سایر منابع:
سایر خبرها
رییس کارخانه هر سال یکی از کارمندان زن را صیغه می کرد / سرنوشت یکی از زنان صیغه ای این مرد
وقتی با هم دوست شدیم قضیه برعکس شد و دوستانم به من حسادت می کردند ومی خواستند رابطه من و شهرزاد بهم بخورد تا اینکه شهرزاد بهم پیشنهاد ازدواج داد و من بدون اینکه تعقلی کنم برای خانواده ام شهرزاد را شاهزاده ای تصور کردم که با اسب سفید به دنبال من آمده. بعد از رضایت خانواده ام دوران عقد خوبی داشتم تا اینکه عروسی کردیم و شاهد دخالت خانواده همسرم درامور زندگیمان شدم، همسرم برخلاف قولی که داده ...
روایت زندگی یک دزد صندوق صدقات
به آن دختر خیلی شدید شده بود باهم به پارک و رستوران می رفتیم و زمانی که خانواده ام به مسافرت می رفتند من آن خانم را به خانه می آوردم و دو نفری پای تماشای فیلم های ماهواره می نشستیم. حدود دو سال من با آن دختر بودم و پدر و مادرم از ارتباط من با آن دختر با خبر شدند؛ و بعد از آن فهمید که دیگر امید به ازدواج با من ندارد. اولین خواستگاری که آمد جواب داد و من را فراموش کرد. شکست ...
اموال خصوصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)
و در نتیجه فرماندار از جریان وحشت کرده، دست از اجحاف برداشت. (39) مزرعه امام حسین (علیه السلام) مهریه دختر عبدالله بن جعفر معاویه نامه ای برای مروان بن حکم که والی مدینه بود نوشت که امیرالمؤمنین (معاویه) دوست دارد الفت و محبت (گذشته) را از سر گیرد و کینه ها را از بین ببرد و صله رحم کند. وقتی نامه ام به تو رسید، ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید پسر امیرالمؤمنین ...
درگیری خونین زن و شوهر برای رفتن به عروسی
درگیر شدیم. او یک چاقو برداشت و با آن به طرفم آمد اما من آن را از دستش گرفتم و پنهان کردم. ولی دوباره به آشپزخانه رفت و چاقوی دیگری آورد. درحالی که عصبانی بود و فریاد می کشید چاقو را به سینه خودش کوبید. من که خیلی ترسیده بودم چاقو را از سینه اش بیرونش کشیدم و دوان دوان بیرون آمدم و از همسایه ها کمک خواستم ولی شوهرم جانش را از دست داده بود. با اینکه با شوهرم اختلاف داشتم اما من او را به قتل نرسانده ام و واقعیت این است که او خودزنی کرده است. در پایان این جلسه قضات دادگاه برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
زندگی خصوصی آقای وزیر، محمدجواد ظریف
...> احتمالا خانواده مذهبی و تاجرپیشه او تصور نمی کردند پسری که در هفدهم دی 1338 به جمع آنها اضافه شد، سال ها بعد از سوی مردم با چهره های برجسته تاریخ ایران مقایسه شود؛ اما شد. مادرش عفت کاشانی که چند ماه بعد از به عهده گرفتن وزارت از سوی ظریف درگذشت، دختر حاج میرزا علی نقی کاشانی، از تجار بزرگ تهران بود و درحالی که از ازدواج اول خود یک دختر و پسر داشت، به عقد یکی از تجار معروف اصفهان که او نیز ...
مرگ جوان ثروتمند در گروگانگیری میلیاردی
به مسافرت فرستاده بودم و خیالم راحت بود. بیژن را در اتاقی حبس کردیم و چون سر و صدا می کرد، به همسایه ها گفتم برادرزنم معتاد است و دارد ترک می کند. از خانواده اش یک میلیاردتومان خواستیم و امید زیادی داشتیم که با دریافت حتی صدمیلیون، وضعیت زندگی مان تغییر کند. خودروی پراید امانتی را به صاحبش برگرداندم و اپتیمای مقتول را که کنار خیابان مانده بود، سوار شدم و به خانه ام برگشتم. شب با تهدید او سپری شد ...
تلگرام از شاگرد اول مدرسه دخترکی افسرده و بیمار ساخت
به مهتاب پیام می داد و مدام از زیبایی های خدادادی مهتاب تعریف می کرد. مهتاب که تا آن زمان کوچکترین ارتباطی با پسری نداشت با این تعاریف احساس غریب و متفاوتی پیدا کرده بود انگار از این تعاریف بدش نمی آمد دوست داشت باز هم بشنود بنابراین با گوشی جدیدش که دوربین خوبی هم داشت مدام در هر حالتی از خودش عکس می گرفت و برای شاهین ارسال می کرد. شاهین هم عکس جوان زیبارویی را برای مهتاب فرستاد و مهتاب ...
زجر های یک چریک اسلامی به روایت همسرش/پیش بینی وقوع جمهوری اسلامی توسط شهید اندرزگو/در لحظه شهادت، اوراق ...
...؛یعنی ساختن با هیچ. یک ماه در مشهد به همین شکل ماندم تا اینکه یک روز خانم و آقایی آمدند دنبال من. از طرف شهید اندرزگو آمده بودند. بعد از انقلاب متوجه شدم آن خانم، خواهر شهید حسینی نماینده زابل بود یا شاید هم امام جمعه زابل؛ درست یادم نیست. در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد. آن آقا هم برادرشان بود. *دوباره آمدید زابل؟ بله! در این شهر هم یک ماه ماندم. صاحبخانه آقایی بود که ...
آرزوی جانباز بیست ساله مدافع حرم
، وقتی به زمین افتادم فکر می کردم به شهادت رسیدم و گلوله به سرم خورده است چشم باز کردم و دیدم زنده ام و در آن پناه گاه افتاده ام و دشمن من را نمی بیند، آن لحظه به یاد خانواده ام افتادم و دوست داشتم دوباره آنها را ببینم، حدود چهل دقیقه داخل پناهگاه بودم، بچه ها فکر می کردند من شهید شده ام ولی نمی توانستند خودشان را به من برسانند چون آنها هم زخمی می شدند و آمار تلفات مان بالا می رفت. این ...
جشن ازدواج متفاوت یک زوج دوستدار طبیعت
زندگی ام شده بود و همواره نگران این بودم نکند ازدواج مانعی برای فعالیتم در ورزش حرفه ای شود که به لطف خداوند حضور سحر در رشته جذاب دره نوردی باعث شد تمام این نگرانی ها را فراموش کنم. فرزاد صادق زاده مربی ووشو، کوهنوری، دره نوردی و تنها داماد ایرانی که مراسم ازدواجش را در دل طبیعت و در عمق یک دره بکر و خوش منظره به ثبت رسانده است، در ادامه می گوید: بیست و چهارم بهمن ماه سال 1392 بود که به ...
استفاده از رسوم آیینی به ساختار اجرای نمایش های بومی کمک می کند
نظامی بودن پدرم، جنگ جزئی از خانه و زندگی ما بود و از کودکی با آن عجین بودم. از سوی دیگر، مردمان غرب کشور نیز خیلی بیشتر درگیر جنگ بوده اند و در کودکی همه ما در آن خطه، جنگ رسوخ کرده است. از این رو، هر وقت قلم به دست گرفتم تا دغدغه ام را بنویسم، جنگ و دفاع مقدس، موضوع آثار من شده که البته همیشه با لذت هم در این عرصه متن نوشته و کارگردانی کرده ام. در ادامه، مصطفی محمودی مدیر جلسات نقد و ...
متهم: شوهرم عاشق سریال جومونگ بود!
صدور مجازات قانونی دارم. پس از اینکه اولیای دم درخواست قصاص کردند، متهم به درخواست قاضی در جایگاه قرار گرفت. او اتهامش را انکار کرد و گفت: من و شایان دختر خاله و پسر خاله بودیم. هشت سال قبل او به خواستگاری ام آمد و با هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم. شایان رنگ کار بود و درآمد زیادی نداشت به خاطر همین من برای کمک به مخارج خانه در یک خیاطی کار می کردم. وی ادامه داد: مدتی قبل از حادثه بود که ...
به رفتار همسرم مظنون بودم
را قبول کرد و گفت من 18 سال قبل از حادثه با زهره ازدواج کردم و صاحب دو پسر هشت و 12 ساله بودیم. من در کار ساخت طلا بودم تا اینکه بیکار شدم و چهار بار به اتهام جرائم مختلف بازداشت شدم و به زندان افتادم. متهم گفت: من بر سر همین موضوع ها با همسرم مشاجره داشتم. او در شرح ماجرا هم گفت: یک شب قبل از حادثه وقتی وارد خانه شدم، همسرم آنجا نبود. لحظاتی بعد وقتی وارد شد، گفتم آیا به خانه خواهرت رفته بودی که ...
مهریه؛ پشتوانه ای پوشالی برای زنان است
اشکهایش جاری شد و اینگونه ادامه داد: یک روز اصرار عجیبی داشت که مرا به خانه مادرم بفرستد، مشکوک شدم و هنگام خروج گوشی ام را به عنوان شنود در اتاقمان مخفی کردم، وقتی بازگشتم و صحبت های ضبط شده را شنیدم دنیا بر سرم آوار شد، متوجه شدم همسرم به من خیانت می کند. دیگر شکّم به یقین تبدیل شده بود، شوکه شده بودم. وی اضافه می کند: شکستم و گریه کردم باورش مشکل بود اما اتفاق افتاده بود. مدتی گذشت دیگر ...
آرش مرا جای خلوت برد و در یک هوس آنی عفتم را لکه دار کرد
او در جوابم گفت: اشکالی ندارد تاکسی است. یک بار که می خواستم تنها به جایی بروم با راننده تماس گرفتم که زود خودش را رساند. در طول مسیر به من پیشنهاد دوستی داد و گفت قصد ازدواج دارد و دنبال یک دختر خوب مثل من می گردد. برای لحظاتی به خود مغرور شدم. تا آن زمان تجربه دوستی با جنس مخالف را نداشتم و ناخواسته پیشنهادش را پذیرفتم . از آن روز به بعد ارتباط تلفنی ، پیامکی، تلگرامی و ...
خرجی سفرمان به کربلا از غیب رسید
سیده سادات حسینی همسر شهید، خاطره ای از این شهید را پیش روی شما خوانندگان صفحه پایداری قرار دهیم. من و سید 26 فروردین سال 86 با هم عقد کردیم. اوایل ازدواج مان در کرمانشاه زندگی می کردیم و همان اولین روزها بحث شهادتش را پیش کشید و نشان داد در سرش چه آرزویی دارد. کمی بعد به جوانرود رفتیم که محل خدمتش بود. مردم این شهر سنی مذهب هستند و ما در مناسبت های خاص مخفیانه عزاداری می کردیم تا حساسیتی ...
تنها خواسته ام درست عمل کردن مسئولان است
: قبل از شهادت یک روز پیشم آمد و از من خواست اگر شهید شد بر سر پیکرش گریه نکنم و بخندم. بغض گلویش را می گیرد و چشم های خیسش را زیر چادر پنهان می کند و به زور حرف هایش را بریده بریده ادامه می دهد: داغ داشتم و می سوختم، وقتی پیکرش را آوردند اما وقتی یاد حرف هایش افتادم بالای سرش خندیدم.... سال های بعد از جنگ همسر صدیقه خانم و پدر شهدا در دهه 70 فوت می کند و خانواده بختیاری کوچک تر می شود ...
روایت دختر جوان تهرانی که از سوی پدر بی صفتش مورداذیت وآزار قرار گرفت و آواره شد
فرار کردم اما هربار دلم برای پدرم و خونه مون تنگ می شد و برمی گشتم. چه جوری برمی گشتی؟ می رفتم خودمو به کلانتری معرفی می کردم، می گفتم دزدیدنم. بالاخره اینجوری برمی گشتم خونه اما هیچی عوض نمی شد. فقط من بودم که به عنوان تنها فرزند خانواده مورد سوءاستفاده ها و اذیت و آزارهای پدرم قرار می گرفتم تا اینکه در نهایت آن اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد. اونم درست موقعی که من نامزد داشتم ...
آوارگی در جوار شقایق ، بعد از 54 سال زندگی آبرومند!
برای رهن خانه آبرویم را در پیش چشمان زن و بچه ام نگه دارند. می گوید سالم هستم و توان کار کردن دارم. شغلم هم رانندگی ماشین سنگین است؛ اما چرخ روزگار زندگی ام را له کرده و یک ورشستگی ما را تا چادرنشینی کشانده است و حالا هم مجبور هستم بالای سر وسایل بنشینم و از کار هم بیکار شوم . زن که طاقت دیدن حال زار و نزار شوهرش را ندارد، می گوید: من هم 5 سال است که در یک مغازه کار می کنم. به چند بانک برای گرفتن ...
طلاق چهره های مشهور سینما و تلویزیون ایران/تصاویر
علیدوستی یکی از بی حاشیه ترین بازیگران است که کمتر زندگی خصوصی اش در دایره رسانه ها افتاده! با اینکه هر ازدواجی ممکن است به طلاق منجر شود اما امیدواریم که این خبر شایعه باشد. ترانه علیدوستی در زمان ازدواج نیز نسبت به برخی از شایعاتی که درباره همسرش و ازدواجش در فضای مجازی منتشر شده بود واکنش تند نشان داده بود و گفت: چند هفته ای در سفر بودم و به تازگی متوجه شدم در غیابم متن بالا بلندی در رابطه با ...
چرا ما ایرانیان در مسیر توسعه درجا زده ایم؟
ما به دلیل جهل والدین ، غفلت معلمان و جاه طلبی سیاست مداران جامعه ای هستیم که هیچ افق، برنامه و راهبردی برای کودکانمان نداشته ایم در واقع ما جامعه ی بی کودکی هستیم. به باور من اگر می خواستیم برای توسعه سرمایه گذاری کنیم، باید حواسمان به جاهای دیگری غیر از زیرساخت های اقتصادی معطوف می شد. به نظر می رسد هیچ یک از نظام های خانواده ، آموزشی و سیاسی در ایران حداقل در 35 سال گذشته برای دوره ...
زن تلگرام باز به تشویق دوستانش درخواست طلاق داد و بعد از 2ماه پشیمان شد
حسن عموزادی از شعبه 268 دادگاه خانواده ونک می گوید: من و ملیحه با عشق و علاقه ازدواج کردیم و هیچ مشکلی هم نداشتیم اما از زمانی که در همه برنامه های اینترنتی عضو شده و فعالیت می کند روند زندگی مان تغییر کرده و روز و شب سرش در گوشی تلفن همراه است. او بی توجه از کنار خواسته هایم می گذرد و یک روز آرام هم نداریم. حالا مدتی است که دوستان دوران دانشگاهش را پیدا کرده و مصیبت هایمان چندبرابر شده است. دائم ...
بیمار پولدار و فقیر برایم فرقی ندارند/روزی که مادرم را از دست دادم آرزو می کردم پزشک نبودم/پزشک ماشین ...
سال 1380 به عنوان پزشک عمومی فارغ التحصیل شده است. وی پس از خاتمه خدمت وظیفه خود در بیمارستان ارتش، از سال 82 تا کنون در قسمت های مختلف بیمارستان خیریه رحیمیان الوند در حال خدمت به مردم و بیماران است. گفتگوی پیش رو حاصل دیدار کوتاه ما با دکتر محمدزاده است که در ادامه حاصل این گفت وگو را با هم می خوانیم: ندای البرز: به نظر شما رسالت یک پزشک چیست؟ دکتر ...
توطئه شبانه پدر پس از 11 سال فاش شد
...، کلافه شده بودم و سرانجام یک شب تصمیم گرفتم که با اسلحه ای که داشتم از دست او راحت شوم و با شلیک گلوله او را به قتل رساندم. او آبروی ما را برده بود. مدام در حال دعوا کردن با من و اعضای خانواده اش بود و از من برای خرید مواد پول می گرفت. نیمه شب حادثه او را به ضرب گلوله به قتل رسانده وبه سمت کوچه متواری شدم تا وانمود کنم به دنبال سارقی که به فرزندم شلیک کرده، هستم.متهم با اعتراف به قتل فرزندش، صحنه جنایت را بازسازی کرد.تحقیقات کارآگاهان در این باره ادامه دارد. ...
صحبت های تکان دهنده پسر نوجوانی که بخاطر مواد جان مادرش را گرفت
عذاب می داد که حتما کاری کنم تا زودتر به خواسته هایم برسم. پدرم و دایی ام هر دو معتاد بودند و من می دانستم که به خاطر ذره ای مواد چقدر پول می دهند. با داریوش که دوست دایی ام بود آشنا شدم تا برایش مواد بفروشم با خودم می گفتم که با این کار در عرض چند سال می توانم ماشین و خانه بخرم. حال و هوای مستقل شدن مرا به وجد آورده بود کارم را با داریوش شروع کردم توانسته بودم در ...
مکافات یک لحظه جنون
ناسازگاری می گذاشت و بد و بیراه می گفت، اما به دلیل علاقه ای که این همه سال نسبت به فرزندانش داشتم، شکایتی نمی کردم. البته موضوع را چند بار به فرزندانم گفتم که آنها خواستند از او جدا شوم و نزد آنها بازگردم، اما سن خودم و شوهرم بالا رفته بود و درست نبود او را تنها بگذارم و از او طلاق بگیرم. از طلاق و حرف و حدیث مردم خجالت می کشیدم. بنابراین به این زندگی با همه تلخی و ناراحتی اش ادامه دادم به امید ...
پروانه معصومی: آرامش و آسایش را تجربه می کنم
آنجا نمی ماند؛ او اصلا فرحزاد را دوست نداشت چون امکاناتش محدود بود. مادرم در ظهیرالدوله شمیران بزرگ شده بود که به لحاظ امکانات با فرحزاد تفاوت زیادی داشت اما ما بچه ها آنجا صفا می کردیم. فرحزاد برق نداشت اما در عوض دو تا چشمه در باغ داشتیم و یک استخر. هر پنج نفر ما شنا بلد بودیم و در این استخر شنا می کردیم. آشتی مادر با فرحزاد ما از بچگی با طبیعت آشنا بودیم و این طوری نبود که من تازه ...
رادیو در اسارت (9)
آخرین روز اسارت پیش رویمان گسترده بود. آن رادیو تا آخرش لو نرفت. حتی روز آخر، محسن حیدری آن را داخل وسایلش طوری جاسازی کرد که عراقی ها نفهمیدند و با خودش آورد ایران. در ایران هم تحویل حاج حسین مروتی داد. ایشان هم رادیو را پیش مقام معظم رهبری بردند و برایشان گفتند که این رادیو در سال های آخر اسارت، تنها منبع امید و روحیه مان بود. ...
مادر سنندجی طناب دار را از گردن قاتل فرزندش بیرون آورد
وضعیت پرونده و تلاش خیرین و چهره های دلسوز شهر و همچنین مسؤلان دادگاه و زندان جهت گذشت اولیای دم در جریان بودم تصمیم به رفتن گرفتم. صبح زود بیدار شدم هوا تاریک بود و به قول معروف هوا هنوز گرگ و میش بود به جلو درب زندان مرکزی سنندج که رسیدم تعداد زیادی از خانواده و بستگان قاتل حضور داشتند که اجازه ورود به داخل زندان بە آنها داده نشده بود، نیم ساعتی جلو درب زندان منتظر شدم تا اینکه مسؤلین ...
روایت رفیقدوست ازدیدار خصوصی بامنتظری/برخی تحمل لاجوردی رانداشتند
...> تحمل لاجوردی برای برای بسیاری سخت بود، لاجوردی اصلا اهل توصیه پذیرفتن نبود، یکی از دوستان نزدیک ما دختری داشت که آن زمان دستگیر شد در حدی که من شناخت داشتم نباید در فعالیت هایش عنصر چندان فعالی می بود، من از لاجوردی سوال کردم که وضعیت وی چگونه است تا اسم این زندانی را آوردم گفت خواهش می کنم ادامه نده. پرونده وی کاملا روشن است که در تیم ترور بوده و دادگاه ممکن است سرنوشت دیگری برای او رقم بزند و ...