از اینکه به روان پزشک مراجعه کنند. این رفتارها ناراحتم می کرد ولی هیچ وقت پشیمان نشدم. من این رشته را با تمام سختی هایش دوست دارم. حالا بحث سلامت روان چند سالی است که مطرح شده و برای مردم جاافتاده. بخشی از رضایتمندی من وقتی است که ببینم بیمارم رو به بهبود است. وقتی ببینم یک بیماری دارم که بعد از چند ...
از فیلم های کیارستمی چه می دانیم؟
...: بهتره که بی سوادها با باسوادهاازدواج کنن پول ندارها با پول دارها ازدواج کنن. خونه ندارها با خونه دارها که بتونن همدیگر را روبروا کنن. کسایی که دو تا خونه دان که نمیشه سرشون رو بزارن توی این خونه پاشون را تو اون خونه. آخر فیلم هم به طاهره التماس می کند و بعد عصبی می شود: برای حسین زن قحط نیست هرجا بروم به من زن می دن ولی بخاطر سر و سامان خودت می گم! طعم گیلاس/ 1376 عباس ...
درمان سوختگی به شرط پرداخت هزینه ویزیت!
سوختن دستان محیا هیچ عکس العملی از سوی پدرش نشان داده نشد چراکه مصرف مواد مخدر جایگزین نوازش های پدرانه اش شده بود. وی بیان کرد: بعد از سوختن دستان محیا برای درمان دستان دخترم در ساعت 10 صبح روز یکشنبه بیستم تیر ماه سال جاری به درمانگاه قائم شهر محمدیه مراجعه کرده و تا ساعت پنج غروب منتظر حضور پزشک و رسیدگی به دستان محیا بودم. مادر سیده محیا حسینی گفت: با وجودی که دستان محیا ...
حجابم را تغییر دادم چون ...
چادر را انتخاب کرده بودند. اما بعد از ازدواج تغییر پوشش در او ایجاد شد. سمیه تعریف می کند که بعد از آنکه با نیما نامزد کردم، برای اولین بار به خانه اقوامش رفتم، آن شب من به شدت شوک شدم. دختر خاله شوهرم که به تازگی همسرش را از دست داده بود بعد از ورود با همسرم دست داد و روبوسی کرد، واقعا مانده بودم. به خانه بازگشتم و ماجرا را برای والدینم تعریف کردم. آنها با نیما صحبت کردند، نیما والدین مرا قانع ...
مرور خاطرات با لیلی گلستان
برادرتان نمی گویید. پدرم در این موارد خسیس بود، ارتباطش با من به دلیل اینکه دختر و فرزند اول بودم، بیشتر و بهتر بود. وساطت نمی کردید؟ نه، هیچ وقت نتوانستم با او حرف درست و حسابی بزنم. از زیرش به لطائف الحیل در می رفت. پدرم انسان سختی است، اما در حیطه ادبیات و سینما آدم بزرگی است. زمانی که ترجمه می کردید، ترجمه ها را به پدرتان نشان می دادید؟ زمانی که ...
توضیحات لادن طباطبایی درباره مهاجرت به آمریکا + تصویر
در کنارم هستند. حرف زدن با اونها و پست گذاشتن براشون، برای من مثل درددل کردن با یک دوست قدیمیه. برخی از دوستان از میانه راه به ما پیوستن. آنقدر محبت داشتن که پستهای قبلی رو تک به تک خوندن ( دمشون گرم واقعا) و در جریان ماوقع هستند. تعداد زیادی هم مرتب اضافه میشن، که من رو حیرت زده میکنند، چون من چند ساله فعالیت بازیگری ندارم، و خیلی از حجم فالورها حیرتزده و شرمنده ام. مطلب ...
بالارفتن نرخ ناامیدی در دانشگاه ها/ لشگر شکست خورده!
چی حرف بزنه آخه. صبح ها پا میشم میام دانشگاه بین هر کلاسمم یه ساعت فاصله است، می روم سرکلاس و بعد میام می شینم اینجا. فقط می رم سرکلاس که غیبت نخورم و حذف نشم. شبم که می رم خونه، خسته و کوفته می افتم می خوابم می پرسم قصد کارکردن نداری؟ فندک را می گیرد زیر سیگارش و می گوید: کجا برم کار کنم آخه؟ کار نیست. تو فامیلامون هرکی رو می بینی یا بی کاره یا خودش یه کاری راه انداخته. الحمدلله بابامون ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (281)
علی و خانواده اش تبریک عرض میکنیم. پولاد جان یعنی اگر استاد روز تولد ِ پدر در صحنه حاضر نمی شدند رفاقتشان به اینجا نمی کشید؟! 42 سال پیش در همین روز وقتی آتیلا، اولین فرزندِ ناصر خان حجازی به دنیا آمد و اسطوره ی جوان برای اولین بار پسرش را دید. یک هفتگی؟ برای اون سِن اش؟! نوزاد هفت روزه مگر سِن دارد؟! مگر تا هفت روز بند ناف نوزاد می افتد اصلاً؟ (خودم میدانم ربطی به ...
دوستان فوق العاده صمیمی!/ سه داستان کوتاه طنز
فرصتی برای آدم می ذاره؟! توکه خونه ما رو بلدی؛ همین کوچه دوازدهم؛ یه خونه مونده به آخرین در؛ اون خونه آبی!... باورکن خیلی خاطرت رو می خوام! – نوکرتم! تومثل داداش خودمی؛ هرروز دلم برات تنگ می شه! – خب، از دیدنت خوشحال شدم...کاری نداری؟! – نه قربون معرفتت! یه سری به ما بزن؛ درخدمت باشیم! دومی به رسم ادب، دستش را چنگولی تکان می دهد و بای بای می کند ...
بهزیستی هیچ حمایتی از فرزندانم نمی کند
را به من داده به جای آن شوهر و مادر و خواهر های خیلی خوبی به من داده است. مرآت- آیا با این دو فرزند معلول به مسافرت هم می روید؟ ما هرسال عید مسافرت می رویم و برای من اصلا سخت نیست در روز تاسوعا ما به زنجان هم رفتیم چون مراسم های آنجا ثبت جهانی شده است و وقتی برگشتیم همه گفتند تو چطوری توانستی هر دو را با هم ببری البته خدا توانش را به من داده است و انشالله توان بهم بده تا ...
فروش برده های جنسی در تلگرام و واتس اپ
.... یکی از آن ها نازدار مرات است. دو سال پیش که ربوده شد تنها 16 سال داشت. او یکی از بیست دختر جوانی بود که در یک روز در اوت 2014 ربوده شدند. پدر و عمویش در میان 40 نفری بودند که در حمله داعش به منطقه سنجار (مرکز منطقه ایزدی ها) کشته شدند. مادر نازدار که در اردوگاه آوارگان در خارج از شهر دهوک در شمال عراق ساکن است گفت که دخترش موفق شد شش ماه پیش با او تماس بگیرد. ...
نقشه جم و من و تو از زبان مدیرانشان
لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد. وی همچنین اشاره کرده است که تا سال2020 کلمه مادر را در ایران بی معنا خواهد کرد. وی همچنین در مصاحبه ای با صدای آمریکا این مضامین را تکرار کرده است و وقتی مجری برنامه از وی پرسید: برنامه آینده شما چیست؟! گفت تا سال 2020 کاری میکنیم که مردهای ایرانی خودشون زنهاشون رو برای نمایش دادن از خونه بیرون بفرستن. مجری برنامه گفت: مگه میشه ...
قصاص؛ برگ آخر زندگی زوج جوان
: مریم را دوست داشتم و نمی خواستم او را بکشم. من کارگر مغازه نان فانتزی بودم و چند روز قبل از قتل بیکار شدم. از همان زمان اختلاف های من و مریم شروع شد. او سر هر موضوعی دعوا به راه می انداخت و می گفت من بی دست و پا و بی عرضه هستم. وی ادامه داد: 25 روز قبل از قتل، مریم قهر کرد و به خانه مادرش رفت. خیلی تلاش کردم تا او را به خانه بازگردانم که نشد. روز حادثه به دنبالش رفتم اما خانه نبود. منتظرش ماندم. وقتی ...