سایر منابع:
سایر خبرها
مدیر کل پیشین وزارت ارشاد: در سال های مدیریتم 300 کنسرت در مشهد برگزار کردم
مستندات آن است. در ادامه مشروح گفت وگوی پیروز ارجمند با آرمان امروز را می خوانید: شما جزو چند هزار موسیقیدانی بودید که نامه به رئیس جمهور در باب معضل کنسرت ها و عقب نشینی وزیر ارشاد را امضا کردید. ایده نگارش نامه به آقای روحانی از کجا شکل گرفت؟ من از کم و کیف نگارش نامه مطلع نیستم و مثل بسیاری از دوستان، امضاکننده بودم؛ اما بعد از اتفاقاتی که در ماه های اخیر رخ داد، خصوصا موضع ...
ترفند عجیب پسر جوان رای دزدیدن بنز و ب ام و / روش سرقت را از یک فیلم هالیوودی تقلید کردم
خودرو سرگرم خوردن نوشیدنی اش بود، می گفتم پدرم آمده و به بهانه اینکه به دنبالش بروم او را ترک می کردم و خودم را به پارکینگ می رساندم و خودرو را سرقت می کردم و خودروی مسروقه قبلی را جا می گذاشتم. پیش از این هم گیر افتاده ای؟ بله، این سومین بار بود که گیر می افتادم. دفعه اول، زمانی که اولین سرقت را انجام دادم چند روز بعد پلیس به پلاک خودرو ظنین شد و با استعلام درباره پلاک، جعلی بودن آن ...
خاطرات محمد علی کلی از حضور در جبهه های جنگ با عراق
باغی که بگویید آن جا بود. چون همه زمین دار بودند و در باغداری رقابت وجود داشت. مثلا برای مهمان هایمان از باغ خودمان میوه می آوردیم. روستای شما چند نفر جمعیت داشت؟ آن موقع که من بودم 30 خانوار بودیم. اولین بار کجا با ایران آشنا شدید؟ راجع به اولین چیزهایی که از ایران شنیدید با ما صحبت کنید. در مسجد روستای ما، فقها و فضلایمان همیشه یادی از ایران می کردند ...
بزرگ مرد کوچک و خانواده اش چشم انتظار کمک خیرین+عکس
را بگیرید شب تا صبح دعایتان می کنم. یکی از دخترها در اتاق مانده و حاضر نیست بیرون بیاید، دختر دیگر سوری خانم که حدوداً بیست ساله است با یک پارچ آب و چند لیوان وارد اتاق می شود. خانه را با نگاهم دور می زنم، یک تلویزیون کوچک، دوتا فرش رنگ و رو رفته، یک قاب عکس و دیوارهایی که از هر طرف به شکلی ریخته و نم گرفته است، گوشه اتاق دوم رختخواب ها روی هم چیده شده و رو به رویم در راهرویی ...
ازدواج بازیگر مشهور ایرانی با دختری 43 سال کوچکتر از خودش +عکس
توانستم کنار او بایستم چون اگر به آن درجه رضا را دوست نداشتم خیلی به راحتی به قول دوستانم خسته می شدم و می رفتم. دوستانی داشته اید که فقط به خاطر آنکه همسرتان رضا رویگری بازیگر است وارد زندگی شما شده باشند؟ تارا: بله، متاسفانه خیلی زیاد هم بودند. دوستانی داشتم که تصور می کردند رضا حتما باید کاری برای شان انجام بدهد و آنها را وارد سینما کند. اما به محض اینکه دیدند رضا خودش ...
روایتی دردناک از یک بیماری عجیب
سرم های متوالی و پی درپی دربازوهای من است، کودکی من این بیماری نبود من هم مثل کودکی های شماکبوترپروازمیدادم، من هم مثل کودکی های شما شب هاخواب های طولانی می دیدم، صبح زودبا اشتیاق به استقبال زندگی می رفتم. زندگی درکودکی برایم حیرت آور بود، من درحیرت محض زندگی می کردم، سفر مرا در باغ چندسالگیم برد، دلم نشست تاقراربگیرد. صدای پرپری آمد، درکه بازشد، من ازهجوم حقیقت به خاک افتادم، بعدازاون ...
آهِ مردم ...!!
برای عروسی حدود 100 هزار تومان، اما من پایین ترین چیزی که برای آنها داشتم، 200 هزار تومان بود، داماد اصرار داشت که اگر می شود این را 100 هزار تومان بده ببرم! کمی مکث کرد و با ناراحتی گفت: حق داشت، یک شب توی عمرش قرار است داماد بشود تازه این طور که می گفت بعد از آن هم می خواهد 2 سال این کفش را بپوشد اما پول خریدش را نداشت و آخرش با ناراحتی بیرون رفت . می گفت: این فیش های نجومی وجود دارد که این عروس ...
تحف و هدایا برای اهل بیت علیهم السلام
هدیه را نپذیرفت، به خاطر شناختی بود که از او داشت و می دانست هدف وی غرض دنیوی است وگرنه اخلاق کریمانه و صفات نیک امام اجازه آن را نمی داد که اگر کسی هدیه ای آورد، دست رد بر سینه اش بزند. چون قبول هدیه از نظر اسلام ایرادی ندارد. پی نوشت ها: 1. الهدیه تذهب السخیمه، الهدیه تورث الموده و تجدد الاخوه، تهادوا تحابوا، سفینه البحار، ج 2، ص 700. احادیث دیگری بدین مضمون رسیده است که به ...
همسر شهید: حتی در سفرها نماز شب مسلم ترک نمی شد
می آمد بیمارستان تا آخر شب، هر چقدر هم من می گفتم برو خانه خسته می شوی می گفت: نه یک وقت شما به چیزی نیاز دارید من اینجا باشم خیالم راحت تر است، کنارتان نیستم، اما فاصله زیادی هم با شما ندارم و حتی وقتی از بیمارستان به خانه رفتم در دوران نقاهت مثل یک پرستار مهربان از من مراقبت می کرد، تا اینکه من بهبودی کاملم را به دست آوردم. همیشه می بینیم که دختران علاقه شدیدی به پدرشان دارند و مبینا ...
چند همسری و تبعات آن
دیگر آن دختر کم روی سابق نبود. به بهانه های مختلف به مغازه محمود رفت و آمد می کرد تا این که بالاخره کار به ازدواج رسید. فرصتهای ازدواج را از دست داده بودم سودابه می گوید: سالها بود که دیگر خواستگار مناسبی نداشتم. آن قدر درگیر ادامه تحصیل و سپس کار شده بودم که اصلا فراموش کردم می توانم ازدواج هم بکنم. ناگهان به خودم آمدم و دیدم چهل سالگی را پشت سر گذاشته ام، پدرم را از دست داده ام ...
یک مادر و پدر برای 12 پسر
آلود به سروصدای 12 پسر خانه گوش می دهد. چند نفرشان، راکت های تنیس را برمی دارند، از خانه بیرون می آیند و در گوشه سایه ای به نوبت بازی می کنند. آقاجان توی حیاط ایستاده به 12پسرش نگاه می کند که هیچ کدام شبیه هم نیستند. 16-15 سال می گذرد از روزی که حاجیلو در پرورشگاهی با 36 پسربچه را در رباط کریم باز کرد و دیگر نتوانست چشم بر آنها ببندد. همان شب در مهمانی فامیلی از بچه های پرورشگاه و شرایط شان گفت و ...
به خاطر کشیدن مواد باید با خاله اش ازدواج می کردم!
ترسیدم ،اما این ترس هم از بین رفت و دیگر برای خودم یک پا دزد حرفه ای شده بودم. شب ها در کوچه پس کوچه های مشهد دست به سرقت می زدیم. بابک افزود: فکر می کنم اگر از مادرم دور نمی شدم واز ترس او به خانه دوستم نمی رفتم این قدر به فلاکت کشیده نمی شدم. چند ماه بعد از ازدواج شومم خبردار شدم خواهرم ازدواج کرده و پس از چهار ماه او نیز طلاق گرفته است. من خواهرم را از صمیم قلبم دوست دارم ...
حمله به خبرنگار به روایت شاهد عینی
اطلاع بودم و بعد که فایل صوتی را گوش دادم، بیش ازپیش متأثر و ناراحت شدم ولی به خودم به عنوان تذکار عرض می کنم: به هیچ یک از همکارانمان علی الخصوص برادر ارجمندم آقای قاضی پور قصد جسارت نداشته و ندارم. آنچه که عمده خبرنگارها انجام می دهند صرفا انجام وظیفه و کار حرفه ای شان است و النهایه خیلی عرصه تنگ آید خرجش یک عذرخواهی ساده برای عدم انجام مصاحبه است. ولی توسل به زور برای آنی که هم سن وسال ...
سپند امیرسلیمانی: بازیگری امنیت مالی ندارد
حذف شده است! من هم رفتم و رشته برق ثبت نام کردم. بعد از گرفتن دیپلم در رشته هنر کنکور دادم تا موسیقی بخوانم اما بازیگری قبول شدم! یعنی کاملا سرنوشت می خواست من بازیگر شوم. طنازی در پدر و خواهرتان کمتر دیده می شود احتمالا باید از مادرتان به شما رسیده باشد؟ مادرم اهل بگو و بخند است اما خودم هم زیاد مشکلات را جدی نمی گیرم. نمی خواهم این را بگویم که آدم قوی هستم اما می دانم زندگی ...
ملکه رنجبر در آستانه 79 سالگی : به مهران غفوریان گفتم دیگر نایی برایم نمانده است
بازی کردم. هفت یا هشت سالم بود و خاطره زیادی از آن نمایش در خاطرم نیست. بعدها وقتی که سینما به ایران وارد شد، 15 ساله بودم که در فیلم محکوم بی گناه جلوی دوربین رفتم و بعد از آن کم کم مخاطبان غیرتئاتری هم چهره ام را شناختند و برای خودم معروف شدم. همچنین از اولین کسانی هم بودم که وقتی تلویزیون افتتاح شد به صورت زنده در آن مراسم حضور یافتم و تصویرم پخش شد. در یکی دیگر از عکس ها جلوی انبوهی از ...
نوار سلامت روی خطوط مرزی
بیرون می رویم مناظر به شکل عجیبی تغییر می کند. در سرزمین آفتاب زندگی جور دیگری جاری است. حاشیه شهر یعنی همان شیرآباد پسربچه ها کنار خیابان بنزین می فروشند. جوان های بیکار روی جدول کنار خیابان نشسته اند و خیره شده اند به ماشین غریبه ها. چند نفری هم مواد می کشند. خانه ها کج و معوج می شوند. انگار ظاهرشان از سر درون خبر می دهد. بیشتر مغازه ها تعطیلند. خبری از فعالیت نیست. گویی حاشیه به کما ...
عمویی که 2 برادرزاده خود را کشت
با کندن زمین اجساد را در کنار رودخانه خاک کردم و پس از ماجرای مفقود شدن برادرزاده هایم برای رد گم کنی از همان لحظه های ابتدایی به دنبال 2 کودک گمشده گشتم. وی ادامه داد: روی جسدها آهک ریخته بودم و چند روز پس از قتل برای سرکشی به محل دفن جسدها رفتم که دیدم حیوانات درنده اجساد را از خاک بیرون کشیدند و تنها استخوان های برادرزاده هایم سالم مانده بودند و وقتی دیدم پدرم به عنوان مظنون در ...
آخ که سرطان امان نداد
بیماری اش شده بودند، به خانه ما می آمدند تا شاید دلداری و امید بدهند ولی کار از کار گذشته بود. کمتر از 6 ماه وزن مادربزرگ به 40 کیلو رسید؛ پوست و استخوان. شب ها به مغازه پدرم می رفتم. بنده خدا تا آخر شب پشت میزش می نشست. سرش پایین بود و گونه هایش خیس. فکر مادربزرگ دیوانه اش کرده بود. تنها چیزی که آرامش می کرد، گریه بود. یادم نمی رود یک شب با من درد دل کرد: پسرم برای من پدر و مادرم مهمتر از ...
چقدر دلم برای یک آخوند تنگ شده!
بسیاری از دختران خانواده های فقیر را جور می کرد. شبهای جمعه برای محرومان محل آذوقه می فرستاد.اگر زن و شوهری اختلاف داشتند پادرمیانی می کرد. شب عید،بچه های فقیر را نو نوار میکرد. برای نصیحت کردن کسی کوچه و بازار را انتخاب نمی کرد؛یک آبگوشت بارمی گذاشت و طرفی که لازم بود پندش را بشنود به ناهار دعوت می کرد و همانجا مغزش را می شست! تا آنجا که یادم است حتی بچه شیطانهای محل دوستش داشتند. اگر ...
مدیریت ورزش انتظارات را برآورده نکرد
هایی را مطرح کرد و بعد هم به این متهم شد که چرا با مقامات بالاتر تماس می گیری. این داستان در حالی اتفاق می افتاد که جامعه می دید نفر اول ورزش ایران در رابطه با کارلوس کی روش اظهارنظر می کند، پس امیدوار می شد که وقتی وزیر ورزش برای کی روش اینقدر وقت می گذارد حتما برای سایر رشته ها هم همین میزان انرژی را صرف می کند؛ تا اینکه اختلافات بین وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک هم رسانه ای شد. رئیس کمیته ...
عمو، جان دو برادرزاده اش را گرفت
ابوالفضل را به بهانه نشان دادن جوجه گنجشک ها به سمت نی زارها کشاندم و ابتدا آتنا را در رودخانه خفه کردم و سپس ابوالضل را خفه کردم و با کندن زمین اجساد را در کنار رودخانه خاک کردم و پس از ماجرای مفقود شدن برادرزاده هایم برای رد گم کنی از همان لحظه های ابتدایی به دنبال 2 کودک گمشده گشتم. این عموی کینه ای ادامه داد: روی جسدهای آهک ریخته بودم و چند روز پس از قتل برای سرکشی به محل دفن جسدها رفتم که ...
ماجرای قتل 2زن و یک پسربچه در گلابدره
محاکمه مرد جوانی که در جنایتی هولناک سه نفر از اعضای خانواده دوستش را به قتل رسانده بود در دادگاه کیفری تهران برگزار شد. این مرد با ورود به خانه یکی از آشنایانش پس از کشتن زنی جوان، فرزند و مادر شوهر این زن را نیز از پا درآورد و سپس تصمیم گرفت با انفجار و آتش سوزی در ساختمان آثار جنایت را پنهان کند اما در بازگشت به محل جنایت به دام پلیس افتاد. به گزارش اعتدال به نقل از ایران، ظهر ...
حمله مرگبار دزدان کیف قاپ به زن باردار
در همین هنگام جوان قوی هیکل با لگد ضربه ای به شکم او زد و پس از سرقت کیف، او همراه همدستش پا به فرار گذاشتند. پس از فرار دزدان، شاهدان، ماجرا را به پلیس مخابره کردند و با حضور اورژانس در محل، زهرا به بیمارستان منتقل شد. با این حال معاینات پزشکان نشان داد که جنین او بر اثر ضربه لگد سقط شده است. این در حالی بود که به گفته زن جوان، قرار بود در چند ماه آینده نخستین فرزند او به دنیا بیاید و حتی شوهرش ...
جوینده گنج، سارق مسلح شد
هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در جلسه محاکمه که صبح دیروز به ریاست قاضی حسین اصغرزاده برگزار شد، متهم ردیف اول گفت: مدتی قبل چون اوضاع مالی بدی داشتم تصمیم گرفتم با پیدا کردن گنج به اوضاعم سر و سامانی بدهم. به همین دلیل سراغ شاکی رفتم و از او یک دستگاه فلزیاب خریدم. او گفته بود که دستگاه ساخت مالزی است اما بعد متوجه شدم که سرم کلاه گذاشته و دستگاه تقلبی است. هرچه تلاش کردم ...
آب زمزم آلوده به ویروس FunVax
امروز می خواهم مطرح کنم، حدود 10 سال است قصد بازگو کردنشان را دارم، اما تا به حال فرصت مقتضی برایش پیدا نشده است. وی ادامه داد: چندی پیش در “برنامه عصر” میهمان آقای کرمی بودم و در آنجا بحث بیوتروریسم مطرح شد. بعد از آن، به “برنامه راز” رفتم و در آن درباره بی توجهی مسلمین به برخی موضوعات از جمله آلوده بودن آب زمزم و معماری های موجود در سرزمین عربستان صحبت شد. طالب زاده افزود ...
وقتی یک وهابی برای امام حسین(علیه السلام) گریه می کند!
...، من را متقاعد کرد که یک بار به مجلس روضه بروم. با دوستم یک شب عاشورا به مجلس روضه امام حسین(علیه السلام) رفتم و یک گوشه ای با خشم مجبور شدم که بنشینم. دیدم سید بزرگواری منبر رفت (نماینده ولی فقیه در کرمانشاه بود) و در حین صحبت هایش گفت: کدام یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام جانتان را بدهید و بعدش هم مطمئن باشید زن و بچه تان به اسارت می روند؟ در آن زمان سیدالشهدا(علیه السلام ...
رفتم کلفتی اما آبروی خودم و شوهرم را بردم
تبلت دست دوستانش دیده بودم که با حسرت به آنها نگاه می کرد، دیگر تحمل اشک های دخترم را نداشتم، با کمی دور زدن درخیابان و سفارش این و آن یک تبلت برایش خریدم و قرار شد پولش را قسطی هر ماه از حقوقم بپردازم. صاحب خانه هم کرایه خانه را زیاد کرد، قسط اجاره خانه و قسط تبلت با هم خیلی سنگین بود. نمی دانم چه شد که این فکر احمقانه به سرم زد! گردنبند فاطمه خانم را چند بار دیده بودم، برق آن چشمانم ...
وکلای مالی ائمه علیهماالسلام
...، گفت: ای مردم، من معلّی بن خنیس هستم. هر کس مرا می شناسد، می شناسد. شما شهادت دهید که آنچه از خود به جای می گذارم از پول، خانه، علام، کنیز و... تمام آن ها متعلق به جعفر بن محمد است. سپس داوود دستور داد او را کشتند. پس از این که معلّی را کشتند، حضرت امام صادق (علیه السلام) تا صبح در مسجد بود و در آخر شب داوود را نفرین کرد. به خدا سوگند هنوز سر از سجده برنداشته بود که صدای صیحه و فریاد ...
شهید مدافع حرم محمد طحان به روایت همسر
مبارک رمضان سال 85 بود که به خواستگاری آمد. چون دخترخاله، پسرخاله بودیم، بجز آزمایش خون، آزمایش ژنتیک هم انجام دادیم. نهایتاً روز میلاد امام حسن مجتبی (علیه السلام) مهریه برونمان بود. دقیقاً وسط ماه رمضان! قرار شد جشن عقد به 2 آذر که میلاد حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بود موکول شود. حقیقتاً آن شب برای هردوی ما آنقدر شیرین بود که انگار به تمامی آرزوهایمان رسیده بودیم. 5-6 ماه نامزدی ...
نقشه سرقت بنز و ب ام و پس از تماشای فیلم هالیوودی
جیبم گذاشتم. بعد هم موبایلش را برداشت که با پدرش تماس بگیرد اما ظاهرا پدرش جواب نمی داد. او هم به بهانه اینکه ممکن است پدرش در مغازه برادرش باشد از پیش من رفت و دیگر برنگشت. من که نگران شده بودم موبایلش را گرفتم اما خاموش بود. ناامید شدم و به سمت پارکینگ رفتم تا به خانه ام برگردم اما ماشینم سرجایش نبود. خیلی تعجب کردم. تمام پارکینگ را گشتم و آنجا بود که با دیدن سوئیچ متوجه شدم مدلش کمی با ...